ورود

ثبت نام

موسسه قرآن و نهج البلاغه
home-icone
Institute of Quran & Nahjul Balaghah

در فهم و استفاده بیشتر ما از قرآن و عترت علیهم السلام- 2

• عجب نيست که بعضى از علما نمى گويند الله اعلم بلکه ميگويند الله يعلم، براى اينکه الله اعلم يعنى خدا بهتر مى داند ولى من هم چيزي مى دانم، از اين کلمه بوى علم نمى آيد، کتابهاى علمى تکرار ندارد ولى قرآن تکرار دارد، تکرار در کتب علمى سودمند نيست ولى در قرآن تکرار سودمند است. يکى از معجزات قرآن اسلوب خاص آن است و ربطى به کلام بشر ندارد، هر کس به اين اسلوب آشنا باشد مى بيند که اين کلام بشر نيست.


• ادبيات مقدمه است، همچون پلکان است از آن که بالا ر
فتى ديگر نيازى به آن ندارى، اگرچه 14 قرن است که روي ادبيات کار کرده اند، اما ادبيات قرآن غير از اين ادبيات است.


• بچه مسلمان نبايد پى الفاظ و قرائت هاى مختلف و… برود. چه کنيم که از قرآن لفظى بيش نمانده است.


• برهان اثبات مطلوب است و نقض نقيض، اگر سلب محمول از اين موضوع امکان نداشته باشد با اين عقل نمى توان تفسير متن مقدس کرد.


• محبت خدا علم است. هر چه محبت به خدا بيشتر شود، توجه به او نيز بيشتر خواهد شد. توجه بيشتر محبت بيشترى را موجب خواهد گشت. همينطور است که يکديگر را تشديد مى کنند. رابطه علم و عمل نيز همينگونه است.


• رسولان در گرفتن وحى و رساندن و عمل به آن اشتباه نمى کنند.


• وحدت وجود يعنى هر کسى هرچيزى دارد مال خداست.


• داستان هاى قرآن نمى خواهد خصوصيات تاريخى را بگويد بلکه به ما درس عبرت مى دهد.


قرآن و اهل بيت عليهم السلام


• فهم همه قرآن از حقايق و اشارات و اسرار، براى اهل بيت عليهم السلام است.


• قرآن و عترت (عليهم السلام) دو ثقلى است که هرگز از هم جدا نمي شوند زيرا ظاهر و باطن يکديگرند و عترت، معلم قرآن است. همانطور که کتاب بدون معلم و يا ظاهر بدون باطن معنا ندارد جدايى قرآن و عترت از هم نيز بى معناست.


• همه چيز در قرآن هست وکسى که قرآن را به نطق در مى آورد اهل بيت عليهم السلام است.


• اسرار قرآن را اهل بيت عليهم السلام مى فهمند اما ظاهر قرآن و الفاظ آن براى همه حجت است.


• معلومات خود را حمل بر قرآن نکنيد و آراء خود را به قرآن عرضه کنيد.


• هيچ کس غير از اوصياء نمى تواند قرآن را جمع کند. کلمات قرآن ذى وجوه است، البته نه به اين معنى که هر کس يک معنا از آن را بفهمد، کلمات قرآن معانى مختلفى دارد که با هم هماهنگ است و در طول هم است و فقط امام حقيقت آن را مى فهمد. اگر علامه هم در فهم قرآن موفق شد به اين دليل بود که او در روايات تدبر کرد و ازآنها طرز تفسير را فراگرفت، اهل بيت عليهم السلام معلم قرآن هستند و همه چيز را مى توانند به ما ياد بدهند.


• اگر اهل بيت عليهم السلام مى گويند ما علم غيب نداريم، اين بدان معنا نيست که آنها علم غيب ندارند بلکه به اين معناست که آنها علم ذاتى ندارند و علم ذاتى مختص خداست.


• چرا مى گويند قرآن ثقل اکبر است، زيرا قرآن مبدإ است، قرآن است که مى گويد برويد سراغ اهل بيت عليهم السلام.


• فرهنگ قرآن بايد محفوظ شود، البته فرهنگ قرآن همين کاغذ وجوهر نيست و اگرلازم باشد امام خود را فداى فرهنگ قرآن مى کند، امام وظيفه ندارد خود را نگه دارد ولي بايد فرهنگ قرآن را نگه دارد.


• پيامبر را بايد قرآن ثابت کند تا اينکه پيامبر حرفش براى ما حجت شود. اگر پيغمبر بوسيله چيز ديگر مثل معجزه ثابت شد دوباره مرجع تعبدى براى ما مى شود و اما اگر پيامبر براى ما ثابت نشد خود قرآن به تنهايى و مستقلا حجت است و پيامبر حداقل معلم و راهنماى آن است. در هر صورت حجيت قرآن مستقل است.


• از آنجايى که قرآن سنت را تائيد کرده نمى توانند با هم تعارضى داشته باشند و هر دو براى ما حجت هستند، ولى ممکن اس
ت سنت غير قطعى با قرآن تعارض داشته باشد که البته سخن قرآن حجت است و نبايد سنت پذيرفته شود. بنابراين حجيت سنت غير قطعي با عرضه کردن آن به قرآن است.


• بنابر اينکه سنت، حجيت خود را از قرآن مى گيرد قرآن ثقل اکبر و سنت ثقل اصغر است.


• منظور از سنت صرفا حديث نيست بلکه هر آنچه به معصوم نسبت داده شده لفظا و معنا حجت است به شرط اينکه صحت آن مورد تائيد باشد.


• قرآن و عترت اگر از هم جدا باشند بدرد نمى خورد، قرآن مى گويد حسين عليه السلام و حسين عليه السلام مى گويد قرآن. ما اگر آنها را از هم جدا کنيم خيانت به قرآن و دين نموده ايم.


• اين حرف را به همه اعلام کنيد: اى ملت جهان از شيعه و سنى و يهودى و مسيحيت و مارکسيستها و جهان بشريت بدانيد، سعادت منحصر است در پيروى از قرآن و عترت، غير از اين همه باطلند و عاطل.


• امام معصوم است که لطائف و دقائق قرآن را مى فهمد و بيان حدود مى نمايد، اين دو حتما بايد در کنار هم باشند، ما چون دسترسى به معصوم نداريم کلمات آنها در احکام حجيت ظاهري دارد و مى توانيم با اخبار واحدشان (غير متواتر) احکام را جارى کنيم. اما در عقايد نمى توانيم از خبر واحد استفاده کنيم اگر روايتى در عقايد بود بايد برهانى باشد. در تکوين هيچ اختلاف و اشکالى نيست، زنبور عسل هيچ وقت گندم نمى سازد، اين خبر که فطرس معصيت کرده و امام حسين عليه السلام او را شفا داده درست نيست، امام حسين عليه السلام شفا مى دهد اما مَلَک هيچ وقت معصيت نمى کند زيرا اين با قرآن نمى سازد (البته ممکن است فطرس غير ملک بوده باشد.). عقايد ما احتياج به قرآن دارد و حرف هيچ کس براى ما حجت نيست، بايد بدانيم که حرف علامه دهر هم غير قول معصوم و برهان هيچ حجيتي ندارد، مگر اينکه کسى تحقيق کرده باشد و درستى آن را به يقين بداند.


• تبيين حدود و جزييات و تفاسير احکام مربوط به سنت است.


• همانطور که قرآن ميزان است، سنت قطعى هم ميزان است.


• هر چه را که بخواهيم به دين نسبت دهيم هم به قرآن و هم به سنت احتياج داريم و کسى که حکم دينى مى دهد احتياج به علوم مختلف دارد بايد درس خوانده باشد و استاد ديده باشد، اما متاسفانه مى بينيم که هر کس سليقه خود را به جاى دين گذاشته است.


• ممکن است علما با هم اختلاف داشته باشند اما دو معصوم با هم اختلاف ندارند پس در راس جامعه بايد معصوم باشد در اين صورت حکومت اسلامي داريم و در غير اين صورت همه افکار در جامعه بايد مطرح شود (دانشجو، طلبه، استاد و…) ولى در نهايت حکم به دست ولي فقيه امضا مى شود، يک ولى فقيه براى ارائه حکم با کارشناسان مختلف مشورت مى کند و مدرک حکم را بررسى مي کند و در نهايت حکم را صادر مى کند.


• اگر در خانه اهل بيت را نمى بستند مردم بيشتر از قرآن استفاده مى کردند و علامه طباطبائى ها بسيار مى شدند.


• تئورى را نمى شود به قرآن تحميل کرد، تفسير به رأي است. چيزى را اگر شهود کرديم، بايد پشتوانه اش برهان باشد. برهان و قول معصوم، معتبر است.


• عده اى مانند اخباريون، مى گويند هيچ چيز از قرآن نمى فهميم. ولى قرآن براى همه آمده، نه فقط براى اهل بيت عليهم السلام. اهل بيت عليهم السلام همه آن را مى فهمند.


• حرف افراد ديگر غير از معصومين راهگشا هست ولى حجت نيست.


• خواب ومکاشفه حجيت ندارد بلکه فقط دوچيزاست که حجيت دارد: 1 – برهان است که بايد مقدماتش صددرصد يقينى باشدآنگاه نتيجه اش هم يقينى است. 2 – قول معصوم است که بايد حد وسط باشد درست است که قرآن نور و تبيان است ولى براى شناختن کل معارف آن چاره اى جز پناه بردن به دانش بيکران اهل بيت نداريم.


• حرف هيچکس حجيت ندارد غير از برهان و قول معصوم يعنى غير از عقل وا هل بيت عليهم السلام.


• گاهى پيامبر با معجزه اثبات مى شود که اين حجت است در غير اين صورت قرآن بدون واسطه پيامبر را حجت مى کند و معصوم با واسطه پيامبر حجت مى شود.


• برخى از علما قائل به تحريف قرآن شده اند که در اين زمينه اشتباه کرده اند
، اين اشتباهات به ما مى فهماند به غير از چهارده معصوم به ديگران به طور مطلق نمى توان اعتماد کرد، بنابراين بحث مريد و مرادى و اينکه هر چه مراد ما گفت همان را بدون چون و چرا انجام دهيم که بعضا مشاهده مى شود نادرست است. البته بحث معلم و شاگردى بسيار مفيد و لازم است چراکه هم معلم و هم متعلم هر دو رشد مى کنند.


• ماثور اصطلاحا به حديث و روايت گفته مى شود يعني اثرى که مانده است، به قرآن ماثور گفته نمى شود. تفسيرنقلي يعنى تفسير قرآن به روايت است مگر اينکه تفسير ماثور را تفسير نقلى بگيريم که اعم از تفسيرقرآن به قرآن وتفسيرقرآن به روايت است.


نکاتى پيرامون دين


• فاقم وجهک للدين حنيفا يعنى اينکه دين همان دين فطرت است و فطرت انسان دين مى خواهد همان طورى که انسان نياز به آب دارد.


• دين در دو قسم است يک دين فطرت و يکى دين عيسى و موسي. دين فطرت همان دين اسلام و فطرت انسان تسليم خدا است. فطرت قانون است اما وقتى که مي گوييم دين عيسى و موسى يعني مجموعه عقايد و وظايف و احکام عملى آن ها.


• اسلام به دو گونه معنى مى شود. نخست منظور از اسلام همان دين فطرت است. “فطرت الله التى فطر الناس عليها” اينکه فطرت همه انسانها، اسلام و تسليم است، بنابراين گفته مى شود دين حضرت موسى عليه السلام، حضرت عيسى عليه السلام و دين حضرت محمد(صلى الله عليه و آله و سلم)، دين اسلام است. منظور ديگر از اسلام مجموع اعتقادات، احکام و اخلاقياتى که بواسطه قرآن و سنت آمده است.


• تمام عالم را از منظر تکوين که بنگري، مسلمانند.


• قيامت لنگرگاه است، پس اين عالم در حرکت است.


• عقل ابزار دين است، با عقل دين را مى فهميم. عقل چراغ است و دين راه.


• مبانى دين، عقل و نقل است. نقل معتبر و عقل مبرهن و روشن.


• عقل مبرهن، يعنى عقلى که مبانى درستى داشته باشد.


• دو راه براى رسيدن به شرع دين داريم، عقل و نقل؛ نه اينکه عقل در مقابل نقل باشد.


• اگر نقل و عقل در مقابل هم واقع شد، عقل مقدم است.


• اگر روايتى درمورد مسائل علمى مطلبى را گفت، و بعد اثبات شد که جور ديگرى است، روايت صحيح نيست.


• اگر روايت صد در صد درست باشد، امکان ندارد با علم مخالفت کند.


• هيچگاه نقل صحيح با علم مخالفت نمى کند، چون از طرفى ما به عصمت ائمه قائل هستيم، و از سوى ديگر عصمت در عالم تکوين جارى است. در زنبور عسل هم عصمت است. در تکوين خطايى نيست.

&#x0 D;

پير ما گفت خطا بر قلم صنع نرفت آفرين بر نظر پاک خطا پوشش باد همه چيز در کل عالم زيباست. نه اينکه خطا را مى پوشاند، خطايي نيست. بلاها نسبى است، هر کارى خدا مى کند حسن است، و جز حسن کارى نمى کند. در ضمن اشعرى هم نيستيم که بگوييم هر کارى خدا بکند، ظلم هم بکند درست است. مکتب صحيح و درست، مکتب اهل بيت عليهم السلام است که واقعيات را بيان مى کند.


• فيلسوف مى خواهد با واقعيت آشنا شود، با دين کار ندارد. متکلم با دين کار دارد، مى خواهد دين را حمايت کند. فيلسوف دليل مى خواهد، دين گفته باشد يا نه. متکلمين شيعه همه فيلسوف اند، دليل را مي پذيرند.


• شيعه يعنى کسى که جز برهان و سخن معصوم هيچ مبنايى ندارد، ذهنش را خالى مى کند. بين فلسفه و دين فاصله نيست. دين اسلام پايه اش بر عقل و فلسفه است. پس تفکيک معنا ندارد.


• اينکه حرفى را فرد مسلمان يا غير مسلمان مي گويد مهم نيست. ما نبايد به شخص کار داشته باشيم، بايد ببينيم حرف حق کدام است، همان را بپذيريم.


• اولين نشانه اسلام آنست که هر چيزى را براى خودمان مى خواهيم، براى ديگران هم بخواهيم.


• سيد بحر العلوم نيمه شب سراغ صاحب مفتاح فرستاد و از او پرسيد:
چرا همسايه ات گرسنه است و تو به او نمى رسي؟
صاحب مفتاح مى گويد: خبر نداشتم. سيد بحر العلوم مي فرمايد: اگر خبر داشتى و به او نمى رسيدى که يهودى بودي!.


• اسلام واقعى را بايد از حضرت علي(عليه السلام) ياد گرفت. ايشان مى فرمايد: اگر خلخال از پاى زن يهودي در آوردند، ح
ق داريد بميريد.


• اسلام دين جامعى است که هم دنيا و هم آخرت را در نظر گرفته است.


• پاى ماده که در ميان باشد حرکت است. ماده که نباشد حرکت هم نيست. اين دنيا مجرد مى سازد، ليکن انسان فوق تجرد است.


• هرکارى در اين دنيا انجام دهيم در آن دنيا درو مى کنيم. در آخرت ديگر جايى براى عمل نيست. براى همين در آنجا انسان از نظر علمى بالا مي رود نه از نظر عملي.


• اصول متعارفه يعنى بحث کرديم و روشن شده است. اصول موضوعه يعنى
فعلاً قبول کن، بعداً بحث مى کنيم.


• ملاک شيعه و سنى اجتهاد است، کسى که بحث مى کند و اهل اجتهاد است، شيعه است.


ادامه دارد…


www.iyqa.ir

به این مطلب امتیاز دهید
اشتراک گذاری در telegram
اشتراک گذاری در whatsapp
اشتراک گذاری در facebook
اشتراک گذاری در email

فرصت ویژه برای علاقه مندان به نویسندگی

شما می توانید مقالات خود را با نام خود در وب سایت موسسه منتشر نمائید. برای شروع کلیک نمائید.

نویسنده مقاله باشید