علیاکبری[1]
حسينعلي رمضاني
[2]
چکیده:
انسان به عنوان مخلوق برتر حضرت حق برای رسیدن به کمال و سعادت نیاز به شرایطی دارد تا در سایه این شرایط به غایت خویش دست یابد. این شرایط گاه در درون و گاه در بیرون تجلی مییابند. شرایط درونی و فردی انسان به نحوی متعادل در بین انسانها توسط خالق حکیم به ودیعه نهاده شده است و اما شرایط بیرونی که در ارتباط با پدیده< SPAN dir=ltr>های مختلف پیرامونی تعریف میشود به روابط با طبیعت، خدا و همنوعان قابل تقسیم میباشد. یکی از این شرایط در حوزه ارتباط انسان با همنوعان خویش است که باید این روابط در عرصه اجتماع و سیاست خود را بنمایاند. وجود اختیار در انسان و تفویض این امر به افراد شایسته برای تنظیم امور بینالانسانی در جهت مدیریت کلان بر خواستههای بیپایان انسانها با ایجاد قانون و بایدها و نبایدها میسور خواهد بود. در مکاتب نحوه تفویض اختیار به سبکها و روشهای مختلفی صورت میگیرد و در مکتب اصیل اسلام حکومت برای رساندن انسان به قله کمال تشکیل شده و حاکمان با دارا بودن شرایطی که از سوی منابع اصیل اسلامی شامل آیات و روایات و سیره و عقل است مستعد حکومت بر انسانهای دیگر میشوند.
حاکمان در اسلام و در نگاه ائمه معصومین باید دارای شاخصههایی باشند که با وجود این ویژگیها فرد مستعد قرار گرفتن در حکومت بوده و با بقای این ویژگیها؛ فرد لیاقت حفظ و استمرار این مسئولیت را داراست. از جمله منابع اصیل اسلامی که برای درک این منظور میتوان بدان رجوع کرد کلام امیرالمؤمنین علی(ع) در نهج البلاغه میباشد نگارنده نیز در این نوشتار با بهرهگیری از ابزار مطالعه کتب و اسناد به شناسایی اجمالی ویژگیهای حاکمان خواهد پرداخت.
مقدمه
قدرت از نگاه مادی پایه و اساس تشکیل نظامها است. جنگ بر سر قدرت و رسیدن به قدرت بلامنازع از منظر تکاملی و تنازع بقای جهان پیرامونی برای حفظ حیات امری ضروری است. محور تشکیل حکومت و سلسله مراتبی کردن و تفکیک قوا در راستای تعیین حدود و ثغور وظایف جهت انجام هرچه بهینه فعالیتها امریست علمی که از نگاه و پارادایم علم زده غربی طرح و اجرا شده است. در این سلسله مراتب نظام از صدر تا ذیل افرادی با ویژگیهای مشخص فعالیت میکنند. در اجتماع انسانی طبق سنتی که برآمده از فطرت بشری است عدهای از انسانها با دارا بودن برخی ویژگیها مانند قدرت سخنوری، توان علمی، مالی، منزلتی، کاریزماتیک و… معمولاً در رأس هرم قدرت به عنوان حاکم؛ حکمرانی میکند.
اینکه این شخص دارای چه ویژگیای باشد و اصولاً قدرت در رویکرد نخبگانی یک جمعیت انسانی چه تعریفی داشته باشد بستگی به نحوه نگاه آنها به عالم، هستی و انسان دارد؛ مبنی براینکه اگر نگاه صرفاً مادی باشد نحوه تعامل با همنوعان، رسیدن به منافع و مطامح و تقسیم قدرت و تفویض اختیارات، ابزارها و اهداف به نحوی ترسیم شده و اگر به عنوان مثال از دید اسلامی و شیعی به موضوع نگریسته شود، نظام رویکرد امام و امّتی پیدا کرده و شرایط و ویژگیهای رهبر به عنوان امام و زعیم امت مشروعیت دارد تا مقبولیت.
بحثهایی که در خصوص شرایط حاکمان بیان شده است از نگاه غرب بسیار متنوع بوده و البته بر محور پارادیم اومانیستی- ماتریالیستی پایهریزی شده است. در این سوی در نظامی که داعیه برپایی حکومت اسلامی را دارد بررسی و ارائه الگوی شاخصهای حاکمان با بهرهگیری از منابع اصیل اسلامی مانند آیات و روایات به صورت روشی باید توسط اهل فن استخراج و تئوریزه شود.
یکی از منابع اصلی دین اسلام روایات و سیره ائمه اطهار(علیهم
السلام) میباشد و در این بین کتاب نهجالبلاغه که مجموعهای از بیانات امیر بیان در قالب خطبهها، نامهها و حکمتها است مرجع خوبی برای احصاء ویژگیهای یک حاکمِ حکومت اسلامی است. با این اوصاف محقق در این نوشتار سعی خواهد نمود با روش تحلیل محتوا و با بهرهگیری از روش دادهبنیاد از منبع نهجالبلاغه ویژگیهای یک حاکم ایدهآل را بیان دارد.
سوال اصلی محقق در این نوشتار ویژگیهای حاکمان از دیدگاه نهجالبلاغه چیست؟ میباشد و سوالات فرعی که برای پرورش دادن بحث و شفافتر کردن موضوع طرح گردید عبارتند از ویژگی روحی(اخلاقی) حاکم از منظر نهجالبلاغه چیست؟ ویژگی فکری(علمی) حاکم از منظر نهجالبلاغه چیست؟ ویژگیهای روانی- عاطفی حاکم از منظر نهجالبلاغه چیست؟ و درنهایت ویژگی جسمی حاکم از منظر نهجالبلاغه چیست؟
فرضیه نویسنده نیز این است که «به نظر میرسد که از منظر حضرت امیر(ع) یک حاکم باید ذوابعاد بوده و اعتدال را در همه امور رعایت نماید.»
حکومت وسیلهای برای رسیدن به خواسته های شخصی نیست، حاکم اسلامی نباید مسند حکومت را وسیلهی نردبان افتخار در جهت امیال شخصی و نفسانی خود قرار دهد؛ زیرا اسلام چنین حاکمانی را مورد سرزنش و انتقاد قرار میدهد، چنان که امام علی(ع) در نامه ای به اشعث بن قیس فرماندار خود در آذربایجان می نویسد:
حکمرانی برای تو وسیلهی آب و نان نیست بلکه امانتی در دست توست و تو از سوی مافوق خود تحت مراقبتی(نامه: 5)
به خدا سوگند! همین کفش بیارزش برای من، از حکومت بر شما محبوبتر است. مگر اینکه با این حکومت حقی با به پا دارم یا باطلی را دفع کنم(خطبه: 33).
در اسلام حکمرانی، بیشتر هدایت کردن است تا قدرت نمایی. حکومت قبل از اینکه ریاست باشد خدمتگزاری است. چنانکه حضرت علی (ع) می فرماید:
در آئين اسلام مسند حکومت شايسته كسي است كه قدرت استفاده از ايمان و تخصص را در مقام اجرا داشته باشد. اميرالمؤمنين در نامه به مالك اشتر، يكي از شرايط واگذاري
مسئوليتها را «كفايت» ميداند و ميفرمايد:
«اي مالك در به كارگيري كارگزاراني كه بايد زير نظر تو كار كنند هيچگونه واسطه و شفاعتي را نپذير مگر شفاعت «كفايت» و امانت را» (خسروي، 1378: 41-42).
ابعاد نظری بحث
با نگاهی گذرا به تعریف حاکم و ویژگیهای آن در امر سیاست از منظر غرب شاید ورودی مقدماتی به این موضوع داشته باشیم. در نگاه عالی به ویژگی حاکمان افلاطون این افراد را تنها مسئول اداره زندگی مادی و ظاهری مردم نمیداند، بلکه باید همچون چراغ هدایتی باشد که آدمیان را به معرفت مثل از طریق زدودن زنگار رذایل و آشنا نمودن به فضایل واقعی برساند.حاکم حکیم به زدودن تیرگیها و آلودگیها از جان و روح مردمان مشغول است.(افلاطون، کتاب ششم، بندهای487-490؛ مایکل، بی، فاستر: ج1، ص: 149) اداره امور کشور باید به دست فلاسفه و حکیمانی سپرده شود که بر جمیع علوم و معارف ناظر به احوال و شؤون انسانی مطلع باشند.
و در نگاه منفی به سیاست و حاکم که در رأس امور قرار میگیرد دیدگاهی چند را بیان میداریم.
کامپانلا
کامپانلا ميگويد كه در اين سرزمين يك فرمانروا وجود دارد كه متافيزيسين است و عالم به علوم الهي است و خود به خود رهبري جامعه با اوست. اما اگر كس ديگري از او عالمتر
باشد او به رهبري ميرسد.
ماکیاول
انسان موجودي است زياده طلب و به آنچه دارد قانع نيست و هميشه از وضعيت خود ناراضي است. انسان موجودي است دو بعدي. امكانات انسان كم اما آرزوها و اميالش زياد است. به همين دليل انسان هميشه ناراضي باقي ميماند و نسبت به گذشته حسرت ميخورد و آن را طلايي ميبيند. پس انسان در طول تاريخ تغيير نميكند. از نظر او انسان، شرير، بدطبيعت و بدذات است و اين موضوع همواره در هنگام طرح مساله حكومت بايد در ذهن حاكم وجود داشته باشد كه با مردمي بد و شرور سر و كار دارد. بنابراين نميتوان با مردم صداقت رفتاري داشت. او دين را غايت نميداند بلكه آن را وسيلهاي براي خدمت به دولت ميداند.
فرمانروا به لحاظ خصوصيات اخلاقي بايد بداند كه در سياست، اخلاقيات ضرورتي ندارد. البته او نميگويد كه اخلاقيات بد است، بلكه ميگويد براي فرمانروا و حاكم ضرورتي ندارد و نبايد وي پايبند تعهدات اخلاقي شود چرا كه به زيان اوست. رعايت نكردن اصول اخلاقي به سبب مصالح عاليه دولت و نفع حكومت است، پس دولت بايد رذايل را جايگزين فضايل سازد و پا بر روي موازين اخلاقي بگذارد. در گذشته فرمانروا در كنار موجود نيمه انساني و نيمه حيواني تعليم مييافت، پس سياست هم يك نيمه انساني و يك نيمه حيواني دارد و دولت بايد يك بعد حيواني همچون روباه داشته باشد كه مكر را به كار ببرد و يك بعدش شير باشد كه بر دشمنانش بتازد.
از نظر ماکیاول نوع ديگر شهرياري ضميمه كردن قلمرو ديگري به قلمرو خويش است و از آنجا كه حفظ اين قلمرو مشكل است، بايد مردم اين سرزمين را قتل عام كرد تا خطري براي دولت نباشد. در اينجا ترحم، شفقت و عاطفه معنايي ندارد و اگر فرمانروا اين كار را بكند اشتباهي كرده كه موجب نابودي حكومتش ميشود.
دستوراتی که در رساله ماکیاول به منظور حفظ و تثبیت مقام فرد حاکم داده شده و در راه وصول بر این هدف هرگونه جنایت، غصب اموال، شکنجه، دوروئی، جاسوسی، تفتین، صحنهسازی و… حتی به دورغ و تظاهر به دینداری را جایز میداند(جلال الدین آشتیانی، مدیریت نه حکومت، ج 1، صص: 176-175)
اگر زمامدار بخواهد بماند و موفق باشد، نباید از بدی کردن بهراسد و مبادا از شرارت احتراز جوید، زیرا بدون انجام شرارت و بدی، حفظ دولت محال است. بعضی تقواها موجب خرابی است و بعضی شرارت ها باعث بقا و سلامتی. تنها دولت متکی به زور موفق است و بس. هیچ ترازو و مقیاسی برای قضاوت عمل زمامدار در دست نیست بجز موفقیت سیاسی و ازدیاد قدرت(پازارگاد، تاریخ فلسفه سیاسی، ج 2، صص: 324-325 و مکتبهای سیاسی، پازارگاد، صص: 154-186)
تامس هابز
هابز در خصوص سیاست و حکومت میگوید: علت اصلي پيدايش حكومت از وضع طبيعي ناشي ميشود. او معتقد است كه وضع مقدم بر دولت وضع طبيعي است. درست است كه انسان ميخواهد آرامش و امنيت داشته باشد، اما اين خواسته در وضع طبيعي ممكن نيست؛ زيرا هميشه به وسيله ديگران در تهديد و خطر است و همه انسانها عليه هم هستند. همه انسانها گرگ يكديگرند.
لوياتان نام نوعي تمساح و ماهي بزرگ در درياست كه
همة ماهيها از او اطاعت ميكنند؛ اما موجودات خارجي ميخواهند كه اين ماهي را بگيرند. هابس حكومت را مثل يك غول بزرگ ميپندارد كه همه بايد از او اطاعت كنند. اين چنين است كه به تدريج او راه استبداد را هموار ميكند. در واقع ميتوان گفت كه او قدرت را به دولت منعكس ميكند و آن تفاوتي را كه بدن براي حكومت و حاكميت قائل است در آراء او منعكس نيست.
و با این نگاه در ادامه به بیان دیدگاههای امام علی (ع) در خصوص ویژگیهای حاکمان که اختیاردار مردم هستند خواهیم پرداخت. با بهرهگیری از مدل تربیت و رشد در رابطه با انسان کامل که به نحوی ابعاد انسان را به نمایش میگذارد مدل مفهومی تحقیق ما بدین صورت ترسیم میشود:
حاکم
بعد روحی
بعد روانی
بعد فکری
بعد جسمی
ابعاد مورد بررسی حاکمان از منظر نهجالبلاغه
1– بعد روحی
1-1) توكل بر خدا
توكل حقيقي عبارتست از پذيرش اين مسئله الهي كه زمام و عنان همه امور به دست خداوند است و همة موجودات از قدرت او استمداد مينمايند. توكل در مقام مسئوليت به اين معناست كه در عزم و اراده و تصميمگيري، هيچ كس جز ارادة خدا مداخله نكند. علاوه بر عوامل خارجي حتي احساسات، عواطف و سليقههاي شخصي او نبايد تصميمگيري او را تحتالشعاع خود قرار دهند. انسان متوكل چون از امداد غيبي مدد ميجويد با صلابت و قدرت ميباشد و از همه تنگناها به راحتي عبور ميكند. اينجاست كه پيامبر اكرم(ص) ميفرمايد:
«هر كس ميخواهد كه نيرومندترين مردم باشد بايد بر خدا توكل كند و هر كس دوست دارد از همة مردم توانگرتر باشد بايد اعتمادش به آنچه در دست قدرت خداست بيشتر از آنچه در دست خود اوست باشد». حضرت در نامهاي به يكي از عمال خود ياري خواستن از خدا را توصيه ميفرمايد: «پس آهنگ هر كاري كه ميكني از
خدا ياري بخواه» (احمدخاني، 1379: 98-100).
2-1) اطاعت از اوامر خدا و ياري كردن او
امير المؤمنين(ع) در نامه به مالك اشتر فرمودهاند:
«او را به پرهيزگاري در پيشگاه خدا و ترجيح دادن اطاعت او و پيروي از فريضهها و سنتها كه در قرآن به آن امر فرموده است فرمان ميدهد كه هيچ كس نيكبخت نگردد مگر به پيروي آن و شور بخت نشود جز به انكار و تباه ساختن آن، و به او فرمان ميدهد كه خداي را با قلب و دست و زبان خود ياري كند؛ زيرا هر كس خداوند جلّ إسمه را ياري دهد، خداي ياوري او را تعهد كرد و هر كه او را عزيز دانست خداي ارجمندي او را كفالت فرمود.»(نامه: 53)
3-1) حق گرايي
از مهمترين هدفهايي كه دولت اسلامي دنبال ميكند و برنامههاي خود را بر آن بنا مينمايد، برپا داشتن حق است كه اميرالمؤمنين(ع) در سخني با ابن عباس حكومت را وسيلة اقامة حق و دفع باطل معرفي كرده است. بنابراين بر پاداشتن حق، محوري است اساسي در ادارة امور و زمامداري به گونهاي كه هر مديريتي بايد بدان باز گردد و بر آن استوار شود و آن اصلي علمي و حاكم بر برنامهها و اقدامات باشد. هيچ حكومتي بدون مشاركت و حمايت مردمي، توان تحقق برنامههاي اصلاحي خود را نمييابد و بيگمان وقتي مديري عمل به حق را اساس برنامهها و اعمال خود قرار دهد از توفيقهاي الهي و پشتيباني مردمي بهرهمند ميشود. حضرت علي(ع) در اين مورد فرموده است:
«با ملازمت حق، پشتوانة قوي حاصل ميشود»، «هر كه به حق عمل كند مردمان به او تمايل يابند» (نامه: 62).
4-1)
اهميت دادن به نماز
امام علي(ع) خطاب به محمد بن ابي بكر وقتي كه ادارة مصر را به او سپرد، فرموده است:
«نماز را به هنگامي كه براي آن مقرر شده است، به جاي آور، نه وقت آن را به علت فراغ از كار پيش انداز نه به سبب اشتغال به كار به تأخير افكن و آگاه باش هر كار تو وابسته به نماز تُوست»(نامه: 27)< ;/SPAN>.
5-1) سخاوت
گشادهدستي از عوامل محبوبيت انسان در جامعه است و قهراً موجب پيشرفت و موفقيت حاکم در كار ميباشد. بنابراين امام علي(ع) سخاوت و گشاده دستي را از معيارهاي انتخاب حاکمان دانسته است كه البته اين صفت فقط در مسائل مالي خلاصه نشده و سخاوت در كار اخلاق، همكاري و انديشه و… را هم در بر ميگيرد. آن حضرت فرمودهاند:
(ثُم الصِق بِذَوي… السَّخا) (نامه: 53) (قوچاني، 1374: 139).
6-1) وفاداري
«سپس با فرستادن مأموران مخفي راستگو و وفادار، كارهاي آنان را زير نظر بگير» (خدمتي، 1381: 133-134)
وفاداري يكي از فضائل اخلاقي است كه عموم افراد بايد اين ويژگي را در خود تقويت نمايند. به ويژه لازم است حاکمان در مقابل حکومت و نظام متعهد شوند و تمام تلاش خود را براي دستيابي به اهداف نظام به كار گيرند. امام علي(ع) در نامه 53 به مالك اشتر فرموده است:
7-1) تواضع و فروتني
حاکمی كه خود را خدمتگزار مردم ميداند، در رفتار خود با مردم متواضع و فروتن بود و به هيچ وجه در رفتارش با آنان برتري و سلطهگري وجود نخواهد داشت. اميرالمؤمنين(ع) در نامهاي كه به يكي از واليان خود نوشته، چنين فرموده است:
«در برابر رعيّت فروتن باش» (دلشاد تهراني، 1377: 134).
8-1) عدالت و انصاف
«دوست داشتنيترين چيزها در نزد تو، در حق ميانهترين، و در عدل فراگيرترين، و در جلب خشنودي مردم گستردهترين باشد، كه همانا خشم عمومي مردم خشنودي خواص را از بين ميبرد، امّا خشم خواص را خشنودي همگان بياثر ميكند».
اميرالمؤمنين(ع) در جاي جاي نهجالبلاغه مردم و كارگزاران خويش
را به اجراي عدالت توصيه ميكند. در نامه 53 خطاب به مالك اشتر فرمودهاند:
حضرت در جاي ديگري از فرمان تاريخي خود به مالك اشتر ميفرمايد:
«انصاف برقرار كن ميان خدا و مردم، و خويشتن و دودمان خاص خود و هر كس از رعيت كه رغبتي به او داري و اگر چنين انصافي را برقرار نكني، مرتكب ظلم گشتهاي و كسي كه به بندگان خدا ظلم بورزد خصم او خداست از طرف بندگانش و هر كسي كه خدا با او خصومتي داشته باشد دليلش را باطل سازد و او با خدا در حال محاربه است».
حضرت در نامهاي به فرمانرواي حلوان، اسود بن قطب مينويسد:
«پس بايد كار مردم در حقي كه دارند در نزد تو يكسان ب
اشد كه از ستم نتوان به عدالت رسيد» (احمدخاني، 1379: 101-109)
9-1) امانتداري
«كسي كه امانت را خوار شمارد و دست به خيانت آلايد و خويشتن و دينش را از آن منزه نسازد، درهاي خواري و رسوايي را در دنيا به روي خود گشوده است و در آخرت خوارتر و رسواتر خواهد بود. و بزرگترين خيانت، خيانت به امت است و رسواترين تقلب، تقلب نسبت به پيشوايان مسلمان است» (دلشاد تهراني، 1377: 279)< ;SPAN style=”LINE-HEIGHT: 200%; FONT-FAMILY: ‘Tahoma’,’sans-serif’; FONT-SIZE: 9pt; mso-fareast-font-family: ‘Times New Roman'” dir=ltr>.
هر كس در هر جايگاهی، امانتدار مردمان است و بايد اموال و حيثيت و شرافت ايشان را پاسداري كند. امام علي(ع) به مالك اشتر در اين باره سفارش ميكند كه دربارة اشخاصي كه ميخواهد برگزيند بدين امر توجه نمايد و با بررسي سوابق و عملكرد گذشتهشان ببيند آيا اهل امانتداري بودهاند يا خير. اميرالمؤمنين(ع) در نامهاي كه به برخي كارگزاران خود نوشته، چنين فرمودهاند:
10-1) صرفهجويي در اموال عمومي
امام علي(ع) به والیان خويش مؤكّداً سفارش ميكرد در مصرف بيتالمال نهايت دقت و صرفهجويي را مراعات كرده و از اسراف و ريخت و پاش به شدت بپرهيزند. در اينجا به يك نمونه از دستور آن حضرت در مورد صرفهجويي در كاغذ هنگام نگارش نامه اشاره ميكنيم:
«قلمهايتان را تيز كنيد و سطرهايتان را نزديك هم بنويسيد، از زياده نويسي بپرهيزيد، منظورتان را كوتاهتر بيان كنيد. مبادا زياده نويسي و پرحرفي نماييد زيرا اموال مسلمانان زياني را بر نميتابد». صرفهجويي خود آن حضرت در بيتالمال مسلمانان به حدي است كه حاضر نشد براي پاسخگويي به كساني كه شب هنگام براي كار خصوصي به او مراجعه كرده بودند، از نور چراغ بيتالمال استفاده كند و چراغ بيتالمال را خاموش فرمود و از چراغ شخصي خود استفاده نمودند (خدمتي، 1381: 29)
11-1) صبر و بردباري
يكي از ويژگيهاي بارز افراد موفق، صبر و بردباري ميباشد؛ بنابراین حاکمانی كه ميخواهند پيروز و موفق باشند بايد به اين صفت نيكو متصف شوند. حضرت علي(ع) فرمودهاند:
«انسان صبور، پيروزي را از دست نميدهد هر چند زمان آن طولاني شود»(حكمت: 153).
آن حضرت خطاب به لشگريان چنين فرمودهاند:
«بر جاي خود محكم بايستيد و در برابر بلاها و مشكلات استقامت كنيد»(خطبه: 190).
12-1) وفاي به عهد
«اي مردم، وفا همراه راستي است، كه سپري محكمتر و نگهدارندهتر از آن سراغ ندارم، آن كس كه از بازگشت خود به قيامت آگاه باشد خيانت و نيرنگ ندارد».
يكي از عوامل تضعيفكننده ارتباط و پيوند بين امت و امام و حاکم تأمين نشدن وعدههايي است كه حاکم ميدهد. همچنين در روابط با ساير نهادها و سازمانها وفاي به عهد اصلي خدشهناپذير ميباشد و باعث جلب اعتماد ميگردد. حضرت علي(ع) در خطبه 41 نهجالبلاغه فرمودهاند: &l t;BR>
13-1) جاذبه و دافعه
رهبر بايد بتواند افراد زيادي را جذب كند و در هنگام لزوم افرادي را از گرد خود و طرد نمايد. آنچه مسلم است، قوه جاذبه حاکم بايد از نيروي دافعه او بيشتر باشد. كساني كه به دلايل مختلف مثل سردي و تندي رفتار، عدم سازش و ناتواني مهار احساسات خود، باعث دلسردي و پراكندگي انسانها ميشوند، رهبران خوبي نيستند در حاليكه جذب افراد بايد با سهولت بيشتر انجام گيرد و نبايد افراد را به سادگي از دست داد. حضرت علي(ع) ميفرمايند:
«عاجزترين فرد كسي است كه در يافتن دوست، ناتوان باشد و از او ناتوانتر كسي است كه دوستان به دست آورده را از دست بدهد».
«بايد دورترين و مبغوضترين آنها نزد تو كساني باشند كه زشتيهاي مردم را جستجو ميكنند». در اين سخن حضرت يك معيار براي رفع و حذف نيروها بيان ميكنند و بر لزوم دافعه داشتن حاکم تأكيد مينمايند (احمدخاني، 1379: 134-138)
از سوي ديگر حاکم بايد دافعه داشته باشد؛ زيرا كه مظاهر شرك و نفاق و فسق و گناه را بايد از اطراف خود و محيط كار و كلاً از جامعه طرد نمايد. اگر رهبر با عناصر ياد شده همنشين و هم كاسه باشد آنچنان در آنها حل ميشود كه ديگر قدرت موضعگيري نخواهد داشت. طبيعي است كه سازشكاري با همة گروهها موجب ميشود كه رابطة دوستان واقعي با انسان ضعيف شود و دشمنان دوستنما هم جهت سودجويي و دستيابي به مقاصد پليد خود، انسان را همراهي نمايند و هنگاميكه احساس كنند ديگر به آنها فايدهاي نميرسد يا در معرض خطر قرار گرفتهاند بلافاصله انسان را رها ميكنند و به سراغ ديگري ميروند. اميرالمؤمنين(ع) در نامه به مالك اشتر مينويسد:
14-1)
صداقت در حاکم از بهترين عوامل موفقيت در امور کشورداری و حافظ آبرو و برآورندة وجاهت اجتماعي است. چنانچه رهبری در صحنههاي اجتماعي از صداقت لازم برخوردار باشد موفقيت او حتمي است و در غير اينصورت حتي اگر فرضاً در ابتداي حاکمیت خود و با اغفال ديگران رسوا نگردد، اما سرانجام روزي با دريده شدن پردهها، دروغگويي او آشكار ميگردد. به غير از صداقت روش ديگري نميتواند ضامن موفقيت باشد و يك رهبر بايد اهل صدق باشد. امام علي(ع) در نامه به مالك اشتر به او ميفرمايد:
«با اهل صدق بپيوندد و مسئوليتهاي كليدي را به آنان بدهد (قوچاني، 1374: 134). همچنين آن حضرت فرمودهاند: «پيشواي قوم بايد با مردم خود به راستي سخن گويد» (نامه: 53).
15-1) اخلاق پسندیده
از صفات دیگر حاکمان دارا بودن به اخلاق نیکو است؛ امام علی (ع) خطاب به محمدبن ابی بکر میفرماید:
«ای پسر ابی بکر با مردم مهربان و ملایم باش و همواره دیدارکنندگان را با قیافه باز و لبان خندان دیدار کن.»(نامه: 27)
ادامه دارد…
http://muhammadi.org