داستان موجودی زنده است، نفس می کشد، همه جا با توست و با تو زندگی می کند و از حادثه هایی که در زندگی تو اتفاق می افتد، تغذیه می کند و بارور می شود و به دنیا می آید. اگر او را از خود جدا کنی یا به حال خودش رها کنی و توجهی به او نشان ندهی نزار و بیمار می شود؛ این دوری و جدایی و بی اعتنایی اگر طولانی شود، می میرد. چه بسیار نویسندگانی که بی توجهی آنها و پرداختن به کارهای دیگر، قدرت خلاقه شان را زائل و عقیم کرده است.
کسی داستان نویس به دنیا نمی آید
«معتقدم تنها آن کس به وادی ادبیات راه می یابد که همچون فردی که به وادی مذهب گام می نهد، همه وقت، توان و همت خود را گرد آورد و به طور کامل وقف این حرفه کند تا به نویسنده یی تمام عیار بدل شود و اثری را تالیف کند که از وجودش برآمده است. اما در عرصه نویسندگی چیزی اسرارآمیز که از آن با نام نبوغ و نابغه
یاد می کنیم، به شیوه یی خودجوش و زودرس – حداقل در میان رمان نویسان سابقه نداشته است. هرچند، گاه در میان شاعران و موسیقیدان ها به چشم خورده است – ظهور نمی یابد (البته نمونه های کلاسیکی مانند رمبو و موتزارت هستند) مگر با تلاش و پشتکاری پیگیر و سال ها کار منظم. پس به این معنا چیزی به عنوان رمان نویس نابغه وجود ندارد. تمامی رمان نویسان بزرگ و قابل تحسین در ابتدای کار، نویسندگانی مبتدی و آماتور بوده اند که نبوغ ایشان تنها بر بنیان تفکر و پشتکار قوام یافته بروز کرده است. این مطلب که همه نویسندگان شهیر – به جز «رمبو» که در سال های پیش از بلوغ هم شاعری نابغه و بزرگ بود – با همت و پشتکار خود و به مدد آموزش صحیح به مراتب بالای ادبی دست یافته اند، برای کسی که تازه نوشتن را شروع کرده است ای بسا خوشحال کننده باشد و قوت قلبی.»1
داستان نویسی کاری است تمام وقت و تعطیل برنمی دارد، همچون یادگیری شنا یا دوچرخه سواری نیست که وقتی آن را یاد گرفتی همیشه بتوانی به کارش بگیری، اگرچه فاصله یی بلندمدت میان شان بیفتد.
داستان نویسی تلاش مداوم و پیوسته یی را می طلبد. نویسنده یی در کار نوشتن موفق می شود که لحظه یی از کار نوشتن و باز نوشتن و فکر کردن به آن غافل نماند. اگر آن را رها کنی و علاقه مند به کارهای دیگری شوی، برگشته یی سر خانه اول. باید برای نوشتن وقت گذاشت تا تولدش کامل شود و سالم و زیبا به دنیا بیاید. «دوستانی دارم که به من گفته اند مجبور بوده اند به عجله کتابی را تمام کنند چون پولش را لازم داشتند، ویراستار یا زن شان بهشان آویزان شده یا داشته ترک شان می کرده – خلاصه عذری برای نوشته یی که چندان خوب نبوده است.
«اگر وقتش را داشتم، بهتر از آب درمی آمد.»
وقتی یکی از دوستان رمان نویسم، این را گفت، از تعجب زبانم بند آمده بود. هنوز هم اگر فکرش را بکنم، که نمی کنم، حیرت می کنم. البته به من ربطی ندارد. اما اگر نتوان نوشته را به همان خوبی که در توان مان هست بر کاغذ آورد، پس دیگر چرا این کار را بکنیم؟ در نهایت، رضایت از اینکه تمام تلاش مان را کرده ایم و مدرک دال بر زحمات مان تنها چیزی است که با خود به گور می بریم. دلم می خواست به دوستم بگویم محض رضای خدا برو یک کار دیگر بکن. حتماً راه های ساده تر و شاید شرافتمندانه تری برای تلاش و تامین معاش هست. یا اینکه این کار را فقط تا نهایت حد
توان و استعدادهایت انجام بده و توجیه نکن و بهانه نیاور. گله نکن، توضیح هم نده.»2
داستان مثل محبوبی است که همیشه از تو می خواهد به او فکر کنی و به او توجه داشته باشی. هوو و محبوب دیگر را زیبنده خود نمی بیند و از آنها خوشش نمی آید. حتی نویسنده داستان کوتاه شیفته داستان کوتاه است و چندان تمایل ندارد رمان بنویسد و رمان نویس نیز همین شیفتگی را دارد و ناتوان از نوشتن داستان کوتاه است و هیچ کدام چشم دیدن همدیگر را ندارند.
از اینجاست که نوع بدیعی از ترکیب رمان با داستان کوتاه آفریده می شود که ویژگی هر دو نوع را در خود جمع می آورد، منظورم رمان داستان کوتاه است. رمان داستان کوتاه یا داستان رمان، داستان های کوتاه به هم پیوسته یی است که هر کدام در عین استقلال همچون فصل های رمانی عمل می کنند، از این رو رمان داستان کوتاه هم خصوصیت های برشمرده برای رمان و هم ویژگی های مختص داستان کوتاه را دارد. این نوع اثر از دیرباز در ادبیات داستانی غرب سابقه دارد و نویسنده هایی چون شروود اندرسن، جیمز جویس، ویلیام فاکنر و ارنست همینگوی تجربه هایی در این قلمرو دارند؛ از نمونه های فارسی آن «زندگی را به آواز بخوان» نوشته من است.
اگر به داستان بی مهر شوی با تو نامهربان می شود و نوشتن را برایت دشوار می کند. در جلد دوستان و آشنایانت می رود و از تو انتقام می گیرد، نگاهت می کنند و پوزخند می زنند. انگار از اینکه نمی نویسی خیلی هم خوشحالند. لب هایشان به تمسخر باز می شود.
«دیگر نمی نویسی، خشکید، هان؟»
نوشتن را می توانی به سادگی بیاموزی و حداکثر در عرض هفت، هشت ماه داستان کوتاه به نسبت کم ایراد و قابل قبولی بنویسی یا همان طور که گفته اند، می توانی حادثه های دورانی از زندگی خود را در قالب رمانی عرضه کنی.
اما برای داستان نویس شدن باید راه دراز و پیچاپیچ و پر از رنج و زحمتی را طی کنی. داستان نویسی همان طور که فاکنر گفته راه میانبری ندارد، باید بسیار بسیار شکیبا باشی تا به آنچه می خواهی برسی. البته داستان نویس هرگز به همه آنچه می خواهد نمی رسد، چون هرچه گام بیشتر بردارد، عرصه پیش روی او گشاده تر و گسترده تر می شود و انتظارش بیشتر و کمتر از کار خود خشنود. این ناخشنودی تا لحظه مرگ با تو خواهد بود. کم پیش آمده نویسنده یی از آثار قبلی خود کمال خشنودی را داشته باشد. خشنودی از داستان
های خود موقتی است و دیری نمی پاید که آرزوی خلق اثری کامل تر و بی عیب و ایرادتر، تو را به تلاش و کوشش دوباره یی بیندازد. اگر خشنودی نویسنده یی از کارش پایدار بماند، دیگر نمی نویسد؛ چه بسا که خود را به تدریج از میان بردارد یا خود را بکشد، همان طور که همینگوی خود را کشت و فاکنر به تدریج خود را از میان برد، همان طور که صادق هدایت خودکشی کرد. صادق چوبک بعد از رمان «سنگ صبور»، که آن را شاهکار خودش به حساب می آورد، دیگر چیزی ننوشت و غلامحسین ساعدی در بیرون از خانه اش خود را نابود کرد.
داستان تصویر چندبعدی زندگی است و در هر قالب و شکلی که بیان شود، وجهی از زندگی ما را به نمایش می گذارد و از این نظر است که ما خودمان و جهان درون و بیرون مان را در آینه آن می بینیم و کنجکاو می شویم از اسرار زندگی همدیگر باخبر شویم و اطلاعاتی از هم به دست بیاوریم و از شکست های هم درس بگیریم و به راز موفقیت های همدیگر پی ببریم. بی دلیل نیست که داستان بر ذهنیت ما تاثیر می گذارد و اعمال و رفتار ما را متحول و متعالی می کند. بی دلیل نیست که ما این همه داستان را عزیز می داریم.
ہ عرق ریزان روح نام کتابی است از جمال میرصادقی مشتمل بر رشته یادداشت هایی در توصیه به نویسنده های جوان که انتشارات نیلوفر آن را در دست چاپ دارد.
پی نوشت ها؛
1- ماریو بارگاس یوسا؛ نامه هایی به یک نویسنده جوان، صص 26 – 25.
2- ریموند کارور؛ کلیسای جامع، ص29.
www.bashgah.net