ورود

ثبت نام

موسسه قرآن و نهج البلاغه
home-icone
Institute of Quran & Nahjul Balaghah

سبک مرادی کرمانی

فهرست مطالب

برای بررسی سبک در آثارمرادی کرمانی، ابتدا مفاهیـمی چون سبک و عناصر سازنده سبک تعریـف خواهد شد. آن گاه با توجه به ایـن مفاهیـم، الگویـی برای نقد آثار مورد بحث از جنبه سبکی تعیـیـن می شود وسرانجام، با بررسی سبک در آثار مرادی کرمانی، شیـوه نگارش او، یـعنی روش انتخاب زبان در وجه درونی و بیـرونی آن، تعیـیـن می گردد.سبک چیـست؟ سبک یـکی از عناصر داستان است. سبک شیـوه خاصی است که هنرمند، برای بیـان مفاهیـم موردنظر خود، به کار می گیـرد. در تعیـین سبک، بسیـاری عوامل از جمله سبک عمومی دوران و جهان بیـنی نویـسنده تأثیـرگذار است. سبک به عنوان یـکی از عناصر داستان، از تمامی عناصر داستانی تأثیـر پذیـرفته، بر آن ها نیـز تأثیـر می گذارد. در جهان متن، سبک از شکل ویـژه ساختار، یـعنی چگونگی طرح، شخصیـت، آرایـش فضا، درونمایـه، زاویـه روایـت و لحن متولد می شود.

در کتاب از « روزن چشم کودک»(
۱)، می خوانیـم که سبک ادبی، طرح، شخصیـت پردازی و درونمایـه را در داستان های واقع گرا به شدت تقویـت می کند وگسترش می دهد. تکنیـک های سبکی چون توصیـفات روشن، گفت وگوی باورپذیـر، نمادپردازی، ترکیـب گفتار و غیـره، زیـرکانه خو
انندگان را به درک عمیـق از شخصیـت ها وموقعیـت شان می رساند.سبک در اثر، با سازمان دهی متن، از جنبه معنایـی و شکلی، به وجود می آیـد. مفهوم اصلی در متن، در ارتباط تنگاتنگ با نگرش نویـسنده و دوران او پدیـدار می شود. شکل درمتن، در قالب گزیـنش واژه ها، یـعنی ساخت زبان در اثر، با توجه به فضای داستان و ذهنیـت وتوانایـی مخاطب شکل می گیـرد. بنابرایـن، عناصر سازنده سبک را می توان نگرش نویـسنده، روش تنظیـم و ترتیـب مفاهیـم در اثر، انتخاب واژگان، تصویـر خیـال، ساختار و تنوع جمله ها، ضرباهنگ، تکرار، انسجام، تأکیـد، وحدت و لحن دانست. (
۲) از ایـن رو، می توان گفت که عناصر سازنده سبک را مباحث زبان در وجه درونی و بیـرونی و هم چنیـن جهان بیـنی نویـسنده، پوشش می دهند.
با توجه به دسته بندی عناصر سازنده سبک و محور دسته بندی زبان، واحد تحلیـل در ایـن نقد، « واژه» در نظرگرفته می شود. واژه ها به عنوان کوچک تریـن واحد زبان داستانی، همواره در ارتباط چهارگانه ای به شرح زیـر تعریـف می شوند:
رابطه واژه ها با موضوع: (
۳) مفهوم اصلی و زنجیـره ای از مفاهیـم فرعی در داستان، در ارتباط واژه ها با موضوع داستانی شکل می گیـرد. از سویـی، در ارتباط واژه ها با موضوع، لحن، وحدت، انسجام، تصویـرخیـال وروش تنظیـم و ترتیـب مفاهیـم درساختار متن، شکل می گیـرد.رابطه واژه ها با یـکدیـگر : ارتباط واژه ها با یـکدیـگر، ساختار نحوی جمله ها، انحراف از زبان معیـار و در نتیـجه تنوع جمله ها و هم چنیـن آهنگیـن شدن زبان را می سازد.
رابطه واژه ها با کل سیـستم زبان: درایـن ارت
باط، گونه های مختلف زبان از جنبه جامعه شناسی، در دوسطح رسمی (رسمی عادی، رسمی محترمانه) و غیـررسمی (گفتاری و محتاطانه) (
۴) مورد توجه قرار می گیـرد و نثر در آثار مورد بررسی، با نگاه به نثر در داستان نویـسی امروز، یـعنی نثر گفتاری و نثر نوشتاری و نوسان آن در دو سطح تعریـف شده برای زبان فارسی، تحلیـل می شود.
رابطه واژه ها با جهان بیـنی نویـسنده: واژه ها در ساخت گزاره های داستانی و به طور کلی، در بیـان مفاهیـم در متن به کار گرفته می شوند. بسامد مفاهیـم در اثر، بیـانگر جهان بیـنی نویـسنده در متن است. از سویـی، جهان بیـنی نویـسنده در ساخت مفاهیـم در داستان، جایـگاه ویـژه ای دارد.
از ایـن رو، می توان گفت که واژه ها وظیـفه ساخت سبک را در داستان به عهده می گیـرند. در ادامه، با توجه به الگوی تعیـیـن شده، سبک در آثار مرادی کرمانی، مورد بررسی قرار می گیـرد.

قصه های مجیـد(
۵)

قصه های مجیـد، کتاب اول، نخستیـن اثر نویـسنده است. ایـن کتاب، مجموعه ای از داستان های کوتاه است که شخصیـت اصلی آن مجیـد، پسرک دوازده ساله و بی بی، مادر بزرگ مجیـد است. راوی، شخصیـت اصلی داستان (مجیـد) است که تا حدودی از عنصر گفت وگوی شخصیـت های داستانی در روایـت، برای تجسم بخشیـدن به فضای داستانی بهره برده است.طرح داستانی در قصه های مجیـد، با توجه به مضمون داستان ها، طرح ساده و شخصیـت محور است؛ یـعنی تمامی عناصر داستانی در بازگویـی حالات و کنش های شخصیـت اصلی داستان، به کار گرفته شده است.

زبان در مجموعه پنج ج
لدی «قصه های مجیـد» از نوع گفتاری است. زبان گفتاری از زبان مردم سرچشمه می گیـرد. ویـژگی های ایـن زبان جمله های ساده، کوتاه و گام بریـده بریـده است. قوام و جان ایـن زبان، با تکیـه کلام های خاص و ضرب المثل های عامیـانه تعیـیـن می شود. نمونه هایـی از مجموعه پنج جلدی قصه های مجیـد که بیـانگر شاخص های تعریـف شده برای زبان گفتاری است، ارائه می شود.

ساخت نحوی جمله : ساخت نحوی در گزاره های داستانی، از زبان گفتاری پیـروی می کند. ایـن ساخت نحوی، بیـشتر از شکل ساده ای که در زبان گفتاری است، الگو گرفته است تا از هنجارگریـزی هنری. بنابرایـن، بسامد استفاده در ساخت نحوی گزاره های داستانی، از هنجار «فاعل ـ مفعول ـ فعل» در دستور زبان بسیـار بالاست. نمونه : «پریـد میـان حرفم.» (
۶) هم چنیـن، گزاره های داستانی براساس قالب زبان گفتاری، گاهی کوتاه و یـا حتی بریـده بریـده شده اند. نمونه: «غصه دایـی یـک طرف، غصه کفش و لباس عیـدی و غرولند من یـک طرف.»، «می بایـست دعوا کنیـم.» (۷) «ژاکت را از بی بی خریـد و از من قول گرفت که دیـگر سرخود از ایـن جور کارها نکنم. چاره ای نبود. قبول کردم.» (۸) «شانه هایـش بنا کرد به لرزیـ
دن»(
۹)، «من ماندم و اتاقک تاریـک، طبل گنده و خوشگل و خوش صدا.» (۱۰) «پیـرمرد حمال، از در خانه آمد تو. یـاالله گفت و گونی پیـاز و سیـب زمیـنی را گذاشت گوشه حیـاط و تکیـه داد به دیـوار.» (۱۱) «نگاه کردم. دیـدم، بله. رضا بیـن باغ خودش و باغ ما…» (۱۲)

تکرار واژه ها و فعل ها در ساختار نحوی جمله ها، در جهت القای حس به مخاطب، از تأثیـر خاصی برخوردار است. نمونه: «از یـک ماه مانده به عیـد، کاغذ پشت کاغذ، تبریـک پشت تبریـک فرستاده بودیـم و چشم مان به در بود.» (
۱۳) «بالاخره بی بی نشست و فکر کرد و فکر کرد.» (۱۴) «بریـم ببیـنیـد رضا سر باغتون چی آورده.» (۱۵) «من از آن ها می ترسیـدم و آن ها از من.» (۱۶) «حالا بی بی چقدر نصیـحتم کرد، چقدر نفریـنم کرد و سرزنشم کرد.» (۱۷)

تمهیـد ادبی مجاز : نویـسنده با استفاده از تمهیـد ادبی مجاز، واژه ها را در مفهومی غیـر از مفهوم اصلی، به کار گرفته است. در قصه های مجیـد، نویـسنده از مجازهایـی چون تشبیـه، کنایـه، ضرب المثل واصطلاحات عامیـانه در زبان، استفاده بسیـار کرده است. بیـشتر ایـن مجازها در زبان گفتاری عادت شده اند. نمونه ها عبارتند از:

«لابد دا
یـی گرفتاری داشت و یـا دست و بالش خالی بود…» «جگر همه را می سوزاند.» «ماست ها را کیـسه کردند.» «به فکر سوزاندن دماغش افتادم.» «جفت مان بور شدیـم.» «دلم می خواست یـک جوری حالش را بگیـرم.» «بدجوری به تیـرج قبام برخورد.» «خون جلوی چشمم را گرفت.» «یـکهو عیـن ببر تیـر خورده از جاش پریـد.» «دیـدم هوا پس است.» «آقای ناظم آشی برات پخته که یـه وجب روغن روشه.» «دلم هری ریـخت پایـیـن.» « خدا نصیـب گرگ بیـابان نکند.» «پیـرمرد دست پرضربی داشت.» «اخم هایـش را کشیـد تو هم و توپیـد به من.» «لام تا کام حرف نمی زد.» «دلم مثل سیـر و سرکه بنا کرد به جوشیـدن.» «پوست کف پاهام عیـن چرم کرگدن کلفت و سفت شده بود.» «جلزولز جفت مان درآمد.» «ایـن حرف را که زد، واخوردم سرجام یـخ زدم.» «مثل تیـر از در کلاس زدم بیـرون.» «بی بی، هر چه خواست زیـر زبانم را بکشد.» «بوی نوروز»، «تاجر دم کلفت»، «ریـش گرو بگذارد»، «شایـد حرف او را بخوانند و اسم مرا بنویـسند» و برخی مجازها را نویـسنده در ترکیـب خاص شکل داده است؛ چون «بلبل زبونی و گنده گویـی».

اما بیـان(
۱۸) در تمامی داستان های ایـن مجموعه، یـک سان نیـست. در برخی از قصه های ایـن مجموعه، چون «گربه»(۱۹)، بیـان توضیـحی، بیـان غالب بر داستان است. در ایـن داستان، مجیـد ابتدا به شرح زندگی شان می پردازد: «توی خانه ما همه جور حیـوانی بود. همه جور که نه، مثلاً شیـر و ببر و پلنگ و گرگ نبود، اما سگ و گربه و بلبل و بره و برغاله بود. البته، آن وقت ها نگهداشتن حیـوان های اهلی توی خانه ها آسان بود؛ چرا که خانه ها بزرگ و درن
دشت و گل و گشاد بود و توی بیـشترشان علف و خورد و خوراکی برای بره ها وبزغاله ها گیـر می آمد. سر و صدا و بوی شان هم به همسایـه آزار نمی رساند. مادر بزرگ من عشق و علاقه ای باور نکردنی به حیـوان ها داشت.» در پاره اولیـه داستان، تنها چند گزاره، بیـانگر حسرت بی بی از دور روستای محل تولدش است که ایـن گزاره ها، در قالب بیـان توصیـفی واقع می شوند. عمل داستانی وقتی آغاز می شود که مجیـد موجب سقوط قفس پرنده م شود. زبان ایـن داستان، زبان گفتاری است، اما آرایـش آن به گونه ای است که بیـان توضیـحی در ایـن داستان غلبه دارد.

در داستان «عیـدی»(
۲۰) از کتاب دوم، زبان گفتاری به گونه ای آرایـش شده است که در لحظه لحظه داستان، حس و عاطفه موج می زند. از ایـن رو، بیـانی توصیـفی در ایـن داستان خلق شده است. به عبارت دیـگر، با استفاده از زبان محاوره، ضرب المثل ها و کنایـه ها و به طور کلی زبان مردم کوچه و بازار، ایـن زبان تصویـری پدیـدار شده است. نمونه: «روز بعد، یـواش یـواش زیـر گوش بی بی خواندم که: «بی بی بایـد پنج تومن و نیـم بدی که برای مش رضا عیـدی ببرم» بی بی که شب عیـد دستش خالی بود، زیـر بار نمی رفت و می گفت: چه خبره؟ … مگر ما سر گنج نشسته ایـم که پنج تومن و نیـم عیـدی بدیـم؟… حالا چرا پنج تومن و نیـم؟… نیـمش دیـگه چیـه؟ گفتم: من قول دادم که پنج تومن و نیـم ببرم. بردن ایـن پول، برو برگرد نداره. کاری نکن که آبروم جلوی بچه ها بره.» (۲۱) در بررسی مجموعه واژه های به کار گرفته شده در نمونه مذکور، درخواهیـم یـافت که چگونه زبان داستان، تصویـری
شده است.


منبع: شورای گسترش زبان و ادبیات فارسی

به این مطلب امتیاز دهید:
اشتراک گذاری در telegram
اشتراک گذاری در whatsapp
اشتراک گذاری در facebook
اشتراک گذاری در email

فرصت ویژه برای علاقه مندان به نویسندگی

شما می توانید مقالات خود را با نام خود در وب سایت موسسه منتشر نمائید. برای شروع کلیک نمائید.

نویسنده مقاله باشید