ورود

ثبت نام

موسسه قرآن و نهج البلاغه
home-icone
Institute of Quran & Nahjul Balaghah

جایگاه نشانه‌های ظهور در هندسۀ دین

گزارشگر : محسن مقدمی

&l t;/v:f>

رسول خدا فرمود:
لا یقوم بدین الله إلّا من حاطه من جمیع جوانبه؛
دین خداوند را به‌پا نمی‌دارد، مگر کسی که به همۀ جوانب آن احاطه داشته باشد.
آموزه‌های دین را از دو منظر می‌توان بررسی و تحلیل کرد؛ در یک نگاه آموزه‌های دین به صورت مستقل و مجزا مورد مطالعه قرار می
‌گیرد و در نگاه دیگر به هر آموزه با توجه به مجموعۀ دین و جایگاهی که در هندسۀ دین و نیز نسبتی که با سایر اجزای دین دارد توجه می‌شود. روشن است که در نگاه دوم به تصویر درست‌تر و تحلیل جامع‌تری می‌توان دست یافت؛ زيرا دین مجموعۀ به‌هم‌پیوسته و منسجمي است که اهداف خاص خود را دنبال می‌کند و منزلت واقعی هر آموزه با توجه به وزنی که در مجموعه و نسبتی که با سایر اجزا دارد قابل شناسایی است. به نشانه‌های ظهور نیز می‌توان از این منظر نگریست و به آن نگاه جامع داشت؛ یعنی آن را با توجه به مجموعۀ دین و نسبتی که با اهداف دین و طرح دین و سایر اجزای دین دارد تحلیل کرد. 

آن‌چه در کتاب‌های مربوط دربارۀ فلسفۀ نشانه‌های ظهور بیان شده است معمولاً نگاه‌هایی مستقل به نشانه‌هاست، به این معنا که نشانه‌های ظهور به صورت مستقل لحاظ شده و برای آن کارکردهایی ذکر می‌شود. اما به نظر می‌رسد این نگاه نمی‌تواند گویای تمام حقایق دربارۀ نشانه‌های ظهور باشد. آن‌چه می‌تواند تصویر ما از این آموزه دینی را کامل‌تر نماید، همان نگاه جامع است؛ زيرا اگر بپذیریم دین هدفی دارد و برای رسیدن به این هدف طرحی دارد، به‌طور طبیعي برای تحلیل درست از نشانه‌ها که خود جزئی از آموزهای دینی است، نیازمند توجه به آن هدف و آن طرح و سایر اجزای دین هستیم و در سایۀ توجه به آن هدف و طرح و سایر اجزای دین است که می‌توانیم چرایی طرح بحث نشانه‌ها و کارکردهای آن را تحلیل نماییم. بحث دربارۀ رابطۀ نشانه‌های ظهور با کل دین و هدف و طرح دین را باید جای دیگر پی‌گرفت. آن‌چه در این‌جا قابل طرح است، رابطه و نسبت بحث نشانه‌های ظهور با اجزای دیگر دین است که با این بحث در ارتباطند. 

به نظر می‌رسد از مجموعۀ دین، اصول حاکم بر حرکت‌ به صورت خاص ارتباط نزدیک‌تری با بحث علايم ظهور دارد؛ زيرا از یک‌سو ما در عصر غیبت، نسبت به امام مهدی تکالیفی بر عهده داریم. گرچه این تکالیف گاه از سنخ تکالیف فردی است، اما عمدۀ مسئولیت‌های ما در قبال امام مهدی مسئولیت‌های اجتماعی است؛ زيرا امام اهدافی دارد. 

برای رسیدن به این مهم، به صورت فردی نمی‌توان کاری از پیش برد. بنابر این باید عده‌ای را با خود همراه کرد و این آغاز حرکتي اجتماعی برای هدفي اجتماعی است. از سوی دیگر، در عصر غیبت با حرکت‌های اجتماعی گوناگونی هم‌چون حرکت سفیان
ی یا یمانی که در زمرۀ علایم حتمی ظهور شمرده شده‌اند، روبه‌رو خواهیم بود. از اين‌رو درمي‌يابيم اگر علايم ظهور کارکردی داشته باشند، عمدۀ این کارکردها در حوزه اجتماع است؛ یعنی نشانه‌های ظهور در‌صدد این هستند که جامعه را در انجام حرکت‌هایی که منجر به فراهم شدن زمینه‌های ظهور می‌شود راهنمایی کنند و نیز وظیفۀ او را در قبال حرکت‌های اجتماعی انجام شده هم‌چون حرکت یمانی و سفیانی مشخص نماید. 

با اين توضیحات، پرسش اين است که اساساً آیا تنها راه دین برای هدایت جامعه در امر اقدام و حرکت و یا چگونگی رويارويي با حرکت‌های آغاز شده، نشانه‌های ظهور است و در دین اصول و معیارهایی وجود ندارند که مؤمنان وقتي با یک حرکت اجتماعی مواجه مي‌شوند یا هنگامي كه خود خواهان اقدام و حرکتي اجتماعی هستند، وظیفۀ خويش را بدانند كه باید چه کنند، از کجا شروع کنند، در چه شرايطی دست به اقدام زنند، تا کجا پیش روند و… ؟ روشن است که اسلام ديني جامع است و هدایت‌ها و بینات بسياري را دربر مي‌گيرد که ما را نسبت به انجام وظیفه در هر شرایط و در هر موقعیت زمانی و مکانی آگاه مي‌سازند. 

بنابر‌این پاسخ به این پرسش‌ها و پرسش‌هاي مشابه را می‌توان به استناد اصول حاکم بر حرکت دریافت. براي مثال وقتی با یک حرکت اجتماعی هم‌چون حرکت یمانی یا سفیانی روبه‌رو می‌شویم، اصول حاکم بر آن حرکات به ما نشان می‌دهند که با کدام‌یک از این آن‌ها همراه شویم و با کدام همراهي نكنيم. مثلاً این اصول به ما می‌گویند اگر هدف او دعوت به خود نبود بلکه دعوت به امام بود، در جایگاهش بود، از نظر ضعف دشمن یا توانمندی یاران در وضعیت مطلوبی بود و… با آن همراه شو، وگرنه خير؛ بلکه با نیرو‌سازی و نفوذ در دشمن شرایط را برای یک حرکت مطلوب فراهم کن! بر این اساس دريافتيم کسی که با مبانی و اهداف دین از یک‌سو و تکالیف دین از سوی دیگر و اصول و معیارهای دین که در شرایط مختلف، طرح و برنامۀ حرکت را مشخص می‌کنند از دیگر سو آشناست، در هر موقعیت به تناسب شرایط، تکلیف خود را نسبت به امام خود و نیز حرکت‌هایی که در جامعه وجود دارد خواهد شناخت و بر اساس آن اقدام خواهد کرد، چه روایات علايم ظهور باشند و چه نباشند. 

فلسفۀ نشانه‌های ظهور
بر اساس توضیح یادشده، این سؤال اساسی وجود خواهد داشت که اگر ما به کمک هدایت‌های دین و اصول حاکم بر حرکت می‌توانیم وظیفۀ خود را در همۀ شرایط و موقعیت‌ها به دست آوریم، طرح نشانه‌های ظهور با چه هدفي انجام گرفته است و پیشوایان معصوم با بیان نشانه‌های ظهور به دنبال چه مقصدی بوده‌اند؟ 

به اين پرسش می‌توان پاسخ داد که نشانه‌های ظهور دست‌كم در دو موضع می‌توانند ثمربخش باشند: موضع نخست جایی است که مردم به دلیل اهمال متصدیان امر تبلیغ دین، یا به دلیل غفلت خودشان از این بینات و معیارها بی‌اطلاع باشند و موضع دوم جایی است که به دلیل گرفتار شدن در دام شبهات و با جوسازی جبهۀ باطل و پیچیدگی شرایط، نتوانند بر اساس معیارها و ضوابط به هدایت برسند. در این جاست که علايم می‌توانند راه‌گشا باشند و به کمک آن‌ها می‌توان جهت درست حرکت را دریافت. برای توضیح بیش‌تر می‌توان از اقدامات مشابهی که پیامبر در دوران فتنه انجام داد یاد کرد. 

چنان‌که می‌دانیم رسول گرامی اسلام بارها دربارة امامت و جانشینی امیرالمؤمنین سخن گفت و با بینات و هدایت‌های خود این مسئله را برای مردم توضیح داد و حقانیت امام علی و لزوم پیروی مردم از ایشان پس از رحلت خود را تا آن‌جا که میسور بود بازگو کرد. این هدایت‌ها و بینات آن‌قدر زیاد بودند که اگر کسی واقعاً به دنبال شناخت حق بود، با مراجعه به برخی از آن‌ها می‌توانست بدان دست يابد. با این حال، آن حضرت در کنار این روشن‌گری‌ها و ارائۀ ضوابط، نشانه‌هایی نیز بیان فرمود. براي مثال، از عمار به عنوان نشانۀ جبهۀ حق یاد کرد و با جملۀ معروف «تَقْتُلُ عَمَّاراً الْفِئَةُ الْبَاغِيَة» به مسلمانان فهماند که هر گاه در فضای فتنه از شناخت حق و باطل ناتوان شدند، بدانند گروهی که عمار را می‌کشد، جبهۀ باطل است. یا در جایی
دیگر از سگان حوئب یاد کرد و این‌که زنی که سگ‌های حوئب بر او پارس می‌کنند در مسیر حق گام بر‌نمی‌دارد. 

در جایی دیگر بر راست‌گویی ابوذر تأكيد كرد تا هنگامی که ابوذر با زبان گویایش از انحراف عثمان می‌گوید، مردم فتنه‌زده بتوانند راه را از چاه بازشناسند و چنین فرمود:
مَا أَظَلَّتِ الْخَضْرَاءُ وَ لَا أَقَلَّتِ الْغَبْرَاءُ عَلَى ذِي لَهْجَةٍ أَصْدَقَ مِنْ أَبِي‌ذَرٍّ؛
آسمان سبز سايه نيفكنده و كرۀ خاك بر روى خود حمل نكرده صاحب‌لهجه‏اى راست‌گوتر از ابوذر.
روشن است که وجود این نشانه‌ها به معنای بی‌نیازی از بینات و معیار‌ها نیست و بدین معنا نیست که پیامبر گرامی اسلام برای تشخیص حق از باطل روشن‌گری نفرموده است، بلکه به گواهی تاریخ، آن حضرت در طول دوران رسالت خود بارها معیارها را فرموده بود. با این حال، در کنار آن‌ها به عنوان مکمل، نشانه‌هایی نیز قرار داد تا در وقت ضرورت برای کسانی که از اصول و معیارها بی‌اطلاعند، یا گرفتار شبهاتند و درفضای غبار‌آلودی که دشمن ایجاد کرده نمی‌توانند فهم درستی از معیارها داشته باشند، بتوانند مسیر حق را شناسایی کنند. 

نشانه‌های ظهور نیز در کنار اصول و ضوابط دین، نقش متمم و کمکی دارند و می‌توانند در هنگام جهل یا سیطرۀ شبهات مفید بوده و کارکرد سلبی و ایجابی داشته باشند. در پرتو کارکرد سلبی آن می‌توان مدعیان دروغین را شناخت و دروغ کسانی که پیش از تحقق نشانه‌های حتمی ادعای مهدویت دارند را شناسایی کرد و در کارکرد ایجابی آن می‌توان به امید و تسریع در آمادگی و… رسید. اما باز هم باید تأکید کرد که این‌ها فقط نقش مکمل را دارند و نقش اصلی در هدایت به عهدۀ همان اصول و ضوابطی است که در دین وجود دارد؛ اصول و ضوابطی که مربوط به همۀ زمان‌ها و مکان‌ها و همۀ شرایط و از جمله دورۀ غیبتند. 

تمایز اصول حاکم و نشانه‌های ظهور < BR>با توجه به آن‌چه گذشت روشن شد که میان اصول حاکم و نشانه‌های ظهور وجوهی از تمایز وجود دارد که عبارتند از: 

۱. اصول اصالت دارند و نشانه‌ها مکملند
نشانه‌های ظهور در مقایسه با اصول و معیارها، جایگاهی فرعی و درجۀ دوم و به عبارت دیگر از نقش متمم‌گونه دارند و عملکرد مؤمنان در عصر غیبت، پيش از مستند بودن به نشانه‌های ظهور، باید در مرتبه نخست بر اساس اصول و ضوابط کلی دین باشد.
 
۲. اصول در همۀ شرایط به کار می‌آیند، نشانه‌ها در شرایط خاص
در بسیاری از مواقع از آن‌جا که روایات علايم ظهور از ضعف سند یا عدم وضوح دلالت رنج می‌برند، یا در تشخیص مصداق و تطبیق آن بر مورد خارجی تردید وجود دارد، روایات علايم ظهور قابل اعتماد نیستند، بلکه در عصر پر فراز و نشیب غیبت، هزاران رخداد اجتماعی وجود دارد که در روایات علايم ظهور به آن‌ها اشاره‌ای نشده است. بنابراین اگر بخواهیم از اصول حاکم و معیارهای کلی دین صرف‌نظر کرده و تنها به روای
ات علايم ظهور اکتفا کنیم، نمی‌توانیم در رويارويي با این رخدادها موضع درستی اتخاذ نماييم. اما در همین شرایط با در دست داشتن هدایت‌ها و معیارهای دین می‌توانیم نسبت به رخداد‌های اجتماعی موضع درستی برگزينيم. بنابراین جایگاه اصول و معیارهای دین در مقایسه با نشانه‌های ظهور جایگاهي بی‌بدیل است. 

از سوی دیگر، اگر روایات علايم ظهور از نظر سند و دلالت قابل اعتماد بودند و از نظر شفافیت تطبیق بر مصداق خارجی نيز مشکلی نداشتند، باز هنوز احتمال وجود مصداق دیگر می‌رود. یعنی هنوز این احتمال وجود دارد که در آینده نیز مصداق دیگری محقق شود که روایات بر او نیز قابل تطبیق باشند و مقصود واقعی امام همین مورد دیگر بوده و نه مصداق اول؛ مگر این‌که مجموعه‌ای از نشانه‌های ظهور درکنار هم محقق شوند که در این صورت احتمال تکرار مصداق بسیار ضعیف خواهد بود. 
به عنوان نمونه، در شام کسی قیام کند و طبق روایات، پنج منطقه را تصرف نمايد و در عراق و مدینه دست به کشتار بزند و در همان زمان مردی مصلح از یمن قیام کند و در خراسان نیز پرچم حقی افراشته شود و… که مجموعۀ این رخدادها ما را مطمئن مي‌كند آن‌که در شام قیام کرده، همان سفیانی است و آن‌که در یمن قیام کرده همان یمانی روایات است و دیگری همان خراسانی روایات است. 

البته روشن است که باز در این مورد هم اگر بخواهیم منتظر بمانیم تا این مجموعه شکل گیرد و بعد بفهمیم که باید چه کنیم، فرصت‌های بسیاری را از دست داده‌ایم، بلکه ممکن است کار از کار بگذرد؛ درحالی که اگر به معیارها و بینات و هدایت‌های دین توجه کنیم، از همان آغاز این تحرکات و حتي پیش از تحقق آن‌ها می‌دانیم باید چه کنیم و چه موضعی بگیریم. آنان‌که می‌خواهند منتظر بمانند تا سفیانی، یمانی و خراسانی قیام کنند و بعد بفهمند باید چه کنند، مانند کسانی هستند که تا عمار به مسلخ نرود و کشته نشود، حق را تشخیص نمی‌دهند و به‌راستی چقدر تفاوت است میان آنان‌که پيش از شهادت عمارها با تکیه بر بینات و میزان‌های دین می‌دانند علی برحق است و آنان که تا خون سرخ عمار بر زمین نریزد، بیدار نمی‌شوند! 

۳. اصول را نمی‌توان تفسیر نادرست کرد اما نشانه‌ها را می‌توان
نکتۀ دیگری که اهمیت بی‌بدیل اصول و معیار‌های کلی دین را در مقایسه با علايم ظهور نشان می‌دهد، این است که دست‌كم برخي از نشانه‌ها قابلیت تفسیر و تأویل نادرست، یا مشابه‌سازی دارند؛ چنان‌که معاویه کشته شدن عمار را این‌گونه توجیه کرد که او چون علي او را به ميدان آورد، پس قاتل عمار، علي است. یا چنان‌که در روایت آمده است، پس از ندای آسمانی که حادثه‌ای معجزه‌آسا و بسيار شگفت است، شیطان با مشابه‌سازی، صیحه‌ای خواهد زد و امر را بر بسیاری مشتبه خواهد کرد و جالب است که در روایات تصریح شده است کسانی از فتنۀ شیطان نجات خواهند یافت که اصول و معیارها را بدانند. 

تعبیر روایت چنین است:
عَنْ زُرَارَةَ بْنِ أَعْيَنَ قَالَ:  يَقُولُ: يُنَادِي مُنَادٍ مِنَ السَّمَاءِ: إِنَّ
7سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ فُلَاناً هُوَ الْأَمِيرُ، وَ يُنَادِي مُنَادٍ: إِنَّ عَلِيّاً وَ شِيعَتَهُ هُمُ الْفَائِزُونَ. قُلْتُ: فَمَنْ يُقَاتِلُ الْمَهْدِيَّ بَع
ْدَ هَذَا؟ فَقَالَ: إِنَّ الشَّيْطَانَ يُنَادِي: إِنَّ فُلَاناً وَ شِيعَتَهُ هُمُ الْفَائِزُونَ ـ لِرَجُلٍ مِنْ بَنِي أُمَيَّةَ ـ . قُلْتُ: فَمَنْ يَعْرِفُ الصَّادِقَ مِنَ الْكَاذِبِ؟ قَالَ: يَعْرِفُهُ الَّذِينَ كَانُوا يَرْوُونَ حَدِيثَنَا، وَ يَقُولُونَ: إِنَّهُ يَكُونُ قَبْلَ أَنْ يَكُونَ، وَ يَعْلَمُونَ أَنَّهُمْ هُمُ الْمُحِقُّونَ الصَّادِقُون‏؛
زراره می‌گوید از امام صادق شنیدم که فرمود: ندادهنده‌ای از آسمان ندا می‌دهد که «فلانی امیر است» و ندا‌دهنده‌ای ندا می‌دهد که «همانا علی و شیعیانش رستگارانند.» پرسیدم: با این حال، چه کسی با مهدی می‌جنگد؟ فرمود: شیطان ندا سر می‌دهد: «همانا فلانی ـ مردی از بنی‌امیه ـ و شیعیانش رستگارانند.» عرض کردم: چه کسی راست‌گو را از دروغ‌گو تشخیص می‌دهد‌؟ فرمود: کسانی که پيش از آن، احادیث ما را روایت می‌کردند و پیش از این‌که باشد می‌گفتند: خواهد بود و می‌دانستند، که همانا آنان برحق و راست‌گویند.
 
چنان‌که می‌بینیم بر اساس فرمایش امام صادق حتی تشخیص نشانه‌‌های ظهور با بازگشت به حقایقی هم‌چون معیار گرفتن اهل‌بیت و اعتقاد به حقانیت آنان‌که خود اصول و معیارهایی فراتر از نشانه‌های ظهورند قابل تشخیص خواهند بود. 

۴. تقدم اصول برنشانه‌ها در مقام تعارض
از مطالب پیش‌گفته می‌توان نتيجه گرفت که اگر میان اصول حاکم بر حرکت و نشانه‌های ظهور تعارضی درگيرد، مثلاً اگر معیارهای دینی از همراهی با یک جریان اجتماعی نهی كنند، ولی روایات علايم ظهور به پیوستن به آن دستور دهند، حتي اگر بتوانیم روایات را بر مصداق خارجی به صورت قطعی تطبیق کنیم، در این صورت
اصول و ضوابط کلی مقدمند؛ زيرا اصول، ضوابطی کلی هستند که همه‌جایی، همیشگی و فراگیرند؛ اما نشانه‌ها ناظر به مصداق خارجی و توصیه‌هایی فرعی هستند. به تعبیر دیگر، اساساً نشانه‌ها برای این گفته شده‌اند که به کمک آن‌ها بتوانیم همان معیار‌ها و هدایت‌های کلی دین را تشخیص دهیم و بر اساس آن‌ها عمل کنیم. بنابراین در مقام تعارض، اصول و ضوابط مقدمند. 

آن‌چه گفته شد، می‌تواند حاوی این پیام باشد که وظیفۀ دانشمندان دینی در امر هدایت جامعه، در مرتبۀ نخست تکیه بر هدایت‌ها و بینات دین است. دانشمندان دینی اگر می‌خواهند مردم را به انتظار و آمادگی ظهور برسانند و چشمۀ جوشان انتظار را پیوسته در اعماق جان‌ شیعیان جاری سازند، باید بنیان این مهم را بر معارف عمیق دین، هم‌چون توجه به قدر و منزلت انسان و استعدادهای پیدا و پنهان او و اوج‌هایی که برای او وجود دارد و می‌تواند به آن برسد و اضطراری که به حجت خدا ـ که آگاه به تمام راه‌ها و آزاد از همۀ کشش‌هاست ـ دارد تا اوج‌هایش را به او نشان دهد و او را در مسیر ابدیت تا رسیدن به سرمنزل مقصودش همراهی کند، بنا نهند. 
این نکته‌های عمیق و نظایر آن، همان هدایت‌ها و معیارهای دین هستند که آدمی اگر به آن توجه داشته باشد، لحظه‌ای از امام خود غفلت نخواهد کرد و برای دیدن او لحظه‌شماری خواهد نمود و زندگی بدون او را خسارت خواهد دید؛ تنفس در دنیایی که امامش ظاهر نیست، برای او جانکاه و طاقت‌فرسا خواهد بود و تمام سرمایه‌هایش را برای رسیدن به او هزینه خواهد کرد. براي کسی که به چنین نگاهی رسیده باشد، دیگر مهم نیست که آیا فلان علامت اتفاق افتاده است یا نه، تا با رخ دادن آن بیدار شود و امید به ظهور در دلش روشن گردد و جریان آمادگی‌اش آغاز شود. او پیش از این‌ها بیدار شده است و پیوسته در دلش به ظهور امید دارد و نه‌تنها جریان آمادگی برای درک محضر امامش آغاز شده است، بلکه این جریان از چنان شتابی برخوردار است که هیچ مانعی نمی‌تواند سد راه او شود. 

البته بر این نکته نیز باید تأکید داشت که این به معنای بی‌اهمیت بودن نشانه‌های ظهور نیست، بلکه تنقیح و پالایش روایات علايم ظهور و تبلیغ و ترویج آن در میان جامعه، امری مطلوب و مفید است؛ هم به این دلیل که در زمان جهل و غفلت از معیارها و نیز در زمان غبار‌آلود بودن فضا به کار می‌آیند و هم به دلیل
این‌که چه بخواهیم و چه نخواهیم، گاه همین نشانه‌ها دست‌آویز مدعیان فرصت‌طلب قرار می‌گیرند و به دروغ، علايم را بر خود یا دیگران تطبیق می‌دهند تا از این راه به مقصود خويش برسند. بنابراین برای شناسایی روایات صحیح از سقیم و ویژگی‌های مربوط به هر یک از علايم و راه‌های تشخیص آن، در حد امکان باید تلاش کرد. اما باید توجه کرد که دین برای هدایت، در گام نخست بر معیارها و اصول تأکید دارد. بنابر این بجاست همت خود را مصروف آن کنیم و به علايم به اندازۀ قدر و منزلت خود بپردازیم، آن‌هم در پرتو اصول و نه بیش‌تر. 

نویسنده:
حجت‌الاسلام والمسلمین نصرت‌اللّه آيتي
عضو هيئت علمی مؤسسه آينده روشن (پژوهشكده مهدويت) 

مرجع : مجله پژوهش‌های مهدوی


www.bfnews.ir

به این مطلب امتیاز دهید
اشتراک گذاری در telegram
اشتراک گذاری در whatsapp
اشتراک گذاری در facebook
اشتراک گذاری در email

فرصت ویژه برای علاقه مندان به نویسندگی

شما می توانید مقالات خود را با نام خود در وب سایت موسسه منتشر نمائید. برای شروع کلیک نمائید.

نویسنده مقاله باشید