ورود

ثبت نام

موسسه قرآن و نهج البلاغه
home-icone
Institute of Quran & Nahjul Balaghah

مهدویت و جنگ تمدن ها/بخش پایانی

فهرست مطالب

8. گفتمان ناسيوناليستي و جهاني
گرچه هانتينگتون ضمن تشريح نظريه برخورد تمدن ها گفته است که عصر حاکميت ناسيوناليسم سپري شده و جهان دو قطبي جاي خود را به جهان چند قطبي داده است، ولي وي ناخودآگاه با کمک ايده ناسيوناليسم، از تحريک احساسات غربي ها بهره برداري بسيار کرده و بر طبل جنگ تمدن ها مي کوبد و چنان که در فراز بعدي خواهيم ديد، به شدت غرب را از خطر در حال تکوين اسلام ترسانده است.
اما در مقابل، اسلامي که وي آن را جنگ طلب و خطرناک معرفي کرده، در قالب ايده مهدويت براي آينده تاريخ خير، برکت، نور، هدايت، صلح و هم زيستي را نويد داده، بر بطلان تبعيض در هر چهره اي تأکيد دارد و اين تفاوت عمده اي ميان دو نظرية مهدويت و جنگ تمدن هاست.

9. تقابل اسلام و غرب
به عقيده مدافعان ايده جنگ تمدن ها، تنها خطر تهديد کننده غرب اسلام است. نخست سخنان آنها را بشنويم:
9-1
. هانتينگتون مسلمانان ر
ا
اين چنين مهاجم مي نامد:
دليل حمله مسلمانان به غرب اين است که معتقدند غربي ها اصولاً به هيچ ديني ايمان ندارند… در جريان جنگ سرد، غرب نيروي مقابل خود را کمونيسم بي خدا لقب مي داد؛ در جهان پس از جنگ سرد که ويژگي برخورد تمدن هاست. مسلمانان نيروي مقابل خود را غرب بي خدا مي دانند.
وي در ادامه گفته است که طبق نظر سنجي هايي که در امريکا در سال 1994 به عمل آمده، بيشتر مردم و دولت مردان، گسترش تسليحات اتمي و تروريسم بين المللي را دو تهديد اصلي و جدي براي امريکا دانستند؛ دو موضوعي که عموماً با اسلام همراه است.
او افزوده که:
با توجه به برداشت هايي که مسلمانان و غربي ها از يکديگر دارند و نيز با توجه به رشد بنيادگرايي اسلامي، جاي تعجب نيست که پس از انقلاب ايران در سال 1979، يک حالت شبه جنگ بين تمدني ميان اسلام و غرب به وجود آمد… طرفين درگيري، رابطه موجود ميان خود را به عنوان يک جنگ به رسميت شناخته اند. پيش تر آيت الله خميني به درستي اعلام کرد که ايران به طور مؤثري با امريکا در حال جنگ است و قذافي بارها عليه غرب اعلام جهاد کرده است. رهبران مسلمان گروه ها و کشورهاي تندروي ديگر، با لحن مشابهي درباره غرب سخن گفته اند. در طرف ديگر ماجرا يعني غرب، ايالات متحده هفت کشور را به عنوان کشورهاي تروريست شناسايي کرده که از آن ميان، پنج کشور مسلمان هستند: ايران، عراق، سوريه، ليبي و سودان.
او در پايان گفته است:
مشکل اصلي غرب، بنيادگرايي اسلامي نيست، بلکه خود اسلام است؛ تمدني متفاوت که وابستگان به آن، به برتري فرهنگي خود اطمينان دارند و دل مشغول ناتوانايي هاي خود هستند. مشکل اسلام هم سازمان سيا يا وزارت دفاع امريکا نيست، بلکه خود غرب است؛ تمدني متفاوت که ملت هاي وابسته به آن در مورد جهاني بودن فرهنگ خود به يقين رسيده اند و معتقدند که قدرت برتر آنها، هر چند در حال افول است، اين تعهد را براي ايشان ايجاد کرده که فرهنگ غربي را در سراسر جهان بپراکنند.
برنارد لوئيس، نظريه پرداز ديگر جنگ تمدن ها مي گويد:
از اولين تهاجم سپاهيان اسلام به سرزمين هاي مسيحي نشين شرق مديترانه در اوايل قرن هفدهم [البته بايد قرن هفتم باشد] تا دومين و آخرين عقب نشيني قواي ترک از پشت ديوارهاي شهر وين در سال 1683، حدود هزار سال مسيحيان در هراس دائمي از خطر قريب الوقوع اسلام مي زيستند… خطري که از جانب اسلام طي هزار سال اروپا را تهديد مي کرد دوگانه بود: خطر نظامي از يک سو و خطر مذهبي از سوي ديگر؛ يعني خطر فتح سرزمين ها و خطر گرويدن به اسلام.
خانم هانتر نيز کتاب خود را با خطر اسلام براي غرب شروع کرده. وي در اين باره مطالبي گفته است، ولي چندان اهميت ندارد که حرفهايش را بازگو کنيم.
9-2
. درباره حمله مسلمانان به غرب به دليل الحاد غرب، ابتدا بايد اصل ادعا را اثبات کرد. هانتينگتون اصل مدعا را قطعي گرفته است، ولي چنين نيست. به کدام دليل مسلمانان جهاد ابتدايي را تجويز مي کنند؟ هانتر هم به اين مطلب اعتراف کرده که شيعه آن را در عصر غيبت تجويز نمي کند. پس اصل ادعا نادرست است. و دليل وي نيز مخدوش است؛ زيرا بي خدايي غرب مربوط به دين تحريف شده اي است که ديگر قابل اجرا نيست و تازه همين دين هم به حاشيه رانده شده است. البته نگاه اسلام به کمونيسم و غرب يکسان نيست. اولي به دليل ماترياليسم الحاد است، اما دومي شرک به دليل تحريف دين و جدي نگرفتن آن، سست اعتقادي و بي بند و باري است. و اما انتقاد مسلمانان به غرب از اين رو است که به مسيحيت تحريف شده وفادار نيستند و آن را نيز به حاشيه رانده و از سياست جدا کرده اند؛ پس حمله اي فيزيکي هم در کار نيست.
9-3
. هانتينگتون دليلي درباره اين ادعا نياورده است که اسلام با توسعه سلاح هاي هسته اي و تروريسم همراه است. بگذريم از اين واقعيت که اين دو کاملاً با تمدن غرب در هم تنيده است. زيرا اساساً تمدن غرب با استعمار کليد خورده و با تهاجم و تروريسم ادامه يافته و انبوه سلاح هاي هسته اي را نيز در اختيار دارد. اما در عين حال، اسلام با مقررات عادلانه وانساني اش درباب جهاد با دشمن ـ که درکتاب جهاد فقه اسلامي بيان شده ـ نشان داده که نه با سلاح هاي ضدانساني کشتار جمعي ميانه اي دارد& lt;/SPAN> و نه از ترور حمايت کرده است. به هر رو، پس از اينکه ديديم اصل مسئله حالت تهاجمي اسلام در برابر غرب صحت ندارد، موضوع سلاح هسته اي و تروريسم نيز به عنوان ابزارهاي آن منتفي خواهند بود.
9-4
. ترديدي نيست در اينکه انقلاب اسلامي ايران، نقطه عطف بسيار مهمي در روابط ميان اسلام و غرب به شمار مي رود ـ اما مهم اين است که اين انقلاب به دنبال تحقق بخشيدن به اسلام و از ميان بردن سلطه بيگانگان بر ملت ايران به وجود آمده است. اولي که با دموکراسي غرب تضادي ندارد و از باب آزادي انسان در انتخاب دين پذيرفته شده است. دومي هم لازمه قطعي دموکراسي است و عيبي ندارد. پس از رهگذر انقلاب اسلامي، يک طرف قضيه به دليل اسلام خواهي و استقلال طلبي محکوم نيست. اما طرف ديگر به دليل مخالفت با حق آزادي انتخاب دين و تعهد به آن و نقض استقلال طرف مقابل، محکوم است. در نتيجه با وقوع انقلاب اسلامي، ايراني ها داخل جنگ با غربي ها نشده اند، بلکه چهره افشا شده و غرب و منافعش به خطر افتاده است. البته تا زماني که غرب راضي نشود حق طرف مقابل را به رسميت شناسد، دست کم بي اعتمادي حاکم خواهد بود. و در صورت تشديد بدبيني، خصومت هم بروز کرده، حتي ممکن است جنگي نيز رخ دهد؛ ولي بي شک مسئول آن غربِ ستم پيشه است. اين نکته نيز گفتني است انقلاب اسلامي ايران،
معطوف به انقلاب صدر اسلام و مقدمه انقلاب جهاني امام مهدي (ع) است؛ پس از منطق آن نيز پي
روي مي کند و با خشونت و ستم ربطي ندارد
.
9-5
. اينکه گفته شد تضاد اصلي غرب با اسلام است، به گونه اي نقض نظريه جنگ تمدن هاست. زيرا اسلام به مثابه يک دين، جنبه عيني و فيزيکي ندارد تا هدف غرب باشد. پس اصولاً درگيري غرب با اسلام چه معنايي دارد؟ لابد نکته اين جاست که غرب از نيروي دروني و منطق قوي آن که
مي
تواند توده ها را عليه غرب بسيج کند در هراس است و به جاي اينکه با تمدن اسلامي يا پيروان اسلام دشمني ورزد، با خود اسلام دشمني مي کند. بنابراين جنگ تمدن ها در کار نيست، بلکه جنگ اسلام و غرب مطرح است و اين همان نبرد فکري اسلام با اديان و مکاتب باطل ديگر است که در چارچوب نبرد حق و باطل از آن ياد شد.
9-6
. اين مدعاي هانتينگتون پذيرفته نيست که فرهنگ غرب جهاني است، پس بايد جهاني سازي با گسترش آن در سطح جهان صورت گيرد. زيرا چنين رويکردي ناقض جهان چند قطبي مورد نظر اوست. به علاوه، اوضاع جهان پس از فروپاشي کمونيسم يا بروز جهان چند قطبي، تک صدايي را بر نمي تابد و نمي تواند جهاني سازي به شکل تحميل فرهنگ غرب بر ديگران حاصل شود. از سوي ديگر، ارزش هاي بيمار و ناقص غرب که به اعتراف هانتينگتون موجب افول و انحطاط غرب شده، قابليت و استعداد جهان شمولي ندارد. اما در عوض، ارزش هاي انساني اسلام که رسالت امام عصر (ع) احيا و اجراي آنهاست، از اين رو که مطابق عقل و فطرت آدمي است، توان جهاني شدن را دارند.
9-7
. ديدگاه لوئيس در باره خطر هزار ساله اسلام براي غرب ـ صرف نظر از خلاف واقع بودن چنين امري که در جاي ديگر بايد بررسي شود ـ با سخن ديگر وي که پيش تر نقل شد ـ به اين شکل که تسامح اسلامي به نحو کامل در همان دوره& lt;SPAN dir=ltr>
هزار ساله وجود داشته ـ ناسازگار است. پس يکي از اين دو صحت ندارد: خطر دائمي هزارساله يا تسامح سطح بالا.
9-8
. سخن آخر اينکه بر خلاف نظر لوئيس، گرويدن غربي ها به اسلام خطر نيست. زيرا گفتيم که آزادي انتخاب دين، يکي از حقوق بشر و مطابق با دموکراسي است و در اعلاميه جهاني حقوق بشر نيز اين حق به رسميت شناخته شده است. و با رعايت اين حق است که گروندگان به اسلام از منزلت شايسته انساني برخوردار شده به تعالي مي رسند و در اين صورت است که نوبت به مطرح کردن خطر ديگر يعني خطر نظامي اسلام نمي رسد. زيرا با گرايش آزادانه به اسلام، طبعاً چنين خطري مطرح نيست و با وصف مسلمان شدن غربيان، حتماً کمال آزادي برقرار خواهد بود، وگرنه مسلمان شدني در کار نمي بود.

10. جمع بندي و نتيجه گيري
اين نوشتار با مقدمه اي درباره اهميت نظريه جنگ تمدن ها و نقد آن آغاز شد. سپس در بخش اول، اين نظريه تشريح شد و اجزا آن از قبيل نياز به دشمن براي حفظ هويت و قوميت؛ چندقطبي شدن سياست جهاني پس از جنگ سرد؛ افول نسبي غرب و رشد قدرت اقتصادي مسلمانان و تمدن هاي آسيايي و… بررسي شد.
بخش دوم، مقايسه گفتمان مهدويت با نظريه جنگ تمدن ها بود که در آن، نه مورد از تفاوت هاي اساسي ميان اين دو مطرح شد. اولين تفاوت اين بود که دين در حال حاضر در حال بالندگي و تمدن غرب در حال افول است؛ زيرا ايدئولوژي هاي غربي فراموش شده و مي شوند.
در ادامه، موضوع تجديد حيات دين مطرح شد که هانتينگتون ضمن آن، حتي اسلامي شدن مدرنيته را نيز بر زبان آورد. فرق سوم هم بررسي مقايسه ايِ اصلاح ديني غرب با اصول گرايي اسلامي و مهدويت بود که آشکار شد اين دو با يکديگر کاملاً تفاوت دارند و يکي گريز از دين و ديگري گرايش به آن است.
چهارمين تفاوت نظريه جنگ تمدن ها با گفتمان مهدويت هم، در نوع نگاه آنها به اسلام بود. اولي کوشيده با تاريخي کردن دين، آن را مهار کند؛ ولي دومي با نظر به ذات اسلام، اسلام ناب را مد نظر قرار مي دهد تا از اصالت و توانايي آن چيزي کاسته نشود.
پنجمين تفاوت اساسي و بسيار مهم، در نوع نگاه مدرنيته و غرب به ماهيت انسان بود که او را مجرد از فطرت و استعدادهاي انساني منظور مي کرد. ولي متقابلاً در نگاه اسلام و مهدويت، ميان انسان سنتي و مدرن تفاوتي نبوده، هر نگاه تبعيض آميزي به انسان ممنوع است.
در ششمين مورد، فروتني اولي و
خودبزرگ بيني دومي جلب توجه کرد.
هفتمين فرق ميان آن دو، قطبي نگري اسلامي و مهدوي در قالب روي آوري به گفتمان تقابل حق و باطل از يک سو و جهان چندقطبي و پر از درگيري غرب از سوي ديگر بودبازگشت به ناسيوناليسم و نژادپرستي پس از نفي آن، گام ديگري است که ضمن نظريه برخورد تمدن ها برداشته شده؛ در حالي که گفتمان مهدويت، به جهان نگري اسلام و نفي تبعيض ها به طور جدي وفادار است و اين هشتمين تفاوت اين دو نظريه بود.
سرانجام، موضوع تقابل اسلام و غرب و خطرناک جلوه دادن اسلام براي غربي ها، از سوي نظريه پردازان جنگ تمدن ها به عنوان تفاوت ديگر مطرح شد و معلوم گرديد که در اين باره هم مانند موارد ديگر، خلاف واقع گزارش کرده اند.
اميد است خواننده گرامي با مطالعه اين نوشتار، موفق به انتخاب درست و بي طرفانه شود و با مطالعه اجمالي نظريه جنگ تمدن ها و
مهدويت اسلامي، به حقيقت برسد.
صالح و طالح متاع خويش نمودند تا چه قبول افتد و چه در نظر آيد

منابع
1
. قرآن مجيد.
2
. نهج البلاغه.
3
. اميري، مجتبي، نظريه برخورد تمدن ها، انتشارات وزارت امور خارجه جمهوري اسلامي ايران، تهران، 1375.
4
. سروش، عبدالکريم، فربه تر از ايدئولوژي، صراط، تهران، 1372.
5
. عاملي، حر، وسائل الشيعه، مکتبة الاسلاميه، تهران، 1387 ق.
6
. لوئيس، برنارد، برخورد فرهنگ ها، ترجمه بهمن دخت اويسي، فرزان و مرکز بين المللي گفتگوي تمدن ها، تهران، 1380.
7
. مجلسي، محمدباقر، بحارالانوار، موسسه الوفا، بيروت، 1403 ق.
8
. هانتر، شيرين، آينده اسلام و غرب، ترجمه همايون مجد، فرزان و مرکز
بين المللي گفتگوي تمدن ها، تهران، 1380.
9
. هانتينگتون، ساموئل، برخورد تمدنها و بازسازي نظم جهاني، ترجمه محمدعلي حميد رفيعي، دفتر پژوهش هاي فرهنگي،
تهران، 1378.
10. هانتينگتون، ساموئل، سامان سياسي در جوامع دست خوش دگرگوني، ترجمه محسن ثلاثي، نشر علم، [بي جا]، 1375.

پي نوشت:


1. استاد امريکايي معاصر.
1. مجتبي اميري، نظريه برخورد تمدن ها، ص 27، 28 و 34.
2
. ساموئل هانتينگتون، برخورد تمدن ها و بازسازي نظم جهاني، ترجمه محمدعلي حميد رفيعي، ص 28 و 29.
1
. برخورد تمدن ها و بازسازي نظم جهاني، ص 29.
2
. برخورد تمدن ها و بازسازي نظم جهاني، ص 42-49.
1
. برخورد تمدن ها و بازسازي نظم جهاني، ص 29.
1
. برخورد تمدن ها و بازسازي نظم جهاني، ص 30، 29.
2
. در اين زمينه سه تن از صاحب نظران اشکالاتي دارند. جهت اطلاع بنگريد به: مجتبي اميري، نظريه برخورد تمدن ها، ص 34؛ همان،
مقاله دکتر سيد حسين نصر، ص 122 و بعد شامل نقدهاي ايشان؛ همان، مقاله دکتر احمد صدري،
ص 146 به بعد.
1
. برخورد تمدن ها و بازسازي نظم جهاني، ص 79-80.
2
. از جمله بنگريد به: شيرين هانتر، آينده اسلام و غرب، ص 24، 26، 27، 52،
54؛ عبدالکريم سروش، فربه تر از ايدئولوژي، ص 106 به بعد.
1
. چنان که خانم هانتر بدان اذعان کرده است؛ پيشين 12-13.
1
. محمدباقر مجلسي، بحارالانوار، ج 52، ص 350-351.
1
. برخورد تمدن ها و بازسازي نظم جهاني، ص 148-150.
2
. پيشين، ص 152-153.
1
. پيشين، ص 154.
2
. پيشين، ص 156-159.
3
. بنگريد به حجرات، 13.
1
. از قبيل خانم هانتر، در کتاب آينده اسلام و غرب، ص 112 به بعد.
1
. برخورد تمدن ها و بازسازي نظم جهاني، ص 174.
2
. همان، ص 175-176.
3
. همان، ص 176.
4
. همان، ص 178-179.
1
. همان، ص 181-182.
2
. همان، ص 182-191.
1
. برخورد تمدن ها و بازسازي نظم جهاني، ص 278-279.
2
. آينده اسلام و غرب، ص 27-28.
1
. همان، ص 52-54.
2
. همان، ص 69.
3
. همان، ص 269، 271 و 272.
1
. همان، ص 26.
1
. نساء، 25؛ نور، 32.
2
. همان؛ نور، 3 و 33؛ ممتحنه، 10.
3
. بقره، 83 و 215؛ نساء، 36؛ اسراء، 23؛ احقاف، 15 و 17.
4
. يوسف، 40.
1
. حجرات، 13.
2
. برخورد فرهنگ ها، ص 8.
1
. ر.ک: مائده، 49 و 55؛
نساء، 59 و 105؛ احزاب، 6 و 36؛ انفال، 40 و 65؛ توبه، 103.
1
. آينده اسلام و غرب، ص 7.
1
. سامان سياسي در جوامع دست خوش دگرگوني، ص 147-148.
1
. برخورد تمدن ها و بازسازي نظم جهاني، ص 293، 313 و 314.
1
. بقره، 29؛ جاثيه، 12-13؛ ابراهيم، 32-33؛ نحل، 12 و 14؛ لقمان، 20 و 29؛ حج، 65.
1
. برخورد تمدنها، ص 314.
1
. برخورد فرهنگ ها، ص 53-55.
2
. همان، ص 69.
3
. همان، ص 82 و84.
1
. همان، 85-86.
2
. همان، 87-88.
3
. همان، 89-90.
1
. همان، ص 88-90.
2
. برخورد فرهنگ ها، ص 51.
1
. از جمله: رعد، 17-16؛ سباء، 49-46 است.
1
. برخورد تمدن ها، ص 45.
2
&l t;/SPAN>. برخورد فرهنگ ها، ص 14.
3
. آينده اسلام و غرب، ص 95-96.
1
. همان، ص 107.
2
. ر.ک: همان، ص 208-210.
3
. ر.ک: همان، ص 7 و 188.
4
. ر.ک: همان، ص 87 و 99.
1
. برخورد تمدن ها، ص 336.
2
. برخورد فرهنگ ها، ص 15.
3
. آينده اسلام و غرب، ص 7.
4
. نساء، 75، 97-100؛ نحل، 41، 110.
5
. از جمله پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله در حديثي تعبير دارالحرب را به کار برده است. وسايل الشيعه، ج 11، ص 76. امام صادق (ع) هم
در حديثي از تعبير دارالشرک و بلاد شرک استفاده کرده است. همان، ص 76 و 77؛ در پاره اي از روايات هم راويان اصطلاح دارالاسلام را به
کار برده اند و معصومان آنها را تخطئه نکرده اند؛ همان، ص 78.
1
. نساء، 75.
2
. برخورد فرهنگ ها، ص 17.
1
. ر.ک: آينده اسلام و غرب، ص 99.
2
. ر.ک: آينده اسلام و غرب، ص 3.
1
. همان، ص 58.
2
. توبه، 33.
1
. برخورد تمدن ها و بازسازي نظم جهاني، ص 340-341.
2
. همان، ص 343.
1
. همان، ص 344-345.
2
. همان، ص 347.
3
. برخورد فرهنگ ها، ص 10- 12.
1
. ر.ک: آينده اسلام و غرب، ص 1-14.
2
. آينده اسلام و غرب، ص 99.


مجله انتظار http://entizar.ir

به این مطلب امتیاز دهید:
اشتراک گذاری در telegram
اشتراک گذاری در whatsapp
اشتراک گذاری در facebook
اشتراک گذاری در email

فرصت ویژه برای علاقه مندان به نویسندگی

شما می توانید مقالات خود را با نام خود در وب سایت موسسه منتشر نمائید. برای شروع کلیک نمائید.

نویسنده مقاله باشید