آرزو: خواهش چيزى كه دستيابى به آن محال يا دور از انتظار است.
آرمان نيز به معناى آرزو، ولى داراى كاربرد محدودترى است و گويا فقط بر آن دسته از آرزوهاىكلانكه براى شخص، محترم و مقدّس و قابل دستيابى است، اطلاق مىشود. (آرزوى پيامبران، همين مقاله) آرزو در فارسى با «كاش و اى كاش» و در قرآن با واژههاى گوناگونى ادا مىشود كه عبارتند از:
1. ليت: اين واژه كه 14 بار در قرآن كريم به كار رفته و از حروف مشبّهة بالفعل است،[1] اصلىترين و رايجترين كاربرد را براى آرزو دارد: «قالَ يـليتَ بَينِى و بَينكَ بُعدَ المَشرِقَينِ فَبِئسَ القَرِين = گفت: اى كاش ميان من و تو دورى خاور و باختر بود!» (زخرف/43، 38)
2.لو: اين واژه كه در اصل براى شرط، وضعشده، گاهى در معناى آرزو بهكار مىرود[2]: «فَلَو أَنَّ لَنا كَرَّةً فَنَكونَ مِنالمُؤمِنين = اىكاشبازگشتى براى مابود واز مؤمنان مىشديم!» (شعراء/26،102) نيز زمر/39، 58؛ بقره/2، 167.
3. هل: اين واژه نيز كه اصل ساختارش براى پرسش است، در مواردى براى بيان آرزو به كار مىرود[3]: «فَهَل لَنا مِن شُفَعاءَ فَيشفَعوا لَنا= كاشبراىما شفيعانى باشد كه براى ما شفاعت* كنند!» (اعراف/7،53) نيزشورى/42، 44؛ غافر/40، 11.
4. لعل: برخى بر اساس قواعد نحوى در آيه 36 غافر/40 اين واژه را كه كاربرد اصلىاش براى اظهار اميد است،[4] به معناى آرزو دانستهاند[5]: «وقَالَ فِرعونُ يـَـهـَـمـَـنُ ابنِ لِى صَرحاً لَعلِّى أَبلغُ الأَسبـَـب = و فرعون گفت: اى هامان! براى من برجى افراشته بساز؛ شايد به درهاى آسمان برسم». دانشمندان علوم بلاغت، كاربرد اين چهار واژه را متفاوت دانسته، برآنند كه «هل» و «لعل» حاكى از اميد آرزوكننده به تحقّق آرزو است؛ در حالى كه «لو» از نااميدى حكايت دارد و «ليت» به معناى مطلق آرزو و از هر دو ويژگى خالى است.[6]
� D;5. تمنّى: اين واژه، از ريشه (مـ ن ـ ى) حالت خبرى داشته، براى گزارش از آرزوى خود يا ديگرى بهكار مىرود. معناى اصلى آن تقدير و اندازهگيرى، وهنگامى كه به باب تَفَعُّل مىرود، به معناى آرزويى است كه شخص آن را در ذهن خود فرض مىكند و اندازه مىگيرد.[7] ابناثير آن را به معناى ميل داشتن به تحقّق چيزى محبوب دانسته است؛[8] ولى صاحب التحقيق بر آن است كه تمنّى در اصل هر دو معنا را دارا است؛ يعنى «مُنى» در اصل به معناى ميلداشتن به حصول چيزى، همراه با اندازه گرفتن آن است[9] و راغب، تمنّى را به گونهاى معنا كرده كه با كذب رابطه نزديكى دارد. اومىگويد تمنّى عبارت است از تصوّر چيزى در نفس و اين گاهى از روى فكر است؛ ولى بيشتر حدسى است؛ از اين رو بيشتر آرزوها تصوّر كردن امور حدسى است كه حقيقت نداشته، كاذبند.[10] لغويان، معانى ديگرى نيز براى تمنّى ياد كردهاند كه با معناى آرزو ارتباط دارد و از جمله، تلاوت كردن را بر آن تطبيق دادهاند. ابومنصور، وجه نامگذارى تلاوت به امنيّه را اين دانسته كه وقتى تلاوتكننده قرآن به آيه رحمت برمىخورد، آن را تمنّا دارد و چون به آيه عذاب مىرسد، رهايى از آن را آرزو مىكند.[11] برخى مفسّران، تمنّى در آيه 52 حج /22 و امانى در آيه 78 بقره/2 را بر همين معنا حمل كردهاند.[12]
«اُمنيّه» از همين مادّه يكبار، وجمع آن «امانى» پنج بار در قرآن ديده مىشود كه نام شىء مورد آرزو است.[13] به عبارت ديگر، آن صورت خيالى آرزو است كه نفس انسان از آن لذّتمىبرد.[14] به نظر راغب، امنيّه صورت نفسانى آرزو است كه در ذهن آرزوكننده ايجاد مىشود. وى درباره ارتباط آرزو با دروغ مىگويد: آرزو مبدأدروغ است؛ زيرا هيچ يك از آن دو حقيقت ندارد؛ از اين رو مىتوان از دروغ به آرزو تعبير كرد. راغب، تفسير مجاهد و ابنعبّاس را[15] از واژه «امانى» به دروغ در آيه 78 بقره/2 (و مِنهُم أُمِّيُّونَ لاَيَعلَمونَ الكِتـبَ إِلاَّ أَمَانِىَّ) شاهد برايناستنباط گرفته است؛[16] ولى برخى ديگر از مفسّران و لغويان، دروغ را يكى از معانى تمنّى دانستهاند.[17]
6. وَدَّ: مضارع آن «يَوَدّ» از ديگر واژههايى است كه افزون بر معناى دوست داشتن، به معناى آرزو كردن نيز آمده است.[18] راغب علّت كاربرد اين واژه در معناى آرزو را اين دانسته كه در هر آرزويى دوست داشتن نهفته است.[19] صاحب التحقيق در جهت پيوند اين دو معنا بر آن است كه معناى اصلى اين واژه در اصل، ميل داشتن، يعنى مرتبه ضعيفى از محبّت است[20] كه در آرزو نيز وجود دارد. از سوى ديگر، ابنفارس براى تمايز بين اين دو معنا، به اختلاف مبدأ اشتقاق تمسّكجسته، مىگويد: وَدّ به معناى دوست داشتن از مصدر «وُدّ» و به معناى آرزو كردن از مصدر «ودادة» است.[21] به طور كلى، بررسى كاربرد واژه وَدَّ نشان مىدهد در همه مواردى كه به معناى آرزو كردن آمده، مفعول آن، جمله، وآنجا كه به معناى دوست داشتن است، مفعولش مفرد است؛[22] چنانكه برخى مفسّران با توجّه به موارد قرآنى، به اين تفاوت تصريح كردهاند.[23] موارد قرآنى نيز همين را تأييد مىكند.
7. برخى واژه «امل» را نيز به آرزو معنا كردهاند. صاحب التحقيق مىنويسد: معناى حقيقى امل، اميد دور داشتن و انتظار كشيدن چيزى است كه حصول آن بعيد است و در فارسى به آن آرزو گفته مىشود؛[24] ولى از سوى هيچ يك از مفسّران پيشين، اين واژه بر آرزو (تمنّى) تطبيق داده نشده است. خليل، امل را به اميد[25] و ابنفارس، به تثبّت و انتظار معنا كردهاند[26] و چون در هر انتظارى، اميد هم نهفته است، اين واژه در معناى اميد بهكار مىرود. بررسى كاربرد اين واژه نشان مىدهد كه امل، غير از آرزو است؛ زيرا امل برخلاف آرزو به امور محال تعلّق نمىگيرد؛[27] همچنين آرزو در باره امور گذشته و آينده به كار مىرود؛[28] در حالىكه امل درباره گذشته به كار نمىرود؛ البتّه امل در برخى موارد، معنايى نزديك به آرزو دارد و آن جايى است كه مورد آرزو امرى محال نبوده، مربوط به آينده باشد؛ بنابراين، امل، با آرمان، سازگارى و تطابق بيشترى دارد. اين واژه كه دو بار در قرآن آمده، يك بار امرى نكوهيده معرّفى شده: «ذَرهُم يَأكُلوا و يَتَمتَّعوا و يُلهِهِمُ الأَملُ فَسوفَ يَعلَمون = بگذارشان تا بخورند و بهره گيرند و آرزوها سرگرمشان كند و به زودى خواهند دانست» (حجر/15، 3) و بار ديگر، اعمال صالح انسان، املى بهتر و صادقتر از مال و فرزندان كه زينت دنيا است، دانسته شده است: «والبـقِيـتُ الصـّلِحـتُ خَيرٌ عِندَ رَبِّكَ ثَواباً و خَيرٌ أَمَلاً». (كهف/18، 46) اين آيات نشان مىدهد كه «امل» مىتواند در مواردى ستوده باشد.
حقيقت آرزو:
در رواياتى چند از پيامبر(صلى الله عليه وآله)و امامان(عليهم السلام)مؤمنان از املِ دور و دراز، نهى شدهاند؛ چرا كه موجب فراموشى قيامت مىشود.[29] در رواياتى نيز به كوتاه كردن امل سفارش شده است.[30] مفسّران در اينباره كه آرزو امرى زبانى است يا قلبى، دو دستهاند: طبرسىبه بيشتر متكلّمان نسبت مىدهد كه آرزو را از مقوله گفتار مىدانند؛ يعنى انسان براى چيزى كه نبوده است، بگويد كاش مىبود يا براى چيزى كه هست، بگويد كاش نمىبود؛ ولى جُبّائى از متكلّمان معتزلى، آرزو را از مقوله معنا و امرى قلبى دانسته است؛ با اين توضيح كه آرزو نه از قبيل اراده است؛ زيرا اراده، فقط به امور ممكن تعلّق مىگيرد و نه از قبيل ميل و خواهش؛ زيرا ميل و خواهش به گذشته تعلّق نمىگيرد؛ در حالى كه آرزو، هم به امور ناممكن و هم به امور گذشته تعلّق مىگيرد.[31] فخر رازى نظر نخست را به معتزله نسبت داده و ضمن بعيد دانستن آن مىگويد: به نظر اشاعره، آرزو عبارت از خواستن چيزى است كه به تحقّق نيافتن آن يقين يا گمان دارد؛[32]افزون بر اين، آرزو از نوع انشا است كه بهسان جملههاىگزارشى، به صدق ياكذب وصف نمىشود؛ ولى در آيات 27 و28 انعام/6 خداوند پس از نقل آرزوى كافران هنگام مشاهده عذاب* كه مىگويند: كاش به دنيا باز گردانده مىشديم و [ديگر]آيات پروردگارمان را تكذيب نمىكرديم و از مؤمنان مىشديم، آنها را دروغگو مىشمارد: «ولَو تَرى إِذ وُقِفوا عَلَى النَّارِ فَقالوا يـلَيتَنا نُرَدُّ و لاَنُكذِّبَ بِـَايـتِ رَبِّنا و نَكونَ مِنَ المُؤمِنينَ * … و إِنَّهُم لَكـذِبون» . طبرسى، سه پاسخ را نقل مىكند: 1. كذب در آيه، به سخن ديگرِ آنها كه مىگويند: ما در دنيا اعتقاد حق و درست داشتيم، نسبت داده شده، نه به آرزوى آنها؛ 2. آرزوى آنها دربردارنده يك جمله گزارشى ضمنى با اين مفاد است: هرگاه به دنيا برگرديم، ايمان مىآوريم و كذ
ب به اين جمله بر مىگردد؛ 3. مىتوان كذب را به معناى تحقّق نيافتن آن آرزو گرفت، نه به معناى حقيقىاش كه دروغ باشد؛ بنابراين، خداوند در «وإِنَّهُم لَكـذِبون» خبر مىدهد كه آرزوى آنها تحقّق نيافتنى است.[33]
آرزوهاى ناروا:
در بين مفسّران، طنطاوى آرزو را غريزهاى دانسته كه براى تشويق انسان به تحصيل كمال، در او به وديعه نهاده شده؛ بنابراين هرگاه آرزو در جهت نابودى آنچه ديگران دارند يا بازداشتن شخص از تحصيل
كمال باشد، ناروا خواهد بود.[34] آياتى از قرآن به طور صريح يا اشاره، مؤمنان را از برخى آرزوها بازداشته است. در آيه 32 نساء/4 مؤمنان از آرزو كردن چيزى كه برخى بندگان به آن برترى يافتهاند، نهى شدهاند: «ولاَتَتمَنَّوا ما فَضَّلَاللّهُ بِه بَعضَكُم عَلى بَعض». در رواياتى كه سبب نزول اين آيه را بيان كردهاند، مواردى از آرزوهاى ناروا بيان شده است. بنابه نقل مجاهد، اُمّسلمه به پيامبر(صلى الله عليه وآله)گفت: اى رسولخدا! مردان به جهاد مىروند؛ ولى زنان نمىروند و ما نصف مردان ارث مىبريم. كاش ما نيز مرد بوديم؛ به جهاد مىرفتيم و به ديگر فضايل مردان نايل مىشديم. در پى اين سخنان، آيه پيشين نازل شد و مؤمنان را از چنين آرزوهايى بازداشت.[35]
در نقل ديگرى از قتاده و سُدّى، پس از نزول آيه ميراث كه براى مردان دو برابر زنان ارث قرار داد، مردان آرزو كردند كه در آخرت نيز دو برابر زنان پاداش بگيرند و زنان نيز آرزو كردند كه گناهانشان نصف گناه مردان محاسبه شود.[36] آلوسى با استناد به ادامه آيه <FONT face=Tahoma&g t;(لِلرِّجالِ نَصِيبٌ مِمَّا اكتَسَبوا و لِلنِّساءِ نَصِيبٌ مِمَّا اكتَسَبنَ) مىگويد: آرزوى برترىهاى يكديگر ميان دو گروه از زنان و مردان بوده است.[37] در روايت ديگرى از امامصادق و امامباقر(عليهما السلام)نيز آمده است كه اين آيه در شأن على(عليه السلام)نازل شده؛[38] به اين معنا كه مردم از آرزو كردن منزلت وى نهى شدهاند؛ ولى اين، تطبيق آيه بر حضرت شمرده شده است.[39] بر پايه روايتى از امام صادق(عليه السلام)در تفسير آيه، مردان از آرزوى مال، نعمت و همسر نيكويى كه خداوند به ديگران عطا كرده، نهى شدهاند؛ ولى آنان مىتوانند مانند اينها را براى خود آرزو كنند.[40] مفسّرانى چون طبرى و طبرسى، براساس اين روايات گفتهاند: هيچكس نبايد آنچه را خداوند به ديگران داده، براى خود آرزو كند؛ زيرا چنين آرزويى مايه اندوه و گناه است.[41] برخى مفسّران اين آيه را در نهى از حسدورزى[42] و برخى، حسدورزى را نتيجه آن آرزوها دانستهاند. فخررازى در اين زمينه مىگويد: هنگامى كه انسان برخوردارى ديگران از انواع فضايل را ببيند، در حالى كه خود فاقد آنها است، ناراحت و مشوّش مىشود و يكى از دو حالت به او دست مىدهد: يا زوال آن فضايل را از شخص مزبور آرزو مىكند يا حصول آن را براى خود نيز مىخواهد. حالت اوّل حسد* و چون اعتراض به خداوند است، به كفر منتهى و موجب فساد دين و دنياى او مىشود، وحالت دوم، غبطه است كه بعضى آن را روا و برخى ناروا دانستهاند.[43] در آيات 80 تا 82 قصص/28 بهگونهاى روشنتر از آرزوى داشتن اموال و منزلت ديگران نهى شده است. در اين آيات كه نهى از زيادهخواهى ثروت و مقام است، هنگامىكه عدّهاى سطحىنگر، ثروت و جاىگاه قارون را آرزو كردند، مؤمنان دانشمند به آنان اعتراض كردند. خداوند در ادامه خبر مىدهد كه پس از فرو رفتن قارون با ثروتش در زمي
ن، همان كسانى كه تا ديروز، جاىگاه او را آرزو مىكردند، با اظهار پشيمانى از آرزوى خود، تحقّق نيافتن آن را نعمتى بس بزرگ ياد كردند: «وأَصبَحَ الَّذينَ تَمنَّوا مَكانَهُ بِالأَمسِ يَقولونَ وَيْكَأَنَّ اللّهَ يَبسُطُ الرِّزقَ لِمَن يَشاءُ مِن عِبادِهِ و يَقدِرُ لَولاَ أَن مَنَّ اللّهُ عَلينا لَخَسَفَ بِنَا.»
زمخشرى اين آرزو را از نوع غبطه دانسته است؛[44] ولى در آيه، امرى نكوهيده تلقّى شده كه با غبطه چندان سازگار نيست. خداوند سبحان در ادامه آيه 32 نساء/4 پس از نهى از طمعورزى به نعمتهاى ديگران، دارايى آنان را نتيجه كوشش و قابليّتشان معرّفى كرده تا زمينه آرزوهاى منفى از ميان برود[45]: «لِلرِّجَالِ نَصِيبٌ مِمَّا اكتَسَبوا و لِلنِّساءِ نَصِيبٌ مِمَّا اكتَسَبنَ» ؛ سپس بهترين راهِ پرهيز از آرزوهاى ناروا و دستاندازى به نعمتهاى ديگران، يعنى درخواست مثل آن از خداوند براى خود را پيش پاى مؤمنان مىگذارد: «وسـَلُوا اللَّهَ مِن فَضْلِه»
نقش شيطان در ايجاد آرزو:
براساس آيه 118 و 119 نساء/4 شيطان* تأكيد كرده است كه گروهى از مردم را گمراه، ودر دل آنان آرزو ايجاد مىكند: «…و قَالَلاََتَّخِذَنَّ مِن عِبادِكَ نَصِيباً مَفروضَاً * و لاَُضِلَّنَّهُم و لاَُمنِّيَنَّهُم…». عمدهترين كار شيطان ايجاد آرزو در دل[46] و مشغول كردن آنها به آرزو است. از پيامهاى روشن آيه اين است كه انسان پس از گمراهى، زمينه بيشترى براى ابتلا به آرزوها دارد و آرزو، ابزارى شيطانى براى دورنگهداشتن انسان از خداوند و نافرمانى از او است؛ ازاينرو ابتلا به آرزوها مىتواند نشانه سلطه شيطان بر انسان باشد.[47] براساس آيه بعد، شيطان به عدّهاى وعده مىدهد و آنها را به آرزو وامىدارد. آلوسى، وعده و آرزو را قوىترين وسايل شيطان براى گمراه كردن انسان دانسته است؛[48] همچنين در ادامه آيه 119 نساء/4 اقدام مشركان به بريدن گوشهاى برخى حيوانات و ايجاد نقص در آفريدگ
ان خداوند از آثار آرزوهاى شيطانى شمرده شده و خداوند براى پيشگيرى از اين آرزوها، به انسان آگاهى مىدهد كه آرزوها پىآمدى جز فريب ندارند.[49]
دستيابى به آرزو:
آرزو از غرايزى است كه انسان را به تحصيل كمالات تشويق مىكند؛[50] ولى خداوند دستيابى به چيزى را به صرف آرزو كردن نفى كرده است؛ زيرا مالك دنيا و آخرت، فقط خداوند است و تحقّق آرزوها نيز به اراده او انجام مىپذيرد[51]: «أَم ل
ِلإِنسـنِ ما تَمنَّى * فَلِلّهِ الأَخِرةُ و الأُولَى = مگر انسان به آنچه آرزو كند، دست مىيازد؟ آن سرا و اين سرا از آنِ خدا است.» (نجم/53، 24 و 25) قراين موجود در آيات اين سوره نشان مىدهد كه خداوند آرزوى كافران را درباره شفاعت بتهايشان رد كرده؛[52] ولى آيه به طور كلّى در مورد ردّ دستيابى به هر آرزويى قابل تفسير است.[53] ابنزيد در نگاهى ديگر به آيه، آن را چنين تفسير كرده است: اگر پيامبر(صلى الله عليه وآله)كرامتى را آرزو كند، برايش حاصل مىشود.[54] نظير اين مطلب در آيه 123 نساء/4 ديده مىشود كه مىگويد: فضيلت و برترى بر ديگران و در پى آن، پاداش خداوند، نه به آرزوى شما و نه به آرزوى اهلكتاب است و هر كس بدى كند، در برابر آن كيفر مىبيند: «لَيسَ بِأَمانِيِّكُم و لاَ أَمانِىِّ أَهلِالكِتـبِ مَن يَعمَل سُوءًا يُجزَ بِه» . با اينكه در شأن نزول آيه، رواياتى ناظر به موارد خاص از مفسّران تابعان نقل شده، آيه دلالت دارد كه دستيابى بهنعمتهاى خداوند، به عمل انسان بستگى دارد، نه آرزوى او.[55] در نقلى از مسروق و قتاده، سبب نزول آيه تفاخر ميان گروهى از مسلمانان با اهلكتاب بيان شده كه هر يك از اين دو گروه، خود را از ديگرى برتر مىدانست.[56] در نقلهايى از سُدّى، ابنعبّاس، ضحّاك و ابىصالح، به جاى اهلكتاب، به يهود و نصارا تعبير شده كه در تفاخر با مسلمانان هر يك از اين سه گروه، دين، كتاب و پيامبر خود را برتر از گروههاى ديگر مىدانست.[57] ضحّاك، مجوس و كافران عرب را نيز در كنار آن سه گروه ياد كرده[58]كه خداوند تفاخر آنها را آرزويى بيش ندانسته، بيان مىدارد كه ثواب الهى با
آن، قابل دستيابى نيست. در مقابل روايات پيشين، مجاهد اين تفاخر را ميان مشركان و اهلكتاب، يا قريش و كعب بن اشرف يكى از دانشمندان يهود، دانسته است.[59] در ظاهر نظر اخير با سياق آيات، مناسبت بيشترى دارد.[60]
ادامه دارد…
پی نوشت:
[1] لسانالعرب، ج12، ص373، «ليت».
[2] الكشّا
ف، ج1، ص212 و ج4، ص138؛ المطوّل، ص225.
[3] مجمعالبيان، ج4، ص657 و ج8، ص804؛ المطوّل، ص225.
[4] مغنىاللّبيب، ج1، ص379.
[5] الكشّاف، ج4، ص167؛ المطوّل، ص226.
[6] مختصرالمعانى، ج1، ص200 و 201؛ معتركالاقران، ج2، ص294 و 299.
[7] مقاييس، ج 5، ص 276، «منى».
[8] النهايه، ج4، ص367، «منى».
[9] التحقيق، ج11، ص185، «منى».
[10]</SPAN> ; مفردات، ص779، «منى».
[11] لسانالعرب، ج13، ص204، «منى».
[12] مجمعالبيان، ج1، ص290 و ج7، ص145؛ قرطبى، ج2، ص6.
[13] التحريروالتنوير، ج17، ص297.
[14] الميزان، ج5، ص86.
[15] جامعالبيان، مج1، ج1، ص529 و 530.
[16] مفردات، ص780، «منى».
[17] مجمعالبيان، ج1، ص289؛ لسانالعرب، ج13، ص204، «منى».
[18] مقاييس، ج6، ص75، «ودد».
[19] مفردات، ص860، «ودد».
[20] التحقيق، ج13، ص64، «ودد».
[21] مقاييس، ج6، ص75، «ودّ».
[22] همان.
[23] روحالمعانى، مج1، ج1، ص550.
[24] التحقيق، ج1، ص149، «امل».
[25] ترتيب العين، ص54، «امل».
[26] مقاييس، ج1، ص140، «امل».
[27] الفروقاللغوية، ص74.
[28] همان، ص143؛ التبيان، ج3، ص184.
[29] التفسيرالكبير، ج19، ص155؛ الخصال، ج1، ص15؛ الكافى، ج2، ص329.
[30] الامالى، طوسى، ج1، ص7؛ بحارالانوار، ج40، ص98 و ج42، ص203 و ج67، ص68 و 310.
[31] مجمعالبيان، ج 1، ص 319 و ج 3، ص 63.
[32] التفسير الكبير، ج10، ص80.
[33] مجمعالبيان، ج3، ص448 و 449.
[34] الجواهر، ج2، ص38.
[35] مجمعالبيان، ج3، ص63؛ جامعالبيان، مج4، ج5، ص67.
[36] همان.
[37] روحالمعانى، مج4، ج5، ص29.
[38] البرهان، ج2، ص72.
[39] الميزان، ج4، ص348.
[40] عيّاشى، ج1، ص239.
[41] مجمعالبيان، ج3، ص64؛ جامعالبيان، مج4، ج5، ص67.
[42] الكشّاف، ج1، ص504.
[43] التفسير الكبير، ج10، ص81 و 82.
[44] الكشّاف، ج3، ص432.
[45] راهنما، ج3، ص360.
[46] التفسير الكبير، ج11، ص50.
[47] راهنما، ج4، ص56.
[48] روحالمعانى، مج4، ج5، ص220.
[49]&l t;SPAN class=footnote1> التفسير الكبير، ج11، ص50.
[50] الجواهر، ج2، ص38.
[51] الميزان، ج19، ص39.
[52] كشفالاسرار، ج9، ص363؛ الميزان، ج19، ص39.
[53] همان.
[54] جامعالبيان، مج13، جزء 27، ص82.
[55] الميزان، ج5، ص86.
[56] جامعالبيان، مج4، ج5، ص390.
[57]&l t;/A> جامعالبيان، مج4، ج5، ص391.
[58] همان، ص392.
[59] جامعالبيان، مج4، ج5، ص392.
[60] همان، ص393.
www.maarefquran.org