نویسنده : محمد محسن مرداني
خسف: زمین را با آنچه برآن بود فرو برد.[1]
بیداء: بیابانی بین مکه و مدینه که در زمان ظهور حضرت فرو میرود و اکنون نیز به همین اسم وجود دارد.
رضوی: نام کوهی است که در حجاز بین مدینه و شهر ینبع قرار گرفته است.
برای حضرت یک ظهور است و یک قیام که ابتدا ظهور اتفاق میافتد و در این هنگام حضرت عیسی(ع) هم با عظمت و جلال و عظمت از آسمان فرود میآید و نیز همه روایاتی که در مورد گرد آمدن سیصد و سیزده نفر یاران خاص و دیگر یاران عام سخن میگویند در این هنگام است. از تحقیق در بین روایات چنین بدست میآید که پس از سه ماه و هفده روز بعد از ظهور، قیام جهانی حضرت اتفاق میافتد.
وقایع بعد از ظهور
در این سه ماه و هفده روز حضرت اطلاع رسانی میکنند و دین اسلام را به معنای واقعی همانگونه که نازل شده به تمام جهانیان میشناسانند و اکثر مردم چون دین اسلام را همان گم شده خودشان مییابند که همیشه در عقل و فطرت جستجویش می کردهاند به دین اسلام ایمان میآورند.
مسیحیان جهان نیز چون حضرت عیسی را میبینند که دنبالهرو حضرت است و پشت سر حضرت نماز میخواند اکثر قریب به اتفاق آنها به اسلام ایمان میآورند. سفیانی، پس از ظهور حضرت در مکه لشگری را گسیل میدارد که حضرت را به قتل برساند. از طرف دیگر حض
رت به همراه وزیرشان به مدینه تشریف برده بودند. حضرت وقتی از حرکت لشگر سفیانی خبردار میشوند مثل حضرت موسی “خائفا یترقب” (درحالیکه ترسان بود)[2] از مدینه به سمت مکه حرکت میکند و در بین راه، در زیر درختی تیره رنگ برای استراحت مینشینند. در این هنگام جبرئیل به صورت مردی از قبیله کلب به نزد ایشان میآید و میگوید: ای بنده خدا در اینجا چه کار می کنی؟ حضرت جواب میدهند: ای بنده خدا منتظرم تا امشب بعد از عشا به سوی مکه حرکت کنم و خوشایندم نیست. ناگهان جبرئیل میخندد و از خنده ایشان حضرت جبرئیل را می شناسد. سپس جبرئیل دست حضرت را میگیرد و با ایشان مصافحه و سلام میکند و میگوید: برخیز! سپس اسبی را برای ایشان آماده میکند که آنرا براق میگویند و بر او سوار میشوند تا اینکه به کوه رضوی میآید و سپس عهد نامهای را که حضرت محمد(ص) و حضرت علی(ع) برای ایشان نوشته بودهاند را برای مردم میخواند…
لشگر سفیانی هم به مدینه رفته و تا سه روز و سه شب در آنجا کشتاری وسیع و بیرحمانه به راه انداخته و چون حضرت را پیدا نمیکنند خیل عظیم لشگر که برخی تعداد آنها را صد و هفتاد هزار نفر[3] و برخی دیگر دوازده هزار نفر[4] و برخی هم سیصد هزار نفر[5] ذکر کردهاند به طرف مکه روانه میشوند و به بیابانی به نام بیداء میرسند و در آنجا اطراق میکنند. اتفاقا چوپانی هم از آنجا عبور میکند که وقتی چشم او به این لشگریان میافتد با خود میگوید: وای بر مردم مکه از این بلایی که این لشگر بر سر آنها خواهد آورد.
عاقبت لشگر سفیانی
در این هنگام جبرئیل به اذن خدا چنان ضربهای به زمین میزند که هیچ کس از آنها نجات پیدا نمیکند و زمین دهان باز کرده و تمام آنها را با همه ابزار و ادوات جنگی اشان میبلعد. طبق برخی روایات فقط دو نفر[6] و طبق برخی دیگر فقط یکنفر زنده میماند و آن همان چوپان است و برخی دیگر از روایات یک نفر از آن لشکر را بیان میکند. همچنانکه امام امیر المومنین(ع) فرمودند:
زمانی که سپاه سفیانی در راه مکه قرار میگیرند در سرزمین بیداء توقف میکنند. در این هنگام زمین آنها را فرو میبرد. در آنجا ندا داده میشوند که:
و اى كاش مىديدى هنگامى را كه [كافران] وحشت زدهاند [آنجا كه راهِ] گريزى نمانده است و از جايى نزديك گرفتار آمدهاند.[7]
و این جای نزدیک یعنی از پاهایشان گرفته میشود و یک مردی از لشگر برای پیدا کردن شترش خارج شده و بعد که بر میگردد هیچ کسی را نمیبیند و آن کسی است که مردم را به این حادثه خبر میدهد.
باقی ماندگان سپاه سفیانی
برخی دیگر از روایات بیانگر این است که دو نفر باقی میمانند به نام بشیر و نذیر[9] که صورتهایشان به پشت سرشان بر میگردد. امام باقر علیه السلام میفرماید این آیه در رابطه با آنها نازل شده است که:
يا أَيُّهَا الَّذينَ أُوتُوا الْكِتابَ آمِنُوا بِما نَزَّلْنا مُصَدِّقاً لِما مَعَكُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَطْمِسَ وُجُوهاً فَنَرُدَّها عَلى أَدْبارِها [10]
اى كسانى كه كتاب (خدا) به شما داده شده! به آنچه (بر پيامبر خود) نازل كرديم -و هماهنگ با نشانههايى است كه با شماست- ايمان بياوريد، پيش از آنكه صورتهايى را محو كنيم، سپس به پشت سر بازگردانيم.[11]
پس از آنکه چوپان گلهاش را باز میگرداند میبیند هیچکدام از لشگریان نیستند و بسیار تعجب میکند که چگونه ممکن است لشگر به این بزرگی به این سرعت عبور کرده باشد. پس از جستجو میبیند که نیمی از یک لباس داخل زمین و نیمی دیگر بیرون زمین میباشد و میفهمد که اینها در زمین فرو رفتهاند. این چوبان نفر سومی میباشد که با بشیر و نذیر تفاوت دارد.[12]
بشیر به طرف امام زمان میرود و وقتی به مکه میرسد که حضرت در مسجد الحرام و در کنار کعبه تشریف فرما هستند. او در حالیکه صورتش به عقب برگشته است در حضور حضرتش میایستد و عرض میکند: من بشیر هستم. یکی از ملائکه به من فرموده است که محضر شما شرفیاب
شوم و به هلاکت لشگریان سفیانی، شما را بشارت دهم. آری همه آنها در سرزمین بیداء در زمین فرو رفتند. حضرت میفرمایند جریان خودت و برادرت را نقل کن.
عرض میکند که من و برادرم در لشگر سفیانی بودیم که شهرها را از دمشق تا زوراء و همچنین شهر کوفه را ویران کردیم. آنگاه به مدینه آمدیم و این شهر را نیز در هم کوبیدیم و نیز مسجد نبوی را خُرد کردیم و مرکبهای سواری خود را در روضه نبوی بستیم و مرکبها آنجا را آلوده کردند و سپس از مدینه با سپاهی مجهز به قصد خراب کردن خانه خدا و کشتار مردم حرکت کردیم. چون به سرزمین بیداء رسیدیم مقداری در آنجا توقف کردیم. ناگاه صدایی بلند شد و گفت: ای سرزمین بیداء! ستمگران را در کام خویش فرو ببر و هلاک کن. پس تمام سپاهیان در کام زمین فرو رفتند و فقط من و برادرم باقی ماندیم که ناگهان فرشتهای نمایان شد و به صورت من و برادرم آنچنان کوبید که صورت ما به عقب برگشت و به برادرم دستور داد به طرف سفیانی برود و خبر هلاکت لشگرش را به او بدهد و به من هم دستور داد به نزد شما بیایم و بشارت هلاکت لشگر سفیانی را به شما برسانم و بدست شما توبه کنم که خدا توبه من را خواهد پذیرفت. سپس حضرت توبه او را میپذیرد و دست مبارکشان را بر صورت وی میکشند و به حالت اول بازگردیده با حضرت بیعت میکند و همراه ایشان خواهد بود.[13]
خسف قبل از ظهور یا بعد از آن
با دقت در روایات به نظر میرسد که مسئله خسف حدوداً یکماه بعد از ظهور واقع میشود. زیرا در روایت داریم که وقتی سفیانی بر پنج شهر (فلسطین، اردن، دمشق، حلب و حمص) مسلط میشود نُه ماه حکومت میکند[14] و از طرفی روایت داریم که هشت ماه پس از حکومت سفیانی حضرت ظهور خواهند کرد. پس باقی میماند یک ماه از عمر حکومت وی که مطلوب ما ثابت میشود.
در روایت آمده است که تمام سپاه سفیانی با هم در زمین فرو رفتهاند اما این مطلب دلیل نمیشود که تمام آنها هم عقیده هستند بلکه بعضی از آنها با اکراه یا تهدید سفیانی به آسیب رساندن به جان، مال یا ناموس آنهاست که جزو سپاه سفیانی میشوند. بنابراین صحیح است که عاقبتشان یکی هست ولی جزایشان یکی نیست و هر کدام طبق نیتهایشان در آخرت حساب و کتاب میشوند همانطورکه پیامبر(ص) میفرمایند:
یبعث علی نیته یوم القیامه[15]
هر کس بر طبق نیتش بر انگیخته می شود.
پی نوشت:
[1] -طريحى فخر الدين؛ مجمع البحرين؛ تحقيق: سيد احمد حسينى؛ تهران؛ 1375 ش؛ چاپ: سوم، ج 5، ص 44
[2] -محمد بن ابراهيم نعمانى؛ الغيبه، تهران، مكتبه الصدوق، 1397 هجرى قمرى؛ 279
[3] -ابن طاووس، سيد علي بن موسي ؛ الملاحم و الفتن، قم، ناشر الرضي، 1978، چاپ پنجم، ص136
[4] -کامل سلیمان ؛ روزگار رهایی ترجمه یوم الخلاص، ترجمه لطیف راشدی، تهران، ارمغان طوبی، 1386، چاپ اول، ص 317
[5]– نهاوندي، علي اکبر ؛ العبقري الحسان في أحوال مولانا صاحب الزمان تهران، دبستاني، بی تا، ج2، جزء 5، ص 128
[6] -بحار الأنوار، همان، ج 52 ؛ ص 186
[7] -قرآن کریم سوره سبا آیه 51
[8] -الملاحم و الفتن، همان ، ص 68
[9] -امیر المومنان (ع)، گفتار اميرمؤمنان در شناخت امام و حوادث آخرالزمان (ترجمه خطبه البیان )، تهران، جلي، 1996م، چاپ اول، ص 103
[10]
-قرآن کریم، سوره نساء، آیه 47
[11] -بحار الأنوار، همان ؛ ج 52 ؛ ص238
عياشى، محمد بن مسعود ؛ تفسير العياشي، تهران، چاپخانه علميه، 1380 هجرى قمرى؛ ج 1 ؛ ص 244
الغيبه، همان ؛ ص 279
[12] -روزگار رهایی ترجمه یوم الخلاص، همان، ج 2 ص 819
[13]– بحار الأنوار، همان ؛ ج53، ص 10
[14] -الغيبه، همان؛ ص300
بحار الأنوار، همان ؛ ج52،ص 140
لباف، علي ؛ ياد مهدي، تهران، بدر، 1374هـ.ش، چاپ دوم، ص 152
[15] -أبو حمزه الثمالي ؛ تفسير أبي حمزه الثمالي، تحقيق: أعاد جمعه وتأليفه: عبد الرزاق محمد حسين حرز الدين، مراجعه وتقديم: الشيخ محمد هادي معرفه، قم، الهادی، 1378، چاپ اول، ص 274
أحمد بن حنبل أبو عبدالله الشيباني ؛ مسند الإمام أحمد بن حنبل، مصر، مؤسسه قرطبه، ج 6، ص 290
الحاكم النيشابوري،محمد بن عبدالله أبو عبدالله؛ المستدرك على الصحيحين، تحقيق: مصطفى عبدالقادر عطا، بیروت، دار الكتب العلميه، 1411هـ – 1990م، چاپ اول، ج 4، ص 475
www.pajoohe.com