نوشتاری از استاد مطهری
رسول خدا در آخرين خطبهای كه برای مردم خواند و موعظه فرمود، بحثی راجع به توبه و بازگشت بنده از معصيت و گناه كرد، فرمود: هر كس يك سال قبل از مردنش توبه كند خداوند توبه او را میپذيرد. بعد خودش فرمود: يك سال زياد است و در كمتر از يك سال هم ممكن است، اگر در يك ماه قبل از مردنش توبه كند خداوند توبه او را میپذيرد. باز فرمود: يك ماه هم زياد است و در كمتر از يك ماه هم ممكن است، اگر كسی يك روز قبل از مردنش توبه كند خداوند توبه او را میپذيرد. باز فرمود: يك روز هم زياد است و در كمتر از يك روز هم ممكن است، اگر كسی در يك ساعت قبل از مردنش توبه كند خداوند توبه او را میپذيرد، باز فرمود: يك ساعت هم زياد است و در كمتر از يك ساعت هم ممكن است، در اين وقت فرمود: اگر كسی يك لحظه قبل از مردنش توفيق توبه پيدا كند خداوند توبه او را میپذيرد.
توبه رجوع و بازگشت واقعی بنده به سوی خداوند است، و البته ممكن نيست كه بندهای واقعا و حقيقتا راه كج را كه میرفته رها كند و به سوی راه راست و مستقيم باز گردد و از عمق باطن و روح خود به سوی خداوند بيايد نه فقط به دليل اجبار و اض
طرار – و خداوند او را در جوار رحمت خود نپذيرد.
آن چيزی كه ركن و اساس توبه را تشكيل میدهد، ندامت و پشيمانی از كار بد و تصميم به ترك گناه است، چيزی كه هست، ندامت و پشيمانی از گناه و تصميم به ترك گناه دو نوع است: يك نوع پشيمانيها و تصميمهای كاذب است كه هر آدم خطا كاری هنگامی كه با كيفر و چوب قانون مواجه میگردد پشيمان میشود و آرزو میكند كه ای كاش آن عمل زشت را نكرده بود تا حالا اين كيفر را نمیچشيد. هر كسی كه كيفر را جلو چشم خود ببيند در آن حال كه كيفر را میبيند نمیتواند تصميم به گناه بگيرد. خود همان شخص گناهكار در حين ارتكاب گناه اگر چشمش به كيفر میافتاد و آن را حاضر و آماده میديد، از همان اول مرتكب گناه نمیشد. ديدن كيفر در جلو چشم و آنگاه ترك گناه چيزی شبيه به اجبار و اضطرار و به منزله امری خارج از حد اختيار است. ترك گناه آنوقت توبه و تصميم و اختيار محسوب میگردد كه آدمی خود گناه را نقل و حاضر ببيند و كيفر گناه را نسيه و غايب بداند و آنگاه به ملاحظه كيفر آينده و يا به خاطر اجر و ثواب آينده و يا به ملاحظه احساس زشتی و پليدی كه در خود گناه میكند از ارتكاب آن گناه منصرف گردد.
توبه حقيقی يعنی انصراف جدی و بازگشت واقعی از گناه به سوی صلاح و ارشاد، و بديهی است كه اگر انصراف، جدی و واقعی باشد و معلول مشاهده كيفر نقد و حاضر نباشد البته خداوند متعال به رحمت واسعه خود آن را میپذيرد. توبه در دو موقف و دو موطن پذيرفته نمیشود: يكی در همين دنيا آنگاه كه كيفر رسيد
ه باشد، و در حقيقت حالتی كه انسان در اين وقت به خود میگيرد صورت توبه دارد ولی حقيقت توبه ندارد. در سوره مباركه مؤمن آيه 85 درباره بعضی از اقوام گذشته كه دچار عقوبت الهی شدند میفرمايد: ” همين كه عقوبت سخت ما را ديدند اظهار داشتند كه به خدای يگانه ايمان آورده ايم و تمام آن چيزهايی را كه شريك خداوند ساخته بوديم به دور ريختيم. ولی اينچنين توبه و ايمانی كه بعد از مشاهده عقوبت سخت پيدا شود هرگز به حال آنها سود نخواهد بخشيد.
اين سنتی است از خداوند كه هميشه بوده است و كافران در اين موطن و موقف زيان كردهاند “. درباره فرعون نيز در قرآن كريم آمده است كه فرعون دست از سر بنی اسرائيل بر نمیداشت. در حالی هم كه آنها به رهبری موسی از مصر خارج شدند باز آنها را تعقيب كرد تا آنوقت كه در دريا آنها را تعقيب كرد و غرق شد. در آن حال فرياد بر آورد: به خدای يگانه كه قوم موسی به آن ايمان آوردهاند من هم ايمان آوردم و تسليم او هستم. به او گفته شد: حالا و در اين وقت ؟ ! و حال آنكه تا لحظهای پيش آدمی فسادگر بودی.
موقف دوم كه توبه پذيرفته نمیشود جهان آخرت است. همينكه آدمی بدان جهان رفت ديگر توبه و پشيمانی سودی ندارد، نه تنها بدان جهت كه در آنجا آدمی كيفر را حاضر و مشهود میبيند بلكه بدان جهت كه در آنجا ديگر عمل و تغيير تصميم و حركت و تكامل معنا ندارد، هر كس در آنجا به هر حالت و با هر درجه و هر مقام كه رفت برای هميشه در همان حالت باقی است و نمیتواند در خودش تصميماتی و تغييراتی ايجاد
كند. در آنجا هم توبه و انصراف واقعی پيدا نمیشود نه اين كه انصراف واقعی پيدا میشود و مورد قبول واقع نمیگردد.
آدمی ميوه درخت طبيعت است. ميوه تا در درخت است از طريق همان درخت و از راه ريشه و رگهای همان درخت تغذی میكند، مواد زمين را به خود میگيرد، آب میخورد، از نور و هوا و حرارت استفاده میكند، ولی همينكه به علت رسيده شدن و گذشتن اجل و مدت معلوم و يا به علت كندن آن ميوه رابطهاش با درخت قطع شد ديگر برای اين ميوه راه تكامل و ترقی و اصلاح و مبارزه با آفت و همه چيز بسته است، اگر كال و نارس از درخت جدا شده ديگر چاره پذير نيست، و اگر پژمردگی و افسردگی پيدا كرده ديگر از طريق آب دادن و نور و هوا به آن درخت نمیشود آن پژمردگی را اصلاح كرد. انسان هم در جهان طبيعت همين حال را دارد، هر اصلاح و تكميلی كه بايست بكند تا وقتی است كه روی درخت طبيعت است و جدا نشده، و اما همينكه از اين درخت با دست مرگ جدا شد ديگر راه اصلاح به روی او بسته است.
البته اين نكته را هم بايد در نظر داشت كه هر چند آدمی در آن جهان دستش از اصلاح و تكميل خود كوتاه است در عين حال گاهی به واسطه سببی از اسباب از اين جهان رحمت هايی به او میرسد. رسول خدا فرمود: همين كه آدمی میميرد دفتر عمل وی بسته میشود، ستون های حسنات و همچنين ستونهای سيئات به كلی بسته میگردد
مگر از ناحيه سه چيز: يكی اين كه آدمی يك مؤسسه خير از خود باقی گذاشته باشد كه بندگان خدا بعد از او از آن مؤسسه منتفع گردند، مثل اين كه بيمارستان يا مدرسه يا مسجدی تأسيس كرده باشد، ديگر این که اثری علمی از خود به يادگار گذاشته باشد كه بعدها طالبان علم و معرفت از آن اثر علمی بهرهمند شوند، سوم این که فرزندانی صالح و درستكار و مؤمن باقی گذاشته باشد كه بعد از مردن برای وی طلب مغفرت نمايند.
منبع: کتاب حکمت ها و اندرزها
www.shafaqna.com/persian