حسين جلالى(كارشناسى ارشد روانشناسى از مؤسسه امام خمينى(رحمه الله))
چكيده:
«احساس كهترى» از جمله احساسهايى است كه تقريبا تمامى افراد با شدت و ضعف، با آن درگيرند.اين احساس از يك سو، گرانبهاترين انگيزهاى است كه انسان را وادار مىكند تا به تكامل خويش و راهكارهاى رسيدن به كمال بينديشد تا آنجا كه مبناى حركت و موجب گذر از كهترى به مهتر
ى مىگردد و از سوى ديگر، مىتواند نقشى مخرب و ويرانگر داشته باشد و به صورتى دردناك در وجود فرد رسوخ يابد و به جاى حركت و گذر به مهترى، موجب رفتارهاى نامطلوب و غيرعادى شود.احساس كهترى همچون سكه دورويى است كه يك روى آن ارجمندى انسان را در پى دارد و روى ديگرش سقوط او را.بنابراين، موفقيت و عدم موفقيت انسان وابسته به چگونگى مواجهه با احساس كهترى است.
اما از آنجا كه همه افراد از عزت نفس بالايى برخوردار نيستند، در مواجهه با احساس كهترى اقدام به جبران كاذب يا انحرافى مىنمايند. مكانيزم فرار از واقعيت و روىآوردن به خيالات، گريز از مسؤوليت، خودنمايى و رياكارى، جلب توجه، ترور شخصيت، تخريب ديگران و استفاده از غيبت – تهمت، استهزاء و…، روى آوردن به لذات موقت و مواد مخدر، روشنفكرنمايى و هويتباختگى، شبههافكنى و سنتشكنى و رياستطلبى نمونههايى از جبران كاذب به شمار مىآيند.
تحليل مفهومى احساس كهترى
اصطلاحاتى نظير «حس حقارت» و يا «خود كمبينى» و حتى «حس پستى» و نظاير آن، كه در برخى از نوشتهها به چشم مىخورد بار معنايى منفى دارد و در آنها هيچ جنبه مثبتى لحاظ نمىگردد.بر خلاف واژه «كهترى» كه در آن فقط بار معنايى منفى لحاظ نشده است. بدينروى، هم مىتواند مخرب و ويرانگر باشد، هم مىتواند محرك و سازنده. علاوه بر اين، هيچ اصطلاح و تعبيرى نمىتواند بهتر و دقيقتر از اصطلاح «احساس كهترى» كه تمام خصوصيات لغوى اصطلاح خارجى Inferiority Feeling را دربردارد، با مفهوم اصلى مطابقت داشته باشد.
ربر (A. Reber,1985) و الحفنى (A. M.Alhefny,1994) معتقدند كه احساس كهترى احساس ضعف و ناتوانىاى است كه از كودكى با فرد همراه است و با نقص بدنى يا روانى تشديد مىگردد و فرد را دچار ياس و ناكامى مىسازد. (1)
ريموند (J. Raymond, 1985) آدلر (A.Adler,1927) و برخى ديگر از روانشناسان احساس كهترى را گرانبهاترين انگيزهاى مىدانند كه انسان را وامىدارد تا به تكامل خويش بپردازد. (2)
بنابراين، به طور خلاصه، مىتوان گفت: احساسى كه در نتيجه شكستها، طردشدنها، ناكامىها و نامقبول شدنها پيش بيايد كه فرد همه را برتر از خود و خود را فاقد استعداد بيابد، «كهترى منفى» است و احساسى كه مبناى حركت و گذر از موقعيت كهترى به مهترى گردد، «كهترى مثبت » و مفيد مىباشد.
مرز ميان احساس كهترى و ديگر صفات اخلاقى مقارن
شخص كهتر واجد برانگيختگى، بدبينى، كمرويى، كنارهگيرى و برخى رگههاى خلقى منفى است كه همه برخاسته از حقارت و ناتوانىاى است كه در خود احساس مىكند.در نتيجه، نبا
يد احساس كهترى با بعضى از صفات و ويژگىهاى اخلاقى ديگر نظيرتواضع مشتبه گردد. اگر كسى به جاى حرف زدن، سكوت اختيار كند يا در برابر ديگران از خودتواضع و كوچكى نشان دهد يا براى اجتناب از نامحرم با وى ارتباط برقرار نسازد، نشان از احساس كهترى وحقارت نيست.در بعضى موارد، سكوت، ناسازگارى اجتماعى، تواضع، تنهايى و عدم ارتباط با ديگران كمال است و ارزش محسوب مىگردد; چنانكه در توصيههاى رسول گرامىصلى الله عليه وآله به ابوذر آمده است:
«اى ابوذر، همنشين خوب بهتر از تنهايى است و تنهايى بهتر از همنشين بد، و بيان خير بهتر از سكوت است و سكوت بهتر از گفتار بد.» (3)
احساس حقارت و كوچكى گاهى در برابر خداست، به گونهاى كه انسان خود را فقير محض و خدا را غنى مطلق مىشناسد و اين زمانى است كه انسان گستره دايره وجودى خدا را بىنهايت مىبيند و خود را در نهايتحقارت كه اين، احساس حقارت نيست، بلكه عبوديتحق تعالى است.اما گاهى حقارت باتواضع مشتبه مىگردد و اين زمانى است كه شخص در مقابل مردم كوچكى اختياركندتا دچار خودمحورى نگردد.از اين حقارت، به «تواضع» تعبير مىشود كه عبارت است از: شكست نفسى كه انسان خود را بالاتر از ديگرى نبيند. (4)
تواضع موجب ذليل شدن شخص در برابر ديگرى نمىشود، بلكه سبب رفعت و عزت او مىگردد; چنانكه پيامبر گرامىصلى الله عليه وآله مىفرمايد: «تواضع بر رفعت و عزت انسان مىافزايد. پس، تواضع اختيار كنيد تا خداوند شما را سربلند گرداند.» (5)
تواضع، اعتماد به نفس
برخى از روانشناسان معتقدند كه اگر انسان خويشتن را كمتر و بىارزشتر از ديگران بشناسد، به «عقد
ه حقارت» مبتلا مىشود و در نتيجه نمىتواند با ديگران ارتباط برقرار كند; نمىتواند به خوبى صحبتكند، دچار شرم بيش از حد مىگردد، اعتماد به نفس خويش را از دست مىدهد، از اجتماع گريزان مىشود و گوشهگير مىگردد.حال چگونه مىتوان بين تواضع و اعتمادبهنفس جمعكرد; يعنى هم تواضع پيشه كرد و هم روان خويش را سالم نگه داشت; هم خود را از ديگران كوچكتر ديد و هم نشاط روانىخويش راحفظ نمود؟ (6)
به نظر مىرسد منشا بسيارى از بيمارىهاى روانى در انسانها – بدون اينكه بخواهيم نقش خانواده و محيط را ناديده بگيريم – بىاعتقادى به وجود خداوند و اتكا نداشتن به منبع عظيم وحى الهى است.اگر انسان اين نقطه اتكاى اساسى و مهم را از دستبدهد، سيل حوادث و بحرانهاى روانى او را فرا مىگيرد و روان او آماج تيرهاى آفات و امراض قرار مىگيرد.اما اگر همه كنشها و واكنشهاى خود را با موازين آسمانى تنظيم كند، از بسيارى آلام روانى نجات مىيابد.از اينرو، در روايات، تواضع به «خدايى بودن» مقيد گشته است: (7)
پيامبر صلى الله عليه و آله مىفرمايد:
«من تواضع لله رفعه الله» ; (8)
هر كه براى خدا تواضع كند، خداوند سرافرازش مىگرداند.
اگر تواضع انسان در برابر ديگران، فقط براى خشنودى خداوند باشد و عملش براى خداوند خالص گردد; هيچ حقارتى احساس نخواهد كرد. بدينروى، تواضعى پسنديده است كه ناشى از اخلاص براى خداوند باشد، وگرنه تواضعى كه ناشى از ضعف، شكست و خودكمبينى باشد هيچ ارزشى ندارد. (9)
بر اساس اين تحليل، بايد گفت: اگر تواضع انسان در برابر ديگران تنها به دليل عبوديت و
اطاعت از فرمان الهى باشد، نه تنها موجب تضعيف نفس نخواهد شد، بلكه سبب افتخار انسان نيز مىگردد.
يكى قطره باران ز ابرى چكيد
خجل شد چو پهناى دريا بديد
كه جايى كه درياست من كيستم
گر او هستحقا كه من نيستم
چو خود را به چشم حقارت بديد
صدف در كنارش به جان پروريد
بلندى از آن يافت كو پستشد
در نيستى كوفت تا هستشد. (10)
با توجه به تبيين عبوديت (حقارت انسان در برابر خدا) وتواضع (كوچكى در برابر ديگران براى خدا) مفهوم «كهترى» روشن مىگردد: وقتى شخص خود را در مقايسه با ديگران ناتوان و ضعيف بشمرد و جرات اقدام بر كارى را در خود نبيند.
ربرمىگويد: هربازخوردانتقادىوعموما منفىبه سوى خود كهترى و حقارت است.
كهترى ذاتى
نوعى كهترى از تولد تا مرگ با انسان همراه است.اين كهترى موجب مىگردد كه انسان همواره كمال جو و استقلالطلب باشد.آدمى در دل و قلب، به كمال عشق مىورزد و دايم آن راآرزو مىكند.علماى كلام واخلاق اين كمالطلبى را «فطرت» مىنامند. گرچه در تشخيص «كمال» و اين كه «كمال در چيست» اختلاف نظر وجود دارد، اما اين حقيقت غيرقابل انكار است كه مردم به كمال عشق مىورزند، پس از نيل به هر مرتبهاى از كمال، به كاملتر از آن مىانديشند و وقتى به كاملتر رسيدند اكمل آن را طلب مىكنند. اين كهترى ذاتى سبب مىشود كه انسان در هيچ مرتبهاى از مراتب كمال، رحل اقامت نيفكند.بدينروى، انسان آگاهانه يا ناآگاهانه (خواسته و ناخواسته) عاشق كمال مطلق ا
ست و هميشه در مقايسه كمال با كمال مطلق، خود را ضعيف و ناقص مىشمرد.در نتيجه، شعله عشقش فزونتر مىگردد و حركت مضاعفى آغاز مىكند.
همچنين انسانهايى كه آگاهانه اين مسير را مىپيمايند، در مقايسه با كمال مطلق، خود را نقص مطلق مىيابند و هر چه را واجدند از ناحيه كمال مطلق مىبينند. اينجاست كه به «كهترى مثبت» مىرسند و پى مىبرند كه از خود هيچ ندارند و هرچه هست از ناحيه كمال مطلق است. (11) در قرآن كريم آمده است: «يا ايها الناس انتم الفقراء الى الله» (فاطر: 15) ; اى مردم، شما نيازمند به خدا – غنى مطلق – هستيد.
اين كهترى ذاتى پيوسته در انسان وجود دارد و او را وامىدارد تا در جستوجوىچيزى باشد كه تصور مىكند كمال است. علمجويى، زيبايىخواهى، قدرتطلبى و صفاتى مانند آن از همين حس كمالخواهى او سرچشمه مىگيرد.
كهترى عرضى (مثبت)
انسان زمانى كه پا به عرصه هستى مىگذارد هيچ نمىداند.قرآن كريم مىفرمايد: «والله اخرجكم من بطون امهاتكم لاتعلمون شيئا» (نحل: 78) ; خداوند شما را از شكم مادرانتان بيرون آورد، در حالى كه هيچ نمىدانستيد.همين احساس موجب تحول جسمى و ذهنى وى، توسعه خود و غلبه بر ناتوانىها مىشود; بدين معنا كودك نوعى تمايل تسلط يابنده يا فايق شونده مربوط به تحول از خود نشان مىدهد و اينگونه به نظر مىرسد كه چنين تمايلى براى بنا كردن موجوديت معنوى و روحانى وى ضرورى است و به پاس همين تمايل مشخص، بىآنكه تنها به شناختن چيزهايى رضايت دهد كه براى ارضاى نيازهاى آنى وى تكافو مىكند، مايل است همواره بيشتر بشناسد و بيشتر بداند.بر اين اساس مىپرسد ، مىآزمايد، جست و جو م
ىكند، در همه چيز دخل و تصرف مىنمايد و دايم پا از حوزه ضروريات فورى فراتر مىنهد و در هر لحظه، به افق والاتر و بالاترى مىگرايد. بدينگونه، حلقه رغبتهاى خود را گسترش مىدهد و در راه به دست آوردن و فتح دنيايى كه در آن غوطهور است گام برمىدارد.اما از همان نخستين روزهاى زندگى، موانعى غلبه نايافتنى سد راه توسعه وجود او مىشود و دسترسى به هدف را تقريبا غيرممكن مىسازد.
كسانى كه داراى عزت نفس بالايى هستند و از كهترى عضوى يا بدنى يا روانى رنج مىبرند، احساس كهترى در آنان به منزله منبعى تحريكى است كه غريزه جنگنده آنان را به حركت درمىآورد. گويى به ضعف خود مىگويند: «فكر مىكنى بر من چيره خواهى شد؟ اشتباه مىكنى، من بر تو غلبه خواهم كرد!» و براى آنكه بر ضعف خود غالب آيند، تنها به تلافى رضا نمىدهند، بلكه به «جبران مضاعف» مىپردازند; بدين معنا كه در راه اين پيروزى، تمام نيرو و پشتكار خود را به كار مىاندازند تا نه تنها ضعف همان عضو را از ميان بردارند، بلكه آن را به صورت عضوى بيش از حد معمول نيرومند درآورند.
نمونه بارز اين جبران مضاعف، وضع دموستن (Demosten)،خطيب مشهور يونانى، است. وى در نوجوانى الكن و كمرو بود، بعدها نه تنها بر اين نقايص خود فايق آمد، بلكه بزرگترين ناطق عصرخود شد. (12)
الفر
د آدلر در يك بررسى نشان داده است كه 70 درصد نقاشان مشهور به يكى از نقايص بينايى مبتلا بودهاند.بدينروى، حس غلبه يافتن بر كهترى در بسيارى از موارد، موقعيت و شاهراه به دست آوردن قريحه و استعداد در آنان است. (13)
جبران كهترى با صفاتى عالىتر از نوعى كه فقدان آن انسان را رنج مىدهد، در واقع، بهترين و عالىترين راه جبران شكست است.اما همواره وضع بدينگونه نيست; زيرا موانع متعدد و علل گوناگونى در مسير تحول انسان خودنمايى مىكند و راه تحول را ناهموار مىسازند. در چنين زمانى است كه احساس كهترى در انسان تشديد مىگردد و آن را در وجودش به نوعى كهترى از تولد تا مرگ صورتى جانگداز مستقر مىسازد. حال بايد ديد كه فرد در برابر اينرنج جانكاه چه واكنشى از خود نشان مىدهد. چگونه مىكوشد تا خود را از گريز آنان مصون بدارد؟
همانگونه كه گفته شد افراد با عزت نفس بالا در چنين مواقعى، اقدام به جبران مضاعف نموده و بر كهترى خود غالب مىگردند. اما برخى نمىتوانند با كهترى خود به مبارزه برخيزند و بر آن چيره شوند تا به تعادل دستيابند. به عبارت ديگر، آنان نقص خود را پذيرفته و دچار ناتوانى و ياس مىگردند. در اين صورت، دچار كهترى مرضى مىگردند. آدلر بر اين باور است كه بيشتر رفتارهاى نابهنجار و غيرعادى ريشه در اين احساس كهترى دارد. (14)
كهترى مرضى (منفى)
آدلر (1870 – 1937 م.) روان تحليلگر اتريشى و بنيانگذار روانشناسى فردى مقايسهاى و يكى از نظريهپردازان احساس كهترى است.او معتقد بود علت احساس كهترى مرضى مىتواند هر نوع نقص بدنى، ذهنى و اجتماعى، حقيقى يا خيالى باشد. بدينسان علت اساسى كهترى حالت ذهنى و روانى است كه به دنبال ناكامىها و ناتوانايىها به وجود مىآيد.
عوامل ايجادكننده احساس كهترى
الف – معلوليتهاى جسمى
احساس كهترى ممكن است به دليل نقص بدنى و نارسايى جسمى باشد.يك نقص عضوى موجب مىشود كه فرد خود را ناقصتر از ديگران يافته، احساس كمبود كند. همانگونه كه عشق به كمال در آدمى فطرى است تنفر از نقص نيز فطرى به شمار مىآيد.از همين رو، عيب و نقص مورد تنفر فطرت است. شخص وقتى خود را ناقص مىيابد، دچار احساس تنفر از خود مىشود، به گونهاى كه خود را نمىپذيرد و باور نمىكند. (15)
شخص عاجز و يا ناقص در برابر نارسايى خود، در واقع، دو بار رنج مىبرد: يك بار وقتى خود را در محيط خويش در موقعيت كهترى مىبيند و بار ديگر وقتى مورد تمسخر و استهزاى دوستان و اطرافيان قرار مىگيرد. (16)
افرادى كه دچار كهترى مرضى هستند، مراقبت اطرافيان از آنها، اين انتظار را ايجاد مىكند كه مورد توجه و ترحم ديگران نيز واقع شوند و چنين افرادى هرگز توانايىهاى خود را به بوته آزمايش نمىگذارند و همين سبب مىشود كه يك ارزيابى منفى از خود داشته باشند. (17)
ب – عوامل خانوادگى
محيط خانوادگى به دو گونه احساس كهترى را، كه در ابتدا چيزى عادى است، به صورت نامطلوبى تشديد مىكند:
1.غوطهور كردن كودك در موقعيتهاى آسان، نازپروردگى، محبتبيش از حد، چرخيدن پروانهوار والدين گرد فرزند و برآورده ساختن همه خواستههاى او سبب مىشود تا او فقط در فكر ارضاى نيازهاى اوليه زيستى باقى بماند و از شناخت نيازهاى عالى و وجودىاش عاجزگردد.امتحانات الهى و مصايب مىتواند رشد آفرين و موجب شكوفايى و به فعليترساندن استعدادهاى نهفته باشد، وگرنه در صورت نازپروردگى و عدمآمادگى در مواجهه با نگرانىهاى شديد، فرد ناتوان گرديده و مشكلش بيشتر و كهترى در وى تشديد مىگردد.
2. بدرفتارى و طردشدگى از سوى والدين نيز موجب مىشود تا برخى از كودكان هرگز محبت را تجربه نكنند، به معناى مثبت ارتباط با ديگران دست نيابند و در نتيجه، دچار انزوا و سرگردانى شوند. اين افراد در مواجهه با مشكلات، به بزرگ كردن بيش از اندازه مشكل خود و ناديده گرفتن توانايىهاى خويش تمايل دارند تا از زير بار مسؤوليت شانه خالى كنند.
ج – عوامل تربيتى
1.سرزنش: سرزنش كودك توسط برخى از مربيان در حضور همسالان، انتظار بيش از حد توانايى از فرد، واگذار كردن تكليف طاقتفرسا به او و تعيين اهداف بزرگ و دست نايافتنى موجبات احساس كهترى را فراهم مىسازد.
پيامبر گرامى اسلامصلى الله
عليه وآله فرمودند: «خدا رحمت كند كسى را كه در نيكوكارى به فرزند خويش كمك كند.» پرسيدند: چگونه فرزند خود را در نيكى يارى نمايد؟ حضرت در جواب، فرمودند:
«1.آنچه را كودك در حد توان خود انجام داده است، بپذيرد.
2.آنچه انجام آن براى كودك سنگين و سخت است ، از او نخواهد. و او را به گناه و طغيان وادار نكند، و به او دروغ نگويد و در برابر او كارهاى زشت انجام ندهد.»
www.akhlagh.net