معنای طمأنینه در نماز/ خشوع در کلام علامه طباطبایی(ره)
بسم الله الرحمن الرحیم و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین.
چنانکه گفتیم قبل از اینکه به اسرار نماز به طور تفصیلی بپردازیم لازم است به نکاتی توجه کنیم. البته این نکات، اختصاص به نماز ندارد، در همه عبادتها هر چه بیشتر رعایت شود قطعاً آثار برتر و بهتری خواهد داشت.&l t;o:p>
ضمنا مراعات این نکات، مراتب دارد و هر کس باید از مرحلهای آغاز کند و هر چه جلوتر میرود و پیشرفت میکند مراتب این حالات هم بهتر و دقیقتر میشود. پس گمان نشود که اینها تنها مختص انسانهای برجسته و کامل است. همه باید سعی کنیم در حد خود، اینها را مراعات کنیم تا مراحل بالاترشان روزی ما بشود.
نکات آغازین در بحث اسرار نماز
نکته اول؛ نمازگزار توجه داشته باشد که از خود چیزی ندارد
اولین نکته؛ توجه به عزّ ربوبی و ذلّ عبودیت بود. یعنی از جمله مسائل بسیار مهم در بحث نماز، رعایت این نکته است که انسان احساس بکند در مقابل آن ذاتی که قرار گرفته، در مقابل آن معبودی که قرار گرفته، در مقابل هستی و کمال مطلق که قرار گرفته، هیچ است. کوچکترین استقلالی ندارد. از خود چیزی ندارد. آن ذلت عبودیت خود را احساس کند. (این مساله در جلسه قبل بیان شد)
نمیشود با گرفتار بودن در بند نفس و انانیت، توقع این را داشته باشیم که به معراج برسیم. سرّ معراج سالکان، عبودیت است.
نکته دوم؛ خشوع
از جمله اموری که رعایتش برای با
لا رفتن کیفیت عبادت، لازم است خشوع است. خشوع عبارت از خضوع و فروتنی همراه با حب یا خوف است. فرق میان خشوع و خضوع با اینکه معناى تذلل و انکسار در هر دو هست این است که خضوع مختص به جوارح و اعضاى بدنى آدمى است، ولى خشوع، مختص به قلب است.
قرآن کریم میفرماید: «وَ اسْتَعینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ وَ إِنَّها لَکَبیرَةٌ إِلاَّ عَلَى الْخاشِعینَ ؛ و از صبر و نماز یارى بگیرید و البتّه آن جز بر خاشعان بسى گران است.» (بقره / 45)
توضیح خشوع
گفتیم خشوع عبارت از خضوع و فروتنی همراه با حب یا خوف است. ببینید قلوب سالکان متفاوت است. بعضی از سالکان هستند که قلوبشان قلوب حبی است، قلوب عشقی است. یعنی بیشتر، مظاهر جمال الهی بر آنها تجلی میکند. آنها به حسب استعداد ذاتی که در عالم اعیان ثابت
ه به اعتبار فیض اقدس به آنها داده شده، قلوبشان عشقی است. تجلیات جمالی حق بیشتر بر آنها انجام میگیرد. اینها در عین این که خضوع و فروتنی را دارند مع ذلک یک نوع تجلیات جمال حق هم دارد بر آنها انجام میگیرد و همین جلوههای تجلیات جمال حق است که آنها را در مقابل این همه زیباییها، عظمتها و بزرگیها خاشع میکند.
برخی دیگر از سالکان هستند که قلوبشان، قلوب خوفی است؛ یعنی تجلیات جلال حق بر قلبشان ساطع میشود. جلال حق را بیشتر میبینند.
مثلا از پیامبران، حضرت یحیی (ع) از آن کسانی بود که قلبش، بیشتر خوفی بود. اینها آن فروتنی که در دلشان هست، آن شکستگی که در دلشان هست همراه خوف و دهشتی است که حاصل از تجلیات حق است. عظمت او را میبینند. کبریایی او را میبینند و آن حالت فروتنی و خشوع برایشان حاصل میشود که همراه با خوف است.
البته در انسان کامل اکمل مانند رسول الله صلی الله علیه و آله و حضرات معصومین علیهمالسلام این دو، هر کدام در حد نصاب کامل خودش است.</P&g t;
برگردیم به اصل بحث، قرآن کریم می فرماید این خشوع باید در نمازگزار باشد. اگر خشوع در نماز بود این نماز صحیح و درست است. «قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ هُمْ فىِ صَلَاتهِِمْ خَاشِعُونَ؛ مؤمنان رستگار شدند، آنها که در نمازشان خشوع دارند» (مومنون/1 و 2)
خشوع در کلام علامه طباطبایی (ره)
حضرت علامه طباطبایی در تفسیر المیزان میفرماید: «خشوع» به معناى تاثیر خاصى است که به افراد مقهور دست مىدهد، افرادى که در برابر سلطانى قاهر قرار گرفتهاند، به طورى که تمام توجه آنها معطوف او گشته و از امور دیگر قطع مىشود و ظاهرا این حالت حالتى است درونى که با نوعى عنایت، به اعضاء و جوارح نیز نسبت داده مىشود.
رسول خدا (ص) درباره شخصى که در نمازش با ریش خود بازى مىکرد فرمود: اگر دلش داراى خشوع مىبود جوارحش نیز خاشع مىشد.
خشوع به این معنا جامع همه آن معانیى است که در تفسیر این کلمه و این آیه گفته شده چون در معناى آن گفتهاند: خشوع به معناى ترس، و بى حرکت شدن اعضا از ترس است و یا گفتهاند: چشم فرو بستن و خفض جناح و تواضع است. و یا گفتهاند: سر به زیر انداختن است. یا گفتهاند: خشوع آن است که به این سو و آن سو ننگرى، و یا آن است که مقام طرف را بزرگ بدارى و همه اهتمام خود را در بزرگداشت او جمع و جور کنى. یا گفتهاند: خشوع عبارت از تذلل است.
نماز عبارت است از توجه کسى که جز فقر و ذلت ندارد به درگاه عظمت و کبریایى و منبع عزت و بهاى الهى. لازمه چنین توجهى این است که نمازگزار متوجه به چنین مقامى، مستغرق در ذلت و خوارى گشته و دلش را از هر چیزى که او را از قصد و هدفش باز مىدارد بر کند.
<P style="TEXT-ALIGN: justify; LINE-HEIGHT: 200%; MARGIN: 0cm 0cm 0pt; unicode-bidi: embed; DIRECTION: rtl; mso-margin-top-alt: auto" dir=rtl class=MsoNormal align=justify&g t;شخص فقیرى که فقرش سراپاى ذاتش را گرفته وقتى در برابر غنیى قرار مىگیرد که غنایش را به هیچ مقیاس نمىتوان اندازه گرفت، چه مىکند؟ ذلیل وقتى متوجه عزت مطلقه مىگردد، عزتى که آمیخته با ذلت و خوارى نیست، چه حالتى از خود نشان مىدهد؟
راه به دست آوردن خشوع چیست؟
این خشوع باید بیاید و راه به دست آوردنش این است که باید ابتدا انسان در مراحل علمی، آگاهیهایی نسبت به جمال حق و نسبت به جلال حق پیدا بکند. در حوزه ذهنی و در حوزه علمی بداند که خدا کیست، صفات جمالی و جلالی او کدام است. سپس این دانستههای ذهنی و مفهومی را در حوزه قلب وارد کند تا تبدیل به ایمان شود.
انسان وقتی دانستههای ذه
نی و مفهومی را در حوزه قلب وارد کرد و تبدیل به ایمان شد، آن گاه میتوانند مؤثر باشند و گرنه صرف این که در حوزه ذهن از جمال و جلال حق، اطلاعات و آگاهیهای خوبی هم داشته باشد کافی نخواهد بود بلکه باید با تکرار و تمرین، دریافتهای ذهنی را در حوزه قلب وارد کند تا تبدیل به ایمان شود.
نکته سوم؛ طمأنینه
نکته سوم، طمأنینه است، طمأنینهای که در این بحث گفته میشود غیر از طمأنینهای است که فقهای بزرگ در رسالههایشان نوشتهاند.
آن طمأنینهای که در رسالهها نوشتهاند یعنی اینکه بدن آرام باشد، حرکتی در ظاهر بدن نباشد. در اذکاری که باید در حال سکون بگوید، بدن ساکن باشد. این طمأنینهای است که در فقه گفته میشود.
طمأنینهای که در اینجا مراد است یعنی این که دل، آرام باشد. در فرصت آرام بودن دل، باید مطالب و معارف به قلب تزریق شود.
اگر دل آرام نباشد، در آن وقتی که اضطراب دارد، در آن وقتی که تشویش خاطر هست، عبادت نمیتواند مؤثر باشد. عبادت مؤثر وقتی است که دل آرام و مطمئن باشد. اضطراب به شدت جلوی ارتباط دل با معشوقش را میگیرد.
بازگشت به رب، خطاب به صاحبان نفس مطمئنه است. «یَأَیَّتهَُا النَّفْسُ الْمُطْمَئنَّةُ ارْجِعِى إِلىَ رَبِّکِ رَاضِیَةً مَّرْضِیَّة ؛ تو اى روح آرام یافته! به سوى پروردگارت بازگرد در حالى که هم تو از او خشنودى و هم او از تو خشنود است » (فجر/ 27 و 28)
تا انسان گرفتار اضطراب است
، تا در درون، گرفتار ناامنی و ناراحتی است نمیتواند مخاطب به خطاب «ارجعی الی ربک» قرار بگیرد.
آن کسی میتواند به حق مرتبط شود، آن کسی میتواند به حق متصل شود، آن دلی میتواند با حق رابطه برقرار کند که این اضطرابها در درونش، آرام بگیرد.
مادامی که گرفتار این اضطرابهای درونی هستیم، مادامی که خیال در خیالپردازیها و پراکندگیها و امثال اینها بدون مدیریت عقل، فعال است، قوای غضب و شهوت و دیگر قوا بیمعیار و بیمحور و بیمدار دارند عمل میکنند، این چنین دلی که توحد ندارد، تمرکز ندارد، آرامش ندارد. این که نمیتواند به حق مرتبط شود.
اول باید اینها را آرام کرد، سپس وقتی که مملکت وجود از درون آرام گرفت، میتواند ارتباط برقرار بکند و سیر معراجی داشته باشد.
حالا این آرامشها چگونه حاصل میشود را در بحثهای عرفان نظری و عملی باید به طور جدی پی گیری کرد و یا از استاد راه رفته و عامل، کمک خواست و عمل کرد اما آنچه که فعلاً در حد یک تذکر عرض میکنیم این است که این طمأنینه باید در نماز حتماً رعایت بشود. (هر کس در حد خود سعی کند مراعات کند و تلاش کند به مراحل بالاتر برسد)
بعد از این که آرامش پیدا شد آنگاه انسان باید قلب را قبله قرار دهد.
بنا بر نقلی، امام صادق علیهالسلام فرمود: «فَاجْعَلْ قَلْبَکَ قِبْلَةً وَ لِسَانَکَ لَا تُحَرِّکْهُ إِلَّا بِإِشَارَةِ الْقَلْبِ وَ مُوَافَقَةِ الْعَقْلِ وَ رِضَى الْإِیمَان» دلت را قبله زبانت قرار بده، زبانت را تکان نده مگر به اشاره قلب. زبان باید به همراه معیارهای ایمانی و امضای ایمان بچرخد. زبان باید با همراهی عقل کار بکند. به تعبیر شیخنا الاستاد علامه حسن زاده آملی(حفظه الله) چانه انسان را عقل باید بچرخاند.
یعنی اگر این چانه، خواست تکان بخورد، خواست حرف بزند، باید در سایه عقل، حرکت کند. آن کسی که عقل را حاکم بر زبانش قرار نمیدهد و هر چه که میخواهد میگوید مسئول گفتارهایش است و گفتههایش متناسب با شئون انسانی نخواهد بود.
ادامه دارد …
www.farsnews.com