ب. مباني دين شناسي
هر حركت اصلاحي در امور ديني، سرچشمه از شناخت دين دارد. شناخت دين هم در ايجاد حركت اصلاحي و هم در تعيين رويكرد اصلاحي مؤثر است. اگر شناخت ديني امام حسين(ع) در سطح شناخت ديني افراد ديگر بود، شايد هيچ گاه اقدام به قيام نمي كرد؛ چرا كه قيام برخاسته از ديانت، به علت نقصي در امور ديني پديد مي آيد؛ يا بر آن چيزي مي افزايند يا كاهش مي دهند و ياتبديلي در آن حاصل مي شود. در اينجا برخي از مباني دين شناسي را يادآور مي شويم.
1. مباني جامعيت دين اسلام
يكي از مباني مسلم قرآني، جامعيت اسلام و دارا بودن احكام در زمينه هاي فردي، اجتماعي، سياسي و بين المللي است. آيات مربوط به اين امور در قرآن مجيد فراوان است كه بايد هم، چنين باشد؛ چرا كه امور فردي و اجتماعي، دنيوي و اخروي، جسماني و روحاني باهم رابطه اي قوي دارند؛ نمي توان از تأثير يكي بر ديگري ممانعت نمود؛ لذا بسياري از افرادي كه خود، نوعِ افراطي سكولاريسم را طرح كردند و معتقد به جدايي ديانت از تمامي امور اجتماعي شدند، از عقيده خويش برگشتند و حضور دين را در لايه هايي از جامعه پذيرفتند (پست سكولاريسم)(1).
قرآن مجيد مي گويد: «وَ نَزَّلْنَا عَلَيْك الْكِتَب تِبْيَناً لِّكلِّ شىْءٍ »(2): قرآن را بر تو نازل كرديم؛ در حالي كه بيان كننده ي همه چيز است.
اغلب مفسران شيعه و سني در تفسير آيه فوق گفته اند قرآن تمامي آنچه را كه در هدايت و سعادت دنيوي و اخروي انسان مؤثر بوده، بيان داشته است.
لازمه ي آيه شريفه، حضور فعال قرآن در حيات فردي و اجتماعي بشر است كه از همه مهم تر مسئله ي خلافت و حكومت مي باشد.
حاكمان اسلامي در عرصه ي قانون گذاري و اجراي قانون، سهم مهمي در سعادت و شقاوت مردمان دارند؛ از اين رو تمامي پيامبران الهي با حاكمان ستمگر درگيري داشته اند و امام حسين(ع) هم كه وارث انبيا و در مسير رسالت خداوندي قرار دارد، در اجراي احكام اجتماعي اسلام احساس مسئوليت مي كند. او در اين زمينه مي فرمايد: «مردم! آگاه باشيد كه امويان پيروي از شيطان را بر خود واجب كرده و اطاعت خداوند را رها نموده اند و فساد را در جامعه علني ساخته وحدود الهي را تعطيل نموده اند و اموال عمومي را به خود اختصاص داده و حرام خداوند را حلال و حلال او را حرام كرده اند و من از ديگران براي تغيير اين موضع شايسته ترم.»(3)
2. مبناي سنت گرايي و بدعت ستيزي
يكي از نتايج شناخت دقيق اسلام و قرآن، درك سنت پيامبر(ص) و نيز شناخت موارد بدعت است كه در مرحله ي بعد و طبق آنچه در خود قرآن و سنت وجود دارد، مقابله ي شديد با بدعت همراه با دفاع از سنت قرار دارد.
آنچه به عنوان سنت پيامبر (صلي الله عليه و آله وسلم) ثابت شده، پذيرش و عمل به آن بر همه اي افراد لازم بوده و آنچه كه بدعت شمرده مي شود، بايد از طرف تمامي مؤمنان طرد شود؛ چرا كه بدعت در نهايت به تخريب كلي دين مي انجامد؛ زيرا بدعت گذاران چيزي را ديني فرض مي كنند كه با دين رابطه اي ندارد و نظام آن را بر هم مي زند.
در قرآن مجيد شديدترين تعبيرها مربوط به عملكرد بدعت گذاران يهود و جاهليت است كه بر خداوند افترا مي بستند و برخي از چيزها را كه خداوند حلال كرده، آنان به عنوان دين بر خود حرام مي كردند.(4)
از طرف ديگر، قرآن مجيد پيروي از سنت پيامبر (ص) را لازم مي شمارد و گفتار او را براي تمامي مسلمانان حجت مي داند و در آيه هفتم سوره ي حشر مي فرمايد: «وَ مَا ءَاتَاكُمُ الرَّسولُ فَخُذُوهُ وَ مَا نهَاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا»: هر آنچه پيامبر به شما مي دهد بگيريد و از آنچه شما را باز مي دارد خودداري كنيد.
در جاي ديگري مي فرمايد: هر گاه خدا و رسول او درمورد كاري حكم كردند، ديگر براي مردان و زنان با ايمان اختياري نيست.(5)
امام حسين(ع) هم كه فرزند قرآن و پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) است، هم سنت گرا و هم بدعت ستيز است و هيچ مرزي براي دفاع، معتقد نيست؛ هر چند لازمه آن مقابله با حاكم اسلامي باشد. او مي فرمايد: «مردم! شما را به كتاب خدا و سنت پيامبر دعوت مي كنم؛ زيرا در شرايطي قرار گرفته ايم كه سنت پيامبر به كلي از بين رفته و بدعت ها زنده شده است.»(6)
اصلاح امت هم اشاره به احياي سنت و نابودي بدعت دارد.
3. مبناي شهادت طلبي در اجراي احكام دين
مسئله ي جهاد و دفاع، در قرآن مجيد، دو اصل مسلم ديني اند كه ضامن بقاي شريعت قرآني و احكام نوراني اسلامي در تمامي عرصه ها مي باشند. اگر روحيه ي شهادت طلبي براي تحقق معارف ديني در جوامع بشري نبود، هم اكنون اثري از قرآن و قرآن باوران به چشم نمي خورد. در قرآن مجيد به اين اصل با صراحت و اشاره، مطالب فراواني وجود دارد. قرآن مجيد مي فرمايد: «وَ لَئن قُتِلْتُمْ فى سبِيلِ اللَّهِ أَوْ مُتُّمْ لَمَغْفِرَةٌ مِّنَ اللَّهِ وَ رَحْمَةٌ خَيرٌ مِّمَّا يجْمَعُونَ»(7) اگر در راه خدا به شهادت رسيديد و يا وفات يافتيد، آمرزش و رحمت الهي [كه نصيب شما خواهد شد]بهتر از چيزي است كه ديگران در دنيا براي خود جمع مي كنند.
اگر در راه خدا به شهادت رسيديد و يا وفات يافتيد، آمرزش و رحمت الهي [كه نصيب شما خواهد شد]بهتر از چيزي است كه ديگران در دنيا براي خود جمع مي كنند.
تحقق اجراي احكام دين اسلام در جامعه، با منافع طاغوتيان ناسازگاراست؛ لذا بدون روحيه ي شهادت طلبي، وصول به آن امكان پذير نيست؛ لذا در موارد زيادي امام حسين(ع) به اين اصل قرآني اشاره مي كند و مي فرمايد: «ان كانَ ديِنَ مُحمّدٌ لَمْ يسْتَقِمْ إلا بِقَتْي فَيا سيوفُ خُذِيِني»(8) اگر دين محمد (ص) جز با كشتن من پايدار نمي ماند، پس اي شمشيرها مرا دريابيد.
امام صادق(ع) خداوند را خطاب مي كند و در مورد هدف امام حسين(ع) مي فرمايد: «وَ بَذَلَ مُهْجَتَهُ فِيك لِيستَقِذَ عِبادِك مِنَ الجهاله و حيره الظلاله«(9): او جان خود را در راه تو داد تا بندگانت را از جهالت و سرگرداني و گمراهي نجات بخشد.
<SPAN style="LINE-HEIGHT: 200%; FONT-FAMILY: 'Tahoma','sans-serif'; FONT-SIZE: 9pt; mso-fareast-font-family: 'Times New Roman'" lang=AR-SA& gt;ج. مباني انسان شناسي
امام حسين(ع) طبق آموزه هاي قرآن مجيد، از انسان دركي الهي دارد. اين درك برخاسته از فلسفه ي وجودي انسان و ميزان توانايي و مقام اوست. از منظر امام حسين(ع) تمامي اديان آسماني براي خدمت به وجود انساني پديدار گشته اند؛ چنانكه بسياري از موجودات ديگر براي انسان آفريده شده اند.
از طرف ديگر، اگر انسان بخواهد به كمال رسد، چاره اي جز انجام تكاليف الهي ندارد. او با بندگي در درگاه خداوند مي تواند نردبان ترقي را طي كند. از منظر قرآن مجيد ميان حق انسان و تكليف او هيچ گونه تضادي وجود ندارد؛ چرا كه تكاليف الهي در خدمت تكامل انساني است؛ لذا طرح تضاد ميان محق بودن انسان با مكلف بودن وي، طرحي انحرافي است.
قرآن مجيد مي فرمايد: «يَأَيهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا استَجِيبُوا للَّهِ وَ لِلرَّسولِ إِذَا دَعَاكُمْ لِمَا يحْيِيكمْ»(10) اي كساني كه ايمان آورده ايد، آن گاه كه خداوند و رسول او شما را دعوت مي كنند تا شما را زنده گردانند، اجابت كنيد.
برخي از مباني انسان شناسي نهضت عاشورا از اين قرار است:
1. مبناي عبوديت گرايي و طغيان ستيزي
برخلاف مكتب اومانيسم ـ كه بر انسان محوري به شكل انحرافي اصرار دارد ـ قرآن مجيد با عنايت به عظمت خداوند و كوچكي انسان در مقام عظمت خالق او، بر بندگي انسان در مقابل خدا اصرار دارد؛ انساني كه بنده خدا شد، روبه سوي كمال مي نهد؛ چرا كه معبود انسان در اين بندگي منبع هر كمال و رساننده ي بنده خويش به سعادت ابدي است.
از منظرقرآن كريم، تمامي انبيا آمده اند تا انسان ها را بنده خدا قرار دهند و از طغيانگري برهانند و در سايه ي آن از تمامي پليدي هاي فكري و عملي نجات يابند؛ چه اينكه قرآن كه ادامه دهنده ي خط عبوديت و توحيد است، به همين منظور نازل گشته است؛ لذا در سوره هود در توصيف قرآن آمده است: «كتابي است كه آيات آن استحكام يافته، سپس از جانب حكيمي آگاه، به روشني بيان شده است كه جز خدا را نپرستيد؛ به راستي من از جانب او براي شما هشدار دهنده و بشارت گرم» و اينكه از پروردگارتان آمرزش بخواهيد و به درگاه او توبه كنيد تا شما را با بهره مندي نيكويي تا زماني معين بهره مند سازد و به هر كس كه مقامي كسب كرده باشد، نعمتي از كرم خود عطا كند.(11)
لازمه ي عبوديت گرايي و طغيان ستيزي آن است كه در تمامي عرصه ها، عبوديت حاكم و طغيانگري در مقابل خداوند دستورهاي او طرد شود. امام حسين(ع) مي فرمايد: اي مردم ! پيامبر خدا فرمود: هر مسلماني با حكومت ست
مگري روبرو شود كه حرام خدا را حلال شمرده و پيمان الهي را در هم مي شكند، با سنت و قانون پيامبر مخالفت كرده ودر ميان بندگان خدا روش گناه، تجاوزگري و دشمني را در پيش مي گيرد، با اين حال او در مقابل چنين حكومتي با عمل يا گفتار مخالفت نورزد، بر خداوند است كه آن فرد ساكت را به كيفر همان ستمگر محكوم سازد.(12)
2.مبناي عزت مداري و ذلت ستيزي
انسان از منظر قرآن بسيار گرامي است؛ به شكلي كه به خاطر استعدادهاي فراوان، شايسته ي سجده فرشتگان شده و مي تواند به مقام خلافت الهي واصل شود؛ لذا او جز به درگاه خداوند نبايد كرنش كند و تعظيم و تكريم از ديگران را هم بايد با رويكردي خدايي انجام دهد و نبايد بنده كسي باشد؛ چرا كه «وَ للَّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنِينَ وَ لَكِنَّ الْمُنَفِقِينَ لا يَعْلَمُونَ»(13). از منظر قرآن، هر گاه انسان در مقام فرعون و فرعونيان تاريخ آرام نشيند، آنان را خوار كرده و به اطاعت خويش وادار مي سازد. قرآن مجيد در توبيح ذلت يافتگان قوم فرعون فلسفه ي اطاعت از فرعون را چنين بيان مي كند: «فَاسْتَخَفَّ قَوْمه فَاَطَاعُوهُ إِنَّهُمْ كانُوا قَوْماً فَاسِقِين»(14): فرعون قوم خود را سبك قرار داد؛ لذا از او اطاعت كردند. ب
ه راستي كه آنان قومي فاسق بودند.
امام حسين(ع) با تكيه به اين اصل قرآني در روز عاشورا فرياد بر مي آورد كه: آگاه باشيد كه زنازاده پسر زنازاده (ابن زياد) مرا ميان دو چيز مخير قرار داده: يا شمشير كشيده و آماده جنگ گردم و يا لباس ذلت بپوشم و با يزيد بيعت نمايم؛ ولي ذلت و خواري، بسيار از ما دور است.(15)
مبناي سخن فوق آن است كه جنگ در شرايطي كه نجات دهنده از ذلت انساني است، تاحد شهادت، جايز مي باشد؛ چرا كه در چنين شرايطي، انسان به عزت مدام مي رسد و در سايه ي بندگي خدا اولاً به منبع عزت، يعني خداوند تقرب مي جويد؛ چرا كه «مَن كانَ يُرِيدُ الْعِزَّةَ فَللَّهِ الْعِزَّةُ جَمِيعاً»(16): و هر كس طالب عزت باشد، پس تمامي عزت از آن خداست.
ثانياً هر آنچه در اين مسير ببيند، آن را نيك و زيبا خواهد ديد؛ لذا زينب كبري (سلام الله عليها) در مقابل شماتت دشمنان، بعداز حادثه ي كربلا فرمود: من چيزي جز زيبايي از خداوند نديدم.(17)
3. مبناي حريت و آزادگي
يكي ديگر از مباني انسان شناسي قرآني عاشورا، اصل حريت و آزادگي از تمامي قيد و بندهاي جاهلي و دنيوي است. مادامي كه انسان اسير وابستگي هاي هواهاي نفساني خود است، نمي تواند در مقابل باط
ل ها مقاومت نمايد و اگر حركتي آغاز كند، در اولين قدم و آزمايش، خود را مي بازد؛ لذا از منظر قرآن مجيد هر گاه در منطقه ي سكونت، انسان به استضعاف كشيده شود و نتواند با مبارزه، خود را رها سازد، بايد هجرت را برگزيند تا به آزادگي خود رسد. قرآن مجيد مي فرمايد: «قَالُوا فِيمَ كُنتُمْ قَالُوا كُنَّا مُستَضعَفِينَ فى الاَرْضِ قَالُوا أَلَمْ تَكُنْ أَرْض اللَّهِ وَسِعَةً فَتهَاجِرُوا فِيهَا»(18) [ملايكه] گفتند در چه حالي بوديد؟ پاسخ دادند ما در زمين از مستضعفان بوديم. [ملايكه] گفتند آيا زمين خدا وسيع نبود كه در آن مهاجرت نماييد؟!
در جاي ديگر، قرآن مجيد پيامبر (ص) را چنين توصيف مي كند: «از دوش آنان قيد و بندهايي كه برايشان بوده است بر مي دارد».(19)
امام حسين(ع) هم خود، آزاد بود و هم مي خواست ديگران آزاده باشند و سرانجام جان خويش را در همين راه داد؛ چه اينكه در گذشته ذكر كرديم كه امام صادق(ع) خطاب به خداوند عرض مي كند: حسين(ع)، جان خود را در راه تو داد تا بندگانت را از جهالت نجات دهد و آنان را از سرگرداني و گمراهي برهاند.
در روز عاشورا حضرت(ع) خطاب به حربن يزيد رياحي مي گويد: «آري به راستي تو حر وآزاد هستي؛ چنانكه مادرت تو را به اين نام نهاد تو در دنيا و آخرت آزاده هستي».(20)
انسان از منظرامام حسين(ع)، قطع نظر از دين و ايمان او، بايد آزاده باشد؛ لذا در روز عاشورا آنگاه كه تعدادي از لشكر دشمن به خيام اهل بيت (عليهم السلام) هجوم مي آورند، فرياد بر مي آورد كه اي قوم اگر دين نداريد و از روز قيامت هراس نداريد، دست كم در دنيا آزاده باشيد.(21)
4. مبناي اختيار و اراده
عنصر اختيار و اعتقاد به اراده ي انساني، تأثيري مهم در حركات او دارد. كسي كه معتقد به جبر و بي اختيار باشد، خود را بي تأثير مي داند و درصدد دگرگون سازي وضعيت موجود بر نمي آيد ازاين جهت است كه قرآن مجيد با صراحت تام، اختيارانساني را اثبات مي كند تا آيات متشابه به واسطه آيات محكم در راستاي اختيار انسان تفسير شوند خداوند مي فرمايد: «إِنَّ اللَّهَ لا يُغَيرُ مَا بِقَوْمٍ حَتى يُغَيرُوا مَا بِأَنفُسِهِمْ »(22) خداوند وضعيت قومي را تغيير نمي دهد مگر آنان خود، در صدد تغيير وضعيت خويش باشند.
حسن بصري، مفسر و تابعي معروف، از امام حسين(ع) در مورد «قدر» سؤال مي كند. امام(ع) در جواب مي گويد:
پس از آنچه در مورد «قدر» براي تو شرح مي دهم و به ما اهل بيت (عليهم السلام) رسيده، پيروي كن! بدان هر كس به قدر ايمان نياورد، چه خير يا شر آن، كافر شده است و كسي كه گناهان را بر گردن خداوند متعال گذارد، تهمتي بزرگ بر خدا زده است. خداوند متعال به اجبار اطاعت نمي شود و به جبر معصيت نمي شود و بندگان خدا هم در انتخاب راه آزاد گذاشته نشده اند، بلكه خداوند مالك آن چيزي است كه بندگان دارند و قادر بر آن چيزي است كه بندگان قدرت دارند؛ پس اگر بندگان، دنبال طاعت بروند، خداوند مانع نمي شود واگر دنبال معصيت بروند، اگر بخواهد بين آنها و گناه مانعي ايجاد مي كند و اگر اين كار را نكند، معنايش اين نيست كه بندگانش را به جبر بر آن مجبور كرده است؛ بلكه بعد از انذار و ارشاد و اتمام حجت، آنان ر
ا بر اعمال مسلط كرده است. خداوند بر بندگان راهي نهاده كه بتوانند اوامر او را انجام دهند و نهي هاي او را ترك نمايند.(23)
نويسنده: محمد علي اسدي نسب
پينوشتها:
1. روزنامه همشهري، 82/12/29.
2. نحل: 89.
3. ابن كثير؛ الكامل في التاريخ؛ ج4، ص 304.
4. مائده: 103.
5. احزاب: 36.
6. طبري؛ تاريخ الامم و الملوك؛ ج6، ص 200.
7. آل عمران: 157.
8. سيد جعفرعاملي؛ الصحيح من السيره؛ ج3، ص 112.
9. الشيخ الطوسي؛ مصباح المجتهد؛ ص 788.
10. انفال: 24.
11. هود: 1-3.
12. طبري؛ تاريخ الامم و الملوك؛ ج6، ص 229.
13. منافقون: 8
14. زخرف: 24.
15. ابن طاووس؛ اللهوف في قتلي الطفوف ؛ ص 59 و خوارزمي؛ مقتل الحسين؛ ص 10.
16. فاطر: 10.
17. سيد ابن طاووس؛ اللهوف؛
ص 67.
18. نسا: 97.
19. اعراف: 157.
20. بلاذري؛ انساب الاشراف؛ ج3، ص 397.
21. همان.
22. رعد: 11.
23. بحارالانوار؛ ج5، ص 123.
نشريه کنگره امام حسين(ع) و مقاومت، جلد 1
http: //muhammadi.org