منوی اصلی

جستجو
این کادر جستجو را ببندید.
موسسه قرآن و نهج البلاغه
home-icone
Institute of Quran & Nahjul Balaghah

امام علی علیه السلام/ بخش سوم

فهرست مطالب

ما و امام على(ع)


در آنچه مردم
پديد مى‏آورند، از شيوه‏ى لباس پوشيدن، خوردن و آشاميدن و توليد گرما و سرما و شيوه‏ى زندگى و ماهيت پيوندها و روابطى كه در آن عمل مى‏كنند، چيزهاى زيادى با گذشت زمان، دگرگون مى‏شود. اين چيزى‏ست كه امام على(ع) بر آن تأكيد مى‏كرد آنگاه كه مى‏فرمود:
«لا تُخلّقوا اولادكم باخلاقكم، فانهم خلقوا لزمان غير زمانكم»؛ «فرزندانتان را بر اساس اخلاق و رفتار خودتان تربيت نكنيد، چون آنان براى زمانى جز زمان شما آفريده شده‏اند».


ضرورتى ندارد كه پدر، به فرزند خويش همه‏ى عادت‏ها، شيوه‏ى كار و عمل خود را بياموزد؛ چون هر انسانى در لباس و خوراك شيوه‏ى خاص خود را دارد؛ زيرا او در زمانى زندگى مى‏كند كه شيوه‏ى خاصى را در زندگى مى‏طلبد؛ اما فرزند او در كلام و گفت‏وگو و روابط و زندگى به شيوه‏ى متفاوتى نياز دارد. لازم نيست فرزندان در امور متغير زندگى به صورت پدرانشان باشند.


اما در اصول، مسئله فرق مى‏كند؛ اصول تغيير نمى‏كند و حرام خدا دگرگون نمى‏شود؛ زيرا ناشى از وضعيت محدود زمانى نيست تا با پيشرفت زمان، آن حالت و وضعيت پايان پذيرد؛ و همچنين، حلال [خدا] بر خاسته از وضع زمان خاص نيست تا با تغيير زمان، آن وضع نيز تغيير يابد.


امام على(ع) در نهج البلاغه مى‏فرمايد: «لا تكن عبد غيرك، فقد خلقك اللّه حرا»؛ «بنده‏ى غيرت نباش، كه تو را خدا آزاد آفريده است».


انسان بايد بر آزادى خويش كه امور ذاتى اوست تأكيد كند و پاى بفشارد و درباره‏ى آن در برابر هيچ كس كوتاه نيايد و آزادى خود را در برابر همه مردم حفظ كند؛ مگر در برابر كسانى كه خداوند خواسته است انسان در برابر اراده‏ى آن‏ها از آزادى خود صرف نظر؛ چون اراده‏ى آن‏ها برگرفته از اراده‏ى خداست.


كسى كه آزاد نيست، شيعه نيست؛ زيرا آزادى، ژرفاى خط على(ع) در زندگى سياسى‏ست. انسان آزاد، شايسته‏ى زندگى است.


وقتى امام على(ع) مى‏فرمود: «قيمة كل امرء مايحسنه»، اين سخن بدين معناست كه ارزش هر فردى به ميزان انديشه، دانش، آگاهى و فرهنگ او است.


امام على(ع) مى‏خواهد شيعه‏ى او گروهى باشد كه در خط تكاملى، پابه‏پاى حركت و تحول علمى حركت كند، نه اينكه در آنچه مى‏خواهند بگيرند يا بياموزند، جاهلانى باشند ريزه‏خوار سفره‏هاى ديگران.


ارزش انسان به ميزان دانائى اوست؛ از اين رو شيعه، علم را نماد خود در تمام عرصه‏هاى زندگى مى‏داند. اين مفهوم، در معناى تشيع نهفته است؛ چه تشيع، معنى اسلام را در خود دارد.


شيعه بودن يعنى انسان با نگرش به زندگى على و درك او از قرآن و پيامبر، به اسلام باور قلبى داشته باشد؛ و همراه على در مسير جهاد حركت كند.


از اين رو خط تشيع بايد مشخص شود تا تشيع در پذيرفتن يك فرد و طرد فرد ديگر خلاصه نشود؛ بلكه تشيع، پايبندى به روشى و طرد روش ديگر، و پذيرفتن خطى و طرد خط ديگر باشد. حركت انسان در دايره‏ى تشيع بايد به گونه‏اى باشد كه تمام زندگى را فراگيرد تا چهره‏ها و الگوها در تاريخ محدود نشوند. نبايد شيعه‏اى باشى كه در دل تاريخ و گذشته‏ها زندگى مى‏كند و نمى‏تواند تشيع را با حركت زمان حال سازگار نمايد.


 


وابستگى به على(ع) مسؤوليت است‏</B& gt;


وابستگى به على(ع) ايجاب مى‏كند كه صادق، امين و طرفدار حق و با حق‏طلبان باشيم؛ چون على(ع)، واژه‏اى نيست كه بر زبان برانيم؛ بلكه موضع و مكتب است كه بايد بدان پايبند باشيم و از آن پيروى كنيم.


بنابراين اگر مى‏خواهيم با على(ع) باشيم بايد مثل او با تمام باطل مبارزه و مقابله كنيم. على(ع) در برابر باطل در چهره‏ى  كفر ايستاد و با همه‏ى  كافران جنگيد و نيز در برابر باطل در درون جامعه اسلامى ايستاد و با پيروان باطل، در انديشه، عمل و روش به رويارويى پرداخت.


على(ع) در برابر همه اين‏ها ايستاد. اكنون، اين پرسش مطرح است كه ديدگاه ما در برابر قضايا يا اوضاع پيرامون‏مان چگونه بايد باشد؟


 


پرسش و پاسخ درباره‏ى امام على(ع)


على(ع) و اسلام‏


 شيعه بودن امام على(ع) چگونه بود؟ مقصود از شيعه بودن، معناى مصطلح آن نيست؛ بلكه مقصود، فهم او از اسلام است در خطى كه او نماد آن است؟


 فهم امام على(ع) از اين همه، همان چيزى بود كه در سخن خداوند متعال كه در شب هجرت بر رسول خدا فرو فرستاد آمده است: {و من الناس من يشرى نفسه ابتغاء مرضاة اللّه و اللّه رؤوف بالعباد}(بقره، 207.).


فهم و شناخت مسئله به اين صورت كه انسان خود را با خدا معامله كند، خدا در زندگى او همه چيز باشد؛ به گونه‏اى كه به پيامبر كه رسول‏خدا و پيام رسان اوست و به همه‏ى مردم كه اوليا و دوستان خدا هستند، نزديك شود و از دشمنان خدا دورى جويد.


مسئله انسان، به عنوان مسلمان پايبند به خط على(ع)، مسأله شخصى و فرد خاص نباشد؛ بلكه مسئله او در زندگى اين بايد باشد كه خداوند از چه چيزى و چه كسى خشنود است و از چه چيز و چه كسى ناخرسند؛ اين مرز تشيّع است. آيا دوست داريد سخنى از يكى از ائمه(ع) درباره‏ى تشيّع بشنويد؟


امام محمّد باقر(ع) در حديثى مى‏فرمود:


«من كان وليّاً للّه فهو لنا ولى‏


و من كان عدو للّه فهو لنا عدو


و اللّه ما تنال ولايتنا الاّ بالورع».


«كسى كه دوستدار خداست، دوست ماست، و كسى كه دشمن خداست، دشمن ماست. سوگند به خدا، ولايت و سرپرستى ما، جز بر اساس تقوا به كسى نخواهد رسيد».


از اين روايت معناى حب [اهل بيت(ع)] را در مى‏يابيم. ما از حب و ولايت على و ائمه(ع) و انتظار قائم آل محمّد، سخن ميگوئيم و در اين زمينه شعر مى‏سرائيم و كتاب‏ها مى‏نويسيم، گوئى با اين كارها سهم خود را به على(ع) ادا كرده‏ايم.


ما على(ع) را دوست داريم؛ در حالى كه هزاران معاويه‏ى  عصر حاضر را نيز دوست داريم. حسين(ع) را دوست داريم در حالى كه هزاران يزيد موجود در واقعيت سياست جهانى، منطقه‏اى و محلى را نيز دوست داريم. ائمه(ع) را دوست داريم؛ در حالى كه در خط سياسى، فرهنگى و اجتماعى‏اى عمل و حركت مى‏كنيم كه با خط سياسى، اجتماعى و فرهنگى اهل‏بيت(ع) تعارض دارد.


 


سيره امام(ع) و واقعيت امروز ما


 چگونه مى‏توان از زندگى امام على(ع) در واقعيت امروز ما، الهام گرفت؟


 على(ع) در برابر انحراف موضع محكم و استوار داشت. در راه خدا سرزنش‏ها بر او اثر نمى‏گذاشت؛ به گونه‏اى عمل و حركت مى‏كرد كه قدرتمند گردن فراز نزد او ضعيف و خوار باشد تا حق را از او بستاند و ناتوان خوار، نزد او قدرتمند و عزيز باشد تا حق او را بگيرد.


كدام يك از ما وارد اين مقايسه فكرى مى‏شويم كه من كجا و على(ع) كجا؟ خطى كه من در آن حركت مى‏كنم چه نسبتى دارد با خطى كه على(ع) در آن حركت مى‏كرد؟


ما در مصيبت اهل بيت(ع) سوگوارى مى‏كنيم؛ اما نمى‏كوشيم درك كنيم كه در زندگى امروز ما چه كسى مصيبتى مشابه مصيبت على(ع) را مى‏آفريند و چه كسانى به آن‏ها پايبنداند. چه بسا ابن ملجم‏هائى كه ما به علت عاطفه‏ى خانوادگى، يا حزبى يا ملّى يا ميهنى از او طرفدارى مى‏كنيم.


مشكل ما اين است كه در تاريخ به اشخاص به عنوان اشخاص جمود مى‏كنيم و آن‏ها را الگوها و نمادهايى راهى كه در آن حركت مى‏كنند محسوب نمى‏كنيم.


 


ما و فتنه‏ها


 امام على(ع) در مقطعى حساس و تنش آلود مى‏زيست؛ از اين رو در زمينه‏هاى مختلف از درس‏هاى زيادى سرشار است. به نظر جناب عالى چگونه مى‏توان به بررسى زندگى امام على(ع) پرداخت تا از داده‏ها و دستارودهاى آن در فضاهاى پيچيده‏اى كه امروز جهان اسلام در آن بسر مى‏برد استفاده كنيم؟


 سخن گفتن درباره‏ى على(ع) براى كسانى كه به افق‏هاى بلند است گشوده‏اند سخن گفتن از زندگى‏ست. از اين رو، ما مى‏خواهيم در قضايا و امور زنده خود با او زندگى كنيم؛ چون مسئله، مسئله‏ى پژوهش آكادميك نيست كه بخواهى در فلسفه و… تعمّق و غور كنى؛ بلكه مسئله، اين است كه وقتى مى‏خواهيم به سراغ تاريخ برويم، بايد در كل اين تاريخ مسايل خود را بيابيم.


ما مى‏خواهيم در همه‏ى درگيرى‏هاى زندگى خود، با على زندگى كنيم. ما در جهانى پر تنش زندگى مى‏كنيم؛ و تنش، مشكلات، نزاع‏ها، اختلافات و برخوردهاى زيادى را بر ما تحميل مى‏كند. آيا در برابر تنش‏هايى كه سر شما را به درد مى‏آورد و بر قلب شما سنگينى مى‏كند و احيانا سر شما را به باد مى‏دهد و شما را به بند مى‏كشاند، مى‏ايستى؟ يا در جريان اين مبارزه و تنش مى‏خواهى انسانى بى طرف باشى كه از صحنه‏ى مبارزه فاصله مى‏گيرد تا در كنار اين و آن قرار نگيرد و به اين فضا و آن فضا وارد نگردد؟ يا مى‏كوشى جزئى از مبارزه باشى؟ يا محتواى آن را از لحاظ ماهيت و ارتباط با زندگى، سرنوشت و آينده بررسى مى‏كنى؟ بايد پيش از هر گونه موضع گيرى بى طرفانه يا مثبت يا منفى، محتواى مبارزه را برسى كنيم.


در اين‏باره سخنى‏ست از امام على(ع) كه چه بسا برخى آن را بد مى‏فهمند: «كن فى الفتنة كإبن اللّبون لا ظهر فيركب و لا ضرع فيحلب»؛ «در فتنه‏ها، چون شتر بچه‏اى باش كه نه پشتى براى سوارى و نه شيرى براى دوشيدن دارد».


ابن لبون، بچه شتر نرينه است كه نه پشت آن توان سوارى دارد و نه پستانى كه شير او را بدوشند. مثل اين بچه شتر باش. به كسى اجازه نده كه از شما پلى براى رسيدن خود بسازد و يا از نيروهاى شما بهره جويد و با استفاده از نيروهاى شما شرى بيافريند.


برخى، از فتنه، مبارزه را مى‏فهمند؛ اينكه مردم به كشتن يكديگر بپردازند و دچار اختلاف شوند؛ بنابراين در جامعه بسيارى، بى طرف‏اند و از صحنه، دورى مى‏جويند.


اما به نظر ما فتنه، حركتى است كه مى‏خواهد تو را به بازى بگيرد و وارد سر گردانى‏ها و موضع‏گيرى‏هائى بكند كه اكنون نقشى در آن ندارى. فتنه را به موقعيتى محدود مى‏شود كه در آن حق و باطل باز شناخته نشوند و يا موقعيتى كه در آن دو گروه باطل با هم نزاع كنند. امام على(ع) از چگونگى پيدايش فتنه سخن گفته است: «انما بدء وقوع الفتن: اهواء تتّبع و احكام تبتدع.


يُخالف فيها كتاب اللّه و يتولّى عليها رجال على غير دين اللّه.


فلو انّ الباطل خلص من مزاج الحق لم يخف على المرتادين و لو انّ الحق خلص من لبس الباطل لا نقطعت عند الس
ن المعاندين.


ولكن يؤخذ من هذا ضغث و من هذا ضغث فيمزجان، فهناك يستولى الشيطان على اوليائه و ينجو الذين سبقت لهم من اللّه الحُسنى».


«همانا آغاز فتنه‏ها، هواهاى پيروى شده و احكام اختراع شده است، كه در آن با كتاب خدا مخالفت مى‏شود و مردانى بر اساس غيردين خدا سلطه پيدا مى‏كنند».


«اگر باطل با حق آميخته نشود، بيمى بر مردم نخواهد بود»


«و اگر حق از پوشش باطل پاك گردد، زبان مخالفان كوتاه شود»


«اما با گرفته شدن بخشى از حق و بخشى از باطل، و مخلوط كردن آن‏ها با هم، شيطان بر دوستان خود پيروز مى‏گردد. و كسانى كه خدا به آنان نعمت هدايت داده است، نجات مى‏يابند».


فتنه عبارت است از مسئله يا انديشه‏اى كه برخى از نشانه‏هاى حق را نشان مى‏دهد و محتواى باطل را پنهان مى‏كند و به گونه عمل مى‏نمايد كه تو آن را حق مى‏پندارى؛ اما در واقع حق نيست.


در سخن ديگرى از امام (ع) مى‏خوانيم:


«انّ الفتن اذا اقبلت شبّهت و اذا ادبرت نبّهت، ينكرن مقبلات و يعرفن مدبرات، يحمن حوم الرياح، يصبن بلدا و يخطئن بلدا»؛ «همانا وقتى فتنه روى كند، شبهه‏ها و شرها به هم آميخته مى‏شوند؛ و زمانى كه پشت كنند، موجب بيدارى و توجه مى‏شوند. فتنه‏ها وقتى روى مى‏آورند، ناشناخته‏اند؛ ولى وقتى پشت مى‏كنند، شناخته مى‏شوند. فتنه‏ها چون طوفان‏هاى سهمگين هستند كه به گرد خود مى گردند، به كشورهايى صدمه مى‏زنند؛ ولى در كشورهايى هم به خطا مى‏روند».


 


مسئله اين است‏


امام(ع) مى‏خواست بر اين نكته تأكيد كند كه وقتى صحنه، براى شما روشن نيست، وارد آن نشويد؛ اما بكوشيد آن را بفهميد و بشناسيد. «كن فى الفتنة كابن اللبون لاظهر فيركب و لاضرع فيحلب» [اين حديث‏] از وارد شدن نسنجيده در فتنه‏ها، باز مى‏دارد؛ اما بررسى وارزيابى آن مسؤوليت شماست؛ چون نمى‏توانى در برابر رخدادهاى زندگى بى طرف باشى؛ زيرا اين رخدادها تنها به افراد درگير ارتباط ندارد، و تمام واقعيت را در بر مى‏گيرد [و بر آن اثر مى‏گذارد.]؛ از اين رو، بايد فتنه را بررسى كنى تا روشن شود كه اگر دو گروه باطل درگيراند و شما نقشى در حذف يكى از آنان ندارى، نبايد وارد معركه شوى و در كنار يكى از آن‏ها قرارگيرى؛ اما بايد ارزيابى كنى كه نقش شما در برابر اين دو گروه باطل چيست؟ چه اين دو گروه در كشور شما باشد يا در منطقه شما يا در همه‏ى جهان.


برخى مى‏گويند سياست از آرمان‏ها جداست. آيا مى‏خواهى ما را وارد جزئيات عينى كنى؟ اما فرق است بين زندگى در رؤياها و آرمان‏هاى انتزاعى و زندگى واقعى پيوسته با حيات فرهنگى، سياسى، اقتصادى و امنيتى.


وقتى مسئله، مسئله‏ى انسانيت است كه مى‏طلبد در هر موقعيتى با آن همراه باشى، در اين زمينه نبايد بر مصيبت اشك بريزى؛ چون مصيبت شما را با جزئيات زندگى واقعى رو به رو مى‏سازد؛ بنابراين اگر در برابر مصيبت كوچك روحيه‏ى خود را از دست بدهى، مصيبت بزرگ تو را از پا در خواهد آورد.


بر
خى مى‏كوشند تا قضاياى بزرگ را ناديده بگيرند و با سخن گفتن از جزئيات مصيبت‏هايى كه مصائب بزرگ آن‏ها را پديد آورده‏اند، از ضرورت پرهيز از تنش و مبارزه، صحبت مى‏كنند؛ در حالى كه مبارزه وظيفه شماست.


 


بى طرفى بين حق و باطل معنا ندارد


على(ع) نمى‏خواست انسان، در نبرد حق و باطل، بى طرف باشد و كسانى كه بين حق و باطل بى‏طرفى مى‏گزينند، به انسانيت خود و به زندگى خيانت مى‏كنند. او از كسانى سخن مى‏گفت كه از صحنه، دورى مى
‏گزينند تا آسيـبى به ايشان نرسد. امام(ع) خطاب به كسانى صحبت مى‏كند كه از شركت در جنگ‏هاى او دورى جستند: «ان سعيد و عبداللّه لم ينصرا الحق و لم يخذلا الباطل»؛ «سعيد و عبدالله حق را يارى نكردند و باطل را تنها نگذاشتند».


آنان، حق را يارى نكردند؛ چون توان خويش را در يارى حق به كار نبردند و از يارى باطل دست بر نداشتند؛ زيرا وقتى توان خود را از يارى حق دريغ كردند، نيروى حق را تضعيف نمودند. باطل قوت خود را تنها از پيروان خود نمى‏گيرد؛ بلكه از بى‏طرفانى كه به حق ايمان دارند؛ اما از زير بار مسؤوليت شانه خالى مى‏كنند نيز مى‏گيرد. اين همان چيزى است كه ما آن را «اكثريت خاموش» مى‏ناميم.


امام(ع) درباره‏ى پيامدهاى اين نگرش‏هاى بى‏طرفانه با ما سخن مى‏گويد: «ايها الناس لو لم تتخاذلوا عن نصر الحق، و لم تهنوا عن توهين الباطل، لم يطمع فيكم من ليس مثلكم، و لم يقو من قوى عليكم».

&#x0 D;

«لكنكم تهتم متاه بنى إسرائيل، ولعمرى ليُضعّفن لكم التيه من بعدى أضعافا، بما خلّفتم الحق وراء ظهوركم، و قطعتم الأدنى، و وصلتم الابعد».


«اى مردمان، اگر در يارى حق و تضعيف باطل كوتاهى نكنيد، غير شما به فكر تجاوز و زور گويى بر شمانخواهند بود؛ اما شما در پى امور ناچيزى مى‏رويد و به آن‏ها اهميت مى‏دهيد كه بنى‏اسرائيل در پى آن‏ها رفتند، و اهميت دادند و سوگند به جانم كه پس از من، سرگردانى و نابسامانى براى شما دو چندان خواهد شد، به سبب اين كه از حق پيروى نكرديد و آن را پشت سرتان انداختيد و با نزديكان قطع رابطه و با بيگانگان (دورترين‏ها) وصلت برقرار كرديد».


مسئله اين است كه بيشتر شكست‏هاى ما در همه‏ى صحنه‏ها، شكست‏هايى‏ست كه از طرف بى‏طرف‏ها به ما مى‏رسد،
نه از طرف كسانى كه با ما مبارزه مى‏كنند.


شكست ما در همه‏ى تاريخ جديد، در هر نبردى كه با استكبار جهانى و صهيونيزم بين الملل و يا هر اردوگاه ديگرى در جاهاى مختلف داشته‏ايم، ناشى از قدرت مطلق آن‏ها يا ضعف مطلق ما نبوده است. مسئله اين است كه آن جا نيروى بزرگ فعال وجود دارد و اين جا نيروى بى طرف راكد. نمى‏گويم همه‏ى قدرت ديگران، از ضعف ماست؛ اما بخش عمده‏اى از آن، چنين است.


مسئله‏اى كه انسانيت ما را در همه قضاياى مبارزه در زندگى به چالش مى‏خواند، ايفاى نقش خود در حركت انسانيت است. انسانى كه در هيچ يك از پايگاه‏ها و موقعيت‏هاى مبارزه كه نشان دهنده‏ى قضاياى بزرگ در زندگى‏ست شركت نمى‏كند، مرده‏اى‏ست كه نفس مى‏كشد و راه مى‏رود؛ چون مرگ انسان به اين نيست كه بدن او بميرد؛ بلكه به اين است كه نقشى در زندگى نداشته باشد و خيرى به زندگى نرساند؛ اين چيزى‏ست كه بايد بدان بينديشيم.</P& gt;

از امام موسى‏ كاظم(ع) وارد شده كه:


«ابلغ خيرا و قل خيرا و لاتكن إمّعة فانّ رسول اللّه نهى أن يكون المرء إمّعة، قالوا: و ما الإمّعة؟


قال: أن تقول أنا مع الناس و أنا كواحد من الناس، إنما هما نجدان نجد خير و نجد شرّ، فلايكن نجد الشرّ أحبّ إليكم من نجد الخير».


«خير را ابلاغ و بر زبان آور و به ديگران بگو، و «امعه» نباش، همانا رسول خدا نهى فرمود از اين كه مرد «امعه» باشد؛


گفتند: «امعه» چيست؟


فرمود: اين كه بگويى من با همه‏ام، و مانند يكى از آنان، (دوست و دشمن، خوب و بد برايم يكى است). و همانا راه دو تاست: راه خير و راه شر؛ پس نبايد نزد شما راه شر، محبوب‏تر از راه خير، باشد».


مردى
نزد على(ع) آمد و گفت:


«اترانى أظن أن أصحاب الجمل كانوا على ضلالة و إننا على حق؟


قال: يا هذا – أو يا حارث- إنك نظرت تحتك ولم تنظر إلى فوقك فحرت، إنك لم تعرف الحق فتعرف من أتاه، ولم تعرف الباطل فتعرف من أتاه. اعرف الحق تعرف أهله، و اعرف الباطل تعرف أهله».


«آيا از من انتظار دارى كه اصح
اب جمل را گمراه و خودمان را برحق بپندارم؟


امام فرمود: اى فلانى – يا اى حارث – تو كوتاه‏بين شده‏اى و تنها پيش پاى خود را ديده‏اى، پس دچار حيرت گشته‏اى. تو حق را نشناخته‏اى تا طرفدار آن را بشناسى و باطل را نشناخته‏اى تا طرفدار آن را بشناسى، حق را بشناس تا پيرو آن را بشناسى و باطل را بشناس تا پيرو آن را بشناسى.»


روش، محتوا، انديشه و مسئله، همين است كه به كسى نگاه نكن. حق با نگريستن در چهره‏ى مردان شناخته نمى‏شود، مگر مردانى كه از راه عصمت، مجسّمه‏ى حق‏اند.


www.bayynat.ir

به این مطلب امتیاز دهید:

فرصت ویژه برای علاقه مندان به نویسندگی

شما می توانید مقالات خود را با نام خود در وب سایت موسسه منتشر نمائید. برای شروع کلیک نمائید.

نویسنده مقاله باشید