محمد محمدرضايي
اعتقاد به ظهور حضرت وليعصر، حجت بن الحسن العسكري، مهدي موعود ـ عجل اللّه تعالي فرجه الشريف ـ يكي از اصول اساسي اعتقاد اسلامي است. در روايات اسلامي به طور متواتر مطرح شده است كه روزي فرا ميرسد امام قائم در حالي كه جهان پر از ستم شده است با قيام خود، جهان را از عدل و داد پر ميكند:
پيامبر گرامي اسلام(ص) در اين باره ميفرمايد:
لو لَمْ يَبْقِ مِن الدَهْرِ الا
يَومٌ لَبَعَثَ اللهُ رَجُلاً مِنْ اَهْلِ بَيْتي يَمْلاها عَدْلاً كَما مُلِئَتْ جُوراً (احمد بن حنبل، ج 1، ص 99؛ سبحاني، 1423: ص 134).
اگر از روزگار جز يك روز باقي نماند، خداوند مردي از اهلبيت مرا بر ميانگيزاند تا زمين را زماني كه از ستم پر شده است، از عدل پر كند.
همچنين پيامبر اكرم(ص) در حديثي ديگر ميفرمايد:
الْقائِمُ المَهْدي مِنْ وُلْدي اِسْمُهُ و كُنْيَتُهُ كُنْيَتي أَشْبَهُ الناسِ بي خَلْقاً و خُلْقاً (مجلسي، 1363: ج 51، ص 72).
مهدي قائم از فرزندان من است. اسم او، اسم من و كنيهاش، كنية من، و از نظر طينت و سيرت، شبيهترين مردم به من است.
همچنين باز از پيامبر گرامي اسلامي(ص) روايت شده است:
أفْضَلُ اعمال اُمَتي إنْتِظارُ الْفَرَجْ (حراني، 1363: ص 37).
حال پرسشهايي در اين باب مطرح است: معناي انتظار فرج چيست و چرا افضل اعمال شناخته شده است؟ معناي انتظار، سلبي است يا ايجابي؟
اگر شرط ظهور حضرت مهدي ـ عجل الله تعالي فرجه الشريف ـ پر شدن جهان از ظلم است، وظيفة مسلمانان چيست؟
آيا تلاشهاي اصلاحي آنان، ظهور حضرت را به تأخير نمياندازد؟
آيا ظهور حضرت، نيازمند زمينهها و بستر
مناسب است يا دفعي صورت ميگيرد؟
اينجا گويا تعارض و ناسازگاري نيز وجود دارد. از يك سو، ما در جايگاه مسلمان وظيفه داريم به دستورهاي ديني و آموزههاي قرآن جامة عمل بپوشانيم و در جامعه در پي تحقّق قسط و عدل باشيم، و از سوي ديگر، در مقام منتظران براي تحقّق شرط ظهور حضرت قائم كه پر شدن جهان از ستم است بايد حركت كنيم.
آيا اين طور نيست كه به هر مقدار خود و جامعه را اصلاح كنيم، از ستم كاسته و ظهور حضرت قائم را به تأخير انداختهايم؟ بنابراين اگر در جهت پر شدن جهان از ظلم حركت كنيم، به آموزههاي قرآني عمل نكردهايم و اگر در جهت عمل كردن به آموزههاي قرآني حركت كنيم در جهت پر شدن جهان از ظلم حركت نكردهايم.
متفكران اسلامي، بر آ
نند كه به اين پرسشها و تعارضها پاسخهاي مناسبي بدهند؛ امّا پاسخ آنها، ديدگاههاي گوناگوني را در اين باره پديد آورده است.
برخي بر آنند كه ما بايد تمام كوشش خود را جهت گسترش ستم در جوامع انساني به كار گيريم تا شرط ظهور حضرت قائم تحقّق يابد و معناي انتظار هم فقط سلبي است؛ يعني بايد به اميد آينده نشست تا حضرت، خود قيام كند و ريشة ستم را بَركَند. اين راه حل به نظر ميرسد در پر شدن جهان از ظلم موفق بوده، ولي تمام اوامر و نواهي قرآني را بدون پاسخ گذاشته است.
در مقابل، نظرية ديگري مطرح است كه ما وظيفه داريم به تلاشهاي اصلاحي فردي و اجتماعي خود همت گماريم تا زمينة ظهور حضرت فراهم آيد. استفاده از خورشيد در روز به
معناي آن نيست كه شب از نعمت چراغ بي بهره باشيم؛ از اين رو هر چند حكومت عادلانه و تجلي كامل دين خدا در زمان ظهور حضرت متحقق ميشود، به آن معنا نيست كه از نعمت حكومت عادلانه و تكامل فردي در زمان غيبت بيبهره باشيم.
در اين نظريه نيز يك طرف تعارض جدي گرفته شده و آن انجام فرمانها و آموزههاي قرآني است؛ ولي باز نتوانسته تفسير مناسبي از پر شدن ستم جهان ارائه دهد؛ زيرا اصلاح خود و جامعة بشري درجهت پر شدن جهان از ظلم نيست.
اينجا نظرية ديگري پيشنهاد خواهد شد كه به نظر ميرسد به پرسشهاي پيشين و تعارض مورد نظر، پاسخ مناسبي بدهد. هر دو نظريهاي كه ذكر شد، يك امر را مسلّم گرفتهاند كه پر شدن جهان از ظلم در آينده صورت ميگيرد؛ ولي نظرية پيشنهادي بر آن است كه اكنون نيز جهان از ستم پر شده است؛ امّا انسانها از اين امر غافل هستند و بايد با بيداري فطرت خفته و آگاه كردن آنها، شرط ظهور حضرت قائم را به فعليت رساند. اين نظريه، ضمن چند بند مطرح ميشود:
1. خداوند، انسانها را با فطرت الاهي سرشته، و همچنين خوبيها و بديها را به او الهام كرده است؛ چنان كه قرآن ميفرمايد:
فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا فِطْرَةَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ (روم(30)، 30).
پس روي خود را متوجه آيين خالص پروردگار كن. اين فطرتي است كه خداوند انسانها را بر آن آفريده؛ دگرگوني در آفرينش الاهي نيست. اين است آيين استوار؛ ولي بيشتر مردم نميدانند.
امير مؤمنان علي† ميفرمايد:
اللهم خَلَقْتَ الْقُلوبَ عَلي اِرادَتِكَ، و فَطَرْتَ الْعُقولَ عَلي مَعْرِفَتِكَ (مجلسي، ج 95، ص 403).
خداوند قلبها را با ارادت و محبت خود آفريده و عقلها را با معرفت خود سرشته است.
همچنين قرآن ميفرمايد:
وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا (شمس (91)، 7 و 8).
قسم به جان آدمي و آن كسي كه آن را [آفريده و] منظم ساخته، سپس فجور و تقوا (شر و خيرش) را به او الهام كرده است.
2. خداوند پيا
مبران را برانگيخته است تا گنجينههاي فطرت و عقل آدمي را برانگيزانند و نعمتي را كه فراموششان شده به يادشان آرند و به او بگويند كه عبادت خداي يگانه و سر فرود نياوردن در برابر غير خدا و اهتمام به خوبيها و پرهيز از بديها، فطري آدمي است. اگر آدمي كمي به خود توجه كند ميتواند مسير تعالي و تكامل را بپيمايد. امير مؤمنان علي† در اين باره ميفرمايد:
فَبَعَثَ فيهِمْ رُسُلَهُ، و واتَرَ اِلَيهِمْ أنْبِياءَهُ، لِيَسْتأدُوهُم ميثاقَ فِطْرَتِهِ، وَ يُذَكِّرُوهُمْ مَنْسِيَّ نَعْمَتِهِ و يَحْتَجُّوا عَلَيهم بالتَّبْليغ و يُثيروا لَهُمْ دَفائِنَ العقولِ (نهج البلاغه، خطبة 1).
پس خداوند، رسولانش را ميان آنان گمارد و پيامبرانش را پياپي فرستاد تا از آنان بخواهند حقّ ميثاق فطرت را بگذارند و نعمتي را كه فراموششان شده [= توحيد فطري] به يادشان آرند و با رساندن حكم خدا جاي عذري برايشان نگذارند و گنجينههاي خرد را برايشان بگشايند.
همچنين خداوند در قرآن مجيد ميفرمايد:
فَذَكِّرْ إِنَّمَا أَنتَ مُذَكِّرٌ (غاشيه (88)، 21).
پس تو اي پيامبر تذكر بده كه تو فقط تذكر دهندهاي؛
بنابراين، وظيفة پيامبر گرامي اسلام(ص) و پيروان او اين است كه با يادآوري فطرت توحيدي و يادآوري نعمت فراموش شده و دليل و جدال احسن، مردم را از ظلمات خارج و به سوي نور و كمالات معنوي هدايت كنند.
3. پيامبران براي انجام رسالت خود، صلاحيت لازم را كسب كرده؛ يعني به تكامل روحي و معنوي رسيدهاند. فردي كه هدايت جامعه را به عهده ميگيرد، خود بايد هدايت يافته باشد. كسي كه خُلْق عظيم دارد ميتواند مكارم اخلاق را به كمال برساند؛ زيرا كه:
ذات نايافته از هستي بخش كي تواند كه شود هستي بخش
از اين رو است كه پيامبر گرامي اسلام(ص) اسوه و الگوي حسنه است:
لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ (احزاب(33): 21).
مسلماً براي شما، رسول خدا سرمشق نيكويي است.
همچنين بدين جهت است كه امام صادق† ميفرمايد:
نحن اصلُ كُلِّ خَيرٍ و مِنْ فُروعِنا كُلُّ بِرٍّ (كليني، 1381: ج 8، ص 242).
ما اصل و اساس همه خيرها و نيكيها هستيم و هر خوبي شاخهاي از شاخههاي ما است؛
بنابراين وظيفة پيروان پيامبر گرامي اسلام(ص) آن است كه ايشان را الگو و اسوه خود بدانند و اگر برآنند كه به اصلاح امور بپردازند، بايد قبل از هر چيز به اصلاح خود بپردازند.
امام علي† در اين باره ميفرمايد:
مَن نَصَبَ نَفْسَه لِلناسِ إماماً فَلْيَبْدأ بِتعليم نَفسه قَبلَ تَعْليمِ غَيرهِ (نهجالبلاغه، حكمت 73).
هر كس كه خود را امام و پيشواي مردم سازد، بر او است كه پيش از تعليم ديگران، خود را تعليم دهد يا به تعبيري اصلاح كند.
4. براي تحقّق حكومت جهاني حضرت وليعصر ـ عجل الله تعالي فرجه الشريف ـ لازم است مردم در
سراسر جهان، آمادگي چنين حكومتي را داشته باشند. اين آمادگي از طريق تغيير در فكر و روان آدميان و با تلاشهاي فراوان و پيامبرگونه ميسّر است. حضرت نوح† نهصد و پنجاه سال دين خدا را تبليغكرد تا فطرت الاهي انسانهاي عصر خود را بيدار كند.
سنّت خداوند نيز بر اين تعلق گرفته است كه از طريق اعجاز و به طور دفعي، سرنوشت انسانها را تغيير ندهد؛ بلكه تا وقتي فكر آنان تغيير نكند، سرنوشت آنها تغيير نخواهد كرد.
قرآن در اين باره ميفرمايد:
إِنَّ اللّهَ لاَ يُغَيِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُواْ مَا بِأَنْفُسِهِمْ (رعد (13): 11).
خداوند سرنوشت هيچ قوم و ملتي را تغيير نميدهد، مگر آن كه آنان آنچه را كه در خودشان است، تغيير دهند.
همچنين مطابق قاعدة فلسفي «كلّ حادثٍ مسبوقٌ بمادة و مدة» تحقق هر حادثهاي نيازمند زمينههاي مناسب در بستر زمان است؛ بنابراين مردم درعصر ظهور حضرت مهدي بايد پذيرش چنين حاكميتي را داشته باشند و اگر چنين پذيرشي نباشد، چنين حاكميتي تحقق نميپذيرد.
</o :p>
اين وظيفه و مسؤوليت به عهدة منتظران حضرت وليعصر† است كه از طريق خودسازي و دگرسازي روح و روان انسانها، چنين زمينهاي را مهيا سازند؛ البتّه چنين عملي، نيازمند مجاهدت پيامبرگونه است كه به زمان نياز دارد.
امام صادق† در اين باره ميفرمايد:
هر كس خوشحال است كه از اصحاب امام قائم† باشد، بايد منتظر باشد و در حالي كه منتظر است به ورع و اخلاق نيكو متصف شود (مجلسي،1363: ج 52، ص 140).
يكي از مصاديق اخلاق نيكو اين است كه به فرمانهاي خدا كه هم در عرصة خودسازي و هم در عرصه دگرسازي است، جامة عمل بپوشاند.
5. براي درك «پر شدن جهان از ظلم» لازم است ابتدا به معناي عدل توجه كنيم تا معناي ضد آن كه ظلم است روشن شود؛ امّا عدل به چه معنا است؟
امير مؤمنان علي† عدل را چنين معنا ميفرمايد:
العدل يَضَعُ الاُمورَ مَواضِعَها (نهج البلاغه، حكمت 431؛ مجلسي، 1363: ج 2، ص 166).
عدل، كار را به جاي خود نهادن [= قرار دادن امور در جايگاه خود] است؛
از اين رو ظلم كه معناي مخالف عدل است، به معناي قرار ندادن امور در جاي خود ميشود.
حال كه معناي عدل روشن شد بايد به معناي «پر شدن» توجّه كنيم. «پر شدن» به چه معنا است؟ آيا «پر شدن» واقعيتي با اندازة خاص است؟ براي مثال هنگامي كه ميگوييم شيشه آب پر شده، به اين معنا است كه گنجايش شيشه ديگر ظرفيت آب را ندارد. آيا اينجا ميتوان اين معناي «پر شدن» را در نظر گرفت: پر شدن جهان از ظلم، يعني جهان يا آدميان موجود در آن ديگر گنجايش ظلم را ندارند. به نظر نميرسد چنين معنايي از پر شدن صحيح باشد؛ زيرا بالاتر از هر حدي از ظلم را ميتوان تصوّر كرد. در اين صورت پُر شدن جهان از ظلم ميتواند مصاديق متعددي داشته باشد. هنگامي كه مصداقي از آن تحقّق يافت، اين عنوان بر آن صادق است؛ هر چند ميتوان برتر از آن حالت را نيز در نظر گرفت؛ البته در اين كه ظلم و عدل از سنخ مفاهيم ماهوي است يا از سنخ معقولات ثانيه فلسفي، اختلاف نظر وجود دارد كه در اين مقال، مجال پرداختن به آن ميسور نيست.
نكتة ديگري را كه اينجا بايد به آن توجّه كرد، اين است كه قُبح ظلم و حُسن عدل ذاتي و فطري آدميان است. خداوند نفس انسانها را به گونهاي سرشته است كه خوبيها و بديها را درك ميكنند؛ ولي ممكن است در مصاديق آن اشتباه كنند؛ همانگونه كه در عصر پيامبران با اين كه خداپرستي امر فطري است مردم به خطا، بت و مخلوقات خدا را به جاي خدا عبادت ميكردند و وظيفة پيامبران آن بود كه از راههاي گوناگون به آنها بفهمانند كه در مصداق خطا كردهاند.&l t;/SPAN>
اكنون با مطالعه و دقت در معناي عدالت و آموزههاي قرآني مشخص ميشود كه حاكميت و نظام هيچ كشوري به جز ايران بر اساس عدالت بنا نشده است. حكومتهاي جهان يا بر اساس نظامهاي الحادي يا بر اساس ليبرال دموكراسي يا بر اساس پادشاهي بنا شده است كه هيچ كدام آنها مطلوب اسلام نيست. استثمار قارّة افريقا، ظلم ثروتمندان بر فقيران، بيخانماني و آوارگي مردم فلسطين، تجاوز و ناديدهگرفتن حقوق ملّت عراق، افغانستان، حمايتهاي سازمانهاي جهاني از ستمگران … خود، شاهدي بر اين امر است كه حتّي امروز نيز ستم عالمگير است يا به تعبيري، جهان از ظلم پر شده است؛ امّا نكتة قابل ذكر اين است كه مردم در غفلت و بيخبري به سر ميبرند و حاكميت ظالمانة خود را به غلط صالح و عادلانه لحاظ ميكنند. اگر فطرت خفتة آنان بيدار شود، چون قبحِ ظلم فطري آدميان است، به صراحت به قبح چنين حاكميتي اعتراف ميكنند و از آن روي بر ميگردانند.
پيام اين بند آن است كه اگر مردم اندكي توجّه كنند و به فطرت خود باز گردند، مشاهده ميكنند كه شرط ظهور حضرت وليعصر† كه «مُلِئتْ ظلما» است، محقق است. هر چند امكان دارد وضعيتي ظالمانهتر از وضع موجود را نيز تصوير كرد، وضعيت كنوني، مصداقي از پر شدن ظلم است؛ ولي افسوس كه مردم به چنان سطحي از آگاهي نرسيدهاند كه اين امر را درك كنند. تكليف و وظيفة منتظران آن است كه با آگاهي دادن به مردم مستضعف جهان، اين شرط ظهور حضرت مهدي را به فعليت برسانند.
6. بر اساس مطلب پيشگفته، معناي انتظار فرج روشن ميشود.
انتظار فرج به معناي مهيا ساختن زمينههاي ظهور حضرت وليعصر† است كه چيزي جز خودسازي و دگرسازي، يعني همان تداوم رسالت انبياي الاهي نيست؛ يعني منتظران، بعد از خودسازي بايد فطرت خفتة مردم مستضعف را بيدار، و آنان را با مصاديق ظلم آشنا سازند، و هنگامي كه مردم با مصاديق ظلم آگاه شدند، چون قبح ظلم، فطري است، به قبح آن حكم ميرانند و ديگر زير بار چنين عقايد انحرافي و مديريت افراد غيرالاهي نخواهند رفت. در آن صورت است كه حاكم الاهي را انتظار ميكشند و بستر و شرايط حاكميت جهاني حضرت وليعصر مهيا ميشود؛ بنابراين تا زماني كه تحولي در ساختار معرفتي آدميان صورت نگيرد، زمينة تحقق حاكميت حضرت وليعصر تحقّق نمييابد. همچنين روشن ميشود كه چرا انتظار فرج، افضل اعمال است؛ زيرا تداوم رسالت انبياء اوّلاً از سنخ عمل است و ثانياً برتر از رسالت انبياء، عملي وجود ندارد؛ چرا كه هم عنصر خودسازي و هم عنصر دگرسازي را در خود دارد.
نتيجهگيري
تبيين نظرية پيشنهادي به خوبي ميتواند تعارض در باب ظهور قيام حضرت وليعصر† را حل
كند، در صورتي كه دو نظرية ديگر، از انجام آن ناتوان بودند. تعارض چنين بود: با توجه به اين كه شرط قيام امام قائم ـ عجل الله تعالي فرجه الشريف ـ پر شدن جهان از ظلم است، اگر در جهت پر شدن جهان از ظلم حركت كنيم، به آموزههاي قرآني عمل نكردهايم و اگر در جهت عمل كردن به آموزههاي قرآني حركت كنيم، در جهت پر شدن جهان از ظلم حركت نكردهايم.
راه حل اين نظريه چنين است: منتظران حضرت وليعصر بايد با خودسازي و دگر سازي و بيدار كردن فطرت آدميان، شرط ظهور قيام حضرت را كه «پر شدن جهان از ظلم است» به فعليت برسانند؛ زيرا جهان در واقع از ظلم پر شده است ولي مردم در غفلت و بيخبري بهسر ميبرند. بيداري فطرت و آگاهي مردم، عنصر اساسي به فعليت رساندن شرط قيام امام قائم است و خودسازي و دگرسازي نيز چيزي جز عمل به آموزههاي ديني و قرآني نيست. دگرسازي نيز از طريق خودسازي ممكن است، و خودسازي و برپايي جامعة عادلانه نيز ميتواند عامل عملي بيداري فطرت خفتة آدميان باشد. انسانها با ديدن افراد الاهي خودساخته و جامعة عادلانه، بهتر ميتوانند نظامهاي ظالمانة خود را تشخيص دهند؛ بنابراين، ديگر تعارضي باقي نميماند؛ زيرا عمل به آموزههاي دين يا به تعبيري تداوم رسالت انبيا، خود بستر و زمينة قيام حضرت وليعصر ـ عجل الله تعالي فرجه الشريف ـ ميشود.
منابع و مآخذ
1. قرآن مجيد.
2. نهج البلاغه.
3. ابومحمد حراني، تحف العقول، قم، نشر اسلامي، 1363 ش.
4. احمد بن حنبل، مسند احمد، بيروت، دارالفكر.
5. سبحاني، جعفر، پرسشها و پاسخها، تهران، انتشارات مؤسسة سيدالشهداء†، 1369ش.
6.الهيات، قم، مؤسسة امام صادق، 1423 ق.
7. كليني، كافي، تصحيح علياكبر غفاري، تهران، مكتبةالصدوق، 1381ش.
8. مجلسي، بحارالانوار، تهران، دار الكتب الاسلاميه، 1363 ش.
منبع: فصلنامه علمی پژوهشی در حوزه دین و کلام جدید ـ شماره 33
http://www.qabasat.org/articles/365.doc
www.bpdanesh.ir
کانال جامع دو نور در ایتا:
https://eitaa.com/twonoor
کانال جامع دو نور در تلگرام:
https://t.me/twonoor
صفحه اصلی – موسسه قرآن و نهج البلاغه