تحریفشناسی تاریخ امام حسین(ع) با رویکردی کتابشناسانه
کتابهایی که پیرامون عاشورا و زندگانی امام حسین(ع) نوشته شدهاند، بسیار است؛ اما برخی از آنها اگر نگوییم بیبار، بیگمان کمبار و بیمقدارند. راقم این مقال در کتابخانهام بیش از 500 جلد کتاب در این باره دارم. فراتر از اینکه آنها را تورّق کنم با تعمق و تحقیق در آنها نگریستهام، و عصاره و چکیده هر یک را نوشتهام و پارهای از نتیجههایی که از این سفر دور و دراز گرفتهام، اینک در این نوشتار مینویسم تا چه قبول افتد و چه در نظر آید.
<P style="TEXT-ALIGN: justify; LINE-HEIGHT: 200%; MARGIN: 0in 0in 0pt; unicode-bidi: embed; DIRECTION: rtl" dir=rtl class=MsoNormal align=justify> ;1. کتابها غالباً تکرار مکرّرات و نقل منقولات است و به سختی در میان آنها، سخن تازهای یا حرف متقنی میتوان یافت.
2. بسیاری از کتابها نخست سروده یا گفته شدهاند و سپس به صورت کتاب منتشر شدهاند که این شاخصه بیشتر در کتابهایی که با عناوین مجالس یا مقاتل نوشته شده به چشم میخورد.
3. بسیاری را نیز واعظان و روضهخوانان، فقط برای خود گردآوری و نوشته بودند تا برای سخنرانی و مقتلخوانی همیشه دستشان باز باشد، امّا پس از درگذشتِ گردآورنده، دیگران آنها را در قابل کتاب منتشر ساخته اند؛ مانند کتاب فخری یا منتخب طریحی.
4. کتابها را بدون مشورت با دیگران و بی آنکه پیش از انتشار، بازخوانی و بررسی کنند، منتشر ساخته اند.
5. اغلب بدون ویرایش چاپ شده اند.
6. با اصول علمی و منطقی نوشته نشده اند.
7. «پیششرطهای پژوهش» در آنها لحاظ نشده است.
8. بعضی از نثر ساده و روان نیز محروماند و با تکلّف و سختی نوشته شدهاند؛ مثل دو جلد زندگانی امام حسین(ع) از عمادزاده.
9. بسیاری از آنها با دو زبان عربی ـ فارسی نوشته شدهاند که نه میتوان گفت به فارسی و نه میتوان گفت به عربی نوشته شدهاند.
10. در بیشتر کتابها از تحلیل مبتنی بر عقل و اندیشه، چندان خبری نیست و مشکل میتوان کتابی یافت که نویسندهاش با بازخوانی و بازاندیشی به عاشورا و امام حسین(ع) نگریسته باشد.
11. برخی از کتابها را نویسندگان آنها در دوران جوانی، هنگامی که چندان تجربت نیاموخته بودند و در علم و فرهنگ، فرهیخته و ورزیده نبودند، نوشتهاند که اینک با مراجعه به کتابهای آنان که در دوران پیری نوشتهاند، ناسازگاری و ناسخته بودنِ کتابهای پیشین آنها معلوم میشود.
12. بسیاری نیز با اعتقاد به اینکه «تسامح در ادلة سنن روا و جایز است» به مقتلنویسی پرداختهاند.
13. بسیاری هم با این باور که «الغایات تبرّر المبادی» (هدف وسیله را توجیه میکند) به این کار پرداختهاند و به هدف گریستن و گریانیدن مردم، آوردن هر سخن ناروایی را روا شمردهاند؛ غافل از اینکه صورت صحیح آن سخن باید چنان باشد که گفته میشود: «الضرو
رات تُبیح المحظورات».
14. بسیاری از کتابها نیز با تأثیرپذیری از زیدیّه نوشته شدهاند که شاخصههای چشمگیر اینگونه کتابها بیش از هر چیز از خون و شمشیر و خشونت، سخن گفتن است…
15. در این نوع کتابهاست که غلوّ و افراطیگری بیداد میکند و به همین علّت از یک طرف سخنان اغراقآمیز، مدّاحی و تملّق و چاپلوسی، و از طرفی لعن و نفرین و دشنام نیز به وفور دیده میشود که همگی حاکی از سادهانگاری و کمبود ادب علمی است.
برای بازاندیشی و بازنگری و یا برای هر اقدام اصلاحی دربارة اینگونه آثار، همین 15 مورد بسنده است که با ژرفاندیشی در برخی از آنها میتوان به برخی کاستیهای دیگر نیز پی برد و برای عاشوراپژوهانی که بخواهند در تحریفشناسی عاشورا و یا در آسیبشناسی متون مذهبی کاری بکنند، همینها که گفته شد، کفایت میکند. امّا در شناخت کتابهایی که پیرامون تحریفشناسی عاشورا و زندگینامه امام حسین(ع) مطمح نظرند، کارآیی و تأثیرگذاری آنها ـ چه مثبت و چه منفی ـ لحاظ میشود و بر همین اساس، کتابشناسی تحریفهای عاشورا تنظیم میگردد. در بخش نخست مقاله، کتابهایی شناسانده میشود که در تولید و ترویج تحریفها نقش چشمگیر و گستردهای داشتهاند و از آنجا که برخی از آنها مقبولیّت عام یافته و کتاب منبع و مرجع انگاشته شدهاند، هماینک نیز همان نقش را در ترویج و تثبیت تحریفها ایفا میکنند. در بخش دوم نیز کتابهای اندکی که در تحریفشناسی و تا حدود اندکتری در تحریفزدایی و تحریفستیزی نوشته شدهاند، شناسایی میشود. به امید اینکه این کار کوچک، مقدمهای باشد برای کاری بزرگ و گروهی، تا غبار قرنها غربت از سیمای امام حسین(ع) و عاشورا زدوده شود؛ زیرا این کار بسیار لازم و ضروری است، تا سقف این خانه بلند بر سرمان، آوار نشده است، باید خانهتکانی کرد که گفتهاند: «علاج واقعه، قبل از وقوع باید کرد/ بلا ندیده دعا را شروع باید کرد».
بخش اول. کتابهای تحریفساز
پیش از شناسایی این قبیل کتابها، دفع توهمی که احتمال میرود پیش آید ضروری مینماید؛ زیرا ممکن است برخی بگویند: این کتابها قطع نظر از تحریفشناسی عاشورا، جنبههای مثبت یا کارآییهای دیگری نیز دارند و بالاخره هر کتابی به یک بار خواندنش میارزد. اما ما در این مقال تنها در پی تحریفشناسی عاشورا هستیم و با جنبههای دیگر، کاری نداریم و تردیدی در این نیست که اثبات شیء، نفی ماعدا نمیکند.
و انصاف را که اصل در این کتابها، شناسایی امام حسین (ع) و عاشورا بوده است و اگر جوانب دیگری نیز به نظر کسی برسد، بیگمان، جانبی، حاشیهای و عارضی شمرده میشود و در درجه پسینی به حساب میآید.[1]
مقتل الحسین منسوب به ابومخنف
اصلِ کتاب که ابومخنف در مقتل امام حسین(ع) نوشته[2]، از گزند روزگار در امان نمانده و به دست ما نرسیده است. بخشهای به جا مانده نیز بیشتر از طریق دیگران (غیر شیعیان به ویژه مورخ نامدار، ابوجعفر طبری) روایت شده است که در جای خود بسیار مغتنم و مفید است. اما آنچه پیشتر در جلد «عاشر بحار» منتشر شده بود و بارها نیز با عناوین مختلف به صورت مستقل چاپ شده است، اعتباری ندارد و استناد به آن نشاید و نباید کرد، بلکه باید دید چگونه و از طریق چه کسانی روایت میشود.
با اینکه بسیاری از کتابشناسان و حدیثپژوهان شیعی به مجعول بودن و غیرقابل استناد
بودن آن تصریح کردهاند،[3] با شگفتی میبینیم که ترجمه فارسی آن ـ افزون بر ترجمههای دیگر ـ با عنوان «مقتل الحسین(ع) یا اولین تاریخ شیعه از واقعه کربلا و قیام مختار» منتشر شده است.
مجموعهای که از روایتهای منتهی یا منسوب به ابومخنف، چند سال پیش منتشر شد خود نیاز به نقد و بررسی دارد تا غثّ و سمین آن از هم بازشناسانده شود،[4] زیرا که در بخشهایی از آن نیز رسوخ برخی تحریفها به وضوح دیده میشود.
کتاب نورالعین
این کتاب که نام کامل آن «نورالعین فی مشهد الحسین»[5] است برای نخستین بار 200 سال پیش یعنی در سال 1298ق در مصر چاپ شده و پس از آن نیز بیش از ده بار در بمبئی و مصر و بغداد تجدید چاپ یا افست شده است. این کتاب به مردی که نام او ابراهیم بن محمد بن ابراهیم بن مهران نیشابوری اسفراینی و مذهبش شافعی و اشعری است و در سال 417 تا 418 درگذشته است، نسبت داده شده و به نام وی چاپ شده است.
اما بزرگ کتابشناس معاصر، محقق کار کشته و فرهیخته، استاد علامه سید عبدالعزیز طباطبایی یزدی (قدّس سره) همیشه این انتساب را به شدت رد میکرد و در جایی نوشته است: «من احتمال بیشتر میدهم که این کتاب ساختگی و منسوب به اسفراینی است؛ چرا که اسلوب آن با آثار قلمی قرن چهارم نمیسازد.»[6]
نتیجهای که از این سخن سنجیده و اظهارنظر کارشناسانه میتوان گرفت، دو مطلب مفیدی است که یادآوری میشود:
1. نویسنده یا پردازنده این کتاب ساختگی و هزلمانند، تا حال معلوم نشده است. همچنان بیشناسنامه و مجهولالهویه است و معلوم نیست که مولود کیست و با چه انگیزهها و یا اغراضی تولید شده است.
2. این کتاب همزمان با انتشار آن در سال 1298ق یا کمی بیشتر از آن تولید شده است و هیچ تناسبی به عصر اسفراینی که در اواخر قرن چهارم و اوایل قرن پنجم میزیست ندارد و سبک و سیاق قلمی و اسلوب نگارشی که در آن دیده میشود، هرگز با آن سبک و سیاقی که در آثار به جای مانده از قرن چهارم و پنجم سراغ داریم، سازگاری ندارد. حاصل سخن اینکه، این کتاب با این سستی و سبکی که دارد، هرگز قابل استناد و دارای اعتبار نیست.
همه نویسندگانی که در عاشوراپژوهی با تأمل و تحقیق، قلم زدهاند، به ساختگی و غیرمستند بودن این کتاب، تصریح کردهاند. فضل علی قزوینی (1367ـ1290ق) مینویسد: «ومن نظر فی مقتله ال
مطبوع (نورالعین) یعرف أن فیه أکاذیب وأموراً علی خلاف ما اجمع علیه الفریقان، ولا یهمّنا نقل مجعولاته، ومن أراد فلینظر إلی مقتله فإنّا لا نعتمد علی ما تفرّد به.»[7] یعنی: هر کس در مقتل چاپ شدهاش (نورالعین) نگاه کند، دروغهایی را در آن خواهد شناخت و چیزهایی را که هر دو شاخة مسلمانان (سنّی و شیعه) بر خلاف آنها اتّفاق کرده اند در آن خواهد دید. گزارش ساختههای وی برای ما مهمّ نیست هر کس که میخواهد به مقتلش نگاه کند زیرا که ما به هر چه وی به تنهایی نقل کند اعتمادی نداریم.
شهید قاضی طباطبایی نیز آن را «از کتب بسیار ضعیف و غیر قابل اعتماد» و «مجعوله وضعیفه ومجهول المؤلف» وصف کرده[8] و نوشته است: «مقتل اسفراینی پر از جعلیات و نقلیات قصهسرایان است.»[9] شیخ عباس قمی نیز سخنی در غیرقابلِ استناد بودن آن دارد که پس از این در شناسایی کتاب منتخب طریحی خواهد آمد.
تحریفهایی که ریشه در کتاب نورالعین دارند و یا دستکم در آن کتاب به آنها پرداخته شده است، فراوان است. برای نمونه، چهار مورد نقل میشود:
اول. امام حسین(ع) پس از آنکه از مدینه به مکه رفته بود، از مکه به مدینه برگشت و سپس از مدینه به سوی کوفه و کربلا رفت!
دوم. یاران امام حسین(ع) شب عاشورا پراکنده شدند و برخی نیز همان شب از او بریدند و به سپاه عمر بن سعد پیوستند!
سوم. حضرت زینب هنگامی که سر برادرش را در کوفه بر بالای نیزه دید، سرش را به چوب محمل کوبید و شکافت!
چهارم. پس از رهایی، هنگام بازگشت از شام، خانوادة امام حسین(ع) به سوی کربلا رفتند و در روز بیستم صفر (اربعین) به آنجا رسیدند و جابر بن عبدالله انصاری را سر قبر امام حسین(ع) دیدند.
روضة الشهدا
این کتاب «روضة الشهدا»[10] از ملاحسین واعظ کاشفی (متوفای 910ق) است. در اینکه روضة الشهداء از کتابهای تحریفساز پیرامون عاشوراست، تردیدی نیست و گستره تأثیرگذاری آن در این دایره بسیار بیشتر از کتابهای دیگر است. برخی آن را نخستین کتاب فارسی در مقتلنگاری پنداشته اند و بسیاری نیز بر این باورند که اصطلاح «روضهخوانی» پس از انتشار آن، پیدا شده است، زیرا «روضهخوان» به کسی گفته میشد که کتاب روضة الشهداء را میخواند. امروز نیز مشکل میتوان کتابخانهای یافت که در فهرست نسخ آن، چندین نسخه خطی از آن یافت نشود و این همه
، حاکی از گستردگی رواج و انتشار آن است. اما کتابشناسان و عاشوراپژوهان همواره از آن انتقاد کرده، نامعتبر بودن و غیرمستند بودن آن را یاد آوردهاند که در اینجا مجالی برای نقل اقوال نیست.[11] برای شناخت کتاب، بهتر آن است که متن آن مطالعه شود. به همین منظور داستانی از داستانهای آن را در اینجا میآوریم.
افسانه شیرین خانم
نویسنده روضة الشهداء داستانی بافته است که بیشتر به رؤیا میماند تا روایت. انصاف را که نشانگر ذهن خیالپرداز و توانایی در نیروی تخیل ملا کاشفی است و حاکی از مهارت فراوان وی در داستانپردازی. این داستان چنان ماهرانه و جذاب ساخته شده است که میتوان گفت از نوع داستانهایی که امروزه هنرمندان داستاننویس مینویسند، هیچ کم ندارد و داستانی به تمام معنا زیبا و جالب است. کاشفی داستانش را چنین آغاز میکند:
«در حوالی حلب کوهی بود و بر بالای آن کوه دهی آبادان با حصار مستحکم و آن را معموره گفتندی و گویند حالا نیز معمور است و در آنجا کورتوالی[12] بود نام او عزیز بن هارون. و اهل آن حصار با مهتر ایشان همه یهودی بودند و حریر میبافتند و جامههای ایشان در حجاز و عراق و شام به نازکی مشهور بود. [اسرای کربلا] چون به آنجا رسیدند، در آن پای کوه که آب و علف بسیار داشت، فرود آمدند. چون شب درآمد در خدمت شهربانو، کنیزکی بود به غایت زیبا روی و او را شیرین گفتندی. در لطافت، شیرینِ زمان بود و در ملاحت لیلی دوران. دو شکّر چون عقیق آب داده/ دو گیسو چون کمند تاب داده
پیش شهربانو آمد و آغاز گریستن کرد و سبب گریه او آن بود که شهربانو را در آن روز که به مدینه آوردند، صد کنیزک با او بود. آن شب که به شرف زفاف امام حسین(ع) مشرف شد، پنجاه کنیزک را آزاد کرد و چون حضرت امام زینالعابدین متولد شد، چهل کنیزک دیگر را خط آزادی داده با وی ده کنیزک ماند. در میانه ایشان شیرین به حسن یکتا و به جمال بیهمتا بود. روزی شیرین به خانه درآمد و شهربانو با امام حسین(ع) نشسته بود. آن حضرت در شیرین نگریست و به مطایبه گفت: ای شهربانو، شیرین عجب روی برافروختهای دارد. شهربانو گمان برد که امام حسین(ع) را میلی به وی پدید آمده، گفت: یابن رسول الله او را به تو بخشیدم. حضرت امام دریافت که او چه گمان برده است. فیالحال گفت: من هم او را آزاد کردم. شهربانو برجست و سر عیبة[13] جامة خود
را بگشاد و خلعتی نفیس و قیمتی در شیرین پوشانید. امام حسین(ع) فرمود که تو چندین کنیزک آزاد کردی و هیچکدام را مثل این جامه نپوشانیدی. شهربانو گفت: ای سید! آنها آزاد کرده من بودند و شیرین آزاد کرده تو؛ پس باید میان ایشان فرقی باشد. امام حسین(ع) او را دعا گفت.
شیرین همچنان در ملازمت شهربانو بود تا در این شب که در پای کوه منزل گرفتند. شیرین در حال شهربانو نگریست که جامه فراخور حال خود نپوشیده بود به یادش آمد از آن جامة مرصّع که در نظر امام حسین(ع) به او پوشانیده بود، گریه بر وی غلبه کرد و از شهربانو اجازت طلبید که به آن قریه رود و غرضش آنکه اندک پیرایهای که با وی مانده بود، بفروشد و از بهای آن جامههایی که در آنجا میبافتند، بخرد و برای شهربانو بیاورد؛ اما چون شیرین دستوری خواست شهربانو گفت: تو آزادی و کسی تو را نگه نمیدارد و به اسیری نمیگیرد هر جا که دلت میخواهد برو!
شیرین برخاست و به کوه بالا رفته بر در حصار آمد. در بسته بود و پاسی از شب گذشته بود. در را فرو کوفت. عزیز بن هارون واقعهای دیده بود و در پس حصار آمده انتظار میبرد. آواز داد که ای کوبندة در! شیرین تویی؟ گفت: آری. در حال در بگشاد و بر وی سلام کرد و او را به سرای خود برده به تعظیم تمام بنشاند. شیرین از عزیز پرسید که نام مرا چگونه دانستی؟ گفت: اول شب به خواب شدم، موسی و هارون(ع) را به خواب دیدم. سرها برهنه و آب از دیده ریزان و آه زنان، اثر تعزیت در ایشان پیدا و علامت مصیبت از صفحة حال ایشان هویدا [بود] گفتم ای سیدان بنیاسرائیل و برگزیدگان رب جلیل شما را چه رسیده است و سر و پای شما چون مصیبتزدگان برهنه، از سبب چیست؟ و این آه و ناله و گریه شما برای کیست؟
گفتند: تو ندانستهای که سبط پیغمبر آخرالزمان محمد مصطفی(ص) را به ظلم بکشتند و اکنون سر او و شهدا را با اهلبیتش به شام میبرند و امشب در زیر این کوه فرود آمده اند. من گفتم: شما محمد(ص) را میشناسید و به او اعتقاد دارید؟ ایشان گفتند: ای عزیز چگونه نشناسیم او پیغمبر به حق است و حق سبحانه از ما درباره او پیمان فراگرفته و ما به وی گرویده و ایمان آوردهایم. هر که به او نگرود و او را راستگو نداند، جای او دوزخ باشد و ما همه پیغمبران از آن کس بیزار باشیم. من گفتم: مرا نشانهای پیدا کنید و علامتی بنمایید که یقین من بیفزاید و در این کار در فتحی بر من بگشای
د. گفتند برخیز و برو تا به درِ قلعه و چون آنجا رسی کنیزکی شیرین نام که آزاد کرده امام حسین(ع) است، پیش دروازه خواهد رسید و حلقه بر در خواهد زد. نام او شیرین است. متابعت وی کن که او زوجه تو خواهد بود و به دین اسلام درآی و نزد سر امام حسین(ع) رو و سر آن سرور را از ما سلام برسان که جواب خواهی شنید. پس من از خواب درآمدم و فیالحال برخاسته به در قلعه آمدم و تو در فروکوفتی به این واقعه دانستم که نام تو شیرین است. چون مرا گفتند تو حلال من خواهی بود؛ رضا میدهی که زوجه من باشی؟ گفت: روا باشد به شرط آنکه مسلمان شوی و شهربانو اجازت فرماید. شیرین بازگشت و به خدمت شهربانو درآمده، تمام قصه به عرض رسانید. شهربانو از این قضیه متحیر شده، با بنات و اخوات امام حسین(ع) بازگفت. همه متعجب گشتند. اما چون خورشید جهانآرا، موسیوار با یدِ بیضا از سر کوه طلوع نموده معمورة عالم را روشن گردانید: از طرف کوه شرق گشت هویدا/ رایت بیضا نمود، چو کف موسی.
عزیز بیامد و هزار درم رشوت به موکّلان داد تا دستوری دادند که خدمت اهلبیت به جای آورد. پس چون دستوری یافته درآمد و برای هر یک از خواتین حجرات عصمت و طهارت جامة قیمتی بیاورد و دو هزار دینار پیش امام زینالعابدین(ع) نهاده، بر دست وی به شرف اسلام معزز گشت و نزد سر امام آمده و گفت: ای سید و سرور، سلام موسی و هارون(ع) به شما آوردهام. از سر امام حسین(ع) آواز حزین آمد که سلام خدای بر ایشان باد. عزیز گفت: ای سید خدمتی بفرمای که مرا رضای حق سبحانه حاصل آید. حضرت امام فرمود که آنچه لایق بود به جای آوردی. چون اسلام قبول کردی خدا و رسول از تو خشنود شدند و چون در حق اهلبیت من احسان نمودی، جد و پدر و برادرم از تو راضی گشتند و چون سلام دو پیغمبر به من آوردی، رضای من دریافتی و روز قیامت در میان اهلبیت من محشور خواهی شد. آنگاه شهربانو شیرین را گفت: اگر رضای دل من میخواهی عزیز را به شوهری قبول کن. پس او را به عقد عزیز درآوردند و جمیع اهل قلعه مسلمان شدند. سایه اهل نبی چون بر سر ایشان فتاد/ در زمان هر ذرهای خورشید عالمتاب گشت»[14]
همین افسانه را مو به مو ملا محمد فضولی شاعر پر آوازة آذربایجان در سده دهم هجری به ترکی ترجمه کرده است که بارها چاپ و نشر یافته،[15] و در چندین مجموعه شعر هم دیده شده است که این افسانه را با شاخ و برگهای زیادی که به آن بستهاند، به نظم کشیدها
ند که در میان نوحهخوانان متداول و مرسوم است تا آنجا که خواندن آن به یک ساعت و نیم طول میکشد که برخی از نوحهخوانان خوانده اند و در یک نوار یک ساعت و نیمی توزیع شده است.
اما این افسانه که بیشتر به اسرائیلیات شبیه است، هرگز در کتاب معتبر یا نیمه معتبری پیدا نمیشود و از جعلیات روضة الشهدا است. حتی ارزش آن را ندارد که نقد و بررسی شود و خیالی و ساختگی بودن از سر و روی آن میبارد. اصل ازدواج امام حسین(ع) با شهربانو خود جای تردید و تشکیک است؛ حتی آنان که به هر نحوی شده خواستهاند، اصل موضوع را اثبات کنند، بیشتر بر این قول اتفاق دارند که شهربانو پس از تولد زینالعابدین(ع) در حال نفاس درگذشت و هیچگاه هنگام حادثه کربلا زنده نبود و حتی کسانی که اینگونه افسانهها را در کشکولهای خود آورده اند، گاهی گفته اند شهربانو سوار بر ذوالجناح از کربلا گریخت و در شهر ری، بالای کوهی غیبش زد! و گاهی نیز نوشته اند که خود را روز عاشورا به رود فرات انداخت و خودکشی کرد!
این افسانهها را بیگمان دشمنان اهلبیت ساخته و با این کار خواسته اند که تا از شعاع عاشورا تا آنجا که میتوانند بکاهند. چنانکه در این افسانه پیداست امام حسین(ع) را مردی همانند شاهان و زندگانی او را یک زندگانی شاهانه قلمداد کرده اند که تنها همراه یکی از همسرانش، صد دختر و کلفت به خانه میآورد و پنجاه تن از آنها را حتی تا زمان تولد پسرش امام زینالعابدین(ع) در خانه نگه میدارد؛ بالاخره ده کنیزک دیگر هیچگاه آزاد نمیشوند! آیا در ذهن خوانندة این افسانه، حرمسراهای پادشاهان تداعی نمیشود؟ درست در زمانی که بسیاری از فقرای مدینه از گرسنگی در رنج بودند، چگونه امام حسین(ع) صد یا پنجاه یا ده کلفت دختر در خانه داشت؟ شهربانو این همه کنیزک را از کجا و چگونه آورد؟ و صدها پرسش دیگر که از این داستان میتوان استخراج کرد و هرگز برای هیچیک هم جوابی نمیتوان یافت.
شاید هم سازنده این افسانه دیده است که مردم با خواندن افسانههایی چون لیلی و مجنون، فرهاد و شیرین و… خود را سرگرم میسازند، با تقلید از آن افسانههای عوامپسند، او نیز خواسته است افسانهای دیگر بسازد؛ چنانکه نام شیرین را از افسانه شیرین و فرهاد گرفته و نام عزیز را از قصه یوسف و زلیخا و با توجه به عزیز مصر، دامادی برای داستانش انتخاب کرده و با تلفیق چندین افسانه
خیالی، معجونی از آنها را با عنوان «افسانه شیرین شهربانو» ساخته و پرداخته است.
ادامه دارد…
نوشته محمد صحتی سردرودی*، دانشآموخته حوزه علمیه قم
منبع: تحریفشناسی تاریخ امام حسین(ع) با رویکردی کتابشناسانه
پینوشتها
*وی از پژوهشگران عرصه علوم اسلامی به ویژه در تاریخنگاری عاشورا مدتی قلم زده است. تاکنون علاوه بر چندین مقالات که در نشریات علمی کشور به چاپ رسیده چندین عنوان ک
تاب نیز دربارة عاشورا و تاریخ اسلام از ایشان چاپ و منتشر شده است. وی هماکنون در کتابخانة بزرگ آیتالله مرعشی نجفی به تحقیق اشتغال دارد.
[1]در اینجا ما تنها کتابهایی را برمیرسیم که ارزش نقد و بررسی را داشته باشند وگرنه کتابهایی که مخاطب آنها عوامالناس بوده و حتی از نثر درستنوشتاری نیز محروماند خودبهخود خارج از موضوعاند که کسی بر آنها اعتنایی نمیکند و این رشته سر دراز دارد که کسی را حوصلة کاری که بیحاصل حتی کمحاصل باشد، دیگر نیست.
[2] مقتل الحسین علیهالسلام، ابومخنف، قم، منشورات الرضی، 1362ق، عربی، چاپ دوم، 231 صفحة وزیری. جلدهای چاپ جدید 45 و 46.
[3] محدث نوری، لوءلوء و مرجان، ص 150؛ محدث قمی، نفس المهموم، ص 8؛ همو، هدیة الاحباب، ص 45؛ آقابزرگ تهرانی، الذریعه، ج 22، ص 27؛ دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ج 6، ص 219؛ سید علی میرشریفی، «ابومخنف و سرگذشت مقتل وی»، مجلة آینة پژوهش، سال اول، ش 2، ص 31ـ40؛ محمد اسفندیاری، کتابشناسی تاریخی امام حسین(ع)، ص 70ـ74؛ رسول جعفریان، تأملی در نهضت عاشورا، ص 17ـ20.
[4] آگاهیهای کتابشناختی این مجموعه به این ترتیب است: نصوص من تاریخ ابیمخنف، استخراج و تحقیق از کامل سلمان الجبوری، در دو جلد وزیری، دارالمحجّة البیضاء، بیروت، الطبعة الاولی، 1419ق.
[5]نور العین فی مشهد الحسین رضیالله عنه، ویلیه مرّة العین فی أخذ ثار الحسین، ابواسحق اسفراینی، چاپ مصر، 1323ق، عربی، چاپ سربی، 96 صفحة خشتی.
[6] علامه سید عبدالعزیز طباطبایی، اهلالبیت(ع) فی المکتبة العربیه، ص 655، چاپ اول، قم، مؤسسه آلالبیت، 1417ق. اسماعیل پاشا نیز نوشته است: «رسالهای است که به وی [اسفراینی] نسبت داده میشود.» ر.کـ: همان، ص 654، به نقل از هدایةالعارفین، ج 1، ص 8.
[7] فضل علی قزوینی، الامام الحسین واصحابه، ج 1، ص 150.
[8]سید محمدعلی، قاضی طباطبایی، تحقیق دربارة اول اربعین حضرت سیدالشهداء، ص 60، 221 و 294.
[9] همان، ص 640.
[10]روضة الشهداء، ملا حسین واعظ کاشفی، به تصحیح و حواشی ابوالحسن شعرانی، تهران، انتشارات کتابفروشی اسلامیه،
1358ش، فارسی، 440 صفحة رقعی.
[11]میرزا عبدالله، افندی، ریاض العلما، ج 2، ص 190؛ ثقةالاسلام تبریزی، مرآةالکتب، ج 5، ص 38
4؛ محمد اسفندیاری، کتابشناسی تاریخی امام حسین(ع)، ص 88ـ93؛ رسول، جعفریان، تأملی در نهضت عاشورا، ص 317ـ359.
[12] کورتوال: دژبان، قلعهبان، کدخدا و مهتر قوم مثال از فردوسی: چو آگاه شد کوتوال حصار / برآویخت بار ستم نامدار.
[13]عیبه: جامهدان، صندوق لباس.
[14]ملا حسین واعظ کاشفی، روضة الشهدا، ص 269ـ371.
[15]ملا محمد فضولی، حدیقة السعداء، ص 536ـ539، چاپ قم.
منبع: سایت سخن تاریخ
www.iqna.ir