ورود

ثبت نام

موسسه قرآن و نهج البلاغه
home-icone
Institute of Quran & Nahjul Balaghah

تعامل امام علي (ع) با خلفا در جهت وحدت اسلامى/بخش دوم

فهرست مطالب

تعامل علي عليه السلام با خليفه اول


 الف. مشاوره سياسي
عده اي از فرصت طلبان، پس از درگذشت پيامبر صلي<SPAN dir=ltr&gt ; الله عليه و آله در پي بازگشت به آيين پدران خود شدند. آنان از روزهاي اول پذيرش اسلام نيز متزلزل بودند. خليفه اول براي سرکوبي آنان به حمايت هاي بزرگان صحابه از جمله علي عليه السلام و بني هاشم نياز مبرم داشت؛ زيرا اگر علي در اين جهت به حمايت از خليفه برمي خاست، بسياري از مشکلات به سرعت قابل حل بود؛ چون علي عليه السلام صرف نظر از شخصيت و اعتبار و جايگاه خاص در جامعه، در رأس طايفه اي بزرگ و معتبري چون بني هاشم قرار داشت و بيشتر از وي پيروي و حمايت مي کردند.


بسياري از ياران امام علي عليه السلام از بزرگان صحابه بودند و در جامعه، مقبوليت و جايگاه ويژه اي داشتند. کساني مثل عمار ياسر، مقداد، ابوذر غفاري، سلمان و … نمونه هاي از آن ها هستند. در صورت حمايت علي عليه السلام از خليفه، به طور طبيعي خيل عظيمي از اين دسته به همراه قبايل و طوايف خود مي توانستند اهرم و قدرت قابل توجهي براي خليفه به شمار آيند؛ البته پس از حضور محتاطانه امام علي عليه السلام در صحنه، پيروان و شيعيان حضرت نيز تا آن جا که حمايت از اسلام را با ورود محتاطانه علي عليه السلام به صحنه واجب دانستند، به ميدان فعاليت آمده، در نابودي مرتدان نقش بسزايي ايفا کردند؛ چنان که مؤلف تاريخ الرّده از حذيفة بن يمان و عدي بن حاتم طايي (از ياران علي عليه السلام ) که مي کوشيدند از ارتداد قبايل خويش جلوگيري کنند، نام برده است (کلاعي البلنسي و هذبه،& lt;SPAN style=”LINE-HEIGHT: 200%; FONT-FAMILY: ‘Tahoma’,’sans-serif’; COLOR: black; FONT-SIZE: 9pt; mso-fareast-font-family: ‘Times New Roman'” dir=ltr lang=AR-SA> اقتبسه من الاکتفا، خورشيد احمد فاروق، ص 17).


ديگر ياران علي عليه السلام از جمله عبدالله بن مسعود، طلحه و زبير نيز از کساني بودند که از سوي خليفه اول بر دروازه هاي مدينه گماشته شده بودند تا به دفاع از شهر در مقابل تهاجم قبايل مرتدان بپردازند، و هنگامي که به مرتدان شبانه به مدينه هجوم بردند، آنان جوانمردانه به دفاع از مدينه پرداختند (همان، ص 5).


از همه مهم تر پيشنهاد خيرخواهانه امام علي عليه السلام به خليفه اس
ت. زماني که وي جهت نبرد با مرتدان مسلّح، سوار بر اسب در ذوالقصه (محلي واقع در
يک ميلي مدينه) موضع گرفته بود، علي عليه السلام او را از اين تصميم جدي منصرف ساخت و گفت اگر خليفه خود به جنگ آنان رفته، از منطقه خارج شود، نظم و انضباط هرگز به قلمرو جامعه اسلامي باز نخواهد گشت. ابوبکر نصيحت و پيشنهاد حضرت را پذيرفت و خالد بن وليد را به نبرد با اهل ردّه فرستاد (ابن کثير القرشي الدمشقي، ج 6، ص 315).

ب. مشاوره نظامي
بيش از يک سال از دوران خلافت ابوبکر، نبرد با مرتدان، پيامبران دروغين (5) و مانعان زکات (6) سپري شد. ابوبکر پس از ختم غائله ردّه که يک سال بيشتر زنده نماند نتوانست به فتوحات همانند دوران پس از خود دست يابد و لشکرکشي وي فقط در مصاف با روميان در شام و سوريه خلاصه شد؛ البته خليفه به خوبي از تجربه و مهارت جنگي، فداکاري و شجاعت هاي علي عليه السلام آگاه بود و مي دانست که نقش سرنوشت ساز او در نبرد با کافران از وي مرد جنگي تمام عيار و بلامنازع ساخته است و نمي شود از نقش مؤثر او غافل بود. از& lt;/SPAN> طرفي، عدم شرکت او در جنگ ها و فتوحات و انزواي وي مي توانست در جامعه سؤال برانگيز باشد که «چرا علي با کافران مثل روم، بي تفاوت يا منزوي است؟» به طور قطع براي همه روشن بود که ترس او از مرگ (7) يا سستي و کاهلي از جهاد، عامل اين مسأله نبوده است؛ پس چه چيزي مي تواند پيکارگر و قهرمان صحنه هاي نبرد را اين گونه به انزوا کشانده باشد؟! اين پرسشي بود که براي جامعه آن روز مي توانست مطرح باشد؛ بدين سبب، خليفه و يارانش مي کوشيدند با ورود و شرکت دادن علي عليه السلام در جنگ و فتوحات، از يک طرف ميداني براي طرح چنين ابهامي فراهم نسازند و از طرف ديگر، با ورود علي عليه السلام به عرصه جنگ و فتوحات، اعتبار و مشروعيت چنين اقدامي را در اذهان بسياري از هواخواهان، به ويژه بني هاشم مستحکم کنند.


فتوحات و گسترش اسلام در سرزمين هاي ديگر، خواست و مطلوب هر مسلمان است و علي عليه السلام در اين نبردها و فتوحات شخصا حضور نيافت و فقط به مشاوره و کمک فکري در اين خصوص پرداخت.


قزويني مي گويد: به حل و عقد احکام شريعت و حل مشکلات و بيان معضلات جامعه براي حفظ شريعت اسلام در مدينه پرداخت (قزويني رازي، سيد جلال الدين محدث، ص 310).
طبق گزارش هاي تاريخي، پس از درگذشت پيامبر صلي الله عليه و آله و پس از آن که فضاي سياسي مدينه که دچار بحران شده بود، به آرامش گراييد و ابوبکر زمام امور را به دست گرفت، خليفه در اجراي فرمان پيامبر صلي الله عليه و آله در نبرد با روميان به طور کامل دو دل بود. با گروهي از صحابه مشورت کرد و هر يک نظري داد که او را قانع نکرد. سرانجام با علي عليه السلام به مشورت پرداخت و حضرت او را بر اجراي دستور پيامبر صلي الله عليه و آله تشويق کرد و افزود که اگر با روميان &l t;SPAN style=”LINE-HEIGHT: 200%; FONT-FAMILY: ‘Tahoma’,’sans-serif’; FONT-SIZE: 9pt; mso-fareast-font-family: ‘Times New Roman'” lang=AR-SA>نبرد کند، پيروز خواهد شد. خليفه از تشويق امام خرسند شد (ابن عساکر علي بن حسن الشافعي، ص 444؛ ازدي بصري، تصحيح وليام ناسيولينس، ص 3)؛ سپس به مردم رو کرد و گفت: اي مسلمانان! اين علي وارث علم پيامبر است. هرکه در راستي او شک کند، منافق است. سخن او، مرا در جهاد با روم تحريص و تشويق کرد و دل مرا بسيار شاد ساخت (ابن اعثم کوفي، ج 1، ص 97).


در اين نبرد جانانه، سپاه اسلام با تلاش ها و فداکاري هاي فراوان که تعدادي از ياران علي عليه السلام نيز در آن حضور داشتند، به پيروزي بزرگي دست يافت.

ج. همکاري علمي
مناظره با دانشمندان يهود
پس از درگذشت پيامبر صلي الله عليه و آله و روي کار آمدن ابوبکر در جايگاه خليفه، گروه هايي از دانشمدان يهود و نصارا براي تضعيف روحيه مسلمانان به مرکز اسلام روي آورده، پرسش هاي علمي خود را ازخليفه مطرح مي کردند.
از جمله، گروهي از احبار يهود وارد مدينه شدند و به خليفه گفتند: در تورات چنين مي خوانيم که جانشينان پيامبران، دانشمندترين امت آن ها هستند. اکنون که شما خليفه پيامبر خود هستيد، پاسخ دهيد که خدا کجا است: آيا در آسمان ها است يا در زمين؟


ابوبکر پاسخي گفت که آن گروه را قانع نساخت. او براي خدا مکاني در عرش قائل شد که انتقاد دانشمندان يهودي را در پي داشت و گفتند: در اين صورت، بايد زمين از خدا خالي باشد! در اين لحظه حساس، علي عليه السلام به داد اسلام رسيد و آبروي جامعه اسلامي را حفظ کرد و فرمود: مکان ها را خداوند آفريد و او بالاتر از آن است که مکان ها بتوانند او را فراگيرند. او همه جا هست؛ ولي هرگز با موجودي تماس و مجاورتي ندارد. او بر همه چيز احاطه عملي دارد و چيزي از قلمرو تدبير او بيرون نيست (شيخ مفيد، الارشاد، ص 108، الباب الثاني، فصل 58).
امير مؤمنان در اين پاسخ عالمانه، با روشن ترين برهان، بر پيراستگي خدا از محاط بودن در مکان استدلال کرد و دانشمندان يهودي را چنان غرق در شگفتي کرد که بي اختيار به حقانيت گفتار علي عليه السلام و شايستگي او براي خلافت اعتراف کردند.


نقل است که شخصي يهودي وارد مدينه شد و سراغ رهبر مسلمانان را گرفت. مردم وي را نزد ابوبکر آوردند. وي رو به خليفه کرد و گفت: من از تو چند سؤال دارم که پاسخ آن را جز پيامبر يا وصي او نمي داند؛ آن گاه سه سؤال مطرح کرد: 1. آن چيست که خدا ندارد؟ 2. آن چيست که در بارگاه خداوند نيست؟ 3. آن چيست که خدا نمي داند؟ ابوبکر که پاسخي نداشت گفت: اين سؤال ها را دشمنان و منکران خدا مطرح مي کنند؛ آن گاه تصميم گرفت او را شکنجه کند. ابن عباس که در جلسه حضور داشت اعتراض کرد و گفت: «شما با اين مرد عادلانه برخورد نکرديد. يا پاسخ او را بدهيد يا او را نزد علي ع
ليه السلام ببريد».


ابوبکر و حاضران در جلسه نزد علي عليه السلام آمدند و خليفه به امام عليه السلام گفت: اين يهودي سؤالات کفرآميزي را مطرح مي کند. حضرت در پاسخ سؤالات وي فرمود: آنچه خدا نمي داند، سخن شما يهوديان است که مي گوييد: «عزير» پسر خدا است. خدا فرزندي ندارد و چنين پسري را براي خود نمي شناسد. آنچه
در بارگاه
الاهي وجود ندارد، ظلم به بندگان خويش است و آنچه خدا ندارد، شريک است.
در اين هنگام، يهودي شهادتين را بر لب جاري و امام عليه السلام را وصي پيامبر معرفي کرد. ابوبکر و مسلمانان نيز علي عليه السلام را «مفرج الکرب» (برطرف کننده اندوه) ناميدند (محمد بن دريد ازدي، ص 44).

د. همکاري قضايي
امام علي عليه السلام در دوران خلافت خليفه اول درباره مسائل قضايي نيز کوتاهي نکرد و به ياري اسلام شتافت که اين جا به نمونه هايي اشاره مي شود:
نقل شده است که در زمان خلافت ابوبکر، مردي را به اتهام شرب خمر نزد وي بردند. مرد به گناه خويش اقرار کرد و گفت: «در جايي زندگي مي کنم که نوشيدن خمر و خوردن مردار را حلال مي شمرند و اگر مي دانستم حرام است، نمي نوشيدم». خليفه از عمر بن خطاب درباره حکم او پرسيد. عمر گفت: «مشکلي است که جز ابوالحسن کسي آن را حل نتواند کرد»؛ آن گاه هر سه روانه خانه امام عليه السلام شدند.
امام فرمود: کسي را همراهش بفرستيد تا او را به مهاجران و انصار نشان دهد و معلوم شود که آيا کسي آيه تحريم شراب را براي او خوانده است يا نه». آنان چنين کردند و چون کسي از مهاجران و انصار به خواندن آيه تحريم شراب بر او شهادت نداد، رهايش کردند (محمد بن حسن طوسي، ج 10، ص108، کتاب الحدود، ح359).


علي عليه السلام در دوران خليفه دوم


 گسترش آيين اسلام و حفظ کيان جامعه اسلامي، از اهداف بزرگ و بلند امام علي عليه السلام بود. وي خود را وصي بر حق و منصوص پيامبر اکرم صلي ا
لله عليه و آله مي
دانست و در عين حال که مي ديد حق مسلّمش به يغما رفته و کرسي خلافت غصب شده است، هرگاه گرهي در کار خلافت پديد مي آمد، با فکر و نظر بلند خود، آن را مي گشود و همانند دوران خليفه اول، در دوران خليفه دوم نيز مشاور و گره گشاي بسياري از معضلات نظامي، سياسي، علمي، قضايي، اقتصادي و … بود.</o:p& gt;


الف. همکاري نظامي


 جنگ ها و فتوحات در دوران خليفه دوم، دامنه گسترده تري داشت، نقش علي عليه السلام در مقايسه با دوران خليفه اول در اين خصوص محسوس تر بود. با توجه به دلاوري ها و تجربيات جنگي علي عليه السلام خليفه دوم نمي توانست از راهنمايي ها و همکاري هاي او غافل بماند. او مي دانست که علي عليه السلام به طور مستقيم به همکاري و شرکت در جنگ ها حاضر نيست؛ ولي براي استفاده از مشورت ها و همکاري هاي فکري او مي کوشيد. و حضرت نيز از آن جا که درباره سرنوشت مسلمانان و اسلام نمي توانست بي تفاوت باشد، فقط در قالب مشورت و ارائه انديشه هاي خويش او را ياري مي کرد
که به مواردي از
مشورت ها و همکاري هاي فکري حضرت با خليفه دوم اشاره مي شود:

1
. نبرد جسر
در اين نبرد، مسلمانان شکست خوردند. خليفه دوم مسلمانان را فراخواند و آنان را به جهاد ترغيب کرده، با اصحاب از جمله علي عليه السلام به مشورت پرداخت که «آيا خود به کمک سپاه برود يا کسي را بفرستد؟» علي عليه السلام نظر داد که خليفه خود به نبرد نرود (مسعودي، ج 2، ص 318319).

2
. جنگ با روميان
در زمان روبه رو شدن سپاه اسلام با سپاه هراکيلوس (قيصر روم) ابو عبيده، طي نامه اي، از خليفه کسب تکليف و تقاضاي نيروي امداد کرد. خليفه دوم ميان بزرگان صحابه به مشورت نشست و از علي عليه السلام در اين مورد نظر خواست. علي عليه السلام به خليفه گفت: به ابو عبيده [= فرمانده سپاه] اعلام کن مقاومت کند که پيروزي نصيب مسلمانان خواهد شد (واقدي، ص 108).

3. نبرد بيت المقدس
در جنگ و فتح بيت المقدس نيز خليفه دوم، با اصحاب، از جمله امام علي عليه السلام به مشورت پرداخت. از شنيدن سخنان علي عليه السلام و مشورت با او شاد شد و به اصحاب گفت: من جز به مشورت و سخن علي رفتار نخواهم کرد و او را در& lt;/SPAN> مشورت مي ستايم و پيشاني اش را سفيد مي بينم (همان، ص 148).

4
. جنگ خراسان
در جنگ خراسان، امام علي ويژگي ها و امتيازات يک يک شهرهاي خراسان را برشمرد و خليفه دوم را به فتح آن جا تشويق کرد (ابن اعثم، ج 2، ص 78).

نقش پيروان علي عليه السلام در جنگ ها



نقش مؤثر ياران و پيروان علي عليه السلام در نبردهاي عصر خليفه دوم، برجستگي ويژه اي دارد. پيروزي اسلام در فتح سرزمين هاي مجاور، مرهون کوشش هاي بي وقفه و فرماندهان دلير و ياران حضرت بود؛ البته حضور مستقيم ياران علي عليه السلام درنبردهاي فاتحانه بدون اجازه پيشوا و رهبرشان نبود؛ چنان که سلمان فارسي از سوي خليفه به حکومت مدائن گماشته شد و او</SPAN& gt; نپذيرفت تا اين که علي عليه السلام به او اجازه داد (مرتضي عاملي، فصلنامه تاريخ، س اول، ش 3، ص 378).
مالک اشتر در جنگ قادسيه حضور داشت (دينوري، ص 120) و «آمد» و «نصيبين» به دست او فتح شد (ابن اعثم، ج 1، ص 34). حذيفة بن يمان، در جنگ نهاوند جزو فرماندهان سپاه بود (ابن عثمان ذهبي، ج 1، ص 25). به روايت دينوري، او پس از نعمان بن مقرن، فرماندهي سپاه اسلام را به عهده گرفت (احمد بن داوود دينوري، ص 135). عمّار ياسر در فتح مصر، فرماندهي سواره نظام را به عهده داشت (ابن اعثم، ج 2، ص 36). او در فتح ديار بکر نيز به اتفاق مقداد بن اسود حضور يافت (همان، ص59). هاشم بن عتبه مرقال، برادرزاده سعد بن ابي وقاص و از ياران باوفا و فداکار عل
ي عليه
السلام بود. وي به فرماندهي سپاه پنج هزار نفره در عصر خليفه دوم منصوب شد و در فتح بيت المقدس نيز حضور يافت (واقدي، ص 144). او در فتح آذربايجان، در رأس گروهي از سپاهيان قرار داشت (طاهر بن مطهر مقدسي، ج 5 ص 182). جرير بن عبد الله بجلي در جنگ قادسيه جزو فرماندهان سپاه بود و در جلولاء نيز حضور يافت و در حمله به عراق و حيره، فرماندهي سپاه به عهده او قرار داشت (احمد بن يعقوب، ج2، ص 120)؛ البته حضور ياران علي عليه السلام در جنگ هاي زمان خلفا به سبب علاقه آنان براي گسترش و توسعه اسلام در خارج از مرزهاي کشور اسلامي بوده است.

ياران علي عليه السلام و حکومت


 


حضور برخي ياران علي عليه السلام در صحنه سياسي و امور حکومتي در جهت حفظ وحدت، به اجازه رهبرشان امام علي عليه السلام فعالانه بوده است؛ چنان که سلمان فارسي پس از فتح مدائن به وسيله سعد بن ابي وقاص، از طرف خليفه به ولايت و حکومت مدائن منصوب شد (ابن اعثم کوفي، ج 1، ص 286)، و خليفه عمار ياسر را به ولايت کوفه گماشت (طاهر بن مطهر مقدسي، ج 5، ص 180).


 


حضور علي عليه السلام در حکومت



وحدت امت اسلامي براي علي عليه السلام چنان مهم بود که خليفه دوم هنگامي که مي خواهد مدينه را به مقصد رسيدگي به امور مهم مسلمانان ترک گويد، علي عليه السلام را جانشين خود در مدينه قرار مي دهد و مردم را به پيروي از وي ملزم مي کند. با اين که امام علي عليه السلام حقش را غصب شده مي بيند، درباره آنچه به وحدت و سرنوشت امت اسلامي مربوط مي شود، کوتاهي نمي ورزد؛ بنابراين، امام علي عليه السلام در طول خلافت عمر بن خطاب سه بار به جانشيني وي در مدينه و اداره اين شهر منصوب شده است:
1
. يکي از مواردي که خليفه علي عليه السلام را به طور رسمي در مدينه جانشين خود کرد، هنگامي بود که به حرکت به سوي شام تصميم گرفت. (8) خليفه در اين زمان ميان لشکريان مدينه خطبه اي را قرائت کرد و پس از حمد خدا گفت: ايها الناس إني خارج الي الشام للامر الذي قد علمتم، ولو لا أني اخاف علي المسلمين لما خرجت، و هذا علي بن ابي</SPAN& gt; طالب رضي الله عنه بالمدينه، فانظروا ان حزبکم امر عليکم به و احتکموا اليه في امورکم واسمعوا له و اطيعوا، أفهمتم ما امرتکم به؟ فقالوا: نعم سمعا و طاعة (احمد بن اعثم کوفي، ج 1، ص 225).
اي مردم! من به سوي شام مي روم و اگر ترس از تهديد و خطر براي مسلمانان نبود، هرگز از مدينه خارج نمي شدم. اين علي بن ابي طالب در مدينه است. به سوي او نظر کنيد و من امر شما را به او مي سپارم و او حاکم ميان شما است. حرف او را بشنويد و از او اطاعت کنيد. آيا دانستيد آنچه را به شما گفتم؟! مردم همه گفتند: بله شنيديم و اطاعت مي کنيم.
2
. مورد ديگر زماني اتفاق افتاد
که خليفه پس از مشورت با علي عليه السلام در خصوص اعزام لشکريان براي کمک به سپاه مسلمانان در نبردهاي قادسيه و جسر، تصميم به خروج از مدينه گرفت؛ بدين سبب علي عليه السلام را در مدينه جانشين خود ساخت. (9)
3
. مورد ديگر اين است که خليفه پس از مشورت با علي عليه السلام تصميم گرفت خود به بيت المقدس برود تا شرط صلح اهالي اين شهر را که جز با آمدن خليفه به بيت المقدس صورت نمي گرفت، برقرار سازد.در اين زمان، خليفه امام علي عليه السلام را در مدينه جانشين خود ساخت؛ سپس جهت سفر به فلسطين عازم شد (واقدي، ص 149).
آنچه تاکنون در مورد حضور موقت علي عليه السلام در حکومت ملاحظه شد، طبق منابع معتبر اهل تسنن بود. برخي مورخان شيعه مثل شريف رضي نيز مسأله حضور موقت علي عليه السلام را در حکومت به نحوي ذکر کرده است: هنگامي که خليفه به سوي شام مي رفت، عباس نيز همراه او بود. خليفه به عباس گفت: شايد تو گمان مي کني در اين امر از من محق تر هستي؟ عباس نيز پاسخ داد: محق تر از من و تو کسي است که در مدينه جانشين تو شده است؛ همان که ما را با شمشير زد تا به اسلام گرويديم؛ يعني علي بن ابي طالب (شريف رضي، ص 77).


ادامه دارد…


www.shiastudies.net

به این مطلب امتیاز دهید:
اشتراک گذاری در telegram
اشتراک گذاری در whatsapp
اشتراک گذاری در facebook
اشتراک گذاری در email

فرصت ویژه برای علاقه مندان به نویسندگی

شما می توانید مقالات خود را با نام خود در وب سایت موسسه منتشر نمائید. برای شروع کلیک نمائید.

نویسنده مقاله باشید