ورود

ثبت نام

موسسه قرآن و نهج البلاغه
home-icone
Institute of Quran & Nahjul Balaghah

تعامل امام علي (ع) با خلفا در جهت وحدت اسلامى/بخش اول

فهرست مطالب

اسماعیل دانش


ضرورت موضوع


امروزه که استکبار جهاني با تمام توان، جهان اسلام را نشان
ه گرفته، و برخي
کشورهاي اسلامي را عملاً تسخير و جولانگاه خود قرار داده، وحدت امت اسلامي را بيش از پيش ضرور ساخته است، و يگانه راه بيرون رفت از معضلات کنوني، وحدت و اتحاد مسلمانان خواهد بود.
قرآن و احاديث اهل بيت عليهم السلام نيز وحدت امت اسلامي را امري ضرور خوانده و بدان توصيه کرده است: و اعتصموا بحبل الله جميعا و لا تفرقوا. همگي به ريسمان خداوند چنگ زنيد و پراکنده نشويد (آل عمران (3)، 103).


از ديدگاه امام صادق عليه السلام کسي که به اندازه يک وجب از جماعت مسلمانان دوري گزيند، رشته اسلام را از گردن خود پاره کرده است (کليني، ج 1، ص 405)؛ بنابراين وحدت و اتحاد، اوّلا ضرورت عقلي است. ثانيا آيات فراوان و احاديث اهل بيت عليهم السلام نيز آن را اصل ضرور دانسته است.


هدف


 ايجاد وحدت و اتحاد پيروان مذاهب اسلامي و امت اسلام، از اهداف اصلي بحث مورد نظر است که با رعايت وتوجه به سيره و شيوه هاي برخورد امام علي عليه السلام با خلفا و مشاوره و مساعدت هاي گوناگون حضرت با آن ها، رسيدن به اين هدف مقدس، ممکن و آسان خوهد بود.


مفهوم شناسي


 از مباحث مطرح در مسائل گوناگون علمي و اجتماعي، تبيين مفاهيم و واژه هايي است که در آن ها به کار مي رود؛ از اين رو نخست لازم است برخي و
اژه ها تعريف
شود.



الف. وحدت و اتحاد


1. معناي لغوي: وحدت در لغت عبارت است از يگانه شدن، يگانه بودن و اشتراک گروهي در يک مرام و مقصد، اشتراک همه افراد ملت در آمال و مقاصد که مجموعه اي واحد به شمار آيند (معين، ج 4، ص 4989).


اتحاد عبارت است از يکي شدن (1) (طريحي، ج 4 ص 476)، يگانگي کردن، يکرنگي، يکدلي، يک جهتي و هماهنگي.
2
. معناي اصطلاحي: وحدت و اتحاد در اصطلاح عبارتند از اين که چند چيز با حفظ خاصيت شخصي خود، با هم يگانه و يکي شوند (سعيد بند علي، ص 14)؛ بنابراين، مقصود از وحدت واتحاد امت اسلامي، همبستگي و دست به دست هم دادن کليه مسلمانان با حفظ هويت مذهبي در برابر دشمنان مشترک است. امامان معصوم عليهم السلام نيز که حاکم منصوب و منصوص از طرف خداوند بر امت مسلمان بودند، با حاکمان زمانه خود در جهت حفظ وحدت تعامل و همکاري داشتند.



ب. تعامل


تعامل عبارت است از معامله کردن و داد و ستد مردم با يک ديگر (خليل، سيد حميد طبيبيان، ج1، ص595). بدين لحاظ، تعامل طرفيني است و حتما بايد دو نفر باشد، در غير اين صورت، تعاملي صورت نمي گيرد؛ البته قلمرو و گستره اي تعامل به داد و ستد اشياي مادي منحصر نيست، و کمک هاي فکري و علمي را نيز در بردارد.


پاسبان مصالح



در زمان حيات پيامبر صلي الله عليه و آله، جامعه نو بنياد اسلامي هر لحظه از ناحيه روم، ايران و منافقان تهديد مي شد. خطر امپراتور روم، پيوسته فکر پيامبر صلي الله عليه و آله را به خود مشغول مي ساخت و حضرت تا دم مرگ از فکر روم بيرون نرفت.
نخستين برخورد نظامي مسلمانان با ارتش روم که در سال هشتم هجرت در سرزمين فلسطين رخ داد، به شکست ارتش اسلام منتهي شد، و هر لحظه بيم آن بود که به مرکز اسلام حمله شود.


پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله در سال نهم هجرت با ارتشي مجهز به سوي کرانه هاي شام حرکت کرد و سرانجام توانست حيثيت ديرينه خود را باز يابد (ابن هشام، ج 4، ص 28 11؛ طبري، ج 3، ص4236). اين پيروزي، پيامبر را قانع نکرد و چند روز قبل از بيماري خود، ارتش اسلام را به فرماندهي اسامه مأمور کرد تا به کرانه هاي شام برود (همان، ص 288؛ علي بن اثير، ج 2، ص 5؛ طبري، ج 3، ص 183).


خطر دوم، امپراتوري ايران بود. خسرو ايران پس از دريافت نامه پيامبر صلي الله عليه و آله از شدت ناراحتي، آن را پاره و سفير ايران را با اهانت بيرون کرد و به استاندار يمن نامه نوشت که پيامبر را دستگير کرده، در صورت امتناع او را بکشد (محمد ابن سعد، ج1، ص 260؛ مجلسي، ج 20، ص 389)؛ ولي عمر او ديري نپاييد و خسرو پرويز در زمان پيامبر کشته شد.


خطر سوم، حزب منافق بود که افراد آن پيوسته به صورت ستون پنجم ميان مسلمانان مشغول کار و تلاش بودند تا آن جا که قصد جان پيامبر صلي الله عليه و آله را کرده، خواستند در راه تبوک به مدينه، حضرت را ترور کنند.
قدرت تخريبي منافقان به اندازه اي بود که قرآن کريم از آن ها در سوره هاي بقره، آل عمران، نساء، مائده، انفال، توبه، عنکبوت، احزاب، محمد صلي الله عليه و آله، فتح، مجادله، حديد، منافقين و حشر ياد مي کند (آيت الله سبحاني، مباني حکومت اسلامي، ص 130، پي نوشت).
پس از رحلت جانکاه پيامبر اکرم، امت اسلامي بر سر مسأله خلافت و رهبري دچار اختلاف شديدي شدند. شيعيان بر اين باور بودند که پيامبر صلي الله عليه و آله در موارد بسياري به ويژه غدير خم، علي عليه السلام را به جانشيني خود برگزيد؛ اما اهل تسنن اعتقاد داشتند که حضرت فرد خاصي را براي چنين منصبي هنوز معيّن نفرموده است.
در هر صورت، در جريان سقيفه، عده اي پس از بحث و گفت وگوي فراوان، سرانجام خليفه اي را براي مسلمانان برگزيدند؛ در حالي که جمع بسياري از صحابه و نزديکان پيامبر صلي الله عليه و آله حضور نداشتند (2) و پس از آن، کشمکش ميان مسلمانان اوج گرفت و اسلام در چنين وضعي هر لحظه از ناحيه دشمان خارجي و داخلي تهديد مي شد.
امام علي عليه السلام که خود را در اين مسأله صاحب حق مي دانست، براي حفظ مصالح جامعه اسلامي از حق مسلّم خود دست برداشت و در برابر وضعيت پديد آمده سکوت اختيار کرد. اگر حضرت عليه السلام با توسل به قدرت و قيام مسلحانه براي گرفتن حق خود اقدام مي کرد، نتايج ذيل را به دنبال مي داشت:

1. در قيام مسلحانه، امام عليه السلام بسياري از ياران خود را که از دل و جان به امامت او معتقد بودند از دست مي داد. شهادت و جانفشاني در راه خدا امري مطلوب است؛ ولي با کشته شدن اين افراد باز حق به صاحبش باز نمي گشت.


2. افزون به از دست دادن بهترين عزيزان، قيام بني هاشم و ديگر ياران حضرت سبب مي شد تا بسياري از صحابه پيامبر که به خلافت امام راضي نبودند نيز کشته شوند و در نتيجه قدرت مسلمانان در مرکز تضعيف مي شد. اين گروه هر چند در مسأله رهبري در مقابل امام موضع گرفته بودند، در امور ديگر با حضرت اختلافي نداشتند و قدرتي در برابر شرک، مسيحيت و يهوديت به شمار مي رفتند.


3. بر اثر ضعف مسلمانان، قبايل دور دست که اسلام به طور کامل در انديشه آنان ريشه ندوانيده بود، به گروه مرتدان و مخالفان اسلام پيوسته، صف واحدي تشکيل مي دادند و چه بسا بر اثر قدرت مخالفان و نبود رهبري صحيح در مرکز، چراغ توحيدي براي ابد به خاموشي مي گراييد (سبحاني، فروغ ولايت، ص 166).
امير مؤمنان خطر دشمنان و اين حقايق تلخ را از نزديک به خوبي حس کرده بود؛ بدين لحاظ براي حفظ مصالح، سکوت را بر قيام مسلحانه ترجيح داد.


حافظ وحدت


 وحدت امت اسلامي براي علي عليه السلام از اصول بسيار مهم و اساسي بود. حضرت، حکومت و رهبري را نيز براي حفظ اين اصل مي خواست و تمام مصيبت ها و رنج هاي زمانه را هم بدان سبب تحمل مي کرد.
هنگامي که علي عليه السلام مشغول تجهيز پيامبر صلي الله عليه و آله بود، عده اي در سقيفه براي انتخاب خليفه اجتماع کردند. ابوسفيان که شم سياسي نيرومندي داشت، زماني که خبر بيعت مردم را با ابوبکر شنيد، زمينه اختلاف مسلمانان را آماده
تر ديد. افزون بر خطر ارتداد، اختلاف مهاجران و انصار در پايتخت
کشور اسلام، امري نمايان بود موضعگيري هاي انصار و مهاجران در جريان سقيفه که به طرح شعار «منا امير و منکم امير» شد، نشاني از زمينه اختلاف بين اين دو گروه بود.
به رغم اين که پيامبر صلي الله عليه و آله پيوسته براي ايجاد برادري و الفت بين مهاجران و انصار، فراوان کوشيد (انفال (8)، 63)، حس عصبيت و نژاد پرستي برخي افراد، باعث شد بعد از رحلت پيامبر گرامي، مهاجران و انصار دائم همديگر را به جنگ تهديد ک
نند.

ابوسفيان که زمينه اختلاف را به خوبي دريافته، و ابراز کرده بود که «إنّي لأَري عجاجة لا يطفؤها الاّ الدّم؛ طوفاني مي بينم که جز خون چيز ديگري نمي تواند آن را خاموش سازد» (ابن ابي الحديد مدائني، ج 2، ص 45؛ احمد بن عبد الرب اندلسي، ج 4، ص245؛ محمد بن جرير بن يزيد، ج 3، ص 209)، براي رسيدن به هدف شوم خود، «درِ خانه» امام علي عليه السلام را زد و به وي پيشنهاد کرد که «دستت را بده تا من با تو بيعت کنم و دست تو را در جايگاه خليفه مسلمانان بفشارم که اگر من با تو بيعت کنم، هيچ کس از فرزندان عبد مناف با تو به مخالفت بر نمي خيزد و اگر فرزندان عبد مناف با تو بيعت کنند، کسي از قريش از بيعت تو سر نمي پيچد و سرانجام همه عرب تو را به فرمانروايي مي پذيرند» (ابن شهر آشوب، ص 77).
امير مؤمنان در اين لحظه جمله تاريخي خود را درباره ابوسفيان گفت: مازلت عدوا للاسلام و اهله؛ تو بر دشمني خود با اسلام باقي هستي (يوسف بن عبد البر قرطبي مالکي، ج 2، ص 690).
ابوسفيان ساکت ننشست و براي تحريک احساسات امام علي عليه السلام و يارانش اشعاري بدين مضمون سرود: نبايد در مقابل حق مسلّم تان که& lt;/SPAN> غارت شده است سکوت کنيد!
بني هاشم لاتطمعوا الناس فيکم و لا سيّما تيم ابن مرّة او عدي
فما الامر الا فيکم و اليکم و ليس لها الا ابو حسن علي
(ابن شهر آشوب، ص 87)
فرزندان هاشم! سکوت را بشکنيد تا مردم به ويژه قبيله هاي تيم و عدي در حق مسلّم شما چشم طمع ندوزند. امر خلافت به شما و به سوي شما است و براي جز حضرت علي کسي شايستگي ندارد.
</SPAN&gt ;علي عليه السلام که از هدف شوم ابو سفيان در ايجاد فتنه و آشوب براي خشکاندن نهال نوپاي اسلام وبازگرداندن جاهليت به خوبي آگاه بود، ضمن رد اين پيشنهاد به وي فرمود: تو به جز فتنه و آشوب، هدف ديگري نداري. تو مدت ها بدخواه اسلام بوده اي. مرا به نصيحت و سپاهيان تو نيازي نيست (طبري، ج 3، ص 209؛ ابن ابي الحديد، ج 2، ص 45؛ علي ابن
اثير، ج 2، ص 7).


در نهج البلاغه نيز حضرت در پاسخ اين اقدام ابوسفيان و آگاه کردن مردم از عواقب بد اختلاف مي فرمايد: موج هاي فتنه را با کشتي هاي نجات بشکافيد. از ايجاد اختلاف و دو دستگي دوري گزينيد و نشانه هاي فخر فروشي را از سر برداريد. ... اگر سخن بگويم، مي گويند بر فرمانروايي حريص است و اگر خاموش بنشينم، گويند از مرگ مي ترسد. به خدا سوگند! علاقه فرزند ابوطالب به مرگ بيش از علاقه کودک به پستان مادر است. اگر سکوت مي کنم، به سبب علم و آگاهي خاصي است که در آن فرو رفته ام و اگر شما هم مثل من آگاه بوديد، به سان ريسمان چاه، مضطرب و لرزان مي شديد (نهج البلاغه، خطبه 5).


عِلمي که حضرت از آن سخن مي گويد، آگاهي از نتايج وحشت آور اختلاف و دو دستگي مسلمانان است؛ زيرا حضرت به خوبي مي دانست که قيام براي احقاق حق، به قيمت از بين رفتن اسلام و بازگشت مردم به عقايد جاهلي، تمام مي شود؛ بدين جهت، </SPAN& gt;ترجيح مي دهد براي حفظ اسلام و وحدت امت اسلامي سکوت کند.


در نامه اي هم که به مردم مصر نوشته، علت سکوت خود را همين مسأله بيان کرده است: به خدا سوگند! من هرگز گمان نمي کردم که عرب خلافت را از خاندان پيامبر صلي الله عليه و آله بگيرد يا مرا از آن باز دارد. مرا به شگفتي وانداشت جز توجه مردم به ديگري [= ابوبکر] که دست او را براي بيعت مي فشردند؛ از اين رو من دست نگاه داشتم. ديدم گروهي از مردم از اسلام بازگشته اند و مي خواهند آيين محمد صلي الله عليه و آله را محو کنند. ترسيدم که اگر به ياري اسلام و مسلمانان نشتابم، در پيکر آن رخنه و ويراني مشاهده کنم که مصيبت و اندوه آن بر من بالاتر و بزرگ تر از حکومت چند روزه اي است که به زودي ما
نند سراب يا ابر از ميان مي رود؛ سپس به مقابله
با اين حوادث برخاستم و مسلمانان را ياري کردم تا آن که باطل محو شد و آرامش به آغوش اسلام [و جامعه اسلامي [بازگشت (همان، نامه 62).
چنان که ملاحظه مي شود، در اين نامه حضرت تصريح مي کند که نخست خود را کنار کشيدم هنگامي که اسلام و امت اسلامي را در معرض خطر ديدم و با اين که حق من غصب شده بود، آن را ناديده گرفتم و به کمک دين و مسلمانان شتافتم.


حفظ وحدت امت اسلامي، براي جلوگيري از آسيب هاي ديني و ارتداد مسلمانان در سخنان ديگري از امام عليه السلام نيز جلوه گر است. حضرت مي فرمايد: قريش پس از پيامبر صلي الله عليه و آله، حق ما را گرفت و به خود اختصاص داد. بعد </SPAN&gt ;از تأمل به اين نتيجه رسيدم که صبر کردن [بر غصب حق خود [بهتر از ايجاد تفرقه بين مسلمانان و ريختن خون آن ها است. مردم تازه مسلمانند و کوچک ترين سستي دين را تباه مي کند و کوچک ترين فردي ممکن است دين را از بين ببرد (ابن ابي الحديد، ج 1، ص 308).


علي عليه السلام در روزهاي اوليه حکومت خود ضمن باز گفتن اوضاع پس از وفات پيامبر صلي الله عليه و آله که حق شان تلف شده و در رديف توده بازاري ها قرار گرفته است فرمود: پس از پيامبر صلي الله عليه و آله حق ما را غصب کردند و در رديف توده بازاري ها قرار گرفتيم. چشم هايي از ما گريست و ناراحتي ها پديد آمد. به خدا قسم! اگر بيم وقوع فتنه ميان م
سلمانان و بازگشت کفر و تباهي دين نبود، رفتار ما
با آنان طور ديگري مي بود و با آن ها مي جنگيدم (همان، ص 307؛ شيخ مفيد، مصنفات، ج 13، ص 155).


حضرت نه تنها هنگام رحلت پيامبر صلي الله عليه و آله مر
دم را از
اختلاف باز داشت، بلکه در شوراي شش نفري نيز که بيعت عبدالرحمن با عثمان را نيرنگي بيش نمي دانست، بيعت کرد و عملاً جلو اختلاف مردم را گرفت و خطاب به اعضاي شورا فرمود: گرچه رهبري، حق من است و گرفتن آن ازمن، ظلم بر من شمرده مي شود، مادامي که کار مسلمانان رو به راه باشد و فقط به من جفا شود، مخالفتي نخواهم کرد (نهج البلاغه، خ 74؛ محمدبن جرير بن يزيد، ج 4، ص 228).


پيش از ورد به جلسه شورا، عباس عموي پيامبر صلي الله عليه و آله از علي عليه السلام مي خواهد در جلسه حضور نيابد؛ زيرا نتيجه آن را که عثمان انتخاب خواهد شد، به طور قطع مي دانست. امام عليه السلام ضمن تأييد عباس در مورد نتيجه آن جلسه، پيشنهاد وي را رد کرد و فرمود: اني اکره الخلاف. من اختلاف را دوست ندارم (ابن ابي الحديد، ج 1، ص 191؛ احمد بن عبد الرب اندلسي، ج 4، ص 260).
روزي که علي عليه السلام دست روي دست گذاشته بود، بانوي گرامي حضرت، فاطمه عليهاالسلام، او را به قيام دعوت کرد. در همان هنگام صدا
ي مؤذن به نداي «اشهد ان محمد رسول الله»
بلند شد. امام عليه السلام رو به همسر گرامي خود فرمود: آيا دوست داري اين صدا در روي زمين خاموش شود؟ فاطمه عليهاالسلام فرمود: هرگز. امام عليه السلام گفت: پس راه همان است که من پيش گرفته ام (ابن ابي الحديد، ج 11، ص 113).


در جنگ صفين مردي از قبيله بني اسد از امام علي
ه السلام پرسيد که
قريش چگونه شما را از مقام خلافت کنار زد؟ حضرت از اين سؤال بي مورد او ناراحت شد؛ زيرا گروهي از سربازان او به خلفا اعتقاد داشتند و مطرح کردن چنين مسائلي در آن هنگام باعث دو دستگي ميان صفوف آنان مي شد؛ بدين لحاظ، امام عليه السلام پس از ابراز ناراحتي فرمود: به احترام پيوندي که با پيامبر صلي الله عليه و آله داري و به سبب اين که هر مسلماني حق پرسش دارد، پاسخ تو را به اجمال مي گويم. رهبري امت از آن ما، و پيوند ما با پيامبر صلي الله عليه و آله از ديگران استوارتر بود؛ اما گروهي بر آن بخل ورزيدند و گروهي از آن چشم پوشيدند. داور ميان ما و آن ها خدا، و بازگشت همه به سوي او است (نهج البلاغه، خطبه 157)؛ بنابراين، امام علي عليه السلام براي حفظ اسلام و وحدت امت اسلامي سکوت کرد؛ زيرا به خوبي از خطرهايي که جامعه اسلامي و اسلام نو پا را تهديد مي کرد، آگاه بود؛ البته مقصود از سکوت امام عليه السلام ترک مبارزه مسلحانه است؛ و گرنه حضرت هيچ گاه از حق خود دست بر نداشته، در تمام دوران حکومت خلفا و پس از آن، دائم به آن، به صورت انتقاد اشاره مي کند (3) و گاهي هم با انجام اعمالي، ناخشنودي خود را بيان داشته (4) و البته از همک
اري با
آنان نيز کوتاهي نکرده است.


همکاري علي عليه السلام با خلفا


 پس از وفات پيامبر صلي الله عليه و آله، مشکلات بسياري بر دين نوپا هجوم آورد که غفلت از آن ها مي توانست اساس اسلام و جامعه اسلامي را با خطر مواجه سازد.
علي عليه السلام در اين برهه حساس تاريخي، بيشتر در تلاش بود تا وظيفه الاهي و انساني خود را در قالب مشاوره و همکاري هاي گوناگون فکري براي حفظ دين و</SPAN& gt; ثبات جامعه اسلامي، به انجام رساند. او نمي توانست در برابر معضلات عمده اي که دامنگير اسلام و امت اسلامي شده، و بقا و حيات مسلمانان و دين تازه را به خطر انداخته بود، بي تفاوت بماند آن هم به بهانه اين که حق شان را گرفته اند.


ادامه دارد…


www.shiastudies.net

به این مطلب امتیاز دهید:
اشتراک گذاری در telegram
اشتراک گذاری در whatsapp
اشتراک گذاری در facebook
اشتراک گذاری در email

فرصت ویژه برای علاقه مندان به نویسندگی

شما می توانید مقالات خود را با نام خود در وب سایت موسسه منتشر نمائید. برای شروع کلیک نمائید.

نویسنده مقاله باشید