مفهوم تقيه
تقيه در لغت از ماده «اتّقى يتّقى» و مصدر است. (1) برخى نيز، مانند شيخ انصارى، آن را اسم مصدر دانستهاند. (2)
ولى در مورد تعريف اصطلاحى آن، محققان و صاحبنظران، سخنانى ابراز داشتهاند كه تفاوت جوهرى، ميان آنها به چشم نمىخورد.
شيخ مفيد مىگويد:
التقية كتمان الحق و
ستر الاعتقاد فيه و مكاتمة المخالفين و ترك مظاهرتهم بما يعقب ضرراً فى الدين و الدنيا؛(3)
تقيه، يعنى پنهان داشتن حق و اعتقاد به حق و مخفى كارى كردن با مخالفان و ابراز نكردن آنچه كه ابراز نمودنش، موجب زيان به دين و دنيا مىشود.
شهيد اول مىنويسد:
التقية مجاملة الناس بما يعرفون و ترك ما ينكرون فى قول او فعل مخالف للحق؛(4)
تقيه؛ يعنى رفتار زيبا با غير شيعه نسبت به آنچه آنان خوب مىدانند و رها نمودن هر آنچه آنان زشت مىشمارند، در ضمن گفتار يا كارى كه باحق، مخالف است.
شيخ انصارى در رساله تقيه خود مىگويد:
المراد هنا التحفظ عن ضرر الغير بموافقته فى قول او فعل مخالف للحق؛(5)
مقصود از تقيه، حفظ نمودن خود از ضرر غير است از راه همراهى نمودن با او در سخن يا عملى كه با حق مخالف است.
ادله
در بيان مشروعيت تقيه، به چندين آيه و شمار فراوانى از روايات، استدلال مىشود كه در زير به نمونههايى از آنها اشاره مىشود:
1- آيه 28 سوره آلعمران:
لا يتخذ المؤمنون الكافرين اولياء من دون المؤمنين و من يفعل ذلك فليس من الله فى شىء الا ان تتقوا منهم تقاة؛
اهل ايمان نبايد به جاى مؤمنان، كافران را دوست خود بگيرند و هر كس چنين كند، در هيچ چيز، از خدا نيست، مگر اينكه از آنان به نوعى، تقيه كنيد.
& lt;/SPAN>2- آيه 106 سوره نحل:
من كفر بالله من بعد ايمانه الا من اكره و قلبه مطمئن بالايمان… ؛
هر كس پس از ايمان آوردن به خدا، كفر ورزد (كيفرى بزرگ در انتظار او است) مگر آن كس كه به اين كار اكراه شود، در حالى كه قلبش به ايمان اطمينان دارد… .
3- روايت عبدالله بنابىيعفور:
سمعت اباعبدالله -عليهالسلام- يقول: التقية تُرس المؤمن و التقية حرز المؤمن؛(6)
شنيدم امام صادقعليه السلام- مىفرمود: تقيه، سپر مؤمن و حافظ او است.
4- روايت ابوعمر اعجمى از امام صادق -عليهالسلام–:
لا دين لمن لا تقية له؛(7)
كسى كه اهل تقيه نيست، دين ندارد.
5- روايتى از على –عليهالسلام–:
التقية من افضل اعمال المؤمنين يصون بها نفسه و اخواته عن الفاجرين؛(8)
تقيه، در زمره بهترين كارهاى مؤمنان است ومؤمن با آن، خود و هم مذهبىهاى خود را از آزار فاسقان حفظ مىكند.
6- روايت مسعدة بنصدقه از امام صادق -عليهالسلام–:
فكل شىء يعمل المؤمنون بينهم لم
كان التقية مما لا يؤدّى الى الفساد فى الدين فانه جائز؛(9)
هر كارى كه اهل ايمان به منظور تقيه، در ميان خود انجام مىدهند، در صورتى كه سبب تباهى در دين نشود، جايز است.
7- روايتى از امام باقر -عليهالسلام–:
التقية فى كل شىء يضطر اليه ابنآدم فقد احلّه الله له؛(10)
تقيه در هر چيزى است كه آدمى به آن مضطر شود، خداوند چنين كارى را براى او حلال نمودهاست.
8- روايتى ديگر از آن حضرت:
التقية فى كل ضرورة؛(11)
تقيه در هر مورد ضرورتى است.
اقسام تقيه
در ميان تمام محققانى كه درباره تقيه بحث نمودهاند، كسى به دقت و ظرافت امام راحل(ره) به تقسيمات تقيه، توجه ننموده است. (12) معظمله براى تقيه به اعتبارات گوناگون، تقسيماتى چند، در نظر گرفتهاست كه مىتوان آنها را به گونه زير ترسيم و تنظيم نمود:
خوف از وقوع ضرر بر جان يا آبرو يا مال خود
تقيه خوفى خوف از وقوع ضرر بر ديگر مؤمنان
خوف از وقوع ضرر بر حوزه اسلام
1- تقيه به حسب ذات آن
تقيه مدارايى
تقيه انسانهاى معمولى
2- تقيه
به حسب متّقى (تقيه كننده)
تقيه سران دينى و غير دينى جامعه
تقيه از كفار و نامسلمانان
تقيه از سلاطين و حاكمان اهلسنت
3- تقيه به حسب متقى منه تقيه از فقها و قضات اهل سنت
تقيه از عوام اهلسنت<BR> ;تقيه از سلاطين يا عوام شيعه
تقيه در انجام حرام
تقيه در ترك واجب
4- تقيه به حسب متقى فيه
تقيه در ترك شرط و جزء يا انج
ام مانع و قاطع
تقيه در عمل بر طبق موضوع خارجى(13)
چند نكته
نكته اول
همانگونه كه در تقسيمات ديديم، گاهى ممكن است انسان مجبور شود از عوام شيعه نيز تقيه نمايد. مىتوان براى اين قسم تقيه، از تقيه علما و فقهايى مثال آورد كه گاهى روى مصالحى، ناچار به كتمان برخى حقايق، حتى از مقلدان خود مىشوند. از اينرو مرحوم آيتالله بروجردى، هنگام بحث درباره نماز مسافر در اماكن چهارگانه تخيير(14) در توجيه روايات دلالت كننده بر وجوب قصر در اين اماكن مىگويد:
شايد صدور اخبار دلالت كننده بر قصد نماز در اين مسئله، به سبب تقيه نمودن ائمه – عليهمالسلام – از برخى از شيعيان سست مذهب باشد، چنانكه اين نكته از روايات، ظاهر مىشود؛ زيرا عقايد و سليقههاى شيعيان، اختلاف جدى داشتهاند. همانگونه كه فقهاى امروزى نيز از برخى از مقلدان خود، تقيه مىكنند و نمىتوانند براى آنان فتاواى واقعى خود را بيان نمايند و از باب اضطرار، آراى خود را به گونهاى اظهار مىدارند كه با ديدگاهها و آنچه در ارتكاز مردم است، مخالف نباشد. (15)
مقصود ايشان از خبر ابىشبل، روايت زير است:
عن ابىشبل، قال: قلت لابنعبدالله -عليهالسلام-: أزور قبر الحسين -عليهالسلام-؟ قال: نعم زر الطيب و أتمّ الصلاة عنده، قلت: بعض اصحابنا يرى التقصير؟ قال: انما يفعل ذلك الضعفة. (16)
نكته دوم
همانگونه كه از تقسيمات تقيه نيز روشن مىشود، هدف از تقيه، هميشه حفظ جان و مال و دورى از خطر و ضرر نيست، بلكه مىتوان هدف مهمتر از آن را حفظ مذهب و جلوگيرى از زوال آن دانست. امام راحل اين قسم تقيه را، در مقابل اذاعه و افشا مىگيرد و در بيان اهميت آن مىنويسد:
يظهر من كثير من الروايات ان التقية التى بالغ الائمة -عليهمالسلام- فى شأنها هى هذه التقية، فنفس اخفاء الحق فى دولة الباطل واجبة و تكون المصلحة فيه جهات سياسية دينية، و لولا التقية لصار المذهب فى معرض الزوال و الانقراض؛(17)
از بسيارى روايات، ظاهر مىشود كه تقيه مورد تأكيد و اهتمام ائمه -عليهمالسلام- اين نوع تقيه بوده است. بر اساس اين روايات، نفس پنهان داشتن حق در دوران حكمرانى باطل، واجب است، و مصلحت اين پنهانكارى، در جنبههاى سياسى و دينى آن است، و بايد گفت اگر تقيه نبود، مذهب شيعه در معرض زوال و انقراض، قرار مىگرفت.
روايات فراوانى نيز بر اهميت اين قسم تقيه، وارد شدهاست. از جمله امام صادق -عليهالسلام- بنابر روايت صحيحه هشام بن
سالم در تفسير آيه «و يدرؤن بالحسنة السيئة»(18) فرمودهاست:
الحسنة التقية، و السيئة الاذاعة. (19)
حسنه، عبارت است از تقيه و سيئه، عبارت است از افشا نمودن.
در روايت سليمان بنخالد نيز از قول آن حضرت آمدهاست:
يا سليمان انّكم على دين من كتمه أعزّه الله و من اذاعه اذلّه الله. (20)
اى سليمان! دينى كه شما بر آنيد، به گونهاى است كه اگر شخص، آن را مكتوم دارد، خدا او را
عزيز سازد، و اگر آن را فاش نمايد، او را خوار گرداند.
آن حضرت برحسب روايت ديگرى، به معلّى بنخنيس فرمودهاست:
يا معلّى اكتم امرنا و لا تذعه فانّه من كتم امرنا و لا يذيعه اعزّه الله فىالدنيا، و جعله نوراً بين عينيه، يقوده الى الجنة، يا معلّى ان التقية دينى و دين آبائى، و لا دين لمن لا تقية له، يامعلى انالله يحبّ أن يعبد فى السرّ كما يحبّ ان يعبد فى العلانيةو المذيع لامرنا كالجاحدله. (21)
اى معلّى! امر ما را پنهاندار، و آن را فاش مساز! كه هر كس امر ما را پنهان دارد و آن را فاش نسازد، خدا او را در دنيا عزت دهد و آن را نورى قرار دهد در جلو رويش كه او را به بهشت رهنمون شود. اى معلى! تقيه، دين من و دين پدران من است و دين ندارد كسى كه اهل تقيه نيست. اى معلى! خدا دوست مىدارد در نهان پرستش شود، همانگونه كه دوست دارد آشكارا پرستش گردد، و افشا كننده امر ما، مانند كسى است كه منكر امر ما باشد.
نكته سوم
چنانكه برخى از محققان گفتهاند، (22) گاهى ممكن است غرض از تقيه، حفظ وحدت مسلمانان و جلب محبت آنان و از بين بردن كينهها و كدورتها باشد. البته اين در موردى است كه اظهار عقيده و دفاع از آن، انگيزه مهمتر نباشد، همانگونه كه گاهى ممكن است انسان به خاطر مصلحت ديگرى، مانند تبليغ رسالت به نحو نيكو، به تقيه روى آورد. همه اين موارد تقيه، در يك ملاك اشتراك دارند و آن عبارت است از مخفى نمودن عقيده يا اظهار خلاف آن به خاطر مصلحتى مهمتر.
برحسب روايتى كه آن را هشام كندى نقل مىكند، امام صادق -عليهالسلام- خطاب به گروهى از شيعيان فرمود:
مبادا كارى كه موجب توبيخ و عيبگيرى بر شما شود، انجام دهيد، همانا فرزند ناباب با كار خود، موجب بدنام شدن پدر خود مىشود. براى كسى كه نسبت به او گرايش و تمايل داريد؛ يعنى ائمه -عليهمالسلام- زينت باشيد، نه مايه زشتى و انزجار.
با عشيرهها و طوائف ايشان (اهلسنت) اتصال و رفت و آمد داشتهباشيد، بيماران آنان را عيادت كنيد، و بر جنازههاىشان حاضر شويد، آنان در هيچ كار خيرى بر شما پيشى نگيرند كه شما در انجام كار خير بر آنها اولى هستيد.
حضرت پس از اين توصيههاى مهم اجتماعى و وحدت آفرين، مىفرمايد:
«والله ما عُبد الله أحبّ اليه من الخبأ»(23) و راوى مىپرسد: «خَبَأ» چيست؟ حضرت پاسخ مىدهد: تقيه.
برحسب روايت ديگرى آن حضرت فرمودهاست:
رحمالله عبداً اجترّ مودّة الناس الى نفسه فحدّثهم بما يعرفون، و ترك ما ينكرون. (24)
خدا رحمت كناد بندهاى كه دوستى مردم را به سوى خود جلب كند، پس براى آنها حديث كند آنچه را مىشناسند و رها كند آنچه را انكار مىنمايند (يا حديث كند آنچه را كه معروف مىدانند و رها كند آنچه را كه منكر مىشمارند. )
البته ممكن است در اينجا رواياتى را به عنوان معارض با روايت بالا قلمداد كرد، از جمله روايت زير از زراره:
سألت أباجعفر –عليهالسلام- عن الصلاة خلف المخالفين، فقال: ما هم عندى الا بمنزلة الجدر؛(25)
از امام باقرعليه السلام- درباره نماز گزاران پشت سر مخالفين شيعه پرسيدم، حضرت فرمود: ايشان در نظر من نيستند مگر همانند ديوار.
و مانند آن روايت زير از على بنراشد است كه مىگويد:
قلت لابىجعفر -عليهالسلام-: ان مواليك قد اختلفوا فأصلّى خلفهم جميعاً، فقال: لا تصل الا خلف من تثق بدينه. (26)
به امام باقرعليه السلام- عرض كردم: پيروان و دوستدارانت، با هم
اختلاف نظر دارند، آيا مىتوانم پشت سر همه ايشان نماز بخوانم؟ حضرت فرمود: نماز مخوان مگر پشت سر كسى كه به دين او اطمينان دارى.
ولى مىتوان در پاسخ اين شبهه، چنانكه امام راحل نوشتهاست(27) گفت:
اينگونه روايات ناظر به حكم اولى است، و در نتيجه منافاتى با روايات باب تقيه كه ناظر به حكم ثانوى است، ندارد. برخى روايات نيز سخن معظمله را به خوبى تأييد مىكند، مانند روايت زير از اسماعيل جعفى:
قلت لابىجعفر –عليهالسلام-: رجل يحبّ اميرالمؤمنين -عليهالسلام- و لا يتبرأ من عدوه و يقول: هو احبّ الىّ ممن خالفه، فقال: مخلّط و هو عدوّ فلا تصلّ خلفه و لا كرامة الا ان تتقيه… . (28)
به امام باقرعليه السلام- عرض كردم: مردى اميرالمؤمنينعليه السلام- را دوست دارد و از دشمن او تبرى نمىجويد و مىگويد: اميرالمؤمنين، پيشِ من محبوبتر است از كسى كه با او مخالفت مىورزد. حضرت فرمود: چنين شخصى، خلطكننده و دشمن است، پس پشت سرش نماز مگذار و او را كرامتى نيست، مگر اينكه از او تقيه نمايى.
در اين روايت، حكم اولى و ثانوى خواندن نماز پشت سر مخالف، آمدهاست.
مجارى قاعده
يكى از امور مهم، درباره قاعده تقيه، شناخت دقيق مجارى آن است. در اهميت اين شناخت همين بس كه امام صادق -عليهالسلام- بنا بر نقل
مسعدة بنصدقه، فرمود:
للتقية مواضع من ازالها عن مواضعها لم تستقم له؛(29)
تقيه، مواردى دارد كه اگر انسان آن را از اين موارد بردارد، او را به كار نيايد.
امام رضا -عليهالسلام- نيز بنابر روايتى در احتجاج طبرسى، در مذمت گروهى از شيعيان فرمود:
لدعواكم انكم شيعة اميرالمؤمنين -عليهالسلام- و انتم فى اكثر اعمالكم مخالفون، و مقصّرون فى كثير من الفرائض، و تتهاونون بعظيم حقوق اخوانكم فى الله، و تتقون حيث لا تجب التقية، و تتركون حيث لابد من التقية؛(30)
شما خود را شيعه اميرالمؤمنينعليه السلام- مىخوانيد و حال آنكه در بسيارى از كارها مخالف او هستيد و در بسيارى از واجبات كوتاهى و درباره حقوق بزرگ برادران دينى خود سستى مىكنيد. شما در جايى كه واجب نيست، تقيه مىكنيد و در جايى كه اين كار لازم است، آن را ترك مىنماييد.
پس از اين مقدمه كوتاه بايد گفت:
چنانكه از ظاهر ادله تقيه و برداشتهاى اهل فن از آنها استفاده مىشود، قاعده تقيه، در تمامى احكام دين و همه موارد ضرورى، بلكه در برخى مواقع غير ضرورى، قابل اجرا و عمل است. تنها روايات، مواردى را استثنا كردهاند كه توضيحى در اين زمينه مىآيد.
قرآن كريم به طور مطلق مىفرمايد: «الّا أن تتقوا منهم تقاة»؛(31) يعنى ترس از كفار را مجوّز دوستى با آنان قرار داده كه اين شامل ترس جانى، مالى، آبرويى، و نيز ترس بهخاطر از بين رفتن كيان دينى و مذهبى و به خطر افتادن مصالح جامعه تشيع و تضعيف جبهه اسلام در مقابل كفر و… مىشود.
در بيشتر رواياتى كه ذكر نموديم نيز چنين گستره و ميدان وسيعى، قابل استفاده است، مثلاً در روايت شماره پنج، نه تنها هدف از تشريع تقيه، صيانت و حفظ خود شخص از خطرات فاجرين، مطرح شده، صيانت از برادران ايمانى نيز به عنوان يكى از اهداف آن، قلمداد گرديدهاست.
نيز موضوع تقيه، در روايت ششم، «كل شىء يعمل المؤمن»، و در روايت هفتم «كل شىء يضطرّ اليه ابنآدم» و در روايت هشتم «كل ضرورة» قرار داده شده، كه همگى به صراحت، عموميت و شمول دارند. تنها در روايت ششم، قيد «… مما لا يؤدّى الى الفساد فى الدين» آمدهاست، كه توضيح آن خواهد آمد.
مرحوم طبرسى، در ذيل آيه «لا يتخذ المؤمنون الكافرين أولياء… »(32) مىنويسد:
فى هذه الآيت دلالة على ان التقية جائزة فى الدين عند الخوف على النفس و قال اصحابنا: انها جائزة فى الاقوال كلها عند الضرورة، و ربما وجبت فيها لضرب من اللطف و الاستصلاح… ؛(33)
آيه مزبور دليل بر اين است كه هنگام ترس بر جان، تقيه جايز است. دانشمندان ما در صورت ضرورت، تقيه را در همه اقوال، جايز مىدانند و گاهى تقيه از باب لطف و صلاح انديشى، واجب مىگردد.
مرحوم كاشف الغطاء نيز در بيان عموميت قلمرو تقيه مىنويسد:
تستوى فيها العبادات و المعاملات و الاحكام من الفتوى و القضاء و الشهادة على خلاف الحق، فيحرم لها الواجب، و يجب لها الحرام، و تتبدل لها جميع الأحكام؛(34)
در جايز بودن تقيه، تفاوتى ميان عبادات و معاملات و احكام و فتوا و قضاوت و شهادت دادن برخلاف حق، نيست. از باب تقيه، واجب، حرام و حرام، واجب مىگردد و
به طور كلى، همه احكام در ظرف تقيه، دگرگون مىشوند.
شيخ انصارى با تقسيم تقيه به اقسام پنجگانه واجب، مستحب، حرام، مكروه، و مباح، به بيان مورد هر يك از اين اقسام مىپردازد و مىنويسد:
تقيه واجب در موردى است كه ضررى متوجه انسان شود، و دفع آن نيز واجب باشد – و اين دفع متوقف بر تقيه باشد – و مثالهاى اين قسم، فراوان است. تقيه مستحب آن است كه بتوان با آن، از پيشآمد ضرر، پرهيز نمود به اين ترتيب كه ترك آن تدريجاً، به زيان منجر شود، مانند ترك مدارا با عامه و معاشرت نكردن با ايشان در بلاد آنها، چه اينكه غالباً اين عمل به جدايى بين شخص و آنها و در نتيجه، پيشآمد ضرر، منجر مىشود.
تقيه مباح، در موردى است كه دورى از ضرر و تحمل آن، در نظر شارع، مساوى باشد، مانند تقيه كردن در اظهار جمله كفرآميز – بنابر آنچه گروهى از اصحاب گفتهاند – تقيه مكروه، در موردى است كه ترك تقيه و تحمل ضرر، از تقيه كردن – و دورى از ضرر – اولى باشد، چنانكه برخى در مورد اظهار كلمه كفر، چنين نظرى دارند… و تقيه حرام، جايى است كه مسئله خون در ميان باشد. (35)
در گسترده بودن ميدان عمل به اين قاعده، بايد اين نكته را افزود كه علىرغم آنچه در آغاز به ذهن مىآيد، مدلول ادله تقيه، تنها تقيه از مخالفان مذهبى نيست، بلكه تقيه از كفار را نيز در بر مىگيرد كه اينك به توضيح آن مىپردازيم.
ادامه دارد…
www.aarezoha.blogfa.com