به صورت موقت از میان رفت، چه وی «دو سرزمین» را در تحت سلطنت یگانة خود درآورد و قانون و شریعتی را که خدای تحوت به او الهام کرد در سراسر مصر روان ساخت و نخستین سلسلة سلطنتی تاریخی را تأسیس کرد و پایتخت تازهای در منف یا ممفیس بنا نهاد و، همان گونه که یک مورخ یونانی قدیم گفته است، «به مردم راه به کار بردن میز و تخت را آموخت… و وسایل خوشگذرانی و تجمل را به مملکت داخل کرد.»
نخستین شخصیت تاریخی مصر، که یقین داریم حتماً روزی بر روی زمین میزیسته، شاه یا کشورگشا نیست، بلکه هنرمند و دانشمندی است به نام ایمحوتپ که طبیب و معمار و رایزن اول شاه زوسر بوده است(حوالی ۳۱۵۰ قم). این شخص به اندازهای به علم طب مصری خدمت کرد که پس از آن او را به عنوان خالق هنر و علم میپرستیدند. چنان به نظر میرسد که مکتب معماری مصر به دست وی تأسیس شده، و از همین مکتب سازندگان بزرگ سلسلة بعد بیرون آمدهاند. بنا به روایات مصری، نخستین خانة سنگی به سرپرستی وی ساخته شد؛ و هموست که نقشة کهنهترین بنای مصریی که امروز سرپاست، یعنی هرم پلهپلة سقاره، را کشیده. چندین قرن، این ساختمان به عنوان نمونهای برای ساختن مقابر به کار میرفته است؛ ظاهراً همین شخص طرح معبد شاه زوسر را با ستونهای زیبای نیلوفریشکل و دیوارهای سنگ آهکی آن ریخته را میبینیم که در زیبایی از آنچه یونانیان بعدها ساختهاند کمتر نیست؛ نقش برجستههایی به چشم میخورد که سرشار از واقعیت و جانداری است؛ بدلچینیهای سبز رنگی است که با محصولات قرون وسطای ایتالیا لاف همسری میزند. در همینجا، مجسمة سنگی نیرومندی از خود زوسر است، که گرچه دست روزگار در آن تباهی زیاد کرده و جزئیات آن را از میان برده، چهرة عالی و متفکر این مجسمه هنوز قابل توجه است. درست نمیدانیم چه شده است که سلسلة چهارم مهمترین سلسلة سلطنتی مصر، قبل از سلسلة هجدهم، به شمار رفته. ممکن است ثروت معدنی فراوانی که در اواخر سلسلة سوم از زمین مصر بیرون آورده شده، یا برتری مصریان در دریانوردی مدیترانه، یا قساوت و شدت عمل خوفو – نخستین فرعون این سلسله- سبب شهرت و عظمت سلسلة چهارم شده باشد. هرودوت آنچه را کاهنان مصری دربارة سازندة نخستین هرم از اهرام جیزه به وی گفتهاند، برای ما چنین نقل میکند:
«اکنون آنان به من میگویند که تا زمان سلطنت رحمپسینیتوس عدالت حکمفرما بود و آسایش و فراوانی در همه جای مصر دیده میشد؛ ولی چون پس از وی خئوپس به سلطنت نشست، به همة کارهای پلید دست زد و درهای معابد را بست،… به همة مصریان فرمان داد که برای او بیگاری کنند؛ به بعضی دستور داد تا از کوههای عربستان سنگ بکنند و به درة نیل بیاورند؛ گروهی دیگر را بر آن داشت که سنگها را با کشتی بر روی رودخانه جا به جا کنند… در هر نوبت صدهزار نفر ناچار بودند برای مدت سه ماه بیگاری کنند. مدت ده سال طول کشید تا مردم راه را ساختند و سنگها را به پای هرم رسانیدند؛ به نظر من، این کار از ساختن خود هرم کمتر نیست.»
دربارة جانشین و رقیب خوفو در ساختمان، یع
نی خفرع، از روی اثری که برجای مانده اطلاعاتی به دست میآید؛ این اثر مجسمهای از اوست که با سنگ دیوریت ساخته شده و از آثار برجستة موزة قاهره به شمار میرود. اگر این مجسمه درست شبیه به خود وی نباشد، لااقل صورت شخصی را که ما پیش خود از سازندة هرم دوم و فرعونی که پنجاه و شش سال بر مصر سلطنت کرده تصور میکنیم بخوبی مجسم میسازد. بر بالای سر او مجسمة عقابی قرار دارد که نمایندة قدرت سلطنت است؛ اگر این عقاب هم نمیبود، از هیبت این مجسمه، و از تمام جزئیات آن بخوبی معلوم میشد که این مجسمه براستی نمایندة شاهی است؛ این تندیس انسان مغرور و صریح و بیباکی را نشان میدهد که نظر تیزبینی دارد؛ بینی مجسمه نیرومند است و رویهمرفته هیکل آن از نیرویی که با محافظهکاری و آرامش همراه است حکایت میکند؛ دیدار این مجسمه به خاطر بیننده میآورد که، در آن زمان، مدتهای درازی بوده است که طبیعت میدانسته چگونه باید مردان را بسازد، و هنرمندان نیز میدانستهاند چگونه باید پیکر این مردان را بتراشند.
چرا آن مردم اهرام را ساختهاند؟ شک نیست که، از این کار، منظور برپا کردن یک اثر بزرگ معماری را نداشتهاند، و این کار تنها برای منظور دینی صورت گرفته است. اهرام مصر گورهایی بوده که رفته رفته از صورت اولیة خود تحول یافته و به این شکل درآمده است. پادشاه آن زمان، مثل همة مردم، چنین عقیده داشته است که در هر جسم زندهای همزاد آن به نام «کا»
جای دارد؛ این همزاد در آن هنگام که شخص آخرین نفس را میکشد نمیمیرد. عقیده بر آن بوده است که هر اندازه جسد مرده بیشتر بماند و بهتر به آن خوراک بدهند و از فساد محفوظ بماند، کا نیز باقی میماند. بزرگی و شکل و وضع قرار گرفتن هرمیکی از وسایل بقا و مقاومت با مرگ به شمار میرفته است. اگر از شکل زاویههای هرم صرفنظر کنیم، صورت کلی آن مانند صورت تودهای از جسم صلب متجانس است که بآزادی بر زمین ریخته باشد. برای اینکه استحکام بنا بیشتر شود، با صبر و حوصلة فراوان آنها را به یکدیگر اتصال دادهاند؛ گویی چنان بوده است که این سنگها همه در نزدیکی دست کارگران بوده و آنها را از صدها فرسخ راه به پای اهرام نیاوردهاند. هرم خوفو دارای دو میلیون و نیم پارهسنگ است که وزن بعضی از آنها به یکصدو پنجاه تن میرسد، ولی وزن متوسط پارهسنگها دو تن و نیم است. این هرم، زمینی به وسعت چهل و ششهزار متر مربع را میپوشاند و صد و چهل و ششمتر ارتفاع دارد. سنگها همه درست و به هم پیوسته است و به داخل راه ندارد، جز در چند نقطه که بعمد جای چند پارچه سنگ را بازگذاشتهاند تا راهی سری برای داخل کردن تابوت شاه باشد. راهنما دیدار کننده را، از راهی که سیمتر از قاعدة هرم بالاتر است، چهاردست و پا، با حال لرزان، داخل دل هرم میکند؛ در این نقطة تاریک خاموش نمناک دور از دسترس آدمیزاد است که، پیش از این، استخوانهای شاه خوفو و همسرش جای داشته؛ تابوتهای مرمرین فرعون هنوز در جای خود باقی، ولی شکسته و خالی است، چه این سنگ، با همة بزرگی که داشته نتوانسته است جسد را از دستبرد دزدان محفوظ دارد، همانگونه که چنین کاری از لعنتهای خدایان هم برنیامده است.
سر فرعون خفرع، از سنگ دیوریت، موزة قاهره؛ عکس از موزة هنری مترپلیتن، نیویورک
چون کا به عنوان صورت کوچک شدة جسد آدمی تصور میشد، ناچار بایستی به آن خوراک و پوشاک داده شود، و پس از مرگ کالبد به خدمت آن برخیزند. به همین جهت است که در بعضی از گورهای شاهان مستراحهایی ساخته شده بود تا روح جدا شده از بدن آنها را به کارآید؛ در بعضی از نوشتههای مربوط به مردگان، از این بابت اظهار نگرانی شده که مبادا کا به خور
اک نیازمند شود و، براثر نبودن غذا، ناچار از آن باشد که مدفوع خود را بخورد.به طور طبیعی چنان به خاطر میرسد که اگر در آداب دفن مصریان باستانی تتبع شود و بخواهند به آغاز آن برسند، ناچار، باید چنان باشد که سلاحها و افزار کار مرد جنگنده را با وی به خاک بسپارند، یا چنان باشد که رسم «سوتی» را، مانند آنچه در نزد هندوان مرسوم است، معمول دارند و زنان و بندگان مرد را نیز با او در گور کنند، که پس از مرگ به خدمت وی کمر بندند. چون در عملی کردن این قاعده، برای زنان و غلامان، سختی و مشقت فراوانی وجود داشته، مصریان تصویرها و مجسمههای کوچکی از زنان و غلامان و ملزومات دیگر میساختند و به جای آنان در گور مینهادند، و بر آن مجسمهها و نقاشیها عبارات سحری و طلسمهایی نقش میکردند تا بتوانند مانند موجود زنده به خدمت میت قایم کنند. شاید بعدها، در نتیجة صرفهجویی و تنبلی، فرزندان از گذاشتن خوراک در گور پدران خود، حتی در آن صورت هم که مرده پیش از مرگ قسمتی از دارایی خود را وقف این کار کرده، خودداری کرده باشند؛ این صورتها و صحنههای نقاشی شده جای واقعیت را میگرفته و، به این ترتیب، میتوانستهاند مزارع حاصلخیز و گاوان فربه و خدمتگزاران فراوان و کارگران چابک را، با خرج بسیار کمی، در اختیار مردگان بگذارند. پس از آنکه رسم گذاشتن تصویر به جای اصل پذیرفته شد، هنرمندان مصری آثار هنری بسیار زیبایی از خود در گورها به یادگار گذاشتند. در یکی از مقابر، تصویر مزرعهای دیده شده که در حال خیش کردن آن هستند؛ در گور دیگری منظرة درو کردن محصول نقاشی شده؛ در گوری دیگر صحنة پختن نان به نظر میرسد؛ در قبری جفتگیری گاو نر و گاو ماده نقاشی شده؛ در قبر دیگر تصویرزاده شدن گوساله دیده میشود؛ در قبر دیگر منظرة کشتن گاوی که بزرگ شده، یا گوشت پختهای که در ظرف نزد مهمانان گذاشته میشود به نظر میرسد در مقبرة شاهزاده رع حوتپ نقش برجستهای از وی، بر روی سنگ، او را در
حالی نشان میدهد که پشت میزی نشسته و خوراکهای گوناگون در برابر وی قراردارد.از آن زمان تاکنون، هیچگاه هنر نتوانسته است این اندازه به آدمی خدمت کند.
برای بقای همزاد مرده، یعنی کا، تنها به آنچه گفتیم بس نمیکردند، بلکه آن مرده را در تابوتی از سنگ سخت میگذاشتند و برای مومیایی کردن آن متحمل رنج فراوان میشدند. به اندازهای در این کار پیش رفته بودند که هنوز تارهایی از مو، یا تکههایی از گوشت چسبیده به استخوانهای شاهان دیده میشود. هردودت چه خوب این هنر مومیایی کردن مصریان را در کتاب خود توصیف کرده است؛ میگوید:
«در آغاز کار، مخ مرده را با چنگکی از بینی بیرون میآورند؛ چون پارهای از مخ را به این ترتیب بیرون آوردند، باقیماندة آن را، با داخل کردن بعضی از داروها، بیرون میآورند. پس از آن، با سنگ برندهای پهلوی مرده را میشکافند و امعا و احشای او را خارج میکنند؛ آنگاه درون شکم را با شراب خرما میشویند و بر آن گردهای خوشبو میپاشند؛ سپس آن را با مر خالص و فلوس وچیزهای معطر دیگر پر میکنند و پهلو را به صورت اول خود میدوزند. چون این کارها انجام شد، نعش را مدت هفتاد روز در حمامی از نترون قرار میدهند، و این حد قانونی است که کسی نباید از آن تجاوز کند. پس از این مدت، مرده را از حمام بیرون میآورند و میشویند و با نوارهای پارچهای آغشته به موم آن را نوار پیچ میکنند، و این نوارها را با قشری از صمغ مخصوصی میپوشانند که مصریان آن را معمولا به جای سریشم به کار میبرند. چون این کارها تمام شد، صاحبان مرده جسد مردة خود را میگیرند و برای آن تابوتی از چوب، به صورت انسان، میسازند و مرده را در آن میگذارند و، پس از آنکه در تابوت را محکم بستند، آن را در لحد به صورتی قرار میدهند که ایستاده و به دیوار تکیه داده باشد. با این خرجهای سنگین است که اجساد مردگان خود را، برای محفوظ ماندن، مومیایی میکنند.»
یک ضربالمثل مصری میگوید که: «همة عالم از زمان میترسد ولی خود زمان از اهرام ترس دارد.» با وجود این، از ارتفاع هرم خوفو، با گذشت زمان، شش متر کاسته شده و تمام پوشش مرمرین آن از بین رفته است. شاید زمان به این هرم تنها مهلت بیشتری داده باشد. در کنار این هرم بزرگ، هرم خفرع قرار دارد که اندکی از آن کوچکتر است، ولی هنوز نوک آن را پوششی از سنگ خارا، که پیش از این تمام آن را فرا گرفته بود، میپوشاند. هرم حقیر جانشین خفرع، یعنی منکورع، کمی آن طرفتر جای دارد و آن را دیگر سنگ خارا نپوشانده، بلکه پوشش آن ورقهای از آجر است، و شاید این خود علامت آن بوده باشد که در آن هنگام که شاه این هرم را میساخته دورة سلطنت قدیم در شرف زوال بوده است. مجمسههای منکورع که به دست ما افتاده این شاه را ظریفتر و کم نیروتر از خفرع نشان میدهد. تمدن نیز، مانند زندگی، هر چه را به حد کمال میرساند و از میان میبرد. شاید خوشگذرانی و تجمل و ملایم شدن اخلاق و آداب، در آن زمان هم، سبب آن بوده است که مردم خواهان صلح باشند و از جنگ بیزار شوند. ناگهان شخصیت تازهای پیدا شد و تخت و تاج منکورع را گرفت و سلسلة سازندگان اهرام را منقرض کرد.
اخلاق شخصی- بازیها- ظواهر- آرایهها- لباس– جواهرات
چون شخصی بخواهد در پیش خود صورتی از اخلاق شخصی و سجایای مصریان قدیم بسازد، به این نکته متوجه میشود که هماهنگ ساختن آنچه از ادبیات اخلاقی مصر به دست میآید، با آنچه در زندگی واقعی روزانه جریان داشته، امر بسیار دشواری است. حتی یکی از شاعران آن زمان به هموطنان خود چنین نصیحت میکند:
به آنکس که مزرعه ندارد نان بده، و نام نیکی برای خود باقی گذار که پیوسته برقرار بماند؛ غالباً بزرگان به فرزندان خود اندرزهای گرانبهایی میدادند. در موزة بریتانیا پاپیروسی است که به نام «حکمت آمنحوتپ» (حوالی ۹۵۰ قم) معروف است؛ در آن به یکی از طالبان علم دستوراتی داده شده تا برای رسیدن به مناصب عالی شایستگی پیدا کند؛ قطعاً این نوشته در آن کس یا کسانی که «امثال سلیمان» را وضع کردهاند بیتأثیر نبوده است؛ آن نوشته چنین است:
به یک ذراع زمین چشم طمع مدوز.
و بر حدود زمین بیوه زن تعدی مکن…
زمین را شخم کن تا رفع حاجت تو شود،
و نان از خرمن خویش فراهم آور.
یک کیل دانه که خدا به تو بدهد،
نیکوتر از پنج هزار است که با تعدی به دست آید…
درویشی در دست خدا،
نیکوتر از توانگری در انبارهاست؛
یک گرده نان با دل خوش داشتن،
بهتر از ثروت آمیخته به بدبختی است…
البته این ادبیات، که با روح تقوا و نیکوکاری تدوین شده، هرگز مانع آن نبوده است که حرص و آز و هوا و هوس بشری کار خود را بکند. افلاطون مردم آتن را به دانشدوستی، و مردم مصر را به مالپرستی توصیف کرده، شاید در این توصیف تعصب ملی دخالت داشته است؛ ولی، اگر گفته شود که مصریان همچون امریکاییان دنیای قدیم بودهاند، در این گفته مبالغه نشده است: آنان مردمی مسحور عظمت، و فریفتة بناهای بزرگ بودند و، با کمال جدیت، در گردآوردن مال میکوشیدند و، حتی در خرافات فراوانی که در بارة جهان دیگر به آنها معتقد بودند، مردمی عملی به شمار میرفتند. از همة ملتهای گذشته، در حفظ و نگاهداری آثار و عقاید قدیم خود، محافظهکارتر بودند؛ هر چه تغییر میکردند، باز بر همان حال خود باقی میماندند. در طول مدت چهل قرن، هنرمندان ایشان از آنچه عرف قدیم بر آن جریان یافته بود پیروی و تقلید میکردند، آثاری که از ایشان برجای مانده نشان میدهد که این
کار دین و آیین ایشان شده باشد. توجه به آثاری که از ایشان برجای مانده نشان میدهد که مردمی عملی و واقعبین بوده، جز در مسائل دینی، هیچگاه پایبند خرافات و چیزهای بیمعنی نبودهاند؛ به زندگی براساس عاطفه و احساسات نظر نمیکردند؛ آنگاه که کسی را میکشتند، خود را مانند یکی از قوای طبیعی تصور میکردند، و به این ترتیب از آسایش ضمیر ایشان چیزی کاسته نمیشد. سرباز مصری دست راست یا آلت مردی کشته را میبرید و آن را نزد منشی مخصوص میآورد تا، همچون عمل نیکی، در نامة اعمال نیک او ثبت کند. در دورة سلسلههای اخیر، مردم مصر در نتیجة امنیت داخلی، که تنها جنگهای دور دست گاهی آن را مختل میساخت، رفته رفته عادات و صفات جنگی خود را از دست دادند؛ به این سبب بود که مشتی از سربازان رومی توانستند بر تمام مصر مسلط شوند.
چون بیشتر آنچه در بارة مصریان میدانیم از روی آثاری است که از گورها به دست آمده، یا از روی تصاویر دیواری معابد است، از این تصادف محض دچار اشتباه شده، دربارة سختی و صلابت و وقار مصریان قدیم بیش از اندازه مبالغه کردهایم. آنچه از پارهای مجسمهها و نقشهای برجسته یا داستانهای فکاهی مربوط به خدایان برمیآید، گواه بر آن است که در مزاح و فکاهیهپسندی نیز مصریان پیشرفته بودهاند و بازیها و مسابقههای عمومی مانند شطرنج و نرد داشتهاند. و به کودکان خود بازیچههایی که هم امروز نیز رایج
است، مانند گلوله و توپ و فرفره و نظایر آنها، هدیه میدادند؛ و برای کشتی و مشتزنی و جنگ انداختن گاوان مسابقههایی تشکیل میدادند. در روزهای جشن عمومی، خدمتگزاران تن اربابان خود را با روغن چرب میکردند و بر سر ایشان تاج گل میگذاشتند، و شراب مینوشیدند و برای یکدیگر هدیه میفرستادند.
آنچه از نقاشیها و مجسمهها میتوان استنباط کرد این است که مردم مصر نیرومند و پیچیدهگوشت و شانه فراخ و کمر باریک و ستبر لب بودهاند. و، چون پیوسته پابرهنه راه میرفتهاند، کف پایشان پهن بوده است. این تصاویر، طبقات عالی مردم را لاغر اندام، درازبالا، با هیبت، با چهرة بیضی شکل، پیشانی عقب رفته، بینی دراز و مستقیم، و چشمان جذاب و باشکوه نمایش میدهد. پوست آن مردم، در هنگان تولد، سفید رنگ بوده (و این نشان میدهد که از تخمة آسیایی بودهاند، نه از نژاد افریقایی)، ولی به محض آنکه آفتاب سوزانی به مصریان میرسیده، به رنگ گندمی درمیآمدهاند. در میان نقاشان مصری عادت بر آن جاری بوده است که مردان را به رنگ سرخ و زنان را به رنگ زرد نقاشی کنند؛ شاید این دو رنگ مخصوص در آرایش زنان و مردان به کار میرفته است. این که گفتیم، مخصوص طبقات برجستة مردم بوده است، ولی یک مرد عادی به همان صورتی بوده است که نظیر آن را در مجسمة «شیخالبلد» مشاهده میکنیم؛ به این معنی که قدی کوتاه و تنی درهم فرورفته داشته؛ این از آن سبب بوده است که رنج فراوان میکشیده و خوراک نامناسب میخورده است. آثار چهرة خشن و بینی عریض و پهن شده داشته؛ با هوش بوده، ولی طبعی درشت داشته است. ممکن است که افراد ملت و فرمانروایان از دو نژاد مختلف بوده باشند؛ این حالتی است که در بسیاری از ملتهای جهان نظیر آن دیده میشود؛ ممکن است شاهان و فرمانروایان از نژاد آسیایی بوده باشند و تودة مردم از نژاد افریقایی. موهای سیاه و گاهی مجعد داشتند، ولی هرگز موهای ایشان حالت پشمی نداشته است. زنان به بهترین شکل، و درست مانند زمان ما، موهای خود
را کوتاه میکردهاند؛ مردان ریش خود را میتراشیدند و سبیلها را وا میگذاشتند و خود را با گیسوان عاریه زینت میدادند. غالباً، برای آنکه بهتر بتوانند کلاهگیس بر سر بگذارند، موهای سر را نیز میتراشیدند؛ حتی زنان خانوادة سلطنتی (مثلاً تی، مادر اخناتون) موهای سر خود را میتراشیدند تا بهتر بتوانند گیس عاریه و تاج را بر سر قرار دهند. یکی از مراسمی که ناچار باید از آن اطاعت شود این بود که شاه بایستی بزرگترین کلاهگیس را بر سر بگذارد. بنا بر وسایلی که در اختیار داشتند، نقایص و زشتیهای طبیعی را با وسایل آرایش و بزک کردن از میان میبردند.گونهها و لبهای خود را با غازه سرخ میکردند و به ناخنهای خویش رنگ میزدند و گیسوان و دست و پا را روغنمالی میکردند؛ حتی در مجسمهها نیز زنان مصری سرمه کشیده دیده میشوند. ثروتمندان، در گور مردگان خویش، هفت نوع روغن و کرم و دو نوع غازه قرار میدادند. در میان آثار مقابر، مقدار زیادی اسباب آرایش، آینه، استره، اسباب مجعد ساختن مو، سنجاق زلف، شانه، جعبة اسباب بزک، و بشقاب و قاشقهایی به اشکال مختلف، از چوبی و عاجی و مرمری یا مفرغی، به صورتهای زیبا به دست آمده که هر یک متناسب با کاری است که برای آن ساخته شده. هنوز مقداری از سرمهها در لولههای سرمهدان باقی است؛ آن رنگ سیاهی که برای آراستن ابرو و چهرة زنان عصر حاضر به کار میرود، به خط مستقیم، از همان روغنی مشتق شده که مصریان در زمانهای گذشته به کار میبردهاند؛ وسیلة این انتقال اعراب بودهاند، و از نام عربی همین سرمه، یعنی «الکحل»، کلمة الکل (=الکحول Alcohol)، که امروز استعمال میکنیم، ساخته شده. برای خوشبو ساختن تن و جامه، انواع گوناگون عطرها را به کار میبردند؛ نیز خانهها را، با بخور و مر، بخور میدادند و معطر میکردند.
در مصر قدیم، برلباس پوشیدن، انواع تطور و تکامل گذشته، و از برهنگی اولیه تا با شکوهترین لباسهای دورة امپراطوری در آن مشاهده میشود. در آغاز، کودکان پسر و دختر، تا سیزدهسالگی، سر تا پا برهنه بودند و، جز گوشواره و گردنبند، هیچ چیز با خود نداشتند. ولی دختران کمی شرم مینمودند و به کمرگاه خود کمربندی از مروارید و خرمهره و نظایر آن میآویختند. لباس خدمتگزاران و کشاورزان منحصر به تکة پارچهای بود که دور کمر خود میبستند. در دورة سلطنت قدیم، بدن مردان و زنان، در کوچه و بازار، تا نافگاه برهنه بود و لنگ کوتاهی، از پارچة سفید، تا بالای زانو را میپوشانید؛ چون شرم و حیا مولود عادت است و طبیعت را در آن دستی نیست، این پوشش ساده اسباب آسایش خاطر آن مردم را فراهم میآورد، همان گونه که دامنها و سینهبندهای انگلیسی زمان ملکه ویکتوریا، یا لباسهای شبنشینی زمان حاضر نیز چنین است. این ضربالمثل قدیمی چه صحیح میگوید که: «فضیلت چیزی نیست جز معنایی که گذشت روزگار به کارها و عادات ما میدهد.» حتی کاهنان نیز، در دورة سلسلههای نخستین مصر، به پوشاندن عورت بس میکردند؛ نمونة آن را در مجسمة رانوفر میبینیم. هر چه توانگری بیشتر میشد، لباس و انواع آن نیز افزایش مییافت. در دورة سلطنت میانه، لنگ دیگری بلندتر از لنگ نخستین، بر آن افزودند؛ در دورة سلطنت جدید، پوششی برای سینه و روپوشی برای شانهها اضافه کردند، که گاه گاه به کار میرفت. رانندگان ارابهها و تربیتکنندگان اسب لباسهای با هیبت میپوشیدند، و شاطران شاهی با این لباسها در کوچهها میدویدند تا راه را برای اسب یا ارابة خواجگان خود باز کنند. در دورههای فراوانی و تجمل اخیر، زنان دامن تنگ را به دور انداختند و، به جای آن، پارچة عریض و طویلی بر دوش میانداختند و کنار آن را، در زیر پستان راست، سنجاق میزدند؛
پیکرة چوبی «شیخالبلد»، موزة قاهره؛ عکس از موزة هنری مترپلیتن، نیویورک – مصر باستان
در عین حال، زردوزی و گلدوزی و حاشیه و گلابتون دادن به لباس رواج یافت و، رفته رفته، روشها و مدهای تازه، مانند مار، به هر خانه راه پیدا کرد و بهشت برهنگی اولیه را به جهنم تجمل در لباس پوشی مبدل ساخت.
هر دو جنس مرد و زن علاقه به زر و زیور داشتند و گردن و سینه و بازو و مچ دست و مچ پا را با جواهرات میآراستند. در آن هنگام که آسایش و رفاه و فراوانی در مملکت زیاد شد و باج و خراج املاک آسیایی، و بازرگانی در مدیترانه، اسباب توانگری مردم را فراهم آورد، خودآرایی با جواهرات چیزی بود که هر مصری در پی آن برمیخاست و دیگر از اختصاصات طبقات ثروتمند به شمار نمیرفت. هر منشی یا تاجری خاتمی از سیم یا زر داشت، و هر مرد حلقهای در انگشت میکرد، و هر زن با گردنبندی خود را میآراست. این گردنبندها انواع بیشمار داشت؛ این مطلب از آنچه امروز در موزهها برجای مانده بخوبی آشکار است؛ طول بعضی از آنها از پنج- شش سانتیمتر تجاوز نمیکند و درازی بعضی دیگر تا یک متر و نیم میرسد؛ بعضی سنگین و ستبر است، و در پارهای دیگر، ظرافت به اندازهای است که با «بهترین ملیلهکاریهای شهر ونیز، از لحاظ سبکی و نرمی،» رقابت میکند. در سلسلة هجدهم، همراه داشتن گوشواره امر رایجی بود و همه، از پسر و دختر و مرد و زن، گوشهای سوراخ شده داشتند و گوشواره به کار میبردند. مردان، مانند زنان، خود را با انگشتری و بازوبند و گلوبندهایی که با مروارید و سنگهای گرانبها آراسته شده بود زینت میدادند. به طور خلاصه باید گفت که اگر زنان قدیم مصر اکنون دوباره به دنیا میآمدند، از لحاظ رنگ کردن و روغن زدن سر و صورت، و خود را با جواهرات آراستن، محتاج آن نبودند که چیزی از زنان معاصر ما بیاموزند.
http://javadpz.blogfa.com