ورود

ثبت نام

موسسه قرآن و نهج البلاغه
home-icone
Institute of Quran & Nahjul Balaghah

جايگاه جن و جادوگر در عالم

فهرست مطالب

جنيان و سرعت انتقال اشياء:


قران مي فرمايد: وقتي هدهد براي حضرت سليمان(علیه السلام) خبر آورد که يک خانمي با اين خصوصيات در قوم سبا هست، حضرت فرمودند چه کسي مي تواند تخت او را اينجا بياورد؟ دو کس بلند شدند يکي عفريت جن و ديگري جناب حضرت عاصف بن برخيا. عفريت يعني شرور، معلوم است يکي از جنيان شرور در خدمت حضرت بوده و حضرت او را اسير کرده بودند و از اين طريق نقش ايمان را در اسير کردن جنيان شرور به ما مي نمايانند. آيا شياطين بايد سر به سر ما بگذارند يا ما بايد کاري کنيم که آنها تحت قدرت ما باشند؟ قرآن مي فرمايد: «قال عفريت من الجن انا آتيک به قبل ان تقوم من مقامک و اني عليه لقوي امين» (1) عفريت جن گفت: من مي توانم تخت آن خانم را قبل از آنکه از جايتان بلند شويد و جلسه تمام شود بياورم، پس معلوم مي شود جنينان چنين تواني دارند، منتها توانايي هاي آنها در زمان انجام مي گيرد و به همين جهت گفت: قبل از اينکه جلسه تان تمام شود آن تخت را مي آورم. در حالي که عاصف بن برخيا عرض کرد قبل از آنکه چشمت به هم بخورد مي آورم. يعني کار عاصف در بي زمان و در عالمي فوق عالم ماده صورت مي گيرد. عرض بنده آن است که اين آيه نشان مي دهد جنيان مي توانند با سرعت زياد چيزي را جا به جا کنند. حتماً شنيده ايد که گاهي مي گويند چيزهايمان که گم شده، جني ها برده اند، دروغ نيست، البته بعضي ها خودش
ان يادشان مي رود چيزهايشان را کجا گذاشته اند، بي خودي گردن جني ها مي گذارند اما بالاخره جني ها مي توانند اين کار را بکنند.


  اخيراً خواهري فريب خانمي را خورده بود که کارهاي غيرعادي انجام مي داد و به او گفته بود مي خواهم شما را با امام زمان (عج) آشنا کنم، او را به جمکران مي برد و مي گفت به من دستور داده اند بايد با پاي برهنه دور مسجد جمکران بدويم. اين خانم مي گفت در مسيري که از اصفهان به طرف قم مي رفتيم يک مرتبه همان طور که پهلوي من نشسته بود لباسش عوض شد. بنده عرض کردم اين با جني ها ارتباط دارد. ابتدا نمي پذيرفت و اين کارها را حمل بر کرامت مي کرد، مي گفت مثلاً همان طور که داخل اتاق ايستاده يک دفعه چادرش عوض مي شود، يا براي ما ميوه تازه مي آوردند که مثلش در بازار نيست. مي گفت: کفش هايمان گم شد، بعد از چند روز گفت: کفش ها زير مبل خانه مادرتان است. بنده بر اساس همان کاري که عفريت جن انجام داده عرض کردم اين با جنيان ارتباط دارد و هيچ کرامتي هم در کار نيست، به او بي محلي کنيد وگرنه پاي جنيان را خودتان در زندگي تان باز مي کنيد.


جادوگران واقعي با رياضت هاي سخت، پدر خود را در مي آورند تا با جنينان مرتبط شوند تا آنها خبرهايي نيمه کاره و به درد نخور را براي آنها بياورند و شما را به خودشان مشغول کنند. شما از خود نمي پرسيد اگر اين جادوگران کاري مي توانستند بکنند، چرا اول براي خودشان نمي کردند، چرا اکثر آنها فقير و بدبخت اند؟
با دقت در آيه ي 102 سوره ي بقره که عرض شد در مورد جادوگران مي فرمايد: «و ما هم بضارين به من احد»؛ آنها هرگز نمي توانند ضرر بزنند «الا باذن الله» مگر اينکه خدا بخواهد. زيرا اين سنت خداست که آدم هاي نادان تنبيه شوند. حال سنت تنبيه آدم نا
دان صورت هاي مختلف دارد، يک صورتش اينکه ماشين به او مي زند، يا دزد اموال او را مي برد. يکي از صورت هاي تنبيه خدا اين است که با مسئول اداره اش درگير مي شود و او حقوقش را کم مي کند، يکي هم اينکه از طريق جادوگران ضربه مي خورد. پس يکي از راه هايي که خدا آدم ها را تنبيه مي کند از طريق جادوگر است، نه اينکه جادوگر همه کاره است و هر کاري خواست مي تواند بکند. مگر دزد همه کاره است، چرا دزد به دلش مي افتد اين ماشين را ببرد، چرا ماشين ديگري را نمي برد؟ اينها همه روي حساب است و همه در مسيري که خداوند اذن بدهد انجام مي شود، و اذن خدا هم بي حکمت نيست. شما مي بينيد اين ماشين جلوي فلاني که رسيد ترمزش بريد. بنده در موردي که در فکر بودم اين بنده خدا چه طوري از موقعيتي که براي خود ايجاد کرده نجات پيدا مي کند، خبردار شدم تصادف کرده است، چون فهميدم خداوند در عين تنبيهي که به او کرده شرايط نجات او را از آن موقعيت فراهم نموده است خيلي خوشحال شدم. آن تصادف؛ ظاهرش تصادف بود ولي باطنش تنبيه خداوند بود و به اذن او هم انجام شد. حالا آن راننده چه کاره است که بايد سبب اين تصادف شود و از آن طريق تنبيه شود، آن هم حکمت خاص خود را دارد. زيرا بالاخره دنيا آنچنان است که «و ما تسقط من ورقه الا يعلهما» (2) يک برگ فرو نمي افتد مگر آنکه خدا از آن آگاه است.
پس يکي از راه هايي که خداوند براي بعضي ها به عنوان تنبيه قرار داد از طريق جادوگران و جنيان است. البته اينها آزاد نيستند که بتوانند هر بلايي سر هر کس بياورند، درست است قدرت ما به جنينان نمي رسد، اما قدرت خدا به آنها مي رسد. پس نبايد خودمان را در مقابل قدرت جادوگران دسته بسته بدانيم و فکر کنيم خداوند سرنوشت ما را در دست آنها قرار مي دهد. يکي بگويد نکند فلاني دارد براي من جادو مي کند، مگر دست خودش است! اگر خدا مصلحت بداند و زمينه را ما با بي ايماني خود فراهم کرده باشيم، طبق مصلحت الهي، خداوند از آن طريق ما را تنبيه مي کند، راه نجات هم برگشت به بندگي خدا است و راضي بودن به آنچه خداوند براي ما مقدر کرده است. اگر بنا نيست خدا مرا تنبيه کند، هيچ جادوگري نمي تواند کاري بکند، خودتان شنيده ايد که جادوگران مي گويند فلاني ضدجادو است. نه، او ضدجادو نيست، به جادوگران بايد گفت: شما فکر مي کنيد آنجايي که جادو مي کنيد، جادو بود که اثر کرد ما خودمان با آرزوهاي دنيايي زمينه ي تاثير جادوي شما را
فراهم کرديم.
آري خداوند مي فرمايد: شيطان و قبيله ي او شما را مي بينند و شما آنها را نمي بينيد ؛ «… انه يراکم هو و قبيله من حيث لا ترونهم…» (3) ولي با اينکه مي فرمايد آنها شما را مي بينند، در جاي ديگر ما را متوجه مي کنند نه تنها وسعت ديد آنها محدود است و به عمق عقل ها و قلب ها دسترسي ندارند، حتي به حريم مادي اولياء الهي نيز نمي توانند وارد شوند. قرآن مي فرمايد: «فلما قضينا عليه الموت ما دلهم علي موته الا دابه الارض تاکل منساته فلما خر تبينت الجن ان لو کانوا يعلمون الغيب ما لبثوا في العذاب المهين» (4) پس چون مرگ را بر سليمان مقرر داشتيم جز موريانه که عصاي او را به تدريج مي خورد افراد را از مرگ او آگاه نگردانيد، پس چون [سليمان] فرو افتاد براي جنينان روشن گرديد که اگر غيب مي دانستند در آن عذاب خفت آور باقي نمي ماندند.
از آيه ي فوق برمي آيد که اگر ما اجازه ي ورود به جنينان ندهيم از بسياري از احوالات و افکار ما غافل اند و مي توان با وارد شدن در قلعه ي شريعت الهي از تيررس حيله هاي آنها به دور بود. اين طور نيست که فکر کنيم حال که آنها را مي بينند و ما آنها را نمي بينيم آنها اجازه داشته باشند به راحتي وارد حريم شخصي ما شوند و با ما مقابله نمايند.
جالب است که جنيان طبق آيه ي فوق اقرار مي کنند که: «لو کانوا يعلمون الغيب ما لبثوا في العذاب المهين» اگر از غيب آگاهي داشتيم در عذاب خوار کننده گرفتار نمي مانديم. اين مي رساند که اولا ً: اينها جنيان شروري بوده اند که حضرت سليمان(علیه السلام) آنها را در اسارت خود درآورده بودند. ثانياً: با همه ي زرنگي که داشته اند نفهميدند حضرت سليمان(علیه السلام) رحلت کرده اند.
لازم است در رابطه با نقش جادوگران، سخن خدا را يک اصل بگيريم که مي فرمايد: «و ما هم بضارين به من احد الا باذن الله» هيچ جادوگري، هيچ ضرري به کسي نمي تواند برساند، مگر به اذن خدا. پس اشکال در ما است که زمينه ي تاثير شيطان را در خود فراهم مي کنيم.


 


سحر و بي نتيجه بودن آن:


در جواب اينکه سوال فرموديد چرا سحر حرام است، عرض مي کنم سحر يک نوع جهت گيري به طرف عوامل غيرالهي است و لذا هم فعل ساحر حرام است، هم فعل آن کس که نزد ساحر مي رود. حتي از ظاهر آيات بر مي آيد که سحر از مشروب خوردن و قمارکردن بدتر است. و چون در سحر جهت ساحر و شخصي که به ساحر رجوع مي کند، غيرالهي است به هيچ نتيجه اي نخواهند رسيد. زيرا قرآن مي فرمايد: «و لا يفلح الساحر حيث اتي» (5) ساحر هيچ وقت نه رستگار مي شود و نه نتيجه مي گيرد و نه نتيجه مي دهد، هرجا بيايد. چون آن ساحراني هم که حرفه اي هستند با ضعيف ترين و پست ترين جنيان ارتباط دارند، جنينان فهميده و عاقل هيچ وقت به جادوگران اعتنا نمي کنند. مگر آدم هاي ضعيف و نفهم در بين انسان ها کاري مي توانند بکنند که جنيان نفهم بتوانند کاري بکنند؟ در دنياي خودمان آدم هاي سودجو و خودخواه مي توانند به آدم هاي ساده و ضعيف و بي دين زور بگويند. در رابطه با جن ها هم آنهايي که ساده تر و ترسو هستند به تسخير جادوگران در مي آيند، آنهايي که مي شود با حيله و تهديد در اختيار گرفت. خود جن ها هم از اين تسخيرها که به دست جادوگران انجام مي شود ناراحتند، مثل آدم هايي که از دست ارباب خود ناراحت اند ولي توان و هنر مخالفت ندارند، لذا جنيان تسخير شده اگر در فرصتي توانستند به خود جادوگران ضربه بزنند حتما مي زنند. آقاي ايوبي قائني در کتاب «سفينه الصادقين» قضيه اي را نقل مي کنند از فردي که چند جن در اختيار داشت و از اين طريق بقيه را مورد آزار و اذيت قرار مي داد و در يک غافلگيري همان جن ها او را خفه ک
ردند.
بايد متوجه بود که همه ي ما در معرض امتحان هستيم و لذا در مشکلاتي قرار مي گيريم تا معلوم شود در مشکلات و مصيبت ها به کجا رجوع کنيم، پس از مدتي مشکلات مي روند، حال اگر به غير خدا رجوع کرده باشيم در اين امتحان رو سياه مي شويم، همان طور که رضاخان و صدام آمدند و رفتند و روسياه شدند و عده اي مثل مرحوم مدرس «رحمه الله عليه» و حضرت امام خميني «رحمه الله عليه» تحت تاثير قلدري آنها قرار نگرفتند و روسفيد شدند، ولي عده اي هم به همان پناه بردند و روسياه شدند، در ساير امور هم قضيه از همين قرار است.
عده اي در مشکلات به فالگير پناه مي برند و به ظاهر هم کارشان درست مي شود، غافل از اينکه علت رفع مشکل آنها به آن جهت بود که مدت امتحانشان به سر آمد، اما با رجوع به فالگير و جادوگر در رويارويي با آن مشکلات، روسياه شدند. مگر مي شود از طريق حرام کسي به نتيجه برسد؟ مثل شاه که به نتيجه نرسيد، شاه ساواک درست کرد تا جوانان ما را شکنجه کند و آنها را از جلو راه خود بردارد. ولي با اين کار سرنوشت خود را بدتر کرد و روز به روز خود را به سقوط نزديک تر نمود.
آيه اي که عرض شد روشن مي کند که ساحر هيچ موقع و در هيچ شرايطي نه براي خودش مي تواند کاري بکند و نه براي بقيه.


 


جايگاه چشم زخم:


پرسيده ايد آيا چشم زخم تاثير دارد؟ بله چشم زخم تاثير دارد، قرآن هم به آن اشاره دارد و مي فرمايد: «و ان يکاد الذين کفروا ليزلقونک بابصارهم لما سمعوا الذکر و يقولون انه لمجنون * و ما هو الا ذکر للعالمين» (6) محققاً آنها که کافر شدند وقتي قرآن را شنيدند نزديک شد با چشم هاي خود تو را به زمين بيندازند و گفتند او ديوانه است ـ در حالي که اين حرف ها همه از شدت خشمشان بود ـ و قرآن چيزي جز ذکر الهي براي عالميان نيست. رسول خدا «صلي الله عليه و آله و سلم» در تفسير آيه ي فوق فرمودند: «چشم زخم، حق است» (7) نيز مي فرمايد: «ان العين لتدخل الرجل القبر و تدخل الجمل القدر» (8) چشم زخم؛ مرد سالم را در قبر و شتر سالم را در ديگ مي کند.


حالا بر شخصيتي مثل پيامبر «صلي الله عليه و آله و سلم» اثر نمي کند بحث ديگري است. مگر مي شود روح قدرتمند رسول خدا «صلي الله عليه و آله و سلم» تحت تاثير روح هاي تنگ قرار گيرد؟ آري روح ها مي توانند بر همديگر تاثير گذارند ولي شرطش آن است که روح ها از همديگر تاثيرپذير باشند.
در موضوع چشم زخم قضيه از اين قرار است که بعضي از روح ها در عين تنگ نظري، در تمرکز روي موضوعي رشد کرده اند، همان طور که بعضي از روح ها در عين وسعت، در تمرکز روي موضوعي رشد کرده اند.
اينکه مي فرمايند: نگاه به صورت مقدس اميرالمومنين(علیه السلام)  ثواب دارد، به جهت بهره مندي از روح متعالي آن حضرت است. چون روحي که پشت اين صورت قرار دارد آن قدر با برکت و نسبت به بقيه دلسوز و مهربان مي باشد که انسان با نظر به آن حضرت از آن روح متاثر مي شود. يا اينکه مي گويند به ديدن ارحام برويد تا روحتان تغذيه شود، چون ارحام نظر لطف به ما مي کنند و روحمان وسعت مي يابد. ائمه «عليهم السلام» که جاي خود دارد، حتي علمايي که روي خود زحمت کشيده اند مي توانند آنچنان روح انسان را تحت تاثير قرار دهند که ميل او تغيير کند. يکي از رفقاي خوب ما مي
گفت دلم مي خواست از يک سلسله افکار راحت شوم ولي زورم به خودم نمي رسيد، خدمت يکي از علماء رفتم و عرض کردم حاج آقا شما به من بفرمائيد اين افکار را از ذهنم دور بريزم. آن عالم قضيه دستش بود به من دستور دادند که ديگر آن طور فکر نکنيد و آن افکار را دور بريزيد. رفيق ما مي فرمود بعد از آن ديگر آن فکرها از ذهنم رفت. آري تاثير افکار بر افکار يک واقعيت است ولي اکثر آنهايي که دنبال فالگير و رمال و احضار روح مي روند تاوان جدا شدن از روح اولياء و علماء رباني را مي دهند. از منبر و مسجد و روحاني جدا شدن آرام آرام کار را به رجوع به فالگير، رمال و جادوگر و شيطان مي کشاند. روح انسان طوري است که نياز دارد با بقيه ارتباط برقرار کند، حتي در سير و سلوک اين قدر که ارتباط با استاد موثر است کتاب موثر نيست، کتاب در مرتبه دوم است، چون تاثير جنبه هاي روحاني استاد واقعي سرعت سير را بيشتر مي کند.
همان طور که روح هاي پاک مي توانند از خود انوار معنوي القاء کنند و عزم ها را در توجه به معنويات زياد نمايند و در نتيجه انسان قدرت تمرکز در مسائل توحيدي نصيبش شود، بعضي از روح ها چون در مسائل پست متمرکز شده اند، مي توانند روح افراد را تحت تاثير تنگ نظري خود قرار دهند و در نتيجه بدن انسان چون تحت تاثير روح است، آسيب ببيند. شايد طرف خودش نداند که حسود است ولي وقتي امکاناتي را در زندگي شما ديد نمي تواند تحمل کند، روحي که شديداً به حسادتش ميدان بدهد به طوري که سختش باشد که مثلاً شما عينک خود را عوض کرده ايد، به عينک که نگاه مي کند، شرايط از بين رفتن آن پيش مي آيد، يا مي شکند و يا گم مي شود و…، اين روح مثل يک مرتاض شده است که سال ها روح خود را روي موضوعي متمرکز کرده، با اين فرق که روح خودت را در توجه به افراد متمرکز کرده اند و در اثر آن تمرکز و آن حسادت در برخورد با ديگران ـ حتي ناخودآگاه ـ بر روح افراد تاثير مي گذارند به طوري که جسم آنها هم تحت تاثير قرار مي گيرد، و يا روح آنها به سوي جهتي سير مي کند که موجب هلاکتشان مي شود. به همين جهت به ما فرموده اند امکانات خود را خيلي به نمايش نگذاريد.
اميرالمومنين(علیه السلام)  از دوران کودکي مکرر پيش مي آمد که چشم هايشان درد مي گرفت. به طوري که ايشان در جنگ خيبر در آن شبي که فردايش خيبر را فتح کردند، آنقدر چشم شان درد مي
کرده است که وقتي پيامبر «صلي الله عليه و آله و سلم» فرمودند؛ فردا پرچم را به کسي مي دهم که کرار است و فرار نيست. اصحاب مي گويند به همه کس فکر مي کرديم به غير از اميرالمومنين «عليه السلام». پيامبر «صلي الله عليه و آله و سلم» آب دهان مبارکشان را بر چشمان اميرالمومنين(علیه السلام) ماليدند. حضرت علي(علیه السلام) مي فرمايند: ديگر براي هميشه چشمانم خوب شد. چون رسول خدا «صلي الله عليه و آله و سلم» با اين عمل اميرالمومنين(علیه السلام) را تحت تاثير روح خود قرار دادند. در خاطرات آيت الله بروجردي داريم که ايشان در دوره ي ميانسالي چشمشان ضعيف مي شود و خيلي غصه مي خورند که مطالعه و تحقيقاتشان مختل شده است، مي گويند در بين دسته عزاداران امام حسين(علیه السلام) که گِل روي سرشان ماليده بودند يک کمي از آن گِل ها را به چشمانم ماليدم و تا سن 80 سالگي ديگر نيازي به عينک نداشتند. چون از طريق گِل هاي سر عزاداران سيدالشهداء(علیه السلام) به نور آن حضرت متصل شدند و روحشان تحت تاثير نور حضرت سيدالشهداء « عليه السلام»، به نحو بهتري قدرت تدبير بدنشان را پيدا کرد.
عرضم اين بود ؛ روحي که بيست سال است حسادتش را مدام رشد داده است آنقدر در تنگ نظري رشد کرده که وقتي به شما نگاه مي کند جسم و روح شما تاثير مي گذارد. در مورد ميدان عمل انساني که قدرت چشم زخم زدن دارد موضوع بر همان اساسي است که خداوند در مورد ساحران فرمود که: «و ما هم بضارين به من احد الا باذن الله» (9) آنها نمي توانند به احدي ضرر برسانند مگر به اذن خدا. همان طور که شما از ديگر عوامل ممکن است به اذن الهي ضربه بخوريد، چشم زخم هم از آن عوامل است، زمينه ي تاثير در شما بايد فراهم باشد، مثل سرماخوردگي که زمينه ي تاثير ويروس آن در شما بايد باشد، و يا مثل فريب خوردن از افراد که با تحريک خيال انسان را فريب مي دهند. ريشه ي تمام اين تاثيرات، در تاثيرپذيري روح در خود انسان است. کسي که توکلش به خدا کم است بيشتر تحت تاثير قرار مي گيرد و به اسباب هاي دنيايي اميدوار مي شود. روحي که با خداي واحد به نحو مطلوب مرتبط نيست، جهت روحش در آرزوهاي دنيايي پراکنده است و لذا عزم واحد ندارد و جهت روحش به همان اندازه ضعيف مي شود و تحت تاثير روح فردي قرار مي گيرد که قدرت چشم زخم دارد.
مگر مي شود هم چشم زخم نخوري و سحر و جادو بر تو اثر نکند و هم سجده و رکوع طولاني نداشته باشيد؟ اک
ثر مردمي که به نحو مطلوب به عبادت نمي پردازند عموماً از شيطان بازي مي خورند، حال يا جادوگران بازيشان مي دهد يا خيالاتشان تحت تاثير تبليغات قرار مي گيرد، فرق نمي کند، اگر برايت جادو هم نکنند، هزار جور ديگر جادو شده اي، نجات از اين خطرات را بايد رکوع و سجود حل کنيم. مگر اين خانمي که الان موهايش را بيرون گذاشته و به خيابان آمده سحر نشده است و سرنوشتي بس خطرناک تر از آن که برايش جادو کرده اند، ندارد؟ اين را هم شيطان سحر کرده است، منتها نه از طريق جادوگر، از طريق تبليغات
دنياي کفر. ريشه ي تاثير هر دو هم در بيرون آمدن از بندگي خدا و در بي توکلي و بي ايماني است. شيطان او را يک طور، مرا يک طور ديگر، شما را هم به نحوي ديگر سحر کرده است، جدايي از شيطان با پناه بردن به خدا ممکن است. از طريق بندگي پروردگار است که مي شود با نور خدا مسئله را حل کنيد.
اينکه روح ها چنين تاثيراتي را دارند به خودي خود ميتواند خوب باشد، مثل همه چيزهاي دنيا. آب به خودي خود خوب است، اما همان آب اگر در مسير درستي قرار نگيرد سيل مي شود، ما بايد مواظب باشيم خود را در مسير سيل قرار ندهيم. همان طور اگر افرادي توانايي چشم زدن داشته باشند، مثل هر صفتي که بايد اصلاح کرد، بايد خود را اصلاح کنند، وگرنه خودشان ضرر مي کنند، خواه به بنده يا شما بد کنند يا نکنند، آنها نيستند که در زندگي من و شما نقش دارند، ما هستيم که بايد با اصلاح خود تاثير چشم زدن آنها را به صفر برسانم. شيطان نه تنها به آدم هاي خوب ضرر نمي رساند، بلکه در خوبي آنها هم نقش دارد، چون آنها را دائم وسوسه کرد و آنان با پناه بردن به خدا و عبادات الهي توکلشان زياد شد و رشد کردند. يکي از عرفا مي گويد: «خدايا دستت درد نکند با اين شيطانت» دقت بفرمائيد نمي گويد دست شيطان درد نکند، مي گويد دست خدا درد نکند که با ايجاد زمينه ي وسوسه ي شيطان از يک طرف و الهام ملائکه از طرف ديگر، بنده پروري کرد.


 


سحر، حرکتي به سوي باطل:


قرآن در رابطه با ارزش کار ساحران مي فرمايد: «ويتعلمون ما يضرهم و لا ينفهم» (10) آنهايي که سحر آموزش مي دهند، چيزي را آموزش مي دهند که ضرر به آنها مي رساند ولي نفعي براي آنها ندارد. سحر نه براي ساحر هيچ فايده اي دارد، نه براي کسي که به ظاهر به او کمک مي کنند تا از طريق سحر از خطرات رهايي يابد، بلکه ضرر مي رساند بدون هيچ نفعي. چون سراسرش رفتن در مسير باطل است، تمام تلاش آنها در نهايت بي ثمر خواهد بود. معاويه بسيار تلاش کرد تا پسرش يزيد وليعهد شود. يکي از کارهايش اين بود که امام حسن(علیه السلام) را زهر خوراند و شهيد کرد تا مانعي در راه ولايتعهدي پسرش در بين نباشد، نتيجه اش اين شد که دست پسرش را به خون امام حسين(علیه السلام) آلوده کرد. بايد همواره متوجه باشيم کار باطل اگر ظاهرش هم زيبا جلوه کند و انسان احساس کند دارد موفق مي شود و در نهايت رسوايي و بي ثمري پيش مي آورد. نگوييد اين جادوگر خيلي زرنگ است و کارها را خوب پيش بيني مي کند، فرض ميگيريم زرنگي اش در حد معاويه باشد، نتيجه چه مي شود؟ به قرآن توجه کنيد که مي فرمايد: سحر به خودي خود هيچ نفعي ندارد. حالا موضوع گناهي که انسان با رجوع به ساحر مرتکب مي شود بحث ديگري است. قرآن در رابطه با شراب و قمار مي فرمايد: «يسالونک عن الخمر و الميسر قب فيهما اثم کبير و منافع للناس و اثمهما اکبر من نفعهما…» (11) ؛ درباره ي شراب و قمار از تو مي پرسند بگو در آن دو گناهي بزرگ و سودها
يي براي مردم است ولي گناهشان از سودشان بزرگ تر است.
مي فرمايد درست است که مشروب بد و حرام است اما نفع هم دارد با اين همه گناه آن از نفع آن بيشتر است. اما راجع به سحر مي گويد يک ذره هم نفع ندارد. از اين آيه مي فهميم حالا که سحر هيچ فايده اي ندارد بهتر است انسان سحر نداند. حال اگر من بروم عمرم را جهت آموزش اين کار بي ثمر تمام کنم، در قيامت بايد جواب بدهم. از طرفي با توجه به اينکه قرآن مي فرمايد آموزش سحر، آموزش چيزي است که هيچ نفعي ندارد و ضرر دارد، اگر جادوگر، جادوگر واقعي هم باشد و به واقع از طريق جنينان سر به سر ما بگذارد، کاري نمي تواند بکند، چه رسد که اکثر مدعيان سحر، هيچ جني در اختيار ندارند و عموماً افکاري را به خيالات ما القاء مي کنند، مثل همان کتکي که طرف از جنيان مي خورد و در واقع از خيالات خود کتک مي خورد. با اين همه اگر اراده کنند که سر به سر ما بگذارند، به اذن خدايي است که فرمود: آنها به خودي خود قدرت هيچ نفع و ضرري ندارند، چشم زدن نيز در همين راستا است. امام حسن(علیه السلام) مي فرمايند: دواي چشم زخم اين است که آدمي اين آيه را بخواند: «و ان يکادالذين کفروا ليزلقونک بابصارهم لما سمعوا الذکر و يقولون انه لمجنون و ما هو الا ذکر للعالمين » (10) که بحث آن گذشت.


 


چگونگي احضار روح:


در بحث احضار روح هم موضوع بايد درست بررسي شود، چون در واقع در احضار روح، روحي احضار نمي شود و پاي شيطان در ميان است. حتي همان هايي که به گفته ي خودشان احضار روح مي کنند، مي گويند؛ ابتدا مي گوييم خودت را معرفي کن اگر معرفي نکرد مي فهميم شيطان آمده است، بساط را جمع مي کنيم، چون کار خطرناک مي شود.
يکي از همين افراد مي گفت با اينکه در عمليات احضار روح، روحي که آمد خود را معرفي نکرد، باز هوس کردم ادامه دادم، به قول خودش طوري دست آنها افتاده بود که به راحتي در جسم و روحش تصرف ها مي کردند، مي گفت: يک مرتبه کيفي را که دستم بود آن قدر سنگين مي کردند که نمي توانستم از زمين بلند کنم، يا مي گفت وسط جمعيت قلقلکم مي کردند و موجب آبروريزي مي شدند. مي گفتند بايد بروي زباله داني ها را تميز کني و شده بودم يک آدم خُل و چِل. مي گفت: مي خواستم غذا بخورم هنوز دو لقمه نخورده بودم مي گفتند پاشو برو غذاها را بيانداز توي سطل زباله، و خلاصه از او يک آدم اين چنيني ساخته بودند. چه کسي شروع کرد؟ جز اينکه خودش به آنها ميدان داد؟ ولي چون آدم خوبي بود و خداوند مي خواست فقط او را تنبيه کند، يک مرتبه رفته بود خدمت يکي از علماء سادات، ناخودآگاه شروع کرده بود قضيه اش را براي آن آقا تعريف کند آن عالم هم به نور علم و سيادتش تاثير لازم را مي گذارد و او را در پناه خود مي گيرد. مي گفت: در حيني که در خدمت آن آقا بودم داد مي زند پاشو بيا بيرون. آن عالم آن شب هم او را نگه داشت تا صُور ذهينه او از تاثير آنها آزاد شود و به لطف الهي نجات يافت. با اين همه تا مدتها مشکل داشت به طوري که ظاهرش هم ديگر ظاهر انسان هاي معمولي نبود.


بايد در رابطه با احضار روح با هوشياري بيشتري تامل بفرمائيد، حال چه آن روح خود را معرفي کند و چه نکند، فرق نمي کند، در هر حال حضور شيطان در ميان است، با اين تفاوت که ابتدا ميان حضور خود را در ما امتحان مي کند و سپس وارد مي شود. ممکن است در احضار روح اراده کنيد مثلاً روح پدربزرگتان حاضر
شود و شما سوال کنيد اگر پدر بزرگ من هستي بگو چند پسر و چند دختر داشتي، و او هم همه را درست بگويد و شما فکر کنيد پس واقعاً روح پدربزرگتان است که حاضر شده، در حالي که شيطان است و او مي داند پدربزرگ شما چند فرزند داشته، همان طور که همين حالا شيطان ناظر اعمال ما است و کارهاي ما را زير نظر دارد. (12)


ممکن است از روحي که احضار کرده ايد سوال کنيد آنجا چه خبر و او هم شروع کند از واقعيات برزخ و قيامت براي شما بگويد، و شما تصور کنيد چون شيطان از برزخ و قيامت سخن نمي گويد پس بايد آن روح، يک روح واقعي باشد که احضار شده است. در حالي که شيطان به وضع شما نگاه مي کند، اگر ديد از طريق باورهاي مذهبي مي تواند شما را به خودش مشغول کند همان طريق را دنبال مي کند، مهم آن است که شما را مشغول همين چيزها بکند. به فرمايش آيت الله دستغيب «رحمه الله عليه»؛ «گاهي شيطان براي مشغول کردن ما در دل ما وسوسه مي کند که کتابي در رد شيطان بنويسيم»(13)


عمده آن است که متوجه باشيم هيچ روحي اذن ندارد که با طرفندهايي مثل احضار روح، از آن عالم به طرف ما بيايد هر کس آن دنيا مشغول اعمال خودش مي باشد، مگر آنکه خداوند به او اذن دهد تا با ما ارتباط پيدا کند و آن هم ربطي به کارهايي مثل عمليات احضار روح ندارد.


چون در احضار روح گرفتار شيطان مي شويم به ما فرموده اند حرام است و موجب از بين رفتن فرصت هايي است که مي توان در آن فرصت ها به معارف عاليه و اخلاق حسنه
دست پيدا کرد.
موضوع مديوم يا واسطه با احضار روح متفاوت است در مديوم به روحي که آماده سير در عالم غيب است گفته مي شود به آن عالم سير کند و از عوالم غيب خبرهايي بياورد که اين ربطي به احضار روح ندارد، هر چند ناممکن است اين عمل را هم تحت عنوان احضار روح به شمار آورند ولي اين غير از احضار روحي است که امروزه با روش هايي خاص مثل ميز احضار روح يا استکان انجام مي دهند. علامه حسيني تهراني در کتاب معادشناسي مي فرمايد: برادر علامه طباطبايي«رحمه الله عليه» يک شاگردي داشتند که در نزدشان فلسفه مي خواند و مي توانست با ارواح بسياري از علماء ارتباط برقرار کند و داستان هايي از ارتباط او با علماء نقل مي کنند. (14) ان شاء الله ادامه بحث را در جلسه ي بعد دنبال فرمائيد.


پي‌نوشت‌ها:


1) سوره ي بقره، آيه ي / 102
2) سوره ي نمل، آيه ي / 39
3) سوره ي انعام، آيه ي / 59
4) سوره ي اعراف، آيه ي / 27
5) سوره ي سبا، آيه ي / 14
6) سوره ي طه، آيه ي 69
7) سوره ي قلم، آيات 51 و 52
8) الميزان، ذيل آيه ي فوق در بحث روايات
9) جامع الاخبار، ص 157
10) سوره ي بقره، آيه ي 102
19) سوره ي بقره، آيه ي 102
11) سوره ي بقره، آيه ي 219
12) سوره ي قلم، آيه ي 51
13) قرآن در آيه ي 27 سوره ي اعراف مي فرمايد: « شيطان و قبيله ي او شما را از جايي مي بينند که شما آنها را نمي بيند».
14) «استعاذ » آيت الله دستغيب، ص 24
15) « معاد شناسي »، آيت الله حسيني تهراني، ج 1، ص 182


منبع: جايگاه جن، شيطان و جادوگر در عالم،اصفهان: انتشارات لب المیزان،چاب اول،1388


http://razva.net

به این مطلب امتیاز دهید:
اشتراک گذاری در telegram
اشتراک گذاری در whatsapp
اشتراک گذاری در facebook
اشتراک گذاری در email

فرصت ویژه برای علاقه مندان به نویسندگی

شما می توانید مقالات خود را با نام خود در وب سایت موسسه منتشر نمائید. برای شروع کلیک نمائید.

نویسنده مقاله باشید