ورود

ثبت نام

موسسه قرآن و نهج البلاغه
home-icone
Institute of Quran & Nahjul Balaghah

جایگاه میراث تفسیری اهل بیت علیهم السلام/1

فهرست مطالب

علي اكبر رستمي


خداوند متعال در جاى جاى قرآن از رسول گرامى اش به عنوان مفسّر و روشنگر كتاب خود يادكرده و تبيين قرآن براى بشريّت را هدف, يا يكى از اهداف نزول آن بر شمرده, چنان كه فرموده:
(و أنزلنا اليك الذّكر لتبيّن للنّاس مانزّل اليهم و لعلّهم يتفكّرون) نحل/44
و بر تو قرآن را نازل كرديم, تا براى مردم آنچه بر ايشان نازل شده است را روشن كنى و باشد كه انديشه كنند.1
(و ما أنزلنا عليك الكتاب الاّ لتبيّن لهم الّذى اختلفوا فيه) نحل/44
و قرآن را جز براى اين بر تو فرو نفرستاديم كه [حقيقت] آنچه را اختلاف دارند براى ايشان روشن كنى.
بدين سان پيامبر بزرگوار اسلام(ص), مسئوليت عظيم و افتخارآميز تفسير و تبيين قرآن را آشكارا از آفريدگار خود دريافت نمود و هدايت بشر را از رهگذر تبيين قرآن و مفاهيم والايش دنبال كرد.
پيامبر(ص) كه جز به رضاى خدايش سخن نمى گفت, بارها بر وجود پيوندى ريشه دار و ناگسستنى ميان قرآن و اهل بيت معصومش(ع) تأكيد نمود و اين حقيقت را در زمان هاى پياپى و به مناسبتهاى گوناگون به گوش همگان رسانيد, تا حجّت را بر آنان تمام ساخته باشد.


حديث ثقلين


حديث مشهور ثقلين, از جمله ده ها سخن زرّين و گهربارى
است كه از آن شخصيت فرزانه درباره اهل بيت(ع) به ياد مانده است. سند و دلالت آن به قدرى روشن است كه چنانچه درباره پيوند اهل بيت(ع) با قرآن هيچ سخن ديگرى از پيامبر(ص) وجود نمى داشت, كه دارد, همه حقيقت جويان را بس بود تا در برابر همتايى آنان با قرآن, فروتنانه سر تعظيم و تسليم به زير افكنند.
احمد بن حنبل, از پيشوايان بزرگ اهل سنت در يك نقل, اين حديث نبوى را با اسناد به زيدبن ارقم, صحابى مشهور پيامبر(ص) چنين نقل كرده است:
روزى پيامبر(ص) در محلى بين مكه و مدينه كه به غديرخم مشهور است, در ميان ما ايستاد و به ايراد خطبه پرداخت, پس از حمد و ثناى الهى و پند و اندرز به حاضران فرمود:
(الا يا ايّها الناس, انّما أنا بشر مثلكم, يوشك أن يأتينى رسول ربّى ـ عزوجلّ ـ فأجيب, و انّى تارك فيكم الثقلين; اوّلهما كتاب الله ـ عزوجل ـ فيه الهدى و النور, فخذوا بكتاب الله تعالى واستمسكوا به.)
فحثّ على كتاب الله و رغّب فيه, ثمّ قال:
(و اهل بيتى, أذّكركم الله فى اهل بيتى, أذكّركم الله فى أهل بيتى, أذكّركم الله فى أهل بيتى.)2
اى مردم! بدانيد كه, همانا در آستانه ديدار با پروردگارم هستم, و اين در حالى است كه دو شىء گرانبها را در ميان شما باقى مى گذارم, نخستين آن دو كتاب خداست كه مايه هدايت و نور است, پس بدان چنگ زنيد و قرآن را دريابيد.
زيد مى گويد, پيامبر(ص) پس از آن كه مردم را براى روى آوردن به قرآن ترغيب و تشويق نمود, فرمود:
([و شىء گرانبهاى ديگرى كه پس از خود به جا مى گذارم] اهل بيت من است, و من شما را به اهل بيتم توجه مى دهم) و اين جمله را سه بار تكرار فرمود.


سخنانى درباره
سند حديث


ابن حجر احمد بن محمد هيتمى, از عالمان بزرگ اهل سنت, درباره طُرُق فراوان حديث مى نويسد:
(اين حـديث, با طريق هـاى فراوانى از بيست و چند صحـابى روايت شـده است.)3
وى همچنين مى نويسد:
شمار زيادى از صحابه, حديث يادشده را از پيامبر(ص) روايت كرده اند, در اين ميان برخى از آنان حديث را در سفر حجّة الوداع و در روز عرفه از وى شنيده و روايت كرده اند و برخى آن را در زمان هجرت پيامبر(ص) كه جمع زيادى نزد وى حضور داشتند شنيدند و گزارش كردند, شمارى ديگر آن را در ماجراى بزرگ و بيادماندنى غديرخم از پيامبر شنيدند و جمعى از صحابه نيز چنين گويند كه اين حديث را در زمان بيمارى وى و در روزهاى پايانى زندگى اش از او به ياد دارند, و سرانجام گروهى ديگر گفته اند كه پيامبر(ص) پس از بازگشتن از طائف, خطبه اى ايراد كرد و در آن حديث ثقلين را فرمود.
ابن حجر پس از گزارش تنوّع نقل حديث از سوى صحابه, درباره علّت آن مى نويسد:
(اين همه تفاوت و چندگونگى درباره زمان و مكان صدور روايت از پيامبر(ص) نشان از آن دارد كه موضوع قرآن و عترت و پيوند آن دو به قدرى براى آن حضرت مهم بوده است كه در زمانهاى مختلف, هر فرصت پيش آمده را غنيمت شمرده و در صدد اعلان آن به همگان بوده است.)4
علامه امينى درباره سند حديث مى نويسد:
(پيشوايان و حافظان حديث, بر صحيح بودن اين روايت اجماع دارند.)5
همچنين آيت الله بروجردى درباره حديث مى نويسد:
(اين حديث را افزون بر عالمان شيعه سى و چهارتن از مردان و زنان صحابه و ياران پيامبر(ص) و بيش از صد و هشتاد تن از بزرگان و دانشمندان نامى
و محدّثان نام آشناى اهل تسنّن, در كتابهاى سنن و جوامع حديثى خود با سندهاى صحيح نقل كرده اند.)6


سيرى كوتاه در مفاد حديث ثقلين


مفاد حديث, به سان سند آن, از قوّت و روشنى ويژه اى برخوردار است, به گونه اى كه هر كس در آن انديشه و تأمّل نموده, پيوند اهل بيت(ع) با قرآن برايش آشكار شده است.
دراين باره, به جهت مراعات اختصار, تنها سخن چند تن از عالمان فريقين را ياد مى كنيم.
يك. ابن حجر, با ملاحظه مجموعه رواياتى كه واژه (ثقلين) در آن آمده و تفاوت آنها تنها در چگونگى عبارت يا كم و زياد شدن برخى جمله ها در بعضى طرق آن است, نكته هايى را در مقام تحليل و تفسير اين احاديث برداشت كرده, از جمله مى نويسد:
(در روايت ثقلين, به ويژه در اين جمله هاى پيامبر(ص): (آگاه باشيد كه چگونه پس از من با آن دو رفتار مى كنيد)7 و (شما را درباره عترتم به نيكى سفارش مى كنم) و (شما را به اهل بيتم توجه مى دهم), تأكيد بسيارى بر دوستى ورزيدن با اهل بيت(ع), نيكى زياد به آنان و احترام و بزرگداشت آنان, ديده مى شود.)8


آن گاه مى افزايد:


(اين سخن پيامبر(ص) كه (خود را بر آن دو مقدّم نداريد و از آنان بازنمانيد, كه در هر دو صورت هلاك مى شويد, و در صدد تعليم آنان نباشيد, چرا كه اهل بيت(ع) از شما آگاه ترند) دلالت دارد كه از ميان اهل بيت(ع) آنان كه شايستگى عهده دار شدن درجات عالى و مسئوليت هاى دينى را دارند, بر ديگران مقدمند.
و از آنجا كه پيامبر(ص), آشكارا اين مقام را در شأن قريش اعلان كرد و در ميان قريش نيز تنها اهل بيت او هستند كه مايه فضل و تمايز از ديگرانند, از اين رو اهل بيت(ع) سزاوارتر و شايسته تر از ديگران هستند.)9


ابن حجر در پايان مى نويسد:


(از مجموع سخنان ياد شده چنين به نظر مى رسد كه امور سه گانه اى كه ذكر شد, يعنى تأكيد بر دوستى و احترام و احسان به ايشان و برترى آنان بر ديگران و… تا قيامت استمرار دارد.)

همچنين مى نويسد:
(در روايات تمسّك به اهل بيت(ع) به اين نكته اشاره شده است كه همان گونه كه قرآن تا قيامت جاودان است و لزوم تمسّك به آن ابدى است, شايستگى اهل بيت(ع) براى تمسّك به ايشان نيز تا روز قيامت پابرجاست.)10
دو: شهرستانى متكلم و مفسّّر نامى اهل سنت, در مقدمه تفسير خود پس از اظهار خرسندى بسيار از اينكه توفيق مطالعه و نگريستن در سخنان بى مانند اهل بيت(ع) نصيبش شده و از اين رهگذر بر برخى از اسرار نهفته در قرآن دست يافته, در باب پيوند عترت با قرآن مى نويسد:
([پيامبر(ص)], قرآن را به حاملانى از عترت پاكيزه اش و ناقلانى از ياران فروزان و پاكش اختصاص داد, آنان قرآن را به گونه شايسته تلاوت مى كنند و در آن غور مى نمايند, پس قرآن ميراث پيامبراست و عترتش وارثان او هستند, و آنان يكى از دو (ثقل) هستند,… و ياران پيامبر(ص) جملگى بر اين نكته اجماع داشتند كه دانش قرآن ويژه اهل بيت(ع) است, چرا كه از على بن ابى طالب(ع) مى پرسيدند, آيا شما اهل بيت(ع) جز قرآن به چيز ديگرى اختصاص داده شده ايد…
… چگونگى اين پرسش و استثناى قرآن, نشانه آن است كه اصحاب پيامبر(ص) بر اين امر اتفاق نظر داشته اند كه دانش قرآن و علم تنزيل و تأويل آن ويژه اهل بيت(ع) است.)11
سه: س
يد محسن امين عاملى پس از گردآورى و نقل طرق فراوان حديث از منابع مستند اهل سنت, در راستاى شرح و تبيين مفاد عبارات آنها مى نويسد:
(احاديث ثقلين از جهات گوناگون, همتايى اهل بيت(ع) با قرآن را مورد اشاره قرار داده است; اين وجوه از قرار زير هستند:
ـ از آنجا كه پيامبر(ص) اهل بيت(ع) را در حديث ثقلين با قرآن برابر قرارداده, و قرآن معصوم و خلل ناپذير است, پس اهل بيت(ع) نيز معصوم از گناه و خطا هستند.
ـ اهل بيت(ع) به سان قرآن, يادگاران گرانبهاى پيامبر(ص) در ميان مردم اند.
ـ فرمان پيامبر(ص) بر چنگ زدن به دامان اهل بيت(ع) با دستور وى به تمسّك به قرآن برابر است, و صدور چنين امرى نشان از حجّيت و اعتبار گفتار و رفتار اهل بيت(ع) دارد, و گرنه جايى براى امر به تمسّك نبود.
ـ همان گونه كه تمسّك به قرآن, نجات بخش از گمراهى است, تمسّك به اهل بيت(ع) نيز چنين است.
ـ اهل بيت(ع) مانند قرآن, پيوند دهنده زمين با آسمان و رابط بين خدا و آفريدگان او هستند.
ـ اهل بيت(ع) و قرآن, تا قيامت در كنار يكديگرند و از هم جدا نخواهند شد.
ـ چنان كه پيشى گرفتن بر قرآن يا عقب ماندن از آن مايه گمراهى و هلاكت است, درباره اهل بيت(ع) نيز چنين است.
ـ پيروى ازاهل بيت مانند پيروى از قرآن, مايه نور و هدايت است.)12


تحليل جامع آيت الله بروجردى از حديث ثقلين


آيت الله بروجردى از هر يك از جملات حديث ثقلين نكته هايى را برداشت كرده است كه در چند محور زير بدان اشاره مى شود:


الف. برداشتهايى از عبارت (ما ان تمسّكتم بهما لن تضلّوا أبداً)


در اين بخش از حديث, هفت نكته را به شرح زير يادآور مى شود و سپس گفته هاى تأييد آميز شمارى از عالمان اهل تسنّن را در اين باره گزارش مى كند. 13
ييك: گرفتار شدن امّت به فتنه ها پس از درگذشت پيامبر(ص) و نيازمندى آنان به وسيله اى نجات بخش, چه اينكه مفهوم عبارت يادشده آن است كه درصورت عدم تمسّك به قرآن و عترت, زمينه گمراهى فراهم است.
دو: وعده پيامبر(ص) صادق به اينكه تا آن زمان كه مسلمانان به اين دو ثقل در كنار هم چنگ زنند, از گمراهى و لغزش به دور خواهند بود.
سه: هشدار به اينكه در صورت رويگردانى از قرآن و عترت يا يكى از آن دو, از گمراهى و لغزش رهايى نخواهند يافت.
چهار: قرآن و عترت پا به پاى امّت, ماندگار هستند.
پنج: مصونيّت قرآن از تحريف و دستبرد, و همچنين عصمت و پاكى عترت(ع) از دروغ, سهو و خطا; به دليل آن كه بر پيروى از عترت تأكيد شده و آنان همتايان قرآن خوانده شده اند و مقتضاى دستور پيامبر(ص) به پيروى از كسى, عصمت و پاكى اوست.
شش: راه نداشتن اختلاف ميان عترت و قرآن در بيان
احكام و نشان دادن راه هاى هدايت, چه اينكه اگر تمسّك به يكى از آن دو به گمراهى مى انجاميد, هرگز بدان دستور داده نمى شد.
هفت: برخوردار بودن قرآن و عترت و جامعيت آن دو نسبت به همه تكاليف الهى و امور شرعى, به گونه اى كه مى توان از رهگذر آن دو به هر حكمى كه در حوزه دين (اعتقادات, احكام و فروع عملى) مورد نياز است, دست يافت.


ب. نكته هايى در عبارت (انّهما لن يفترقا حتّى يردا عليّ الحوض)


دراين باره چهار نكته, به همراه گفتار شمارى از عالمان اهل تسنّن را بازگو مى كند.
1. پايدارى و ماندگارى قرآن وعترت(ع) همپاى عمر روزگار, ازاين رو تمسّك به آن دو در هر عصر و روزگارى نجات بخش است; چنان كه شمارى از عالمان اهل تسنّن نيز اين نكته را يادآور شده اند, از جمله شهاب دولت آبادى در هداية السعداء پس از ذكر حديث مى نويسد:
(ثب
ت بهذا الحديث بقاء العترة الى قيام القيامة, فلابدّ أن يكون منهم من يهدى الى الحقّ حتّى لايضلّ المتمسّك به.)14
2. تأكيد و اصرار بر بايستگى پيروى از عترت و لزوم تكريم و بزرگداشت آنان به دليل جدايى ناپذيرى عترت از قرآن و پيوند وجودى, علمى, عملى, قولى, شرافتى و فضيلتى كه در دنيا و آخرت ميان آن دو برقرار است, و اين از آنجا آشكار مى شود كه به رغم آن كه همه خبرهاى پيامبر(ص) از سوى خداوند است, ولى دراين باره تصريح فرمود: (اخبرنى اللطيف الخبير), و اين خود نشان از تأكيد فزون ترى بر امر پيروى از عترت دارد.
درادامه اين نكته نيز گفتار شمارى از دانشمندان اهل تسنّن را ياد كرده است.
3. هشدار پيامبر(ص) به امّت و پرهيزدادن آنان از مخالفت با قرآن و عترت, چه اينكه در حديث ثقلين آمده است كه پيامبر(ص) خبر داد كه آن دو با هم در محلّ حوض كوثر با وى ديدار خواهند كرد وآن گاه پيامبر(ص) از چگونگى رفتار امّت پس از خود با آنان خواهد پرسيد.
مرحوم بروجردى اين نكته را نيز با سخن تنى از بزرگان اهل تسنّن همراه ساخته است.
4. در چهارمين نكته مى نويسد: آنچه براى من روشن نيست اين پرسش است كه آيا ورود قرآن و عترت بر پيامبر(ص) در محل حوض(كه درهمين بخش مورد نظر از حديث آمد), و پرسش وى از آن دو درباره چگونگى رفتار امّت با آنان, بدين معنى است كه نخستين ديدار آنان با پيامبر در قيامت صورت مى گيرد به گونه اى كه پيش از آن در جاى ديگرى با وى ديدار ندارند, يا به اين معنى است كه در قيامت, تا آن هنگام كه چگونگى رفتار انسان با قرآن و پيامبر پرسيده نشود و پيروى او از آنان مورد تأييد قرار نگيرد, فيض بزرگ نوشيدن آب از دستان مبارك پيامبر(ص) و ورود به بهشت, نصيب هيچ كس نخواهد شد.


ج. نكته هاى برگرفته از عبارت (لاتعلّموهم فانّهم أعلم منكم)15


مرحوم آية الله بروجردى درباره اين جمله نيز هفت نكته را يادآور شده كه به شرح زير هستند:
نكته اول: وجوب تعلّم و يادگيرى از عترت به منظور مصونيت از گمراهى.
نكته دوم: گستردگى احاطه و تسلّط عترت(ع) بر احكام الهى, زيرا اگر چنين نبود دستور اكيد پيامبر(ص) به يادگيرى از آنان, توجيه درستى نمى داشت.
نكته سوم: ناآگاهى غيرعترت از همه تكاليف شرعى, كه اين امر سبب مى شود تا در پرسش و يادگيرى از آنان, نگرانى و بيم گمراهى برود.
نكته چهارم: تسلّط نداشتن غيرعترت در فهم احكام و بيرون كشيدن آن از قرآن, زيرا اگر آنان نيز توان آن را مى داشتند, وجهى براى لزوم ارجاع به اهل بيت(ع) و يادگيرى از عترت ديده نمى شد.
نكته پنجم: شايستگى نداشتن غيراهل بيت (ع) براى آموزش حقايق دين.
نكته ششم: تحريم ارجاع به غيراهل بيت(ع) در فراگيرى دين, كه دو نكته اخير از جمله (ولاتعلّموهم) و علت (فانّه أعلم منكم) به دست مى آيد.
نكته هفتم: تصريح بر اعلميت عترت از آحاد امّت در همه علوم و معارف دينى و غيردينى, كه حذف متعلّق (أعلم منكم) نشانگر اين شمول و فراگيرى است.


ميدان تفسيرى معصومان(ع)


دردمندانه آنچه در نخستين سده هاى تاريخ اسلام بر سر منابع روايى آمد سبب شد كه آن مقدار از ميراث گرانبها كه با دشوارى هاى فراوان برجاى ماند, به آسانى ثبت و ضبط نشود.
بر اساس باور اهل تسنّن كه روايات تفسيرى معصوم در نزد آنان تنها به روايتهاى منسوب به پيامبر(ص) منحصر مى باشد; در نتيجه شمار اين روايات بسيار اندك و بلكه ناچيز است.
جلال الدين سيوطى در بخش پايانى كتاب معروفش (الاتقان) همه روايات تفسيرى را كه از نظر وى با سند صحيح به پيامبر(ص) مى رسد گردآورى نموده كه شمار همه آنها به دويست و پنجاه روايت نمى رسد.16
چنان كه علامه طباطبايى نيز در اين باره مى نويسد:
(آنچه نام روايت نبوى مى شود بر آن گذاشت از طريق اهل سنت و حديث, به دويست و پنجاه حديث نمى رسد, گذشته از اينكه بسيارى از آنها ضعيف و برخى از آنها منكر و ناپسنديده است.)17
شيعه نيز, با آن كه روايات ساير امامان دوازده گانه(ع) را در حكم روايت پيامبر(ص) دانسته, با اين حال, آنچه از سخنان تفسيرى آنان به جاى مانده در برابر حجم انبوه آيات قرآن بسيار اندك است, چنان كه علامه طباطبايى مى نويسد:
(اگر روايات اهل بيت(ع) را كه از طرق شيعه رسيده در نظر آوريم, درست است به هزارها مى رسد و در ميان آنها مقدار درخور توجهى احاديث قابل اعتماد يافت مى شود, ولى درهر حال در برابر پرسشهاى بى پايانى كه هست بسنده نيست, گذشته از اينكه بسيارى از آيات قرآنى هست كه در ذيل آن از طريق عامّه وخاصه حديث وارد نشده است.)18
گرچه بررسى علل و عوامل ناكافى بودن روايات تفسيرى مجال ديگرى مى طلبد, ولى به اجمال مى توان گفت كه مطالعه شرايط سياسى و اجتماعى حاكم بر عصر اهل بيت(ع) تا اندازه زيادى پرده از اين راز بر مى دارد كه چرا احاديث تفسيرى اهل بيت(ع) به اندازه كافى دراختيار نيست, چه اينكه حساسيّت حاكمان زمان نسبت به خاندان پيامبر(ص) و تلاش براى ناشناخته ماندن ايشان در ميان جامعه و تعصبّهاى قومى و ركود فرهنگى جامعه از سوى ديگر, سبب شد تا زبان گوياى معارف وحى زمينه بروز و ظهور نيابد,
افزون بر آن كه انزواى سياسى تحميل شده بر شيعه نيز تأثير بسيارى بر تعميق نارسايى هاى يادشده مى گذاشت.
در هر حال, با اين همه, بخشى از تعاليم آنان, از جمله آثار تفسيرى شان توانست از لابلاى حوادث و طوفانها عبور كند و با تلاشهاى طاقت فرساى عالمان و حافظان حديث و نگاهبانان آثار اهل بيت(ع) به عنوان ميراثى گرانبها در اختيار ما قرار گيرد كه از
آن به تفاسير روايى ياد مى شود. و از اين جمله اند: تفسير عيّاشى, تفسير على بن ابراهيم قمى, تفسير منسوب به امام حسن عسكرى(ع), البرهان, نور الثقلين و تفاسيرى ديگر.
ليكن سوگمندانه اين ميراث گرانقدر, كه در ميان آن, گاه بيانها و سخنانى تفسيرى با متن و محتوايى استوار ديده مى شود, به دليل درآميخته شدن با ناراستى هايى چون اسرائيليات, احاديث ساختگى و نداشتن سند در مواردى, نتوانسته است نقش و جايگاه مورد انتظار خود را بيابد; چنان كه علامه طباطبايى در اين باره مى نويسد:
(نفوذ و رخنه اسرائيليات و احاديث ساختگى در ميان روايات ما واقعيتى انكار ناپذير است.)19
همچنين استاد معرفت مى نويسد:
(در ميان جوامع حديثى كه تفاسير نقل شده از امامان(ع) را در بردارد, تنها شمار اندكى از آن صحيح است.)20
هم ايشان در مقام بررسى چگونگى استناد تفاسير روايى يادشده به اهل بيت(ع), بيشتر آنها را از نظر سند بى اعتبار مى دانند.
با اين حال نمى توان به اين بهانه, همه روايات تفسيرى را كه در لابلاى آن احاديث درست و استوار نيز ديده مى شود كنار گذاشت. از اين رو بر دوستداران عترت است كه به ارائه ملاكها و ضوابطى متقن به منظور پالايش روشمند اين منابع همّت گمارند, سَره را از ناسَره جدا سازند و از اين رهگذر به چشمه هاى زلال و جوشان معارف تفسيرى معصومان(ع) راه يابند.


جايگاه و نقش روايت در تفسير


نخستين و مهم ترين پرسشى كه پيش از بازكاوى روايات تفسيرى به ميان مى آيد, مسأله جايگاه و نقش سنّت, به ويژه روايات تفسيرى در تفسير قرآن است, و اينكه اساساً آيا يك مفسّر در تفسير آيات قرآن كه به منزله بيان مراد خداوند است, مى تواند به روايات تفسيرى استناد كند؟ و در هر صورت, ميزان و نوع كارآيى آن در تفسير چگونه و تا چه اندازه است؟
پرسش ديگرى كه دراين زمينه رخ مى نمايد آن است كه با توجه به اين نكته كه بيشتر روايات تفسيرى از گونه خبر واحدند و چنين خبرى بيشتر مايه گمان است و نه يقين, حال آيا ملاكه و معيارهاى ارزشگذارى و اعتبار يا عدم اعتبار روايات تفسيرى همان معيارهاى ارزشگذارى در روايات فقهى هستند؟ چه, اگر غير از اين باشد, حجم انبوهى از روايات تفسيرى به دليل آن كه از نوع خبر واحدند اعتبار خود را از دست خواهند داد.
چنان كه در جاى خود بررسى شده است, عامّه و خاصّه بر امكان عقلى تعبّد به خبر واحد و وقوع شرعى آن اتّفاق نظر دارند, گرچه حجيّت و اعتبار آن را مشروط به فراهم بودن شروطى ويژه مى دانند.
اينك با توجه به اين حقيقت كه بيشتر روايات تفسيرى از نوع قطع آور نيستند, آيا امكان تعبّد به اين روايات به سان روايات فقهى وجود دارد يا نه, و نيز با توجه به اين امر كه بخش زيادى از روايات تفسيرى سند صحيح ندارند و به طور طبيعى حتى در فرض امكان تعبّد به آنها شروط اعتبار و حجيّت را نخواهند داشت, آيا راهكار ديگرى براى استفاده از آن روايات وجود دار
د؟
در پاسخ به پرسش نخست به اجمال بايد گفت, دو ديدگاه ميان عالمان شيعه درباره امكان ياعدم امكان تعبّد به روايت در حوزه تفسير ديده مى شود; شيخ طوسى, آيت الله خويى, و برخى از فقيهان و مفسّران معاصر, تعبّد به خبر غير قطعى در حوزه تفسير را ممكن مى دانند و علامه طباطبايى و استاد معرفت قائل به عدم امكان آن هستند.
آشنايى كامل با ديدگاه هاى دانشمندان يادشده و اطلاع از نحوه ارزيابى و ارزشگذارى آنان از روايات تفسيرى نيازمند بررسى سخنان آنان است.


ادامه دارد…


پی نوشت ها:


1. در ترجمه آيات, بيشتر از ترجمه آقاى بهاء الدين خرمشاهى استفاده شده است.
2.احمد بن حنبل, مسند, دارالفكر للطباعة و النشر, با حاشيه منتخب كنز العمّال, 4/ 367 و 371. حديث يادشده با تعبيرهاى گوناگون و عباراتى افزون تر در منابع روايى بسيار از اهل سنّت و شيعه آمده است كه به برخى آنها اشاره مى شود:
بيهقى, السنن الكبرى, بيروت, دارالمعرفة, 1413ق, 1992م, 2/ 148, كتاب صلوة, باب (اهل
بيته الذين هم آله); دارمى, سنن, قاهره, دارالفكر, 1398ق, 1978م, 2/ 433; ابن كثير, تفسير القرآن العظيم, بيروت, دارالمعرفة, 1402ق, 1982م, 3/ 485; ترمذى, سنن (الجامع الصغير), تصحيح عبدالرحمن محمد عثمان, چاپ دوم, دارالفكر, 1394ق, 5/ 327ـ 329; باب مناقب اهل البيت حديث 3874, 3875, 3876; ابن اثير, جامع الاصول فى أحاديث الرسول, بيروت, داراحياء التراث العربى, 1403ق, 1/ 186; حاكم نيشابورى, المستدرك على الصحيحين, چاپ نخست, تحقيق مصطفى عبدالقــادر عطا, بيروت, دارالكتب العلميّة, 3/ 161, حديث 4712; متقـى هندى, كنـزالعمّـال, بيـروت, مـؤسسة الرسـالة, 1405ق, 1/ 172; قندوزى حنفى, ينابيع المودّة, بيروت, مؤسسة الأعلمى, 1418 ق, 296; شيخ طوسى, امالى, بغداد, منشورات المكتبة الاهلية, 1384ق, 361, املاء 63; صفار, محمد بن حسن بن فرّوخ, بصائرالدرجات, تهران, مؤسسة الاعلمى, 1362ش,432 ـ 434; شيخ صدوق, عيون اخبارالرضا(ع), چا پ دوم, تصحيح سيد مهدى حسينى لاجوردى, چاپخانه زندگى, ناشر, رضا مشهدى, 1/ 57; محمد باقر مجلسى, بحارالانوار, بيروت, داراحياء التراث العربى, 1403ق, 89/ 3.
3. هيتمى, احمد بن حجر, الصواعق المحرقة, مصر, المطبعة الميمنيّة, 1382ق, 136.
4. طباطبايى بروجردى, حسين, جامع أحاديث الشيعة, قم, المطبعة العلميّة, 1399 ق, 1/14.
5. امينى, عبدالحسين احمد, الغدير, بيروت, دارالكتاب العربى, 6/330.
6. طباطبايى بروجردى, حسين, جامع أحاديث الشيعة, 1/20.
7. سنن ترمذى, 7/665, حديث 3788; سنن دارمى, 2/423.
8. معرفت, محمدهادى, اهل البيت فى القرآن الكريم, تهران, مؤسسه فرهنگى مجمع جهانى اهل بيت,13.
9. همان.
10. همان, 17.
11. شهرستانى, محمد بن عبدالكريم, مفاتيح الاسرار و مصابيح الأبرار, نسخه خطى, به نقل از منبع پيشين, 26 و 27.
12. امين عاملى, محسن, اعيان الشيعة, بيروت, دارالتعارف للمطبوعات, 1/370 ـ 371.
13. طباطبايى بروجردى,حسين, جامع احاديث الشيعة, 1/61 تا 73.
14. همان, 1/75.
15. همان, 1/79 تا 82.
16. سيوطى, جلال الدين, الاتقان, قم, منشورات الرضى, 245 تا 300.
17. طباطبايى, محمد حسين, قرآن در اسلام, قم, انتشارات اسلامى, 62.
18. همان.
19. همو, الميزان, 12/112.
20. معرفت, محمدهادى, التفسير
و المفسرون, مشهد, دانشگاه علوم اسلامى رضوى, 1/478.


فصلنامه پژوهشهای قرآنی شماره 23- 24 ويژه امام علي (عليه السلام) پاییز و زمستان 1379


http://maarefquran.com

به این مطلب امتیاز دهید:
اشتراک گذاری در telegram
اشتراک گذاری در whatsapp
اشتراک گذاری در facebook
اشتراک گذاری در email

فرصت ویژه برای علاقه مندان به نویسندگی

شما می توانید مقالات خود را با نام خود در وب سایت موسسه منتشر نمائید. برای شروع کلیک نمائید.

نویسنده مقاله باشید