حسن خلق نيرومندترين وسيله نجات
منابع مقاله :
کتاب : زيبائى هاى اخلاق
نوشته : حضرت آیت الله حسین انصاریان
خلق نيكو
حسن خلق چنان كه پيامبر بزرگ اسلام فرموده اند: اخلاق اعظم خداست.
اين اخلاق يا رشته هايى از آن، در هركس باشد مايه ى نجات دنيا و آخرت او و سبب رهایی اش از مشكلات و رنج ها و عامل آزادی اش از دوزخ است.
تحمل حسنات اخلاقى و بويژه در برخورد با مردم و به كارگرفتن آن حقايق عالى نسبت به دوست و دشمن، روحى گسترده و حوصله اى وسيع و شرح صدرى عظيم می طلبد، كه همه ى اين امور جزء به جزء و قدم به قدمش، حركت به سوى حق و هماهنگى با اخلاق خدا و عبادتى باارزش و روزنه اى است براى ورود به رحمت واسعه ى الهى و جلب رضايت و خشنودى پروردگار؛ و در نتيجه سبب رهايى از خزى دنيا و عذاب آخرت و زمينه ى به دست آوردن سعادت امروز و فرداست.
آيات قرآن و روايات اهل بيت عليهم السلام نشان مىدهد كه چه بسيار مردمى كه محروم از عباداتى چون نماز و روزه و حج و زكات بودند ولى به خاطر دارا بودن برخى از حسنات اخلاقى توفيق خدا رفيقشان شد، و آنان را از گمراهى و انحراف و سردرگمى و خلاف نجات داد، و به گردونه ى عبادت و بندگى حق وارد كرد، و سبب نجات آنان از زندان هواى نفس و اسارت شيطان شد، تا جايى كه به جبران گذشته برخاستند، و توبه ى نصوح به جاى آوردند، و عبادات از دست رفته را قضا كردند، و خود را به آمرزش و مغفرت حق رساندند، و در درياى رحمت واسعه ى الهى غرق شدند.
و چه بسيار مردمى كه اهل نماز و روزه بودند و گاهى بر سجاده ى تهجّد شبانه می نشستند و جمعه و جماعات را ترك نمىكردند، ولى به خاطر آلوده بودن به رذايل اخلاقى از سعادت ابدى و خوشبختى دايمى محروم شدند، و عباداتشان به قول قرآن تباه و بىاثر و ضايع شد، و چون غبارى در برابر باد به هوا پراكنده گشت، و مورد خشم حق قرار گرفتند، و رضا و خشنودى دوست را از دست نهادند، و قدم به قدم از خدا دور شدند، و نهايتاً عذاب الهى را براى خود خريدند، و به كنج ذلت و خوارى و بيچارگى و بدبختى خزيدند!
نجات از اعدام به سبب حسنات اخلاقى
وجود مبارك حضرت صادق عليه السلام مىفرمايد: اسيرانى را كه به محضر پيامبر اسلام آوردند حضرت به كشتن همه ى آنان جز يكى فرمان داد. اسير به حضرت گفت: پدر و مادرم فدايت، از ميان اينان چه شد مرا آزاد كردى؟ حضرت فرمود:
جبرئيل از جانب خداى (عزّ و جلّ) به من خبر داد كه تو داراى پنج خصلتى كه خدا و رسولش آنها را دوست دارد:
1- نسبت به ناموست داراى غيرت شديدى هستى.
2- اهل جود و سخايى.
3- آراسته به حسن خلقى.
4- زبانى راستگو دارى.
5- و اهل شجاعتى.
هنگامى كه اسير محكوم، اين حقايق را شنيد مسلمان شد، و اسلامش نيكو گشت و در جهادى در ركاب پيامبر به جهادى شديد و سخت برخاست و به شرف شهادت نايل آمد «1».
راستى شگفت آور است كافرى بر ضد پيامبر به جنگ برمى خيزد، در ميدان جنگ به دست سپاه اسلام با ديگر يارانش اسير مىشود، همه به اعدام محكوم مىگردند، ولى خداى مهربان به وسيله ى امين وحى به خاطر حسنات اخلاقی اش كه محبوب خدا و پيامبر است فرمان آزادىاش را صادر می كند، و از گناه او كه جنگ بر ضد پيامبر بود در می گذرد، سپس به سبب آن حسنات مسلمان مىشود و به اوج كمال كه كمالى فوق آن نيست يعنى شهادت پر مىكشد.
هركه را عشق تو در سر می شود از زمين بر آسمان بر می شود
تن مثال هيمه و عشق آذر است هيمه در آذر نه آذر می شود
نى كه چون در كوره افتد مسّ دون در گداز از كيميا زر مىشود
مس چو نگذارد در آتش هم چو شمع كى چو شمع آن مس منور مىشود
نفس را قربان كن و سرباز خوش زان كه بىسر مرد سرور مىشود
نيست شو زين هست تا وصلت رسد چون كه وصل اين سان ميسّر مىشود
وان كه ماند اندر خودى او از خدا گر مسلمان بود كافر مىشود
حلقه ى در گرچه اوّل مىزند او اندر آخر دور از آن در مىشود
شايد از وصيت و سفارش اكيدى كه حضرت سجاد عليه السلام به همه ى مردم دارند كه:
تَأدَّبُوا بِآدابِ الصَّالحينَ «2»
. به آداب شايستگان مؤدب شويد.
همين باشد كه آراسته شدن به آداب شايستگان موجب فلاح و رستگارى و نجات و سعادت و نيكبختى و خوشبختى، و سبب به دست آوردن توفيق براى حركت در راه رشد و كمال است.
بياييد خزانه ى وجود خود را از گوهره اى حسنات اخلاقى كه ارزشش را جز خدا كسى نمىداند انباشته كنيم، كه به فرموده ى رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم- چنان كه در سطور قبل گذشت- اخلاق حسنه ظرف دين و حسن خلق خلق اعظم خداست، پايدارى و ثبات دين در وجود انسان در گرو حسنات اخلاقى است، و اگر انسان بخواهد بوى خدا از وجودش استشمام شود بايد متخلّق به اخلاق خدا شود؛ زيرا يقيناً تخلق به اخلاق خدا و تأدّب به آداب صالحان سبب نجات و خوشبختى است.
ادب حر بن يزيد رياحى
از چهره هاى برجسته و مشهورى كه مكارم اخلاقى و حسنات نفسانى و دارا بودن برخى از آداب شايستگان وى را از چنگال هوا و هوس و بندهاى خطرناك ابليس و گمراهى و ضلالت رهانيد، و مُهر سعادت و نيك بختى دنيا و آخرت را بر پيشانى حيات او زد، و وجودش را به عرصه ى ملكوتيان و عرشيان كشانيد، و مقام اولياء اللهى و احبّاء اللهى را در اختيارش قرار داد، و سرِ كرامت و معنويت وشرافت وشخصيت او را از اوج گنبد هستى گذراند، وبه درجه ى رفيعه ى شهادت و لقاى حق و مقام قرب و حقيقت وصال رسانيد، حر بن يزيد رياحى است.
او تا پيش از رسيدن به اين مقامات، به خاطر پيروى از بنى اميه و گردن نهادن به دستورات آنان به فرموده ى قرآن و روايات آلوده به شرك بود. شركى كه از نظر وحى ستم و ظلم بزرگى است.
«لا تُشْرِكْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ» «3».
به خدا شرك نورز، زيرا شرك بدون ترديد ستمى عظيم است.
)( آرى، پيروى از طاغوت و خدمت به ستمگران و متابعت از فرهنگ هاى ضد خدا و فرود آمدن سر تواضع در برابر فرعون ها و نمرودها و شدّادها و احزابى چون حزب اموى و عباسى و امثال آنان در هر عصر و زمانى شرك است.
شرك كه از مصاديق باارزش اطاعت از بت هاى جاندار و سردمداران كفر و متوليان بت خانه و بت هاست گناهى خطرناك و مهلك است كه آلوده به آن در صورتى كه موفق به توبه نشود براى ابد محروم از رحمت و مغفرت حق خواهد بود.
قرآن در اين زمينه مىفرمايد:
«وَ مَنْ يُشْرِكْ بِاللَّهِ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالًا بَعِيداً» «4».
و كسى كه به خدا شرك ورزد بی ترديد به گمراهى دور و درازى دچار شده است.
«إِنَّهُ مَنْ يُشْرِكْ بِاللَّهِ فَقَدْ حَرَّمَ اللَّهُ عَلَيْهِ الْجَنَّةَ» «5».
بی ترديد كسى كه به خدا شرك ورزد خدا بهشت را بر او حرام مىكند.
«إِنَّ اللَّهَ لا يَغْفِرُ أَنْ يُشْرَكَ بِهِ وَ يَغْفِرُ ما دُونَ ذلِكَ لِمَنْ يَشاءُ» «6».
يقيناً خدا شرك را مورد آمرزش قرار نمی دهد و غير آن را براى هر كه بخواهد می آمرزد.
پيامبر به عبداللَّه بن مسعود فرمود:
إيّاكَ أن تُشرِكَ بِاللَّهِ طَرفَةَ عَينٍ، وإن نُشِّرت بِالمِنشار، أو قُطِّعتَ، أو صُلِّبْتَ، أو احتَرَقْتَ بِالنّار «7»
از شرك آوردن به خدا حتى به اندازهى چشم بر هم زدنى بپرهيز، اگرچه با ارّه پاره پاره گردى، يا قطعه قطعه شوى، يا به دارت آويزند، يا به آتشت بسوزانند!))
حر بن يزيد كه دچار چنين گناه عظيمى بود، به خاطر حسن خلق و ادبش از اين گناه نجات يافت و با همهى وجود در آغوش توحيد قرار گرفت و به بهشت لقاء رسيد.
حر بن يزيد داراى خشوع، يعنى تواضع و فروتنى باطنى در برابر حق و حقيقت بود، و اين تواضع باطنى و صفت عالى نفسانى در برخوردى با حضرت حسين عليه السلام تبديل به عملى صالح و شايسته شد و روزنهاى را براى نجات وى فراهم كرد.
(( آراستگان به صفات عالى باطنى، صفات عالى و باارزششان در برخوردها تحقق عملى مىيابد، و اين گونه اعمال هم در عالم ملكوت مقبول مىافتد و تبديل به نور هدايت در دنيا و نور نجاتبخش در آخرت مىشود.
امام صادق عليه السلام قلب را منبع حالات و صفات مثبت و منفى مىداند و اعضا و جوارح را مصرف كنندگان آن حالات و صفات قلمداد مىكند. قلبى كه منبع رياست است، صاحبش هر عبادتى را كه با اعضا و جوارحش انجام مىدهد به ريا و تظاهر و خودنمايى انجام مىدهد؛ امّا قلبى كه جاى خشوع و تواضع است، صاحبش در برابر ديگران ادب و فروتنى و انكسار به خرج مىدهد.))
حر بن يزيد از چنين قلبى برخوردار بود كه در برابر حضرت حسين عليه السلام تواضع به خرج داد، و كارى كرد كه از يك فرماندهى نيرومند دشمن به هيچ صورت انتظار نمىرفت!
حر بن يزيد در راه مكه به كوفه در گرما گرم ظهر با لشكرش به حضرت حسين عليه السلام رسيد. امام به جوانانش فرمان داد مردم را آب دهيد و آب را كنار دهان اسبان نگه داريد كه اندك اندك آب نوشند تا سيراب شوند. هنگامى كه اسبان را سيراب كردند و از اين عمل خير فراغت جستند وقت نماز ظهر رسيد.
امام به حجاج بن مسروق فرمان داد اذان بگويد. حجاج اذان گفت. امام پيش از اقامه به نطق ايستاد و پس از نطق به مؤذن فرمود اقامه بگو. آن گاه به حر بن يزيد فرمود: آيا نمازت را به همراه اصحاب و لشكريانت خواهى خواند؟ حر گفت: نه بلكه نماز را با تو مىخوانم!
( (اين ادب از يك تن فرمانده نشان مىدهد كه قُوّهى ارادهى او حيثيت افراد را در حيطه ى خود داشته است.
به هر حال با هزار گونه ملاحظات و حيثيات مبارزه می بايد تا خود و هزار نفر را به اين گونه تواضع توان وا داشت.
اين ادب كه تحقق تواضع باطنى در برابر حق است، بارقه اى است از توفيق كه منشأ توفيق نيز خواهد شد.
چيرگى بر نفس توانايى هايى تازه به او خواهد داد، و به اندازه اى او را نيرومند مىدارد كه هنگامى كه در بحران انقلاب است و سىهزار برابر قُوّه ى خود را برتر از خود و در مافوق خود می بيند، توانا باشد، حيثيت خود را نبازد و به توانايى اراده چيره بر قواى خارج و ثقل و فشار آنها گردد.
گويى در وجود حر دو حوزه، يكى از قدرت ادب و ديگرى از توانايى قُوّه فراهم است، كه هر يك جامع جهان خود، و هر يك به تنهايى صاحب خود را مجتمع و خداوندگار آن جهان مىكند و از اجتماع مجموع محيطى قهار و زورمند به نظر مىآيد.))
پس امام نماز را به هر دو لشكر امامت كرد و سپس داخل سراپردهاش شد و اصحاب نزدش جمع آمدند. حر نيز داخل خيمهاى شد كه برايش برپا شده بود. اصحاب ويژهاش بر او گرد آمدند و باقى لشكر به محل صف خود برگشته در سايهى مركبهاى خود نشستند تا هنگام عصر شد.
امام براى آن كه تا از نماز عصر فراغت مىيابند آمادهى حركت باشند فرمان داد براى كوچ آماده و مهيا باشند، سپس منادى به نماز عصر صدا بلند كرد، نماز عصر را نيز امام بر دو لشكر امامت كرد و پس از نماز كنار كشيده رو به جانب مردم كرد و پس از حمد و ثناى الهى فرمود:
اى مردم! شما اگر خدا ترس باشيد و حق را براى خدا حق بشناسيد خدا از شما بهتر خشنود خواهد بود. ما كه اهل بيت محمّد صلى الله عليه و آله و سلم هستيم به ولايت اين امر از مردم
ديگر كه آنچه را حق ندارند ادعا مىكنند و در ميان شما به گناه و جور و تعدى رفتار مىنمايند اولى مىباشيم، ولى اگر جز به كراهت و بىميلى از ما و به جهالت حق ما حاضر نيستيد و رأيتان اكنون غير از آن است كه فرستادگان شما به من رساندند و نامهها و مراسلات شما براى من آمد، من منصرف مىشوم و از نزد شما برمىگردم.
حر بن يزيد گفت: به خدا ما نمىدانيم اين مراسلات كه ذكر مىكنى چيست؟
حسين فرمود: اى عقبة بن سمعان! آن خورجين را كه نامهها و مراسلاتشان ميان آن است بيرون آر. او رفت و خورجين را بيرون آورد، خورجينى كه انباشته از نامهها بود، پس آن نامه ها را جلوى رويشان ريخت.
حر گفت: ما از آنان نيستيم كه نامه به تو نوشتهاند، ما فرمان داريم كه تا تو را ملاقات كنيم و از تو مفارقت ننماييم تا تو را به كوفه برده نزد عبيداللَّه بن زيادوارد كنيم.
امام فرمود: مرگ از اين آرزو به تو نزديكتر است. سپس رو به اصحاب كرد و فرمود: سوار شويد. آنان سوار شدند و منتظر ماندند تا اهل حرم هم سوار شدند. فرمود: مركبها را از مسير كوفه برگردانيد. رفتند كه برگردند سپاه حر جلو آمد و مانع از برگشتن آنان شد.
حضرت حسين عليه السلام به حرّ گفت: مادرت به عزايت بنشيند چه مىخواهى؟
حرّ گفت: هان به خدا اگر ديگرى از عرب اين كلمه را به من مىگفت و او در چنين گرفتارى بود كه تو هستى من واگذار نمىكردم و مادرش را به شيون و فرزند مردگى نام مىبردم و حتماً به او پاسخ مىدادم هرچه باداباد، ولى به خدا من حق ندارم كه مادر تو را ذكر كنم مگر به نيكوترين صورتى كه مقدور باشد! «8» در يك مرحله تواضع قلبى حرّ او را وادار كرد كه با بودن امام حسين عليه السلام به امامت نماز نايستد، بلكه علىرغم خواستهى كوفه و شام به حضرت حسين عليه السلام اقتدا كند و روزنهاى از توفيق با اين صفت اخلاقى به روى خود باز نمايد، و در مرحلهى ديگر ادب او، او را وادار كرد كه نسبت به شخصيت حضرت زهرا عليها السلام با همهى وجود اداى احترام نمايد، و با اين عمل كه برخاسته از ادب درونى او بود تمام درهاى توفيق را به روى خود بگشايد، و در نتيجه قدم به قدم با سرعتى بيش از سرعت نور از دوزخ دور و به بهشت نزديك گردد، و از طاغوت و بتى چون يزيد دور و به امام هدايت نزديك شود، و از شرك رهايى يافته به اعماق توحيد اعتقادى و عملى برسد!
در روايتى بسيار باارزش كه از روايات قدسى است مىخوانيم:
مَن تَقَرَّبَ إلىَّ شِبْراً تَقرَّبْتُ إليهِ ذِراعاً، ومَن تقرَّبَ إلىَّ ذِراعاً تَقَرَّبْتُ إليهِ بَاعاً، وَمَن أتانِى مَشْياً أتَيْتُهُ هَروَلَةً… «9»
. كسى كه با عمل صالح و اخلاق حسنه يك وجب به من نزديك شود من يك ذراع به او نزيك مىشوم و كسى كه يك ذراع به من تقرب جويد من يك باع به او نزديك مىگردم و كسى كه يك قدم به سوى من آيد من هرولهكنان به سويش مىآيم.
حسن خلق، قوىترين جاذبه
از آيات قرآن و روايات اهل بيت عليهم السلام چنين مىفهميم كه حسن خلق براى جذب فيوضات الهى و رحمت واسعه، قوىترين جاذبه است.
آيا عبادت انسان پاك دامن و باتقوا و داراى خلوص و حضور قلب، با عبادت انسانى كه آلوده دامن و خالى از تقوا و اخلاص و حضور قلب است برابر است؟
يقيناً برابر نيست. آيا انسانى كه با سينهاى پر از صفا و مهر و محبت و نيت خير عبادت مىكند، با انسانى كه سينهاش جنگل زندگى درندگانى چون حسد و حرص و كبر و كينه است مساوى است؟ بىترديد مساوى نيست.
عبادتى كه زلفش به حسن خلق گره خورده، جذب كنندهى رحمت و كرامت و فيض و قبولى است؛ و عبادتى كه آميخته با آلودگىهاى نفسانى است توان و قدرتى براى جذب فيوضات الهى ندارد.
آيهى شريفهى «واى بر نمازگزاران» «10» دربارهى همين آلودگان به رذايل اخلاقى كه بويژه آلوده به ريا و بخلند نازل شده است، و نشان مىدهد كه نمازِ آلودگان به رذايل نمىتواند قبولى حق و رحمت پروردگار را جذب كند، بلكه چنين نمازى با نمازگزارش مورد خشم و نفرت خداست.
تواضع اصحاب كهف نسبت به حق سبب اضافه شدن هدايت خاص به آنان شد؛ هدايتى كه آنان را از دقيانوس و قومش جدا كرد و در غارى دوردست به پناه خدا برد و در رحمت واسعهى حق درآورد و وجودشان را اسوه و سرمشق آيندگان قرار داد.
«إِنَّهُمْ فِتْيَةٌ آمَنُوا بِرَبِّهِمْ وَ زِدْناهُمْ هُدىً» «11».
اينان جوانمردانى بودند كه به پروردگارشان ايمان آوردند و ما بر هدايتشان افزوديم.
ارزش حسنات اخلاقى در حدّى است كه پي
امبر و امامان معصوم عليهم السلام در هر فرصتى مردم را به آراسته شدن به آنها سفارش مىكردند و به آراستگان به حسنات اخلاقى احترام ويژهاى مىگذاشتند.
عبادات و اخلاق
قيمت و اهميت مكارم اخلاق و حسنات نفسانى به اندازه اى است كه رسول خدا و اهل بيت در كنار هر عبادتى به رعايت آنها وصيت كرده اند، و عبادت را بدون مكارم اخلاقى و حسنات نفسانى بی ارزش دانسته و فقط موجب سقوط تكليف قلمداد كرده اند.
حضرت رضا عليه السلام از پدران بزرگوارش از اميرالمؤمنين عليه السلام روايت مىكند كه پيامبر اسلام دربارهى ماه رمضان براى ما سخنرانى كرد.
در ضمن آن سخنرانى سفارشات مهمى به مسائل اخلاقى شده، از جمله:
به تهيدستان و از كار افتادگان صدقه دهيد، بزرگانتان را احترام كنيد، به خردسالانتان رحم نماييد، به خويشاوندانتان رسيدگى كنيد،
زبانتان را حفظ نماييد و چشم از آنچه بر شما حلال نيست بپوشيد و گوش از آنچه شنيدنش بر شما حلال نيست ببنديد و به ايتام عطا كنيد تا به يتيمانتان عطا كنند، از گناهانتان به درگاه خدا توبه كنيد.
اى مردم! هركس در اين ماه اخلاقش را نيكو كند براى او مجوز عبور از صراط خواهد بود، روزى كه قدمها در آن بلغزد؛ و هركس در اين ماه بر خدم و حشم خود و بر كلفت و كارگر خويش آسان بگيرد، خدا حسابش را بر او آسان خواهد گرفت؛ و هركس در اين ماه شرّش را نگهدارد خدا خشمش را روز قيامت از او نگه خواهد داشت؛ و هركس در اين ماه يتيمى را اكرام كند خدا روز قيامت او را اكرام خواهد كرد و هركس در اين ماه صلهى رحم كند خدا در قيامت او را به رحمتش متصل خواهد كرد و هركس در اين ماه قطع رحم كند خدا در قيامت رحمتش را از او قطع خواهد كرد «12».
پيامبر اسلام هرگاه ماه رمضان مىرسيد هر اسيرى را آزاد مىكرد و به هر سائل و تهيدستى انفاق مىنمود «13».
رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم مىفرمايد:
به مرد يا زنى كه نماز شب را روزى داده اند، و او با رعايت خلوص نيت براى خدا برخيزد و وضويى كامل بسازد و با نيتى صادقانه و قلبى پاك از هر آلودگى و بدنى فروتن و اشكى ريزان براى خدا نماز بخواند، خدا نه صف از فرشتگان را پشت سر او قرار مىدهد كه در هر صفى عدد آنان را جز خدا نمىداند،
يك سر صف وصل به مشرق و ديگر صف وصل به مغرب است، هنگامى كه از نماز فارغ شود به عدد آن فرشتگان براى او درجه و مقام نوشته خواهد شد «14».
اميرالمؤمنين عليه السلام در ايام حكومتش هر روز به بازار كوفه مىرفت و فرياد مىزد:
اى گروه تاجران! تقواى الهى پيشه كنيد؛ درخواست خير را پيش اندازيد و به سهولت و آسان گرفتن، بركت جوييد. به خريداران نزديك شويد، و به بردبارى و حلم آراسته گرديد، و از سوگند خوردن بپرهيزيد، و از دروغ دورى كنيد، و از ستم ورزيدن كنارهگيرى نماييد، و به ستمديدگان انصاف دهيد، و به ربا نزديك نشويد، و ترازو و كيل را كامل و تمام بده
يد، و از اجناس مردم مكاهيد، و تبهكارانه در زمين فساد مكنيد «15».
پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم فرمود:
مَن بَاعَ وَاشْتَرَى فَلْيَحْفَظْ خَمسَ خصالٍ وَإلَّا فَلا يَشْتَرِيَنَّ وَلَا يَبِيعَنَّ: الرِّبا وَالحَلْفَ وَكِتمانَ العَيبِ وَالحَمدَ إذا بَاعَ وَالذَّمَّ إذَا اشتَرى «16»
. كسى كه مىفروشد و مىخرد بايد پنج خصلت را حفظ كند و اگر جز اين باشد نخرد و نفروشد: پرهيز از ربا، خوددارى از سوگند، دورى از پنهان كردن عيب جنس، اجتناب از تعريف و مدح جنس هنگامى كه مىفروشد و دورى گزيدن از مذمت جنس هنگامى كه مىخرد.
پيامبر اسلام به حكيم بن حزام اجازهى تجارت نداد مگر اين كه با او عهد كرد سه برنامه را در تجارت رعايت كند: پس گرفتن جنس از خريدارى كه از خريدش پشيمان شده است؛ مهلت دادن به كسى كه در پرداخت پول دچار مشكل شده است؛ و گرفتن حق از ديگران چه اين كه كامل باشد يا نباشد «17».
ريشه ى خوبىها و زشتىها
اگر بگوييم اعمال شايسته و حركات ناپسند انسان ريشه در حالات مثبت و منفى باطنى و نفسانى دارد سخنى به گزاف نگفتهايم.
مثلًا كسانى كه باطنشان به نور تواضع و فروتنى و خشوع و انكسار منور است، به آسانى از فرمانهاى حق پيروى مىكنند و به سهولت حقوق مردم را رعايت مىنمايند؛
اما كسانى كه باطنشان آلوده به كبر و خود بزرگبينى و غرور و خودبينى است از اجراى فرمانهاى حق سرپيچى مىكنند،
و نه اين كه حقوق مردم را رعايت نمىكنند بلكه به پايمال كردن و غارت حقوق بندگان خدا دست مىيازند.
قرآن و روايات نسبت به دارندگان حالات مثبت و آلودگان به حالات منفى به طور مفصل نظر دادهاند كه به بخشى از آن آيات و روايات اشاره مىشود.
انسان در طول زندگى به ناچا
ر با مصايب و مشكلات و سختىها و بلاهايى برخورد خواهد كرد. قرآن مجيد براى شكستن هيبت و عظمت مصايب و حل مشكلات، و برطرف كردن سختىها و بلاها، مردم را به يارى گرفتن از صبر و نماز فرمان مىدهد و مىگويد: اين يارى خواستن و كمك گرفتن از صبر و نماز دشوار و سنگين است مگر بر كسانى كه باطنشان آراسته به خشوع و فروتنى است:
«وَ اسْتَعِينُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ وَ إِنَّها لَكَبِيرَةٌ إِلَّا عَلَى الْخاشِعِينَ» «18».
از شكيبايى و نماز يارى جوييد و اين دو، كارى دشوارند، جز براى اهل خشوع.
آرى، كسى كه باطنش آلوده به كبر و خود بزرگبينى است از اين گونه نسخه ها كه درمان دردهاى زندگى است سر برمی تابد و از انجامش امتناع ورزد و بلكه اين حقايق عالى را باور نمىكند و گاهى هم آنها را به مسخره مىگيرد.
ولى كسى كه باطنش آراسته به تواضع و فروتنى است اين حقايق را باور مىكند و به عنوان نسخهى الهى براى درمان دردها مىپذيرد و با دل و جان به انجام آن برمىخيزد و نتيجه هم مىگيرد.
مفسران نقل كردهاند: هرگاه پيامبر اسلام با مشكلى روبرو می شد كه او را ناراحت مىكرد از صبر و نماز مدد مىگرفت «19».
از حضرت صادق عليه السلام روايت شده كه فرمود:
هرگاه با غمى از غمهاى دنيا روبرو مىشويد وضو بگيريد و به مسجد برويد و نماز بخوانيد و دعا كنيد؛ زيرا خدا فرمان داده: «وَ اسْتَعِينُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ» «20».
در كتاب شريف كافى آمده است: هرگاه مشكل مهم و سختى براى اميرالمؤمنين عليه السلام پيش مىآمد به نماز برمىخواست، سپس اين آيه را تلاوت مىكرد: «وَ اسْتَعِينُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ» «21».
ملاحظه كنيد سرور كائنات، رحمت خدا بر عالميان، خاتم پيامبران، و شخصيت بزرگوار و باكرامتى چون امير مؤمنان، و امام به حق ناطق حضرت صادق عليه السلام براى حل مشكلات و شكستن صولت سختىها از صبر و نماز مدد مىجستند؛ زيرا باطن ملكوتى و عرشى آنان به صفت تواضع و فروتنى و به تعبير قرآن به حالت خشوع آراسته بو
د.
ولى مغروران و متكبران و آلوده باطنان حاضر نيستند براى درهم شكستن سختىها و برطرف كردن مشكلات به صبر و نماز روى كنند؛ زيرا به خاطر كبر و غرورشان توسل به صبر و استقامت و نماز و عبادت براى آنان بسيار سنگين و دشوار است.
اولياى الهى و سالكان مسلك ملكوتى نه اين كه از عبادت و روى آوردن به پيشگاه خسته نمىشدند و به كسالت دچار نمىگشتند،
بلكه به خاطر معرفتشان و صفاى باطنشان، و فروتنى و خشوع درونشان، با كمال شوق و نشاط به عبادت روى مىكردند،
و در برخورد با مردم با اشتياق و رغبت حسنات اخلاقى را به كار مىگرفتند؛ چنان كه اين معنى را از روايت بسيار پرقيمت و باارزشى كه در سطور بعد مىآيد استفاده مىكنيم.
پنج ويژگى و خصلت از نيكان
عَن أبى جعفر عليه السلام قَال: سُئِلَ النَّبىُّ عَن خِيارِ العِبادِ، فَقَال: الَّذِينَ إذَا أحْسَنُوا اسْتَبشَرُوا، وَإذَا أساؤُوا اسْتَغفَرُوا، وَإذَا أُعْطُوا شَكَرُوا، وَإذَا ابْتُلُوا صَبَرُوا، وَإذَا غَضِبُوا غَفَرُوا «22»
. امام باقر عليه السلام فرمود: از پيامبر دربارهى بهترين بندگان سؤال شد،
حضرت فرمود: كسانىاند كه چون كار نيكى انجام دهند خوشحال و شاد مىشوند،
و هنگامى كه كار زشتى از آنان سر زند از خدا طلب مغفرت مىكنند،
و زمانى كه نعمتى به آنان عطا شود سپاس مىگزارند،
و چون به بلا و آزمايشى مبتلا شوند صبر و شكيبايى می ورزند،
و هنگامى كه از كسى به خشم آيند گذشت مىكنند.
آرى، يكى از نشانه هاى بندگان حق اين است كه چون كار نيكى مانند عبادت و خدمت به خلق و به كارگيرى حسنات از آنان صادر مىشود خوشحال مىگردند؛ و خوشحالى آنان به خاطر اين است كه خداى مهربان توفيق انجام نيكىها را رفيق راهشان كرد و شادمان از اينند كه جسم و جان و وقت را براى خدا هزينه كرده اند.
ولى آلودگان به رذايل اخلاقى به اختيار خود و براى خدا به عبادت قيام نمىكنند؛ عبادات آنان به خاطر اهدافى پليد و براى خودنمايى است و چون
خود را در ميان اهل ايمان مىبينند به اجبار و زور باطنى به گردونه ى عبادت درمی آيند و در حال عبادت هم از اين كه ناچار به عبادت شده اند ناراحتند و عبادت را از روى بی ميلى و كسالت انجام مىدهند؛
چنان كه قرآن دربارهى منافقان فرموده:
«إِنَّ الْمُنافِقِينَ يُخادِعُونَ اللَّهَ وَ هُوَ خادِعُهُمْ وَ إِذا قامُوا إِلَى الصَّلاةِ قامُوا كُسالى يُراؤُنَ النَّاسَ وَ لا يَذْكُرُونَ اللَّهَ إِلَّا قَلِيلًا» «23».
يقيناً منافقان با خدا خدعه مىكنند و خدا كيفر خدعهى آنان را خواهد داد و هنگامى كه به نماز برمىخيزند با كسالت و بىميلى برمىخيزند، در عبادت خود رياكارند و خدا را جز بسيار اندك ياد نمىكنند.
«وَ ما مَنَعَهُمْ أَنْ تُقْبَلَ مِنْهُمْ نَفَقاتُهُمْ إِلَّا أَنَّهُمْ كَفَرُوا بِاللَّهِ وَ بِرَسُولِهِ وَ لا يَأْتُونَ الصَّلاةَ إِلَّا وَ هُمْ كُسالى وَ لا يُنْفِقُونَ إِلَّا وَ هُمْ كارِهُونَ» «24».
و چيزى آنان را از پذيرفته شدن انفاقهايشان باز نداشت جز اين كه به خدا و به رسولش كفر ورزيدند و جز با كسالت به سوى نماز نمىآيند و جز با بىميلى انفاق نمىكنند.
قرآن مجيد و روايات، از طرفى به انسان نسبت به حقايق آگاهى و معرفت مىدهند، و از سوى ديگر با بيان واقعيات اخلاقى درونش را تلطيف مىكنند تا آمادهى پذيرفتن احكام حق و اجراى فرامين خدا گردد.
انسان اگر از قرآن و روايات كسب آگاهى و معرفت نكند و موارد اخلاقى را از آن دو منبع گرانبها نشناسد،
به كفر و شرك و نفاق باقى مىماند و هيچ كار پسنديدهاى را از روى شوق و ذوق انجام نمىدهد،
و در هيچ امرى تقواى الهى را رعايت نمىكند و خود را ملزم به بندگى حق و اداى حقوق مردم نخواهد دانست.
جايگاه اخلاق در معارف الهى
ما اگر در آيات قرآن به مسائل فقهى دقت كنيم خواهيم يافت كه آيات مربوط به احكام فقهى نزديك به پانصد آيه مىشود؛
ولى در رابطه با حقايق اخلاقى و حسنات نفسانى از ابتدا تا انتهاى قرآن مجيد سوره به سوره و صفحه به صفحه به مكارم اخلاقى اشاره شده و كثرت روايات هم در اين زمينه به اندازهاى است كه از مجموع آنها كتابها به وجود آمده است.
شما در كتابهاى كافى، وافى، وسائل الشيعه، محجة البيضاء و بحار الانوار و همهى تفاسير قرآن و كتب معتبر روايى، صفحهاى را نمىبينيد مگر اين كه حديثى يا احاديثى در رابطه با مكارم اخلاق در آن هست.
اين همه آيه و روايت دربارهى ارزشهاى اخلاقى نشانگر جايگاه ويژه ى اخلاق در معارف الهى است، و بر ماست كه به حسنات اخلاقى با ديدى ديگر بنگريم و
براى اين حقايق پرارزش حسابى ديگر باز كنيم و بكوشيم كه وجود ما از هيچ يك از آن حسنات خالى نباشد؛ زيرا حسنات و مكارم اخلاقى بهترين بستر براى پذيرفتن حقايق و اجراى آنها در همهى شؤون زندگى است.
برگشت به اخلاق راه نجات از مفاسد
خلأ زندگى از حسنات اخلاقى بسيار خطرناك و وحشتزا و عاملى براى آماده كردن سقوط انسان از انسانيت و وسيلهاى براى نابودى و هلاكت جامعه است.
هرگاه افراد جامعه ولااقل اكثريت آن به فضايل اخلاق متصف نباشند،
و غرايز نفسانى لگامى از عقل و ايمان و تقوا نداشته باشند،
سير زندگى بس صعب و دشوار و جامعه كه براى تعاون و در نتيجه سعادت افرادش شكل گرفته تبديل به جهنمى سوزان خواهد شد، مانند جامعه ى امروزى بشر كه سرا پا شرارهى سوزان و شكنجه است!
قباحت از قبايح برداشته شده و در همهى شؤون زندگى بيمارى مهلك فساد رخنه كرده است.
هركس دستش برسد از خون ديگران تغذيه مىكند و اگر ضعيف و ناتوان يا- به ندرت به خاطر تقوا- گرگ و زالو نبود بايد بميرد.
ملت هايى كه مرگ و انقراض آنان را در نيستى فرو بُرد و اكنون نامى از ايشان نمانده، و قرنها داراى عظمت و آبرو بودند،
به حكم همان تواريخى كه نامشان را در آنجا مىخوانيم عيناً در چنگال مفاسدى افتاده بودند كه جامعه ى بشرى امروز غرق در آن مفاسد است!
با كمال تأسف پرتگاه نيستى، غرقاب فنا براى سقوط، و فرو بردن جامعه ى فعلى در همهى مناطق جهان، دهان گشاده وتمام موجبات سقوط وانقراض مهياست.
ملتها به مفاسد خو گرفتهاند و فساد در نظرشان عادى شده است. هر روز كم و بيش فقر عمومى- چه در جهت مادى و چه در جهت معنوى و نتايج شوم آن- و شيوع فحشا و علنى بودن آن، بدون پرده در جرايد و مجلات دنيا منعكس است و نياز به تفصيل ندارد.
بشر براى نجات از اين همه مفاسد و مهالك هيچ راهى جز برگشت به گردونه ى ايمان به خدا و قيامت و آراسته شدن به حسنات اخلاقى ندارد.
بشر آن گاه از همهى جانداران برتر مىشود كه از خود شخصيت اخلاقى بسازد، علم فقه و حقوق و هندسه و رياضى و پزشكى گرچه براى رفاه جامعه لازم است.
– اما نه به صورت واجب عينى بر همه كس- ولى دارا بودن راستى و امانت و معاونت با غير و ساير فضايل اخلاقى بر فرد فرد بشر واجب عينى است
و اگر چند تنى در جامعه و ملتى يا در جهان به اين فضايل ممتاز بودند اين تكليف حياتى از ديگران ساقط نيست.
همه كس و هر فرد بايد راستگو و صريح و شجاع و امين و داراى اخلاق و ملكات فاضله باشد، تا به حق انسانيت خود كه عبارت از تربيت جهت ممتازه است قيام كند وگرنه انسان نيست؛
يعنى آنچه را كه در پرتو آن از جانوران برترى يافته ضايع و باطل كرده است و نشايد كه نامش نهند آدمى، به همين خاطر خطابهاى قرآن «يا أيها النّاس» است و ديديم كه از پرتو تابش انوار هدايت چه آلودگانى كه خواستند از آلودگى برهند به راه راست آمده «25».
ارْحَمُوا تُرْحَموا وَاغفِروا يُغْفَرْ لَك
ُم كنز العمال: 3/ 164
پی نوشت ها:
______________________________
(1)- عن أبى عبد اللَّه عليه السلام قال: أتى النبى صلى الله عليه و آله و سلم بأسارى فأمر بقتلهم خلا رجلا من بينهم، فقال الرجل: بأبى أنت و أمى يا محمد! كيف أطلقت عنى من بينهم، فقال: أخبرنى جبرئيل عن اللَّه عز و جل أن فيك خمس خصال يحبها اللَّه عزّ وجل ورسوله: الغيرة الشديدة على حرمك، والسخاء، وحسن الخلق، وصدق اللسان، والشجاعة، فلما سمعها الرجل أسلم وحسن إسلامه وقاتل مع رسول اللَّه صلى الله عليه و آله و سلم قتالا شديدا حتى استش
هد.
امالى صدوق: 271، المجلس السادس والاربعون، حديث 7؛ بحار الانوار: 68/ 384، باب 92، 25.
(2)- كافى: 8/ 16، صحيفة على بن الحسين وكلامه فى الزهد، حديث 2؛ تحف العقول: 252، موعظه وزهد.
(4)- نساء (4): 116.
(5)- مائده (5): 72. (6)- نساء (4): 48.
(7)- مكارم الأخلاق: 456، الفصل الرابع؛ بحار الانوار: 74/ 109، باب 5، حديث 1.
(8)- عنصر شجاعت: 3/ 54- 58.
(9)- مستدرك الوسائل: 5/ 298، باب 7، حديث 5910.
(10)- «فَوَيْلٌ لِلْمُصَلِّينَ» ماعون (107): 4.
(11)- كهف (18): 13.
(12)- عيون اخبار الرضا: 1/ 259، حديث 53؛ وسائل الشيعه: 10/ 313، باب 18، حديث 13494.
(13)- ثواب الاعمال: 72، باب فضل شهر رمضان؛ وسائل الشيعه: 10/ 315، باب 18، حديث 13497.
(14)- روضة الواعظين: 2/ 315، مجلس فى ذكر فضائل الصلاة؛ وسائل الشيعه: 8/ 155، باب 39، حديث 10290.
(15)- عن جابر، عن أبى جعفر عليه السلام قال: كان أميرالمؤمنين عليه السلام بالكوفة عندكم يغتدى كل يوم بكرة من القصر فيطوف فى أسواق الكوفة سوقا سوقا ومعه الدرة على عاتقه وكان لها طرفان وكانت تسمى السبيبة فيقف على أهل كل سوق فينادى: يا معشر التجار: اتقوا اللَّه عز وجل، فاذا سمعوا صوته عليه السلام القوا ما بأيديهم وأرعوا اليه بقلوبهم وسمعوا باذانهم، فيقول عليه السلام: قدموا الاستخارة، وتبركوا بالسهولة، واقتربوا من المبتاعين، وتزينوا بالحلم، وتناهوا عن اليمين، وجانبوا الكذب، وتجافوا عن الظلم، وأنصفوا المظلومين، ولا تقربوا الربا، وأوفوا الكيل والميزان، ولا تبخسوا الناس أشياءهم، ولا تعثوا فى الأرض مفسدين، فيطوف عليه ا
لسلام فى جميع أسواق الكوفة ثم يرجع فيقعد للناس.
كافى: 5/ 151، باب آداب التجارة، حديث 3؛ وسائل الشيعه: 17/ 382، باب 2، حديث 22798.
(16)- كافى: 5/ 150، باب آداب التجارة، حديث 2؛ خصال: 1/ 285، حديث 38.
(17)- اصول كافى: 5/ 151، باب آداب التجارة، حديث 4.
(18)- بقره (2): 45.
(19)- مجمع البيان: 1/ 99.
(20)- بقره (2): 45؛ مجمع البيان: 1/ 99.
(21)- كافى: 2/ 480، باب صلاة من خاف مكروها، حديث 1.
(22)- اصول كافى: 2/ 240، باب المؤمن وعلاماته، حديث 31؛ امالى صدوق: 10، المجلس الثالث، حديث 4.
(23)- نساء (4): 142.
(24)- توبه (9): 54.
(25)- علم اخلاق يا حكمت عملى: 6- 8، با اندكى تصرف در عبارات.
صفحه اصلی – موسسه قرآن و نهج البلاغه
کانال جامع دو نور در ایتا:
https://eitaa.com/twonoor
کانال جامع دو نور در تلگرام:
https://t.me/twonoor