ورود

ثبت نام

موسسه قرآن و نهج البلاغه
home-icone
Institute of Quran & Nahjul Balaghah

حضرت علی(علیه‌السلام) مومن‌ترین صحابه (مناظره ای بین علمای اهل سنت و عالم شیعی،بخش چهاردهم)

فهرست مطالب

شیخ: این فرمایش شما از لحاظ ادبی که مصداق آیه “اشداء علی الکفار رحماء بینهم ” علی می باشد قابل توجیه نیست، زیرا در این آیه از لفظ جمع استفاده شده است و نمی تواند به یک نفر تعبیر شود.


واعظ: اطلاق جمع بر مفرد در زبان عرب و عجم بسیار متداول است. مثلاً در آیه ی 55 سوره ی مائده آمده است: (إنما ولیکم الله والذین آمنوا الذین یقیمون الصلوه ویۆتون الزکوه وهم راکعون) 1  در این آیه نیز لفظ جمع به کار رفته است در حالی که فقط در شأن یک نفر یعنی امیرالمۆمنین علی (علیه السلام) است که در حال رکوع انگشتر خود را در راه خدا انفاق نمود.


شیخ: چرا در بین دعوا نرخ تعیین می کنید؟! اینکه این آیه در شأن چه کسی هست اختلافی است. بعضی آن را در شأن عبدالله بن سلام و بعضی آن را در شأن عباده بن صامت دانسته اند.


واعظ: اولاً به فرض اینکه در شأن عبدالله یا عباده باشد؛ باز هم لفظ جمع برای یک نفر به کار رفته است؛ ثانیاً این را بدانید که جز یک یا دو نفر از علمای متعصب تان، همه ی علمای بزرگ شما 2 این آیه را در شأن علی بن ابیطالب (علیه السلام) می دانند. اتفاقاً یکی از ادلّه ی استوار برای اثبات خلافت بلافصل امیرالمۆمنین همین آیه است.


شیخ: یعنی چه؟! شما به هر زوری شده می خواهید از این آیه هم برای اثبات حرف تان بهره ببرید؛ در حالی که «ولی» به معنای محب است نه به معنای امام. اگر سخن شما صحیح باشد پس بایستی افراد دیگری را هم شامل شود، چون صیغه ی جمع در کلمه ی « ولیکم »  را نمی توان بدون  دلیل حمل بر مفرد کرد.


واعظ: اولاً در کلمه ی «ولیّکم»، ولیّ مفرد است نه جمع و ضمیر «کم» که جمع است مربوط به امت است. ثانیا آنچه را که بعضی از علمای متعصب شما مورد اشکال قرار داده اند کلمات «الذین » و «یقیمون» و «یوتون» است که جمع می باشد. چنان چه عرض کردم در زبان عرب و عجم گاها لفظ جمع را برای اغراض بلاغی بر مفرد حمل می کنند. البته همان قسمی که شما متذکر شدید از نظر ما نیز مصداق این آیه منحصر در امام علی (علیه السلام) نیست؛ بلکه یازده امام دیگر نیز مشمول این آیه هستند.


شیخ: این را بپذیرید که کلمه ولیّ در این آیه به معنای ناصر است نه به معنی امام ، زیرا اگر این طور که شما می گویید باشد باید علی (علیه السلام) در زمان حیات پیامبر هم امام بوده باشد و حال آنکه این طور نبوده است.


واعظ: چرا! اتفاقاً همان طور بوده است؛ در جریان غزوه ی تبوك پیامبر آن حضرت را خلیفه ی خود در مدینه قرار داد و تا پایان عمر شریفش آن حضرت را عزل نکرد. همچنین با توجه به حدیث منزلت ثابت می شود که آن حضرت در زمان حیات و پس از وفات نبی اکرم (صلی الله علیه واله وسلم) نیز خلیفه ی رسول خدا (صلی الله علیه واله وسلم) بوده است.


شیخ: اگر دقت کنید خواهید دید که به صلاح شما نیست که این آیه را در شأن علی کرم الله وجهه بدانید؛ زیرا این آیه نه تنها اثبات فضیلت نمی کند بلکه به فضایل دیگر آن حضرت لطمه وارد می کند.


واعظ: اولاً اینکه آیه در شأن چه کسی باشد یا نباشد؛ به صلاحدید من و شما نیست. ثانیاً می خواهم بدانم چگونه این آیه به فضایل امیرالمۆمنین (علیه السلام) لطمه می زند؟!


&lt ;B>شیخ: یکی از مقامات عالیه ی آن حضرت حضور قلب در نماز بوده است.


در تاریخ آمده است که در یکی از جنگ ها تیری به پای ایشان فرو رفته بود که خارج کردن آن بسیار مشکل بود. بنا شد این تیر را در حال نماز از پای آن حضرت خارج کنند، زیرا علی بن ابیطالب در حال نماز قلباً متوجه خداوند است و ابداً به خود توجه ندارد. حال ملاحظه کنید؛ آیا این علی در نماز متوجه ناله ی سائل می شود و به او زکات می دهد؟


واعظ: در ابتدا به این سۆال من پاسخ دهید که اگر امیرالمۆمنین (علیه السلام) در حال نماز باشد و در حضور ایشان یکی از کفّار که پیامبر را تنها یافته است، قصد جان پیامبر را بکند، آیا امام علی (علیه السلام) دست از نماز می کشد و از جان پیامبر دفاع می کند یا به نماز خود ادامه می دهد؟


شیخ: جواب واضح است. باید نمازش را بشکند و از پیامبر دفاع کند.


واعظ: احسنت!! اینکه می گویند علی در نماز متوجه درد پا نمی شود به معنای آن است که متوجه خود نیست نه اینکه بی هوش و حواس شود به گونه ای که متوجه اطراف خودش هم نباشد. آن چیزی که به نماز لطمه وارد می کند توجه به غیر خداست نه هر توجهی !! او در عین حالی که نماز می خواند و غرق حضور قلب در محضر رب و پروردگار خویش است، حواسش کاملاً جمع است، او که از اول عمر شریفش تا لحظه شهادت ذره ای شک و تردید در ایمانش پیدا نشد، هر گاه عملی پیش می آمد که رضای خدا در آن بود به خوبی آن را می دید و متوجه آن می شد. او در حال رکوع، زکات داد و مصداق نور علی نور را پدید آورد. بهترین دلیل بر اینکه این عمل فضیلت است این است که خداوند در این آیه این عمل را مدح فرموده است.


شیخ: از این بحث که بگذریم، اگر اجازه دهید از شما گلایه ای داشته باشم.


شما الان گفتید که علی از اول عمرش تا آخر، هیچ شک و تردیدی در ایمانش پیدا نشد. آیا این گفته ی شما کنایتاً این را نمی رساند که بقیه ی اصحاب در ایمانشان ثابت قدم نبوده اند؟


واعظ: اولاً من قصد کنایه گویی نداشتم. ثانیاً اگر این سۆال را خصوصی از من می پرسیدید، مناسب تر بود.


به شهادت آیات و روایات، اغلب صحابه که هنوز به مراتب بالای ایمان نرسیده بودند، گاهی اوقات گرفتار شک و تردید می شدند. بعضی از آنها که منافقین می باشند در این شک باقی بودند. اما در مورد برخی دیگر بهتر است جوابش را خودمانی خدمت تان عرض کنم.


حافظ: یعنی می خواهید بگویید که خلفا هم شک می کردند.


واعظ: شما تحریک احساسات می کنید. حال که این گونه است من هم شما را بی جواب نمی گذارم. به شهادت روایات معتبر، عمر بارها و بارها در نبوت پیامبر اسلام شک می کرده است. در جریان صلح حدیبیه می گوید:


«هرگز در نبوت م
حمد (صلی الله علیه واله وسلم) شک نکرده بودم به اندازه ی شکی که در روز حدیبیه نمودم».3 از این حرف، معلوم می شود که او مکرراً گرفتار تردید می شده است
.


حافظ: جناب سلطان الواعظین، من شخصا از دیدن شما بسیار خوشوقت شدم و خیلی مایل بودم که بیشتر از این در محضر شما باشم و از بیانات حضرتعالی استفاده ببرم؛ اما متأسفانه کارهای مهمی دارم و بایستی ناچارا به وطن برگردم. اگر افتخار دهید و به منزل ما تشریف بیاورید خیلی خوشحال می شوم.


نواب: ما نمی گذاریم شما بروید!! کار به جای حساسی رسیده است و تا مطلب روشن نشود حق ندارید جلسه را ترك کنید. شما علما همیشه به ما می گفتید که رافضی ها ( یعنی شیعیان) برای مذهب و مرام خود هیچ دلیلی ندارند و اگر در مقابل ما قرار گیرند خیلی زود شکست می خورند؛ اما حالا می بینیم که امر، عکس آن چیزی است که ادعا می کردید و این شما هستید که کم می آورید.


حافظ: اشتباه می کنید. اینکه می بینید ما چیزی نمی گوییم، فقط به پاس حرمت و شئونات مهمان محترم است و به همین خاطر است که تاکنون وارد مباحث اساسی نشده ایم.
 اگر اراده کنیم به راحتی حق را به جانب خودمان برمی گردانیم
.


نواب: تاکنون که چنین نبوده است. اگر دلیلی دارید در همین مجلس آن را مطرح کنید زیرا مذاکرات این جلسه تماماً در روزنامه های محلی چاپ می شود و نقل محفل جوان های ما شده است و بسیاری از آنان را در عقایدشان سست کرده است.


حافظ: حتی اگر از کارهای خودم نیز صرفنظر کنم، دیگر این اجازه را به خود نمی دهم که مزاحم مهمان محترم باشم؛ زیرا ایشان عازم مشهد هستند و درست نیست موجبات زحمت ایشان را فراهم آوریم.


واعظ: خیر! از طرف من هیچ مانعی نیست. اتفاقاً خیلی خوشحال هستم که چنین مجلسی بر پا شده است تا حق و حقیقت آشکار گردد.


حافظ: با وجود اینکه توقف در پیشاور برایم دشوار است، این دعوت را می پذیرم.


ادامه این مناظره در سلسله مقالاتی، طی روزهای آینده به شما دوست عزیز تقدیم می شود. امیدواریم این همراهی زمینه شناخت مذهب حق و گروه رستگاران را فراهم کند .


 پی نوشت ها:


1- همانا ولی امر شما تنها خدا و رسول او و مومنانی هستند که نماز را به پا داشته و در حال رکوع زکات می دهند.


2- تفسیر کبیر، امام فخر رازی، 12/26؛ و زمخشری در الکشاف 1/635، و احمد نسفی در مدارک التنزیل 1/328


3- صحیح بخاری 4/381 ح 932 کتاب الشروط؛ و مسلم در صحیح 3/1412 ح 1785 کتاب الجهاد و السیر


بخش اعتقادات شیعه تبیان


منبع :شهابی در شب ، دکتر ضیاء توحیدی ، ص 75 – 80

به این مطلب امتیاز دهید:
اشتراک گذاری در telegram
اشتراک گذاری در whatsapp
اشتراک گذاری در facebook
اشتراک گذاری در email

فرصت ویژه برای علاقه مندان به نویسندگی

شما می توانید مقالات خود را با نام خود در وب سایت موسسه منتشر نمائید. برای شروع کلیک نمائید.

نویسنده مقاله باشید