حمايتهاي غيبي درزندگي پيامبراكرم/1
مطالعه و بررسي تاريخ زندگي پيامبراكرم(ص) به روشني دلالت ميكند كه حضرت همواره از امدادهاي غيبي و حمايتها و عنايتهاي ويژه الهي بهرهمند بود. اين حمايتها كه در مراحل مختلف زندگاني ايشان رخ داد، ابعاد گستردهاي داشته كه در اين نوشتار با استناد به آيات قرآني و نيز نيمنگاهي به حديث و تاريخ، به مواردي از آن پرداخته شده است.
مطالعه آيات قرآن و نيز احاديث و تاريخ اسلام حاكي از آن است كه پيامبر اكرم(ص) نه تنها همواره از امدادهاي غيبي و حمايتها و عنايتهاي ويژه الهي بهرهمند بود، بلكه زير نظر مستقيم خداوند تربيت شد و با كمكهاي بيواسطه او، بار مسئوليتي دشوار را با موفقيت به منزل رساند. البته همه مؤمنان و به خصوص پيامبران و اولياي الهي از عنايتهاي خاص خداوند برخوردار بودند و خدا وعده ياري به آنان داده است: «وَ الَّذينَ جاهَدُوا فينا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا؛ و آنان كه در [راه ياري دين] ما بكوشند هر آينه ايشان را به راههاي خويش رهبري كنيم.(عنكبوت:69)»، ولي عنايتهاي ويژه خداوند به آخرين سفير خود، بسيار فراتر و گستردهتر و از نوع خاص الخاص آن است. آن حضرت مستقيماً در آغوش مهر و مراقبت خداوند زندگي ميكرد. بدانسان كه فرمود: «وَ اصْبِرْ لِحُكْمِ رَبِّكَ فَاِنَّكَ بِأَعْيُنِنا؛براي فرمان پروردگارت شكيبايي كن كه تو زير نظر مايي». (طور: 48).
آن حضرت در دوران کودکي و نوجواني، در حالي که يتيم بود، در پناه الهي قرار گرفت و بهرهمندي از شرح
صدر و گشادي سينه که اين نيز موهبتي الهي بود، آمادگي درک حقايق را پيدا کرد. تسلاي خاطر و دلداري پيامبر در برابر توطئههاي دشمنان در دوره رسالت و نيز مصونيت ايشان از کيد و حيله کفار و همچنين وعده پيروزي بر آنها از مواردي است که اين حقيقت را روشن ميکند که آن حضرت در لحظهلحظه زندگي خويش بهرهمند از عنايتهاي ويژه الهي بوده که در ادامه، ذيل چند عنوان آنها را ياد آور ميشويم.
1. برخورداري از حمايتهاي ويژه الهي در دوران كودكي و جواني
نخستين چيزي كه در دوران كودكي پيامبر(ص) جلب توجه ميكند و قرآن نيز بر آن تأكيد دارد، يتيم بودن آن حضرت است. هنگامي كه مادرش آمنه بنت وهب به او حامله بود، پدرش عبداللّه بن عبدالمطلب از دنيا رفت و مادرش نيز در سن پنج يا شش سالگي آن حضرت در محلي به نام ابواء، نزديكي مدينه از دنيا رفت و بدينگونه هم از طرف پدر و هم از طرف مادر يتيم شد.
هر چند كه يتيم شدن يك كودك و محروميت او از مهر پدري و مادري، سخت ناگوار است، ولي براي روحهاي بزرگ چنين محروميتهايي ميتواند بسيار سازنده باشد. پيامبر(ص) به سبب يتيم بودن، در كوره حوادث پخته شد و تلخيها و ناكاميها
وجود او را براي انجام كاري دشوار و رسالتي بزرگ آماده ساخت و بدينگونه رنجهاي يتيمان و محرومان را به خوبي لمس كرد. علاوه بر اين، با مرگ پدر و مادر، آنحضرت در شرايطي قرار گرفت كه اطاعت هيچ انساني بر گردن او نبود، چنانکه امام صادق(ع) و امام رضا(ع) به آن اشاره كردهاند. امام صادق(ع) فرمود: «همانا خداوند متعال پيامبرش را يتيم كرد تا اطاعت هيچ كس بر گردن او نباشد»
.1 امام رضا(ع) نيز فرمود: «يتيم بودن پيامبر براي آن بود كه حق هيچ مخلوقي بر گردن او نباشد».2
هر چند آن حضرت به سبب نداشتن پدر و مادر تحت كفالت عبدالمطلب و پس از وي تحت كفالت ابوطالب زندگي ميكرد و از محبتهاي بيدريغ آنان بهرهمند بود، ولي آنان در جايگاهي نبودند كه مانند پدر و مادر باشند. چون پدر و مادر علاوه بر سرپرستي و كفالت فرزند، حق حيات بر گردن او دارند و حتي اگر پدر و مادري به فرزند خود بدي هم بكنند باز آن حق بزرگ را بر گردن او دارند.
خداوند در قرآن كريم يتيم بودن پيامبر را مطرح ميكند و خاطر نشان ميسازد كه خود سرپرستي او را به عهده گرفت و به او پناه داد: «أَلَمْ يَجِدْكَ يَتيمًا فَاوي؛ آيا (خداوند) تو را يتيم نيافت، آنگاه پناه داد؟» (ضحي: 6)
خداوند متعال اين حالت را نعمتي از خود براي پيامبرش دانسته و براستي چه نعمتي بالاتر از اين، كه كسي مستقيماً تحت سرپرستي خداوند قرار گيرد و در پناه او باشد. البته اين يك سرپرستي
خاص بود وگرنه همه انسانها و حتي همه موجودات، تحت سرپرستي و قيوميّت عام خداوند هستند. در روايتي از پيامبر خدا(ص) نقل شده است كه فرمود: «ادّبني ربّي فأحسن تأديبي؛ پروردگارم تأديب مرا به عهده گرفت و نيكو تأديبم کرد».3
خداوند متعال پس از يادآوري يتيمي پيامبرـ در ادامه همين آيه ـ دو حالت ديگر از پيامبر را خاطرنشان ميسازد و آن گمگشتگي و فقير بودن پيامبر در دوران جواني است كه خداوند با عنايت خاص خود، او را رهبري كرد و بينياز ساخت: «وَ وَجَدَكَ ضآلاًّ فَهَدي؛ و تورا گمگشته يافت، پس هدايت كرد.» (ضحي: 7)
منظور از «ضالّ» بودن پيامبر كه در اين آيه به آن تصريح شده، همان گمگشتگي و سرگرداني پيامبر است كه به سبب يتيم بودن دچار چنين حالتي شده بود و خداوند با عنايت خاصي كه به او داشت، دست او را گرفت و از آن سرگشتگي نجاتش داده و او به خوبي آن مرحله را پشت سر نهاد و چنان نشد كه يتيمي و سرگشتگي باعث گمراهي او و رفتن به دنبال باطل باشد يا كاري كند كه مايه شرمندگي او در بزرگسالي باشد. اين است كه بعدها كه به پيامبري ميرسد سابقه درخشان زندگي خود را به مشركان گوشزد ميكند: «فَقَدْ لَبِثْتُ فيكُمْ عُمُرًا مِنْ قَبْلِه أَفَلا تَعْقِلُونَ؛به تحقيق، پيش از اين يك عمر ميان شما زندگي كردهام، آيا انديشه نميكنيد؟» (يونس: 16)
البته در تفسير و توجيه كلمه «ضالّاً» در آيه مورد بحث وجوه گوناگوني گفتهاند، ولي با توجه به قبل و بعد آيه كه از حالت يتيمي و نداري پيامبر سخن ميگويد، آنچه گفته شد مناسبتر از وجوه ديگر به نظر ميرسد.
فقيري و نداري پيامبر در حال كودكي و جواني نيز مطلبي است كه در كنار يتيمي و گمگشتگي او به آن تصريح شده است و خداوند از باب امتنان اظهار ميدارد كه تو فقير بودي و ما بينيازت كرديم: «وَ وَجَدَكَ عآئِلاً فَأَغْني؛ و تو را فقير يافت پس بينياز كرد». (ضحي: 8)
شايد اين جمله به آشنايي و ازدواج پيامبر خدا(ص) با خديجه اشاره دارد. خديجه بانويي ثروتمند بود و پيش از ازدواج با پيامبر، آن حضرت را امين مالالتجاره خود كرده بود و پس از ازدواج هم تمام ثروت خود را در اختيار آن حضرت گذاشت و پيامبر(ص) پس از بعثت، از اين ثروت در راه تبليغ اسلام استفاده ميكرد. آن حضرت پس از خديجه همواره از وي به نيكي ياد ميكرد و ميفرمود: «او مرا تصديق كرد، در حالي كه مردم تكذيب ميكردند و او با مال خود با من مواسات ميكرد، در حالي كه مردم مرا محروم ميكردند».4
2. داشتن شرح صدر
شرح صدر و گشادي سينه كه در قرآن از آن به عنوان يك حالت نفساني عالي ياد شده، كنايه از فهم و درك و بينش و بصيرت درست و آمادگي براي پذيرش حق است و كسي كه شرح صدر دارد، درست ميانديشد و حقايق را آنچنان كه هست درك ميكند و اين بالاترين حالت روحي پسنديدهاي است كه يك انسان ميتواند آن را داشته باشد. پيامبران چنين حالتي را داشتند؛ از اين رو، علاوه بر اينكه دل و جان آنان در اختيار حق قرار داشت، در رساندن پيام حق به ديگران هرگونه رنج و زحمتي را متحمل ميشدند و با سعه صدر و وسعت نظر، رسالت خود را انجام ميدادند و عكسالعملهاي ناپسند مخالفان، آنان را در اين راه، خسته و ملول نميكرد و بيتوجه به آزار مخالفان، سرزنده و نستوه كار خود را در جهت هدايت ديگران پي ميگرفتند. اين همان شرح صدري
است كه حضرت موسي در مقابل فرعون از خدا خواست: «قالَ رَبِّ اشْرَحْ لي صَدْري وَ يَسِّرلي اَمري؛ موسي گفت: خدايا سينه مرا بگشا و كار مرا آسان كن». (طه: 25-26)
مرتبه اعلاي اين حالت را پيامبر اسلام(ص) داشت و خدا با عنايت خاص خود، چنين شرح صدري به آن حضرت داده بود: «أَلَمْ نَشْرَحْ لَكَ صَدْرَكَ وَ وَضَعْنا عَنْكَ وِزْرَكَ؛ آيا سينهات را برايت گشاده نكرديم و بار گرانت را از تو فرو ننهاديم؟»(انشراح: 1-2)
شرح صدر پيامبر اسلام(ص) در مقابله ب
ا انبوه مخالفان به گونهاي بود كه آنها از وسعت نظر و صبر و تحمل و اخلاق و رفتار عالي پيامبر دچار تعجب ميشدند و همين اخلاق نقش مهمي در ارشاد مردم و جلب و جذب مخالفان به سوي اسلام داشت و خُلق عظيم پيامبر(ص) عامل مهمي در پيشرفت اسلام بود.
بعضي شرح صدر پيامبر اسلام را مربوط به داستان «شق صدر» ميدانند؛5
داستاني كه محققان آن را مردود دانستهاند. اين داستان که به صورتهاي گوناگون در كتابهاي تاريخي آمده، عبارت از اين است كه گويا در دوران كودكي پيامبر اسلام(ص) و هنگامي كه در ميان قبيله بنيسعد بود، روزي در صحرا با همگنان خود بازي ميكرد ناگهان بچهها ديدند كه كسي او را گرفت و سينه او را
شكافت و چيزي را از قلب او جدا كرد و دوباره او را به حالت اوليه برگرداند. برادران رضاعي پيامبر(ص) سراسيمه جريان را به حليمه سعديه خبر دادند و آنها شتابان سوي محمد رفتند و او را رنگ پريده ديدند و جريان را پرسيدند. محمد گفت: دو مرد سفيد پوش شكم مرا دريدند و چيزي برداشتند.6
اين روايت به صورت ديگري در منابع شيعي آمده و از حليمه سعديه اين چنين نقل شده است:
محمد پنج ساله بود که روزي با برادران رضاعي خود به صحرا رفت كساني او را گرفتند و بالاي كوهي بردند و در آن
جا او را شست و شو دادند. برادران پيش من آمدند و گفتند كه محمد را درياب او را ربودند. وقتي پيش او رفتم ديدم كه نوري از او بلند است. او را وارسي كردم و گفتم: تو را چه شده؟ گفت: غصه نخور خدا با ماست و قصه خود را شرح داد. از او عطر خوبي در فضا منتشر ميشد.[7]
به طوري كه ملاحظه ميفرماييد در اين روايت از شكافتن سينه پيامبر(ص) ياد نشده، بلکه تنها از شست و شوي او سخن رفته است. قطع نظر از اينكه آيا اين روايات، صحيح است يا نه و چگونه بايد ميان آنها جمع كرد، نميتوان اين قصه را به شرح صدر پيامبر(ص) كه در سوره انشراح آمده است، مربوط دانست چون شرح صدر اصطلاحي عمومي است و همانگونه كه ديديم در دعاي حضرت موسي هم آمده بود كه از خدا براي خود شرح صدر ميخواست. و آيات ديگري هم در اين زمينه وجود دارد كه مربوط به عموم انسانهاست و قطعاً در اين آيات، شرح صدر با شق صدر همراه نيست.
3. تقويت روحي پيامبر(ص)
خداوند همواره از راههاي گوناگون به تقويت روحي و ايجاد نشاط و ثبات قدم در پيامبر اسلام پرداخت تا اراده او را در برابر هجمهها و توطئهها و كارشكنيهاي دشمنان نيرومند كند، به گونهاي كه اقدامات خصمانه و عكسالعملهاي تند مخالفان و ناهنجاريهاي پيش رو، او را دچار نوميدي نسازد و او همچنان با تحرك و نشاط بيشتر به وظايف خود عمل كند. يكي از كارهاي زشت كافران اين بود كه آن حضرت را دروغگو معرفي ميكردند؛ تهمتي كه هر انسان راستگويي را آزرده ميسازد. خداوند بهمنظور تسلاي خاطر و دلداري پيامبر(ص) خاطرنشان ميكند كه پيامبرانِ پيش از تو نيز با اين تهمت روبهرو بودند و اين چيز تازهاي نيست</SPAN& gt;:
«وَ إِنْ يُكَذِّبُوكَ فَقَدْ كُذِّبَتْ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِكَ وَ إِلَي اللّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ؛ و اگر تو را تكذيب كنند، پيش از تو هم فرستادگاني تكذيب شدند. و همه كارها به سوي خدا بازگردانيده ميشود».( فاطر: 4)
مشركان گاهي آن حضرت را مسخره ميکردند و بدين گونه شخصيت او را در جامعه ميكوبيدند تا مردم با ديده حقارت به او بنگرند و سخنانش را جدي نگيرند. اين عمل نيز باعث آزردگي شديد هر انساني ميشود، ولي خداوند براي رفع آزردگي روحي پيامبر(ص) باز تذكر ميدهد كه پيش از تو نيز پيامبران را مسخره ميکردند:</SPAN& gt;
«وَ لَقَدِ اسْتُهْزِئَ بِرُسُلٍ مِنْ قَبْلِكَ فَحاقَ بِالَّذينَ سَخِرُوا مِنْهُمْ ما كانُوا بِهِ يَسْتَهْزِؤنَ؛ و مسلماً پيامبران پيش از تو نيز مورد ريشخند قرار گرفتند، پس كساني كه آنان را مسخره ميكردند، سزاي آنچه كه آن را به ريشخند ميگرفتند گريبانگيرشان شد.» (انبياء: 41)
علاوه بر اينکه خداوند متعال به پيامبر يادآوري ميكند كه پيامبران گذشته نيز چنين مشكلاتي داشتند، در آيهاي ديگر از آن حضرت ميخواهد كه به مأموريت خود ادامه دهد و كار مسخره كنندگان را به خدا واگذار كند كه خداوند خود كار آنها را خواهد ساخت.8
همچنين خداوند بهمنظور تقويت روحي پيامبر(ص) در برابر مشكلات پيش رو، در آيات متعددي او را امر به شكيبايي ميكند و تذكر ميدهد كه اين صبر تو براي خداست و تو نبايد از توطئهها و دشمنيهاي كافران، دل تنگ شوي يا عكسالعمل نامناسب نشان بدهي. از جمله اين آيات، دو آيه زير ميباشد:
وَ اصْبِرْ وَ ما صَبْرُكَ إِلاّ بِاللّهِ وَ لا تَحْزَنْ عَلَيْهِمْ وَ لا تَكُ في ضَيْقٍ مِمّا يَمْكُرُونَ؛ و صبر كن و صبر تو جز به توفيق خدا نيست و بر آنان اندوه مخور و از آنچه نيرنگ ميكنند دل تنگ مدار. (نحل: 127) فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللّهِ حَقٌّ وَ لا يَسْتَخِفَّنَّكَ الَّذينَ لا يُوقِنُونَ؛ پس صبر كن كه وعدة خدا حقّ است و زنهار تا كساني كه يقين ندارند، تو را به سبكسري وا ندارند.(روم: 60)
پيامبر خدا(ص) براي هدايت مردم رنج بسيار ميكشيد و از اينكه مردم ايمان نميآوردند به شدت اندوهگين ميشد. خداوند براي تقويت روحي جسم و جان پيامبر(ص) از او ميخواهد كه اين چنين خود را به زحمت نيفكند و خودخوري نكند:
طه ما أَنْزَلْنا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقي؛ طاها! قرآن را بر تو نازل نكرديم تا به رنج افتي. (طه: 1) فَلَعَلَّكَ باخِعٌ نَفْسَكَ عَلي آثارِهِمْ
إِنْ لَمْ يُؤمِنُوا بِهذَا الْحَديثِ أَسَفاً؛ شايد، اگر به اين سخن ايمان نياورند، تو جان خود را از اندوه، در پيگيري كارشان تباه كني. (كهف: 6) ما وَدَّعَكَ رَبُّكَ وَ ما قَلي؛ پروردگارت تو را وانگذاشته، و دشمن نداشته است. (ضحي: 3) فَلا يَحْزُنْكَ قَوْلُهُمْ إِنّا نَعْلَمُ ما يُسِرُّونَ وَ ما يُعْلِنُونَ؛ پس، گفتار آنان تو را غمگين نگرداند كه ما آنچه پنهان و آنچه را آشكار ميكنند، ميدانيم. (يس: 76) كِتابٌ أُنْزِلَ إِلَيْكَ فَلا يَكُنْ في صَدْرِكَ حَرَجٌ مِنْهُ لِتُنْذِرَ بِهِ وَ ذِكْري لِلْمُؤمِنينَ؛ كتابي است كه به سوي تو فرو فرستاده شده است- پس نبايد در سينه تو از ناحيه آن، تنگي باشد ـ تا به وسيله آن هشدار دهي و براي مؤمنان پندي باشد.(اعراف: 2) وَ اصْبِرْ وَ ما صَبْرُكَ إِلاّ بِاللّهِ وَ لا تَحْزَنْ عَلَيْهِمْ وَ لا تَكُ في ضَيْقٍ مِمّا يَمْكُرُونَ؛ و صبر كن و صبر تو جز به (توفيق) خدا نيست و بر آنان اندوه مخور و از آنچه نيرنگ ميكنند دل تنگ مدار.(نحل: 127)
4. مژده پيروزي
اسلام در آغاز بعثت از نظر قدرت ظاهري بسيار ضعيف بود، به گونهاي كه مشركان آن حضرت را مسخره ميكردند كه تنها دو نفر به او ايمان آوردهاند كه يكي از آنها زن (خديجه(س)) و يكي كودك (علي بن ابي طالب(ع))9
و پيشبيني اينكه دين حضرت محمد(ص) در اندك زماني فراگير خواهد شد و او قدرت عظيمي خواهد يافت، باور كردني نبود، اما خداوند براي تقويت روحي پيامبر و مسلمانان، با قاطعيت تمام، وعده پيروزي ميدهد:
هُوَ الَّذي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدي وَ دينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَي الدِّينِ كُلِّهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ؛ او كسي است كه پيامبرش را با هدايت و دين درست، فرستاد تا آن را بر هر چه دين است پيروز گرداند، هر چند مشركان خوش نداشته باشند.(توبه: 33)
البته پيامبر خدا در زمان حيات خودش پيروزيهاي بزرگي را كه نصيب او شده بود مشاهده كرد، مانند فتح مكه كه بعضيها آن را فتح مبين خواندهاند،10
ولي انجام برخي از وعدههاي خدا فرصت و زمان خاص خود را طلب ميكرد و در زمان حيات پيامبر امكان تحقق نداشت و لذا خداوند درآيهاي از قرآن به اين مطلب اشاره فرموده و خاطر نشان ميسازد كه انجام وعدهها پس از تو تحقق خواهد يافت:
فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللّهِ حَقٌّ فَإِمّا نُرِيَنَّكَ بَعْضَ الَّذي نَعِدُهُمْ أَوْ نَتَوَفَّيَنَّكَ فَإِلَيْنا يُرْجَعُونَ؛ پس صبر كن كه وعده خدا راست است. پس چه پارهاي از آنچه به آنان وعده دادهايم، به تو بنمايانيم، چه تو را از دنيا ببريم به سوي ما بازگردانيده ميشوند. (غافر: 77)
بهطور کلي موضوع پيروزي نهايي حق و خط انبيا، يكي از سنتهاي حتمي الهي در تاريخ است و خداوند متعال در آيات متعددي از قرآن کريم بر اين مطلب تأكيد فرموده است:
وَ لَقَدْ سَبَقَتْ كَلِمَتُنا لِعِبادِنَا الْمُرْسَلينَ إِنهَُّمْ لهَُمُ الْمَنصُورُونَ وَ إِنَّ جُندَنَا لهَُمُ الْغَالِبُونَ؛ و قطعاً فرمان ما در بارة بندگان فرستاده ما از پيش، چنين رفته است كه آنان بر دشمنان خودشان حتماً پيروز خواهند شد و سپاه ما هرآينه پيروزمندانند. (صافات: 171ـ173) كَتَبَ اللّهُ لَأَغْلِبَنَّ أَنَا وَ رُسُلي إِنَّ اللّهَ قَوِيٌّ عَزيزٌ؛ خدا مقرّر كرده است كه حتماً من و فرستادگانم چيره خواهيم گرديد، همانا خدا نيرومندِ شكستناپذير است.(مجادله: 21)
5. مصونيت پيامبر از كيد دشمنان
توطئههاي دشمنان پيامبر(ص) تمام شدني نبود و در طول 23 سال رسالت، همواره پيامبر گرامي اسلام با دشمنان سرسختي روبهرو بود. از دشمنان بتپرست در محيط مكه گرفته تا دشمنان ديگري كه در محيط مدينه بر ضد اسلام ائتلاف كرده بودند، به اضافه منافقان كه در جامعه اسلامي زندگي ميكردند و دست از توطئه بر نميداشتند. با وجود اين، خداوند بارها به آن حضرت اطمينان داد كه او را از شر دشمنان حفظ خواهد كرد و چنين هم شد:
إِنّا كَفَيْناكَ الْمُسْتَهْزِئينَ؛ ما شرّ ريشخندكنندگان را از تو برطرف خواهيم كرد.(حجر: 95) وَ إِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّما هُمْ في شِقاقٍ فَسَيَكْفيكَهُمُ اللّهُ وَ هُوَ السَّميعُ الْعَليمُ؛ اگر روي برتافتند، جز اين نيست كه سر ستيز دارند و به زودي خداوند شر آنان را از تو كفايت خواهد كرد، كه او شنواي داناست.(بقره: 137)
پيامبر حتي از ابلاغ برخي از فرمانهاي خداوند متعال به مسلمانان دغدغه خاطر داشت و نگران آن بود كه از ميان همين مسلمانان با او مخالفت شود و مورد اعتراض قرار گيرد و اساس اسلام به خطر افتد. يكي از آنها ابلاغ و حمايت اميرالمؤمنين(ع) بود كه بيشك در صورت اعلام رسمي، حساسيت گروهي برانگيخته ميشد. خداوند در آخرين سال عمر پيامبر(ص) كه به حجةالوداع معروف است، در راه بازگشت از مكه و در محلي به نام غديرخم، فرمان روشني داد كه بايد آنچه به او در اعلام وصايت اميرالمؤمنين نازل شده به مردم ابلاغ كند وگرنه رسالت خود را ا
نجام نداده است و براي رفع نگرانيهاي پيامبر، به او وعده داد كه خداوند تو را از شر مردم حفظ خواهد كرد:
يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النّاسِ إِنَّ اللّهَ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكافِرينَ؛ اي پيامبر، آنچه از جانب پروردگارت به سوي تو نازل شده، ابلاغ كن و اگر نكني پيامش را نرساندهاي. و خدا تو را از گزندِ مردم نگاه ميدارد. آري، خدا گروه كافران را هدايت نميكند.(مائده: 67)
خداوند مصونيت پيامبر خود را از شر خدعه دشمنان داخلي و خارجي تضمين ميكند و اظهار ميدارد كه او را با كمكهاي خود و تلاش مؤمناني كه در كنار او هستند تأييد
خواهد كرد.
وَ إِنْ يُريدُوا أَنْ يَخْدَعُوكَ فَإِنَّ حَسْبَكَ اللّهُ هُوَ الَّذي أَيَّدَكَ بِنَصْرِهِ وَ بِالْمُؤمِنينَ؛ و اگر بخواهند تو را بفريبند، خدا براي تو بس است. همو بود كه تو را با ياري خود و مؤمنان نيرومند گردانيد.(انفال: 62) فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ وَ تَوَكَّلْ عَلَي اللّهِ وَ كَفي بِاللّهِ وَكيلاً؛ پس، از ايشان روي برتاب و بر خدا توكّل كن، و خدا بس كارساز است.(نساء: 81)
6. نزول سكينه وآرامش بر پيامبر(ص)
بهرغم همه مشكلات و گرفتاريهاي شكننده، پيامبر خدا از آرامش و اطمينان روحي بالايي برخوردار بود و اين به سبب سكون و آرامشي بود كه خداوند در دل آن حضرت جاي داده بود. در قرآن از اين حالت به «سكينه» ياد شده است. قرآن كريم بارها از اين سكينه ياد كرده است كه گاهي تنها به پيامبر خود ارزاني داشته و گاهي هم به پيامبران و مؤمنان عنايت كرده و آنان را شايسته اين حالت دانسته است:
فَأَنْزَلَ اللّهُ سَكينَتَهُ عَلَيْهِ وَ أَيَّدَهُ بِجُنُودٍ لَمْ تَرَوْها وَ جَعَلَ كَلِمَةَ الَّذينَ كَفَرُوا السُّفْلي وَ كَلِمَةُ اللّهِ هِيَ الْعُلْيا وَ اللّهُ عَزيزٌ حَكيمٌ؛ پس خدا آرامش
خود را بر او فرو فرستاد و او را با سپاهياني كه آنها را نميديديد، تأييد كرد، و كلمه كساني را كه كفر ورزيدند پستتر گردانيد، و كلمه خداست كه برتر است، و خدا شكستناپذير حكيم است.(توبه: 40)
فَأَنْزَلَ اللّهُ سَكينَتَهُ عَلي رَسُولِهِ وَ عَلَي الْمُؤمِنينَ وَ أَلْزَمَهُمْ كَلِمَةَ التَّقْوي وَ كانُوا أَحَقَّ بِها وَ أَهْلَها وَ كانَ اللّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَليماً؛ پس خدا آرامش خود را بر فرستاده خويش و بر مؤمنان فرو فرستاد، و آرمان تقوا را ملازم آنان ساخت، و آنان به رعايت آن آرمان سزاوارتر و شايسته آن بودند، و خدا همواره بر هر چيزي داناست.(فتح: 26)
سكينه گاهي به طور مستقيم از جانب خدا بر پيامبر نازل شده و آن تصرف خداوند متعال در دل و جان پيامبر(ص) است. گاهي هم سکينه از طريق بيان داستانهاي پيامبران گذشته انجام گرفته است و پيامبر و مؤمنان با آگاهي از تاريخ پيامبران با سنتهاي الهي كه حاكم بر تاريخ بشري است، آشنا ميشداند اين، و آرامش خا
طر آنان را در پي داشت:
وَ كُلاًّ نَقُصُّ عَلَيْكَ مِنْ أَنْباءِ الرُّسُلِ ما نُثَبِّتُ بِهِ فُؤدَكَ وَ جاءَكَ في هذِهِ الْحَقُّ وَ مَوْعِظَةٌ وَ ذِكْري لِلْمُؤمِنينَ؛(هود: 120) و هر يك از سرگذشتهاي پيامبران را كه بر تو حكايت ميكنيم، چيزي است كه دلت را بدان استوار ميگردانيم، و در اينها حقيقت براي تو آمده، و براي مؤمنان اندرز و تذكّري است.
ادامه دارد…
صفحه اصلی – موسسه قرآن و نهج البلاغه
کانال جامع دو نور در ایتا:
https://eitaa.com/twonoor
کانال جامع دو نور در تلگرام:
https://t.me/twonoor