حمايتهاي غيبي درزندگي پيامبراكرم/2
7. اطمينان دادن به پيامبر(ص) از درستي راه
بيشك پيامبر خدا به درستي راه خود اطمينان كامل و باور قطعي داشت، در عين حال خداوند براي استمرار و تقويت اين باور، بارها درستي راه او را تأييد و به او اطمينان ميداد كه بر صراط مستقيم است. اين يادآوريها براي مقابله با جنبه بشري پيامبر بود؛ همان جنبهاي كه حضرت ابراهيم را وادار كرد كه از خدا بپرسد كه چگونه مرده ها را زنده ميكند.11
يا موسي را واداشت كه از خدا بخواهد خودت را به من نشان بده.12
در همه اين موارد، هدايت الهي به كمك پيامبران آمد و آنان را اطمينان داد. در باره پيامبر اسلام هم خداوند در آيات قرآني به او اطمينان ميدهد كه او بر صراط مستقيم است و مردم را به سوي صراط مستقيم ميخواند:
وَ ادْعُ إِلي رَبِّكَ إِنَّكَ لَعَلي هُدي مُسْتَقيمٍ «به راه پروردگارت
دعوت كن، زيرا تو بر راهي راست قرار داري.(حج: 67)؛ وَ إِنَّكَ لَتَدْعُوهُمْ إِلي صِراطٍ مُسْتَقيمٍ؛ و در حقيقت، اين تويي كه جداً آنها را به راه راست ميخواني.»(مؤمنون: 73)؛ فَاسْتَمْسِكْ بِالَّذي أُوحِيَ إِلَيْكَ إِنَّكَ عَلي صِراطٍ مُسْتَقيمٍ؛ پس به آنچه به سوي تو وحي شده است چنگ دَرْزَنْ، كه تو بر راهي راست قرار داري.»(زخرف: 43)؛ فَلا تَكُ في مِرْيَةٍ مِنْهُ إِنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يُؤمِنُونَ؛ پس در آن ترديد مكن كه آن حق از جانب پروردگار توست، ولي بيشتر مردم باور نميكنند.(هود: 17).
8. كمكهاي مستقيم و مباشر
آنچه تاكنون گفته شد، همگي كمكهاي روحي و معنوي خداوند بود كه نصيب پيامبر(ص) خدا گرديد. طبق برخي از آيات قرآني، خداوند در چند مورد مستقيماً و به صورت عملي پيامبر خود را ياري كرده است. خداوند در اين موارد به طور مستقيم در سير حوادث دخالت كرده و جريان را به نفع پيامبر(ص) تمام كرده است. از جمله اين موارد داستان دارالندوه است كه مشركان به كشتن پيامبر يا اقدامات بسيار شديد درباره او تصميم قاطع گرفتند،13
ولي خداوند در برابر توطئههاي آنان چارهسازي كرد و پيامبر خود را نجات داد:
وَ إِذْ يَمْكُرُ بِكَ الَّذينَ كَفَرُوا لِيُثْبِتُوكَ أَوْ يَقْتُلُوكَ أَوْ يُخْرِجُوكَ وَ يَمْكُرُونَ وَ يَمْكُرُ اللّهُ وَ اللّهُ خَيْرُ الْماكِرينَ؛ و هنگامي كه كافران در بارة تو نيرنگ ميكردند تا تو را به بند كَشَند يا بكُشند يا (از مكه) اخراج كنند و نيرنگ ميزدند، و خدا تدبير ميكرد و خدا بهترين تدبيركنندگان است.(انفال: 30)
همچنين هنگامي كه پيامبر گرامي اسلام با ابوبكر به غار ثور رفت، مشركان رد پاي آنها را گرفتند و تا دهانه غار آمدند، اما ديدند كه دهانه غار با تار عنكبوت پوشيده شده و پرندهاي در آنجا لانه كرده به گونهاي كه گويا مدتهاست كه كسي وارد غار نشده است و از آنجا برگشتند و اين نوعي كمك غيبي بود.14
آيه زير از ياري خداوند در اين جريان خبر ميدهد و اظهار ميدارد كه خداوند پيامبرش را با لشكرياني كه مشركان آنها را نميديدند، ياري كرد:
إِلاّ تَنْصُرُوهُ فَقَدْ نَصَرَهُ اللّهُ إِذْ أَخْرَجَهُ الَّذينَ كَفَرُوا ثانِيَ اثْنَيْنِ إِذْ هُما فِي الْغارِ إِذْ يَقُولُ لِصاحِبِهِ لا تَحْزَنْ إِنَّ اللّهَ مَعَنا فَأَنْزَلَ اللّهُ سَكينَتَهُ عَلَيْهِ وَ أَيَّدَهُ بِجُنُودٍ لَمْ تَرَوْها وَ جَعَلَ كَلِمَةَ الَّذينَ كَفَرُوا السُّفْلي وَ كَلِمَةُ اللّهِ هِيَ الْعُلْيا وَ اللّهُ عَزيزٌ حَكيم؛ اگر او را ياري نكنيد، قطعاً خدا او را ياري كرد، هنگامي كه كساني كه كفر ورزيدند او را (از مكّه) بيرون كردند، و او نفر دوم از دو تن بود، آن گاه كه در غار بودند، وقتي به همراه خود ميگفت اندوه مدار كه خدا با ماست پس خدا آرامش خود را بر او فرو فرستاد و او را با سپاهياني كه آنها را نميديديد، تأييد كرد، و كلمة كساني را كه كفر ورزيدند پستتر گردانيد و كلمة خداست كه برتر است، و خدا شكستناپذير حكيم است.(توبه:40)
موارد ديگري كه خداوند به طور مستقيم در سير حوادث دخالت كرد، برخي از جنگهاي كافران بر ضد مسلمانان بود و با وجود آنكه دشمن از نظر تعداد و امكانات از مسلمانان برتر بود، خداوند آنان را پيروز كرد، حتي در برخي از جنگها به امر خداوند فرشتگان در جنگ شركت كردند. قرآن كريم به شركت مستقيم فرشتگان در جنگ عليه كفار تصريح مي
كند؛ آنجا كه ميفرمايد:
اِذْ تَسْتَغيثُونَ رَبَّكُمْ فَاسْتَجابَ لَكُمْ أَنّي مُمِدُّكُمْ بِأَلْفٍ مِنَ الْمَلائِكَةِ مُرْدِفينَ؛ هنگامي كه از پروردگارتان كمك ميخواستيد پس او شما را اجابت نمود كه من شما را به وسيله هزار فرشته صفّ بسته ياري ميكنم.(انفال: 9)
اين آيه مربوط به جنگ بدر است و همانگونه كه ديديم، تعداد فرشتگاني كه به كمك مسلمانان آمدند هزار فرشته بود. البته در آيهاي ديگر تعداد فرشتگان شركت كننده در جنگ بدر به سه هزار ميرسد و وعده پنج هزار فرشته هم داده ميشود:
وَ لَقَدْ نَصَرَكُمُ اللّهُ بِبَدْرٍ وَ أَنْتُمْ أَذِلَّةٌ فَاتَّقُوا اللّهَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ اِذْ تَقُولُ لِلْمُؤْمِنينَ أَلَنْ يَكْفِيَكُمْ أَنْ يُمِدَّكُمْ رَبُّكُمْ بِثَلاثَةِ آلافٍ مِنَ الْمَلائِكَةِ مُنْزَلينَ بَلي اِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا وَ يَأْتُوكُمْ مِنْ فَوْرِهِمْ هذا يُمْدِدْكُمْ رَبُّكُمْ بِخَمْسَةِ آلافٍ مِنَ الْمَلائِكَةِ مُسَوِّمينَو؛ همانا خداوند شما را در بدر ياري داد در حالي كه شما ناتوان بوديد. پس از خدا پروا كنيد، شايد كه شكرگزار باشيد هنگامي كه به مؤمنان ميگفتي آيا براي شما كفايت نميكند كه خداوند به وسيله سه هزار فرشته نازل شده شما را ياري كند؟ بلي، اگر صبر كنيد و تقوا داشته باشيد و دشمنان در اين هجوم خود به شما بتازند پروردگارتان شما را به وسيله پنج هزار فرشته نشانگذار كمك خواهد كرد.(آلعمران: 123ـ125)
با توجّه به اختلاف تعداد فرشتگان در دو
آيه بعضي از مفسران حداكثر را گرفتهاند و گفتهاند پنج هزار فرشته در جنگ بدر شركت كردند و بعضي از آنان همه را جمعبندي كرده و تعداد فرشتگان حاضر در آن جنگ را به هشت هزار رساندهاند.15
مرحوم علامه طباطبايي در توضيح اين مطلب، بيان ديگري دارد. به عقيده ايشان كلمه «مُردِفين» كه در سوره انفال آمده، بيانگر اين است كه اين هزار فرشته در رديف و پشت سر فرشتگان ديگر بودهاند. بنابراين، دو آيه با هم منافاتي ندارند.16
البته تصور نگارنده اين است كه تعداد فرشتگان حاضر در جنگ، همان هزار فرشته بودهاند و در آيه آل عمران تصريح نشده است كه سه هزار يا پنج هزار فرشته در جنگ شركت كردهاند، بلكه لحن آيه به گونهاي است كه مسلمانان بدانند كه در صورت لزوم، تعداد فرشتگان به سه هزار و حتي پنج هزار افزايش خواهد يافت.
مأموريت اين فرشتگان در جنگ بدر، تقويت روحي مؤمنان بود و خداوند هم مستقيماً در دلهاي كافران رعب و وحشت القا ميكرد:
إِذْ يُوحي رَبُّكَ إِلَي الْمَلائِكَةِ أَنِّي مَعَكُمْ فَثَبِّتُوا الَّذينَ آمَنُوا س
َأُلْقي في قُلُوبِ الَّذينَ كَفَرُوا الرُّعْبَ فَاضْرِبُوا فَوْقَ الْأَعْناقِ وَ اضْرِبُوا مِنْهُمْ كُلَّ بَنانٍ؛ هنگامي كه پروردگارت به فرشتگان، وحي ميكرد كه من با شما هستم، پس كساني را كه ايمان آوردهاند ثابتقدم بداريد. به زودي در دل كافران وحشت خواهم افكند. پس، فراز گردنها را بزنيد و همه سرانگشتانشان را قلم كنيد.(انفال: 12)
دخالت مستقيم و مباشر خداوند در اين جنگ به گونهاي بود كه در آيه زير كارهايي را كه به ظاهر، مسلمانان و شخص پيامبر(ص) انجام داده بودند، به خدا نسبت ميدهد:
فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَ لكِنَّ اللّهَ قَتَلَهُمْ وَ ما رَمَيْتَ اِذْ رَمَيْتَ وَ لكِنَّ اللّهَ رَمي وَ لِيُبْلِي الْمُؤْمِنينَ مِنْهُ بَلاًء حَسَنًا
اِنَّ اللّهَ سَميعٌ عَليمٌ؛ پس شما آنها را نكشتيد، بلكه خدا آنها را كشت و آنگاه كه [تير] انداختي، در حقيقت، تو نينداختي بلكه خدا انداخت و تا مؤمنان را با آزمايشي نيكو از سوي خود آزمايش كند، همانا خداوند شنوا و داناست.(انفال: 17)
در اين آيه، خاطرنشان ميسازد كه اين شما نبوديد كه آنها را كشتيد، بلكه در واقع، خداوند آنها را كشت، و خطاب به پيامبر اسلام ميفرمايد: «وقتي تو آن ريگها را به سوي دشمن انداختي، در واقع تو نينداختي، بلكه خدا بود كه انداخت» و بدينگونه از دخالت مستقيم خود خبر ميدهد.
ياري مستقيم خداوند در جنگها، منحصر به جنگ بدر نبود، بلكه در موارد بسياري، از جمله در جنگ حنين، پيامبر(ص) و مسلمانان از ياري خدا بهرهمند شدند. در جنگ حنين مسلمانان به انبوهي سپاه و توانمنديهاي خود مغرور شدند و به همين سبب در آستانه شكست سنگيني قرار گرفتند و عرصه بر آنان تنگ شد.
سپاه هوازن در اين جنگ به فرماندهي مالك بن عوف در وادي حنين كه تقريباً سي كيلومتر با مكه فاصله داشت، مستقر شده بود، در اين منطقه كه درهها و تنگههاي بسياري وجود داشت، آنان درون تنگهها كمين كرده بودند17
و با رسيدن سپاه اسلام، از هر سوي بر مسلمانان تاختند و بسياري از مسلمانان پا به فرار گذاشتند و پيامبر(ص) را تنها گذاشتند و تعداد اندكي همراه آن حضرت باقي ماندند كه از جمله آنها علي(ع) و عباس و فضل و ربيعه و چند تن ديگر بودند. سپاه اسلام در همان آغاز در حال شكست بود. حارثة بن نعمان ميگويد: پيامبر به من فرمود: بنگر چند نفر از مسلمانان در حال جنگيدن هستند؟ من نگاه كردم و گفتم: فقط صد نفر!
پيامبر خدا(ص) از يكسو، روي به جانب خدا كرد و از او طلب ياري نمود و از سوي ديگر، به عباس عموي خود كه در آنجا بود و صداي بلندي داشت، فرمود: مسلمانان را ندا بده و او ندا داد و ا ز همه خواست كه برگردند. مسلمانان فراري گروه گروه برگشتند و مشغول نبرد شدند و پبامبر مشتي سنگريزه به سوي دشمن پرتاب كرد و فرمود: به خداي كعبه كه شكست خوردند.18 ا
ين بار ورق برگشت و مسلمانان با قدرت تمام جنگيدند و كمكهاي غيبي هم به ياري آنان آمد و آنان پيروز ميدان نبرد شدند و دشمن را به سختي شكست دادند و اسيران و غنايم بسياري به دست آوردند و اين در اثر كمك الهي بود كه به سراغشان آمد، چنانكه ميفرمايد:
لَقَدْ نَصَرَكُمُ اللّهُ في مَواطِنَ كَثيرَةٍ وَ يَوْمَ حُنَيْنٍ إِذْ أَعْجَبَتْكُمْ كَثْرَتُكُمْ فَلَمْ تُغْنِ عَنْكُمْ شَيْئاً وَ ضاقَتْ عَلَيْكُمُ الْأَرْضُ بِما رَحُبَتْ ثُمَّ وَلَّيْتُمْ مُدْبِرين؛ قطعاً خداوند شما را در مواضع بسياري ياري كرده است و نيز در روز حُنَين آن هنگام كه شمارِ زيادتان شما را به شگفت آورده بود، ولي به هيچ وجه از شما دفع خطر نكرد و زمين با همه فراخي بر شما تنگ گرديد، سپس در حالي كه پشت به (دشمن) كرده بوديد برگشتيد.(توبه: 25)
در ادامه همين آيه، از نزول سكينه و آرامش روحي براي پيامبر(ص) و مؤمنان و نزول فرشتگاني كه مسلمانان آنها را نميديدند، خبر ميدهد:
ثُمَّ أَنْزَلَ اللّهُ سَكينَتَهُ عَلي رَسُولِهِ وَ عَلَي الْمُؤمِنينَ وَ أَنْزَلَ جُنُوداً لَمْ تَرَوْها وَ عَذَّبَ الَّذينَ كَفَرُوا وَ ذلِكَ جَزاءُ الْكافِرينَ؛ آن گاه خدا آرامش خود را بر فرستاده خود و بر مؤمنان فرود آورد، و سپاهياني فرو فرستاد كه آنها را نميديديد، و كساني را كه كفر ورزيدند عذاب كرد و سزاي كافران همين بود.(توبه: 26)
پيامبر خدا و مسلمانان همواره در حمايت خدا بودند حتي در جنگ با بنينضير و اخراج آنها از مدينه، صحبت از كمك فرشتگان هم نيست، بلكه خداوند خود دشمن را نابود كرده است:
هُوَ الَّذي أَخْرَجَ الَّذينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ مِنْ دِيارِهِمْ لِأَوَّلِ الْحَشْرِ ما ظَنَنْتُمْ أَنْ يَخْرُجُوا وَ ظَنُّوا أَنَّهُمْ مانِعَتُهُمْ حُصُونُهُمْ مِنَ اللّهِ فَأَتاهُمُ اللّهُ مِنْ حَيْثُ لَمْ يَحْتَسِبُوا وَ قَذَفَ في قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ يُخْرِبُونَ بُيُوتَهُمْ بِأَيْديهِمْ وَ أَيْدِي الْمُؤمِنينَ فَاعْتَبِرُوا يا أُولِي الْأَبْصارِ؛ اوست كسي كه از ميان اهل كتاب كساني را كه كفر ورزيدند در نخستين اخراج (از مدينه) بيرون كرد. گمان نميكرديد كه بيرون روند و خودشان گمان داشتند كه دژهايشان در برابر خدا مانع آنها خواهد ب
ود، ولي خدا از آنجايي كه تصور نميكردند بر آنان درآمد و در دلهايشان بيم افكند، به طوري كه خود به دست خود و دست مؤمنان خانههاي خود را خراب ميكردند. پس اي اهل بصيرت، عبرت گيريد.(حشر: 2)
9. ياد آوريها و هدايتهاي مستمر
برخي ديگر از مراتب عنايت و توجه ويژه خداوند بر پيامبر بزرگوار اسلام، اين بود كه همواره با ياد آوريها و هدايتهاي مستمر خود، او را از لغزشهاي احتمالي باز ميداشت. گاهي پيامبر(ص) كارهايي مي
كرد كه به نظر خودش به مصلحت اسلام بود، ولي از نظر خداوند مصلحتي بالاتر و مهمتر وجود داشت و بايد پيامبر به آن توجه ميكرد و خدا با تذكر و يادآوري، دست پيامبر خود را ميگرفت و او را به آنچه خير و صلاح بود ميكشاند و اصطلاح «عتابهاي قرآن» كه در كتابهاي تفسيري آمده است هم از اين نوع است، مانند:
وَ لَوْ لا أَنْ ثَبَّتْناكَ لَقَدْ كِدْتَ تَرْكَنُ إِلَيْهِمْ شَيْئاً قَليلاً؛ و اگر تو را استوار نميداشتيم، قطعاً نزديك بود كمي به سوي آنان متمايل شوي.(اسراء: 74)؛ عَفَا اللّهُ عَنْكَ لِمَ أَذِنْتَ لَهُمْ حَتّي يَتَبَيَّنَ لَكَ الَّذينَ صَدَقُوا وَ تَعْلَمَ الْكاذِبينَ؛ خدايت ببخشايد، چرا پيش از آنكه حال راستگويان بر تو روشن شود و دروغگويان را بازشناسي، به آنان اجازه دادي؟(توبه: 43)؛ يا أَيُّهَا النَّبِيُّ لِمَ تُحَرِّمُ ما أَحَلَّ اللّهُ لَكَ تَبْتَغي مَرْضاتَ أَزْواجِكَ وَ اللّهُ غَفُورٌ رَحيمٌ؛ اي پيامبر، چرا براي خشنودي همسرانت، آنچه خدا براي تو حلال گردانيده حرام ميكني؟ و خدا آمرزندة مهربان است.(تحريم: 1)
نتيجه
از بدو خلقت انسان، خداوند پيامبراني براي هدايت بشر مبعوث كرد تا راههاي هدايت را به ايشان بنمايانند. در اين راه، خداوند متعال از راههاي مختلفي فرستادگانش را حمايت ميكرد. يكي از اين روشها، حمايتهاي غيبي بود. اينگونه حمايتها شامل همة انبياي الهي شده، اما حضرت محمد(ص) از حمايتهاي ويژه برخوردار بوده است.
براساس آنچه در اين مقاله بيان شد، پيامبر(ص) در دورههاي مختلف زندگياش از حمايتهاي غيب
ي بهرهمند بود؛ البته حمايتهاي غيبي خداوند تنها مربوط به زمينههاي هدايت بشر ميشد كه بعضي از اين زمينهها در زمان كودكي، و برخي ديگر در زمان رسالت ايشان به گونههاي مختلف انجام ميشد؛ مانند: شرح صدر و تقويت روحي پيامبر، مژدة پيروزي و مصونيت پيامبر از كيد دشمنان، نزول سكينه و آرامش بر پيامبر، اطمينان دادن به پيامبر از درستي راه و يادآوري نعمتها. برخي از حمايتهاي خداوند متعال نيز به صورت مباشري صورت ميگرفت؛ مانند: امدادهاي غيبي در جنگ بدر.
بنابراين، پيامبر از حمايتهاي ويژهاي برخوردار بوده است. در بررسي شواهد اين موضوع، توجه خاصي به آيات قرآن كريم كرديم كه خداوند متعال در اين آيات، به ذكر حمايتهاي غيبي خود از آخرين فرستاده و پيامبرش پرداخته، و از اين طريق، زمينههاي گسترش دين نوظهور جزيرةالعرب را فراهم كرده است.
منابع
ابناثير، عليبن محمد، الغابة في معرفة الصحابة، بيروت، دارالمعرفة، 1422 ق.
ابنشهرآشوب، محمدبن علي، مناقب آل ابي طالب، نجف، مكتبة الحيدرية، 1376 ق.
ابنقيم ج
وزي، زاد المعاد في هدي خير العباد، بيروت، دار الفكر، بي تا.
ابنكثير دمشقي، البداية و النهاية، بيروت، دارالكتب العلمية، 1409 ق.
ابنهشام، السيرة النبويه، قاهره، مطبعة مصطفي البابي الحلبي، 1355 ق.
رازي، فخرالدي
ن، مفاتيح الغيب، قاهره، بيتا.
سيوطي، جلالالدين عبدالرحمان، تفسير الدر المنثور، بيروت، دارالفكر، بيتا.
صدوق، محمدبن عليبن بابويه، علل الشرايع، نجف، مكتبة الحيدرية، 1386.
صدوق، محمدبن عليبن بابويه، عيون اخبار الرضا، بيروت، مؤسسة الاعلمي، 1404 ق.
طباطبائي، سيدمحمدحسين الميزان، تهران، دار الكتب الاسلامية، 1393 ق.
طبراني، ابوالقاسم سليمانبن احمد، المعجم الكبير، تحقيق حمدي عبدالحميد، دار احياء التراث العربي، بيروت، بيتا.
طبرسي، ابوعلي فضلبن حسن، تفسير مجمع البيان، بيروت، دارالمعرفه، 1406 ق.
طبري، محمدبن جرير تاريخ طبري، تاريخ الامم و الملوك، بيروت، دارالكتب العلمية، 1408 ق.
طوسي، محمدبن حسن تفسير التبيان في تفسير القرآن، بيروت، دار احياء التراث العربي، بيتا.
قسطلاني، احمدبن محمد، المواهب اللدنية، بيروت، المكتب الاسلامي، 1412 ق.
مجلسي، محمدباقر، بحار الانوار، بيروت، مؤسسة الوفاء، 1403 ق.
محمد، محمد، الطبقات الكبري، بيروت، دار صادر، 1418 ق.
نيشابوري، مسلم بن حجاج، صحيح مسلم، بيروت، دارالفكر، بيتا.
واقدي، محمد بن عمر، المغازي، قم، افست نشر دانش، 1405 ق.
پی نوشت:
1. شيخ صدوق، علل الشرايع، ج 1، ص 131.
2. همو، عيون اخبار الرضا(ع)، ص 210.
3. مجلسي، بحارالانوار، ج 16، ص 210.
4. ابن اثير، اسدالغابه، ج 5، ص 264.
5. فخر رازي مفاتيح الغيب، ج32، ص2.
6. اين جريان در كتابهاي معتبر اهلسنت آمده، از جمله: محمدبن مسلم،صحيح مسلم، ج1، ص101 / ابن هشام، السيرة النبويه، ج 1، ص164. البته در منابع شيعي نيامده است و مرحوم مجلسي آن را در بحار از مغازي واقدي كه از اهل سنت است نقل كرده است (محمدباقر مجلسي، بحارالانوار، ج 15، ص 352).
7. ابن شهر آشوب، المناقب، ج1، ص33.
8. ابن هشام در سيره خود ذيل عنوان «كفاية اللّه المستهزئين» از كساني كه آن حضرت را مسخره ميكردند، نام برده و سران آنها را پنج نفر معرفي ميكند: اسود بن المطلب از بني اسد، اسود بن عبد يغوث از بني زهره، وليد بن مغيره از بني مخزوم، عاص بن وائل از بني سهم و حارث بن طلاطله از بني خزاعه كه همگي سرنوشت شومي پيدا كردند. رک: ابن هشام، السيرة النبويه، ج2، ص277.
9. رك: طبري، تاريخ الامم و الملوک، ج2، ص58 / ابن كثير،البداية و النهاية، ج6، ص22/طبراني،المعجم الكبير، ج10، ص183.
10. برخي مفسران آيه: «إِنّا فَتَحْنا لَكَ فَتْحًا مُبينًا» (فتح:1) را ناظر به فتح مكه دانستهاند (مانند طبرسي، مجمع البيان، ج9، ص 166 /المواهب اللدنيه، ج1، ص 510.) ولي قول راجح اين است كه اين آيه در جريان صلح حديبيه نازل شده است.
به گفته سيوطي سوره فتح هنگام مراجعت پيامبر(ص) از حديبيه به مدينه در منطقه كراع الغميم نازل شد و چون پيامبر خدا آن را بر مردم خواند شخصي گفت: يا رسولاللّه واقعاً اين يك پيروزي بود؟ حضرت فرمود: سوگند به كسي كه جان محمد در دست اوست، كه آن يك پيروزي بود. و از براء نقل ميكند كه بعدها ميگفت: شماها فتح مكه را فتح ميدانيد، ولي ما فتح اصلي را روز حديبيه ميدانيم (جلالالدين سيوطي، الدرالمنثور، ج 6، ص 68) و به گفته واقدي، در اسلام فتحي بزرگتر از حديبيه نبود.(محمدبن عمر واقدي، المغازي، ج 1، ص 607).
اين پيمان براي مسلمانان بسيار سودمند بود، چون تا ده سال فكر آنها از طرف بزرگترين دشمن، راحت ميشد. پيامبر با اين پيمان به نتيجهاي رسيد كه با جنگهاي متعدد به آن دست نيافته بود و به حق بايد آن را پيروزي بزرگي براي مسلمانان دانست كه زمينه ر
ا براي پيروزيهاي بعدي فراهم ساخت.
11. بقره: 350.
12. اعراف: 143.
13. درباره گردهمايي سران قريش در دارالندوه و اظهار نظرهاي گوناگونِ حاضران و پذيرش پيشنهاد قتل پيامبر ازسوي شخص ناشناسي كه خود را شيخ نجدي معرفي ميكرد، رک: ابن هشام، السيرة النبويه، ج 2، ص 126 و ابن سعد،الطبقات الكبري، ج 1، ص 227.
14. براي آگاهي از مشروح اين داستان، ر.ک: طبرسي، مجمع البيان، ج 5، ص 58 / سيوطي، الدر المنثور، ج 3، ص 244 / ابن سعد، الطبقات الکبري، ج 1، ص 229.
15. شيخ طوسي،تفسير التّبيان، ج5، ص99.
16. سيدمحمدحسين طباطبائي،الميزان، ج4، ص6.
17. واقدي،المغازي، ج 2، ص 895 / زاد المعاد، ج 2، ص 186.
18. ابن سعد،الطبقات الكبري، ج 2، ص 151 / واقديِ، المغازي، ج 2، ص 898-899.
نگارنده: یعقوب جعفری
صفحه اصلی – موسسه قرآن و نهج البلاغه
کانال جامع دو نور در ایتا:
https://eitaa.com/twonoor
کانال جامع دو نور در تلگرام:
https://t.me/twonoor