چکیده
باز شدن دید برزخى پس از مرگ امرى عمومى است؛ یعنى همه انسانها به هنگام مرگ، موکلان قبض روح را متناسب با اعمال خود مشاهده نموده و گفت و گوهایى با آنها دارند و صداى آنان را مىشنوند و پس از مرگ اعمال آنها برایشان مجسّم مىگردد و به صورتى محدود و متناسب با حیات برزخى بر آنان عرضه مىشود. انسان با مرگ، وجود ملک، حیات پس از مرگ و برخى از وعدههاى انبیا و اولیا را با چشم برزخى خود مشاهده مىکند و در مورد آنها به یقین مىرسد.
لکن اطلاع از خانواده و بستگان و دوستان و احاطه بر دنیا عمومیت ندارد و سعه و ضیق آن وابسته به میزان اعمال آن شخص است؛ چنان چه گفت و گو و احوال پرسى از آنها که تازه از دنیا رفتهاند، در مورد اهل دنیا نیز براى همه ی مردگان حاصل نمىشود؛ بلکه طبق آنچه از روایات مستفاد است، این امر مخصوص اهل بهشت برزخى است نه همه ی مردگان؛ لکن اولیا اللَّه از اینها نیز فراترند و نیازى به استخبار از دیگران ندارند!
از این رو، اسرار نهفتهى زیادى وجود دارد که در برزخ روشن نمىشود و وقتى انسان وارد صحنهى قیامت گردید، هویدا مىشود. آن روز “یوم تبلى السرائر” است و همهى اسرار، عیان مىشود.
متن
انسان داراى مراحل تکوین و سیر مختلفى است: در دورانى جماد است و سپس به شکل نبا
ت یا حیوان در آمده و پس از این که به شکل نطفهاى در رحمى مستقر گردید و مراحل تکوین بدن او به حد لازم رسید، روح الاهى در او دمیده مىشود و حیات انسانى مىیابد. این انسان پس از گذران دوران جنینى، وارد مرحلهاى دیگر مىشود که موسوم به دنیا (زندگى پست یا نزدیک) است. پس از مدتى کوتاه یا نسبتاً طولانى او را به نشئهاى دیگر به نام برزخ (فاصله بین دنیا و قیامت) منتقل مىکنند که نسبت آن با دنیا، مثل نسبت دنیا با رحم مادر است و قابل تصور و تجسّم به طور کامل نیست. پس از آن نیز با تمام شدن عمر دنیا، تمامى انسانها – با هم و به صورت دسته جمعى – به نشئهاى پایدار به نام محشر و قیامت منتقل مىشوند.
نسبت قیامت با برزخ نیز مشابه نسبت برزخ با دنیا است. در قیامت و در برزخ براى انسان امورى هویدا مىشوند که براى انسانِ محصور در زندگى دنیایى قابل تصور نبوده است، چنان که تصور دنیا و آنچه در آن است نیز براى جنین داخل رحم امکان نداشت.
انسانى که در محدودهى حسّ گرفتار آمده و با بال وحى و عقل به ماوراء طبیعت پرواز ننموده است و به اخبار مخبران صادق چون انبیا (ع) و اولیا الاهى (ع) وقعى ننهاده است، نمىتواند حیات پس از مرگ را چه در برزخ و چه در قیامت پذیرا شود. در حالى که چه بخواهد و چه نخواهد گریز و گزیرى از مرگ و انتقال به دو مرحلهى پس از آن ندارد؛ زیرا مرگ یکى از مقدرات الاهى است که هر موجود زنده زمینى دیر یا
زود با آن روبرو مىشود و هیچ انسانى، حتى محبوب ترین ایشان در پیشگاه خدا، از این امر مستثنا نیست. خداوند متعال تأکید مىنماید که: “ما براى هیچ بشرى قبل از تو جاودانى (در دنیا را) قرار ندادهایم، آیا اگر تو (رسول اللَّه) بمیرى، آنها باقى مىمانند! هر نَفْسى مرگ را مىچشد (و تجربه مىکند) و ما شما را به سختىها و خیرها آزمایش مىکنیم و (بالاخره) به سوى باز مىگردید”.[1]
آن که با شهود خود و یا با اعتماد به اخبار انبیا، به مرگ و حیات پس از آن یقین داشته و خود را براى آن مرحله مهیا نموده باشد و زاد و توشه مناسب با آن دیار را که ایمان و عمل صالح است با خود برداشته باشد، هیچ هراسى از آن مرحله ندارد، بلکه مشتاق آن نیز مىباشد، زیرا مىداند که با مرگ از سراى تنگ و پر زحمت دنیا، به سراى راحتى و آسایش محض منتقل مىشود، چنان که از سراى تنگ رحم به دنیا منتقل شد. اما کسى که این امر را جدّى نگرفته، به هنگام مرگ و پس از آن در این امور به یقین مىرسد، چون حضور موکلان مرگ و برخورد آنها با خود و کوتاه شدن دستش از متعلقات دنیوىاش را با تمام وجود مىیابد. مىبیند که هنوز حیاتى دارد، اما کاملاً متفاوت با دوران قبل از آن مىبیند که جسمش در میان بستگانش رها شده، آنها – اگر مسلمان و دیندار باشند – او را تغسیل و تکفین و تشییع مىکنند و در نهایت به حفرهاى تنگ و تاریک مىسپارند ، بدون این که به داد و فریاد و التماسهاى او توجهى کنند؛ زیرا آنها در دنیایند و از وقایعى که براى او پیش آمده است بى خبرند.
چنان که او از دنیاى مردگان، در حیاتش محجوب بود – او آنها را مىبیند و مىشناسد و در تلاش است که با آنها ارتباط برقرار کند، اما آنها این را نمىفهمند و او را جز جسدى خشک که اگر رهایش کنند متعفن و گندیده مىشود، نمىدانند! او در قبر تنها مىشود، ملایکه ی نکیر و منکر به سراغش مىآیند و پس از سؤال و جواب، اگر تبهکار باشد، دریچهاى به جهنم براى او مىگشایند و عذابش شروع مىشود؛ یعنى با دیدن جایگاهش در جهنم و احساس حرارت و عذاب آن، رنج مىکشد تا قیامت بر پا شود و بدان جایگاه وارد شود. و اگر مؤمن باشد، پس از تنهایى و سؤال و جواب، از دریچهاى با جایگاهش در بهشت ارتباط برقرار کرده و در راحتى و آسایش است تا قیامت برپا شود و بدان جایگاه داخل شود. بدین سان، قبر و برزخ یا حفره و دریچهاى است به سوى نعمت و بهشت یا روزنهاى است به سمت آتش و جهنم.
از این رو، هر انسانى پس از مرگ دیدش باز مىشود و حیات پس از مرگ و لوازم و تبعات آن را بالعیان مىیابد و راهى براى انکار آن برایش باقى نمىماند. اعمال دنیوىاش در مقابلش مجسّم و سبب خوشى یا ناراحتى او مىگردند. بى وفایى دنیا و تعلقات آن مثل شهرت، اسم و رسم، مدرک، پول، مقام و مکنت بر او کاملاً مسجّل مىشود و جز حسرت چیزى برایش باقى نمىماند. اگر فاسق و کافر باشد که حسرت مىخورد چرا مؤمن نبود و به فکر امروزش نبود و اگر مؤمن و نیکوکار باشد، حسرت مىخورد که اى کاش بیش از این تلاش مىکردم و بیش از این زاد و توشه بر مىگرفتم تا درجاتم عالىتر مىبود و با اولیا همنشین مىشدم.
البته این باز شدن دید برزخى، عام و فراگیر است، گرچه خود آن نیز براى افراد مختلف متفاوت است. مثلاً کسى که تعلقاتش به دنیا شدید است، تا بخواهد مرگ و جان دادن و ترک دنیا و امور دنیایى را باور کند، طول مىکشد و آن که از متوسطان باشد، گویا به خوابى سنگین فرو مىرود که هیچ خوابى نمىبیند تا با خواب خود، معذب یا متنعّم و شاد باشد و پس از پشت سر نهادن مراحل اوّلیه جان دادن و ورود به قبر درک خاصى از حیات برزخى نخواهد داشت، اما آنان که در کمال ایمان از دنیا رفته و روح خود را تقویت نموده و خود را براى آخرت مهیا کرده بودند – چون یقین به آن داشتند – در آن سرا نیز مىتوانند با دیگر ارواح مؤمنان ارتباط برقرار کنند و از احوال دوستان خود در دنیا – جویا شوند و از دیدار با ارواح دیگر مؤمنان خوشحال و شاد گشته و براى زندگان دعا کنند. پس دیدار با یکدیگر و پرسش از احوال دیگران اختصاص به آنان دارد که داراى درجات ایمانى و عمل صالح بالایى باشند.
امام صادق (ع) مىفرمایند: “هنگامى که آدمى وارد قبر و برزخ شد، برزخیان به دیدار او مىشتابند و اندکى او را آرام مىگذارند تا وى به خود آید؛ زیرا از هول بزرگى گذشته و گردنهى خسته کنندهى قبر، سؤال، فشار و… را پشت سر گذاشته است. سپس به او نزدیک شده از حال دوستان و یاران پرس و جو مىکنند. اگر در پاسخ بگوید هنوز در دنیاست، امیدوار مىشوند که بعد از مرگ به آنان مىپیوندند و اگر گفت: قبلاً درگذشته است، در این هنگام برزخیان مىگویند: سقوط کرد؛ یعنى گرفتار عذاب الاهى شد وگرنه او را نزد ما مىآورند.[2]
در کتاب “کافى” از اسحاق بن عمّار نقل شده است که: از ابى الحسن اوّل (امام کاظم ) (ع) پرسیدم آیا شخصى که از دنیا رفته، خانوادهى خویش را دیدار مىکند یا نه؟ حضرت فرمودند: “آرى. سپس پرسیدم چند وقت به چند وقت؟ حضرت فرمود: بنا به منزلتى که نزد خدا دارد، هر هفته، هر ماه یا هر سال…”[3]
نیز در “کافى” از امام صادق (ع) نقل شده که: “یچ مؤمن و کافرى نیست که در هنگام ظهر نزد خانوادهى خویش حاضر نگردد. وقتى مؤمن خانوادهاش را در حال انجام اعمال صالح مىبیند، خداوند را حمد گوید و وقتى کافر خانوادهى خویش را در حال انجام اعمال صالح ببیند افسوس می خورد”.[4]
فراتر از این گونه افراد، اولیاى الاهىاند که روحشان پس از مرگ و رها کردن جسم مادى، قوىتر گشته و فعالیت آن گستردهتر مىگردد، چون موانع دنیایى مثل تقیه و خفقان و امثال اینها برطرف شده است. این گروه در حین مرگ به استقبال مؤمنان آمده و سکرات مرگ را بر ایشان گوارا مىکنند و در قبر مونس او گشته و از عذاب تنهایى و وحشت او را مىرهانند و پس از طى مراحل اوّلیه، او را به سایر دوستانش ملحق مىکنند. از این رو، این گروه نیازى به استخبار از سایر ارواح در مورد زندگان ندارند؛ زیرا این بزرگواران محیط بر دنیا و برزخ هستند و از حال مؤمنان خالص به خصوص آنهایى که با ایشان در ارتباط اند و خادم و متوسل به ایشاناند، غافل نیستند، تا نیازمند استفسار و استخبار از حال آنها باشند.
در نتیجه باید گفت، گرچه باز شدن دید برزخى عمومیت دارد، اما در افراد مختلف به گونههاى مختلف بروز مىکند و در مورد همه ی انسانها یکسان نیست. براى افراد مستضعف (فرهنگى – اعتقادى) و کودکان و امثال اینها بسیار ضعیف است و براى اولیاء اللَّه و کفار معاند در مرتبهى بالاتر واقع مىشود، – آنها در اوج نعمت و اینها در اوج عذاب برزخى – و براى سایرین بر حسب مقامات و افعال و اخلاق و اعتقادات تحقق
مىیابد و خبر گرفتن از حال زندگان تنها مربوط به برخى مؤمنان است نه همه ی آنها. به عبارت دیگر احوال پس از مرگ – در برزخ و قیامت – تجلى باطن اعتقادات و اخلاق و عملکرد خود انسان در دنیا است و چیزى غیر از آن نیست، اگر در دنیا داراى ایمان و عمل صالح و شرح صدر بود، در برزخ و قیامت نیز چنین است، اما اگر در دنیا تنگ نظر و یا معاند و لجوج بود و با خوى سبعیت و حیوانیت مأنوس شده بود، در آن دنیا نیز اینها برایش جلوهگر گشته و او را معذب خواهند کرد و مایه حسرتش خواهند شد؛ زیرا که دنیا، مزرعه و کشتزار آخرت است و هرگونه که در این جا صورت و سیرت خود را بپروراند، در آن جا حضور و وجود خواهد داشت.
“پس اى کسانى که ایمان آوردهاید! تقواى الاهى پیشه کنید و بنگرید که براى فرداى خود چه پیش مىفرستید و (در این محاسبه نفس نیز از توجیهات بپرهیزید) تقوا پیشه کنید؛ زیرا خدا به آنچه مىکنید آگاه است و مانند کسانى نباشید که خدا را فراموش کردند، پس خدا (نیز کرامت انسانیتشان را) از یادشان برد. آنها همانا فاسقاناند. اصحاب آتش و اصحاب بهشت یکسان نیستند، تنها اصحاب بهشتاند که رستگارانند”.[5]
از این رو، اسرار نهفتهى زیادى نیز وجود دارد که پس از مرگ و برزخ روشن نمىشود و وقتى انسان وارد صحنهى قیامت کبرا گردید، هویدا شود. آن روز که “یوم تبلى السرائر”[6] است و همهى اسرار عیان مىشود.
منابع، براى مطالعه بیشتر:
1. اسدى، على محمد، حیات پس از مرگ.
2. جوادى آملى، عبداللَّه، سیره ی پیامبران در قرآن، ج 7، ص 57 – 52.
3. جوادى آملى، عبداللَّه، صورت و سیرت انسان در قرآن، ج 14،ص 214 – 230 ، 57 – 66.
4. حسینى تهرانى، محمد حسین، معادشناسى، ج 1 و 2، ص 245 – 139.
5. شبّر، عبداللَّه، حق الیقین، ج 2.
6. طباطبایى ، محمد حسین، حیات پس از مرگ، ص 20 و 42.
7. فیض کاشانى، حق الیقین.
پی نوشت:
[1] انبیاء، 34 – 35.
[2] ر.ک: علامه مجلسى، بحارالانوار، ج 6، ص 249 – 250، 269؛ فیض کاشانى، علم الیقین، ج 2، ص 871.
[3] حق الیقین، سید عبداللَّه شبّر، ج 2، ص 67 ؛ علامه طباطبایى، حیات پس از مرگ.
[4] همان.
[5] حشر، 18 – 20.
[6] طارق، 9.
http://islamquest.net