جستجو
این کادر جستجو را ببندید.
از این طرف اومدی: 
داستان راهبی که دنبال اسم اعظم می گشت!

داستان راهبی که دنبال اسم اعظم می گشت!

فهرست مطالب

3.3/5 - (6 امتیاز)

حضرت امام موسى کاظم علیه السلام از او پرسید: خداوند چند نام دارد که اگر او را به آن نامها بخوانند دعا رد نمى شود؟


راهب گفت: نامهاى خدا بسیار است اما نامهاى محتوم که سائلش رد نمى شود و نومید نمى گردد، هفت نام است . حضرت فرمود: آنچه از آن نامها را در خاطر دارى بیان کن.



داستان از اینجا شروع می شود : که روزی نزد حضرت موسى بن جعفر علیهما السلام بودم که مردى از راهبان مسیحى نجران به همراه زنى راهبه نزد ایشان آمدند. زن راهبه شروع به پرسش کرد و مسایل بسیارى پرسید و حضرت تمامى آنها را پاسخ فرمود. آنگاه حضرت چیزهایى پرسید که آن زن پاسخ آنها را نمى دانست، پس اسلام آورد. بعد از آن ، مرد راهب شروع به پرسش کرد و هر چه مى پرسید، حضرت پاسخ مى فرمود.


راهب گفت : من در دین خود محکم بودم و در روى زمین علم هیچ یک از مسیحیان به علم من نمى رسد. شنیده بودم مردى در هند است که هر وقت بخواهد، در یک شبانه روز به بیت المقدس مى رود و به منزل خود در هند برمى گردد. سؤال کردم که این مرد در کدام قسمت هند است ؟ گفتند: در سندان. پرسیدم: آن مرد چگونه این قدرت را به دست آورده است؟ گفتند: او اسمى را آموخته است که آصف وزیر سلیمان داشت و به وسیله آن تختى را که در شهر سبا بود براى سلیمان آورد. و خداوند آن را در کتاب شما و کتابهاى ما ذکر فرموده است.


در اینجا حضرت امام موسى کاظم علیه السلام از او پرسید: خداوند چند نام دارد که اگر او را به آن نامها بخوانند دعا رد نمى شود؟
راهب گفت: نامهاى خدا بسیار است اما نامهاى محتوم که سائلش رد نمى شود و نومید نمى گردد، هفت نام است .
حضرت فرمود: آنچه از آن نامها را در خاطر دارى بیان کن.


راهب گفت: آن هفت نام را نمى دانم و اگر مى دانستم در طلب آن به کلام شما محتاج نمى شدم و پیش شما نمى آمدم و از شما سؤال نمى کردم.


حضرت به او فرمود: پس بقیه داستان مرد هندى را نقل کن.


راهب گفت: این اسمها را شنیده‌ام اما ظاهر و باطن آنها را نمى دانم و نمى دانم که اینها چیست و چگونه است و علمى به خواندن آنها ندارم ، از این رو در پى کشف آن به طرف سندان هند روانه شدم تا به آنجا رسیدم و از آن مرد جویا شدم ، گفتند: در کنار کوهى دیرى بنا کرده و بیرون نمى آید و در هر سال دو مرتبه دیده مى شود، هندى‌ها مى پندارند که خداوند در دیر او چشمه‌اى جارى ساخته است و بدون زحمت تخم پاشیدن ، محصول مى روید و بدون هیچ کارى برداشت مى‌کند.
پس حرکت کردم تا به در منزل او رسیدم ، سه روز آنجا ماندم اما نه در را کوبیدم و نه کارى براى باز کردن آن کردم . روز چهارم خداوند در را گشود، چون ماده گاوى آمد که بر پشت خود هیزم داشت و پستان بزرگش را مى کشید و بزرگى پستان به حدى بود که نزدیک بود شیرش بیرون بزند، گاو به در فشار آورد در گشوده شد من از پى آن رفتم و داخل شدم . آن مرد را ایستاده یافتم ، که به آسمان مى نگریست و مى گریست و به زمین نظر مى افکند و گریه مى کرد و به کوه ها نظر مى انداخت و مى گریست . پس من از روى تعجب گفتم : سبحان الله ! در این زمانه همانند تو چه قدر کم است .


او گفت : به خدا قسم که من نیستم جز حسنه‌اى از حسنات مردى که هنگام آمدن به اینجا او را در پشت سر خود واگذاشتى.
گفتم: به من خبر داده‌اند که اسمى از اسماء خداى تعالى نزد توست که به کمک آن در یک شبانه روز به بیت المقدس مى‌روى و به خانه خود برمى گردى؟


گفت: آیا بیت المقدس را مى شناسى؟


گفتم: بیت المقدس در شام است.


گفت: آن بیت المقدس نیست ، بیت المقدس بیتى است که مقدس و پاکیزه شده است ، و آن بیت آل محمّد صلّى الله علیه و آله و سلم است .


به او گفتم : تا امروز آنچه شنیده‌ام بیت المقدس همان است که در شام قرار دارد.


گفت : آن محراب‌هاى پیغمبران است و آنجا را «حظیرة المحاریب» مى گفتند، یعنى محوطه‌اى که محرابهاى پیغمبران در آنجاست. تا آنکه زمان فترة (فاصله زمانى بین حضرت عیسى علیه السلام و حضرت رسول خدا صلّى الله علیه و آله و سلم ) آمد و بلا به مشرکان نزدیک شد و عذابها در خانه‌هاى شیاطین فرود آمد، آنگاه نامها را به جاهاى دیگر بردند و این نامها را با نامهاى دیگر عوض کردند و این است مراد از قول خداى متعال که مى فرماید: إِنْ هِیَ إِلَّا أَسْمَاء سَمَّیْتُمُوهَا أَنتُمْ وَآبَاؤُکُم مَّا أَنزَلَ اللَّهُ بِهَا مِن سُلْطَانٍان ۲


بطن آیه مربوط به آل محمّد صلّى الله علیه و آله و سلم است و ظاهرش مثال است.


به آن مرد هندى گفتم: از شهرى دور نزد تو آمده‌ام و در این راه<SPAN style="LINE-HEIGHT: 200%; FONT-FAMILY: 'Tahoma','sans-serif'; COLOR: black; FONT-SIZE: 9pt; mso-fareast-font-family: 'Times New Roman'" dir=ltr lang=AR-SA& gt; ، دریاها و غمها و اندوه ها و ترسها دیده‌ام . روز و شب سپرى مى شد و من از ظفر یافتن به مراد خود ناامید بودم.


گفت: مادرت در حالى به تو باردار شد که در پیش او فرشته‌اى کریم حاضر بود و پدرت هنگام مباشرت با مادرت غسل کرده بود و پدرت در آن شب سفر چهارم انجیل یا تورات را خوانده بود که عاقبت او و تو به خیر شده است . از هر جا که آمدى برگرد! پس حرکت کن تا در مدینه محمّد صلّى الله علیه و آله و سلم ، که آن را طیبه مى گویند، فرود آیى ، نام آن در زمان جاهلیت یثرب بود.
آنگاه به محلى که آن را بقیع مى گویند برو و بپرس ‍ «دار مروان» کجاست. آنجا منزل کن و سه روز آنجا بمان تا از تعجیل و شتاب تو نفهمند که براى چه کارى آمده‌اى. بر در آن خانه پیرمردى سیاه است که حصیر مى بافد. به او مهربانى کن و بگو که مرا همان میهمانى که در آن گوشه خانه در اطاقى که چهارچوب دارد و در ندارد س
اکن بود فرستاده
و از او احوال حضرت موسى بن جعفر علوى علیهما السلام را بپرس و از مجلس او بپرسکه کجاست. حتما آن پیرمرد آن شخص را که گفتم به تو نشان خواهد داد یا نشانى او را به تو مى دهد. آنگاه به آن نشانى او را مى شناسى و من نیز اوصاف او را برایت بیان خواهم کرد.
گفتم : اگر او را ملاقات کردم چه کار کنم؟


گفت : از او آنچه را که روى داده و روى خواهد داد و از معالم دین هر چه گذشته و هر چه باقى مانده بپرس .
چون شخص راهب به اینجا رسید حضرت موسى بن جعفر علیهما السلام به او فرمود: به درستى یار تو، که ملاقاتش نمودى تو را نصیحت کرده است.


راهب گفت : فدایت شوم نام او چیست؟


فرمود: «متمم بن فیروز»، او از عجمهاست و از کسانى است که به خداوند یکتاى بى شریک ایمان آورده و او را به اخلاص و یقین پرستیده و از قوم خود گریخته ، چون از ایشان ترسیده که دین او را تباه کنند. پس خداوند به او حکمت بخشید و به راه راست هدایت کرد و او را از پرهیزکاران قرار داد و میان او و میان بندگان مخلص خود <SPAN style="LINE-HEIGHT: 200%; FONT-FAMILY: 'Tahoma','sans-serif'; COLOR: black; FONT-SIZE: 9pt; mso-fareast-font-family: 'Times New Roman'" lang=AR-SA&gt ;آشنایى انداخت و هر سال مکه را زیارت مى کند و حج مى گزارد و در اول هر ماه یک عمره به جا مى آورد و به فضل و یارى خدا از هند به مکّه مى آید و این گونه خداوند شکرگزاران را پاداش مى دهد.


آنگاه راهب مسائل بسیارى از آن حضرت پرسید و حضرت همه را پاسخ فرمود.


حضرت نیز چیزهایى را از راهب پرسید که پاسخش را نمى دانست بنابراین خود حضرت پاسخ آنها را نیز بیان فرمودند.
بعد از آن راهب گفت : مرا از هشت حرفى که از آسمان نازل شده خبر ده که چهار حرف آن در زمین ظاهر گشت و چهار حرف دیگر در هوا باقى ماند، آن چهار حرفى که در هواست بر چه کسى نازل مى شود و چه کسى آنها را تفسیر خواهد کرد؟
فرمود: خداوند آنها را بر قائم ما علیه السلام نازل خواهد کرد و او آن را تفسیر خواهد فرمود و چیزى را که بر صدیقان و رسولان و هدایت شوندگان نازل نفرموده است بر او نازل خواهد فرمود.


راهب گفت: دو حرف از آن چهار حرف را که در زمین است به من بیاموز.


حضرت فرمود: تو را از همه آن چهار حرف آگاه مى گردانم: “اما اولین حرف توحید است به گونه اى که در همه حالات باقى باشد و دوم رسالت حضرت رسول صلّى الله علیه و آله و سلم است به طورى که از آلایش خالص شده باشد. و سوم آنکه ما اهل بیت پیغمبریم و چهارم آنکه شیعیان ما از ما مى باشند و ما از رسول خداییم و رسول خدا صلّى الله علیه و آله و سلم به واسطه سببى از خداست ، یعنى این اتصال و تعلق شیعه ما به ما و ما به پیغمبر و پیامبر به خدا به واسطه حبل و ریسمانى است که همان دین به همراه ولایت و محبت است”.


در اینجا راهب شهادتین را بر زبان جارى ساخت و حضرت نیز هدایایى به او بخشید.۳


نکته لطیف


مرحوم شیخ عباس قمى مى فرمایند: مراد از هفت اسم تمام معصومین علیهم السلام است، زیرا نامهاى مبارک ایشان با کسر مکررات هفت است و از آن تجاوز نمى کند و نامهاى مبارک این است : محمّد، على ، فاطمه ، حسن ، حسین ، جعفر،<SPAN dir=ltr& gt; موسى علیهم السلام و سبع المثانى در آیه و لقد آتیناک سبعا من المثانى و القرآن العظیم به همین معنا تاویل شده است. ۴


پی نوشتها
:


۱این ماجرا از زبان یعقوب بن جعفر است که مرحوم کلینی آن را روایت کرده است.


۳کافى ، ج ۱، ص ۴۸۱؛ بحارالانوار، ج ۴۸، ص ۹۲٫ ۴- منتهى الآمال ، فصل دوم از حالات حضرت . ۲نجم /۲۳٫


برگرفته از: چهره هاى درخشان چهارده معصوم علیهم السلام؛‌ سید عبدالله حسینى دشتى


www.mersad.org

به این مطلب امتیاز دهید:
3.3/5 - (6 امتیاز)

فرصت ویژه برای علاقه مندان به نویسندگی

شما می توانید مقالات خود را با نام خود در وب سایت موسسه منتشر نمائید. برای شروع کلیک نمائید.

نویسنده مقاله باشید