سيدمهدي موسوياصل
این مقاله بخشی از مقاله ای با عنوان « پیامدهای فقر بر بهداشت روانی» است.
چکیده
رويكرد متون اسلامي به مسائل فقر و به معاني گوناگون آن در منابع ديني ديگر مباحث اين مقال است، دلائل عدم مطلوبيت فقر در اين منابع عبارتند از: تضاد فقر با عدالت اجتماعي، پناهبردن به خداوند از فقر در ادعية امامان معصوم، اهميت دين براي انسجام اسلامي در جامعه، برنامة دين براي اهداف متعالي و عواقب نامطلوب فقر از منظر دين. سرانجام، توضيح و تبيين مواردي كه موهم اين برداشت است كه اسلام با مسئلة فقر مخالفتي ندارد، بلكه آن را تأييد ميكند.
رویکرد متون اسلامی به فقر
در متون اسلامي به آموزههايي مانند زهد و رضا برميخوريم كه تصور ميشود تلويحاً فقر را ميپذيرد. از اين جهت براي روشنشدن ديدگاه اسلام مناسب است فقر را در متون اسلامي بررسي كنيم.
الف. معاني فقر: اين كلمه و مشتقات آن و نيز كلمات مشابه آن نظير مسكين، در منابع اسلامي دستكم به چهار معناي متفاوت بهكار رفته است:
1. فقر مادي: مثل مواردي كه قرآن موارد مصرف زكات را بيان ميكند و فقرا را جزو آنان بهشمار ميآورد[28].
& #x0D;2. فقر وجودي: به اين معنا كه انسان نسبت به خداوند فقير به تمام معناست؛ يعني در وجود و هستي خود نيازمند كامل به اوست .
3. فقرالنفس يا آزمندي و حرص: مانند: كاد الفقر أن يكونَ كفراً.
4. فقر و نياز به خداوند: مثلاً: اللهم اغنني بالافتقار اليك و لا تفقرني بالاستغناء عنك؛ خدايا، با احساس نياز به خودت مرا بينياز كن و با حس بينيازي از خودت، مرا به فقر مبتلا نكن.[29]
بهنظر ميرسد كه واژة فقر در اصل به معناي تهيدستبودن و نياز است كه متعلق آن گاهي وسايل زندگي و ماديات است و گاهي اصل وجود و هستي انسان. بنابراين، معناي اول و دوّم درواقع دو معنا نيستند، بلكه دو مصداق از يك معنا ميباشند. نياز وجودي بشر به خداوند امري است واقعي؛ يعني فرد چه به اين نياز توجه كند و آن را احساس نمايد و چه چنين احساسي در او وجود نداشته باشد، بالأخره اين فقر و تهيدستي در او هست. البته وجود چنين احساسي در درون فرد، آثار رواني فراواني برايش به ارمغان ميآورد و در تأمين بهداشت رواني وي بسيار مؤثر است. اگر انسان به چنين دركي رسيد، غني واقعي است، هرچند در زندگي مادي غني نباشد. اما اگر چنين فهم و دركي برايش حاصل نشد، فقير واقعي است و اگر تمام امكانات براي زندگي مادي را در اختيار داشته باشد، باز هم حريصانه دنبال مقدار بيشتري از آن است و به قول پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم اگر انسان به اندازة وسعت دو بيابان مال داشته باشد، طالب گسترة بيابان سوم است و چشم او را جز خاك چيزي پر نميكند.[30] اين همان معناي چهارمي است كه اشاره شد و برخلاف معناي دوم، قابل تحسين و تمجيد است؛ زيرا امر
ي اكتسابي است. اما دربارة معناي سوّم بايد گفت كه بهنظر ميرسد استعمال كلمة فقر در آن، نيازمند قرينه باشد؛ مثلاً، گفته شده است كه بدترين نوع فقر، فقر رواني (زيادهخواهي شديد) است.[31] بنابراين، اگر قرينهاي وجود نداشت، فقر را در متون اسلامي بر فقر مادي حمل ميكنيم. به همين جهت در اين حديث معروف كه از پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم و امام صادق عليه السلام نقل شده است: «كاد الفقر ان يكون كفراً»، منظور از فقر، فقر مادي است. نزديك بودن فقر به كفر را ميتوان اينگونه تبيين كرد كه فقر مانع رفع نيازهاي اوليه ميشود و همين محدوديت موجب ميشود كه افراد در اعتقادات ديني خود هم بهتدريج ترديد كنند. گاه محروميت موجب ميشود افراد به رفتارهاي نامناسب دست بزنند و انجام تدريجي رفتارهاي نابهنجار از لحاظ ديني، ممكن است افراد را به مرحلة كفر و بياعتقادي بكشاند.[32]
ب. عدم مطلوبيت فقر از ديدگاه اسلام
تأثير فقر بر كاهش دينداري را در متون اسلامي بررسي كرديم. توجه به موارد مزبور كه شواهد تجربي بسياري نيز بر آن وجود دارد، كافي است كه فقر را از ديدگاه اسلام نامطلوب تلقي كنيم، به عبارت ديگر، آموزههاي ديني وجود فقر و نابرابري را براي جامعه ماية ننگ و براي بهداشت رواني و دينداري فرد نامطلوب ميداند. برخي دلايل عدم مطلوبيت فقر از نظر دين از لابهلاي مباحث مربوط به آثار فقر قابل استنباط است، اما براي وضوح بيشتر تلقيِ منفي اسلام از فقر به نكاتي اشاره ميكنيم:
1. اسلام شديداً طرفدار عدالت اجتماعي و اقتصادي است و اصولاً برپايي قسط و عدل از مهمترين اهداف بعثت انبيا شمرده شده است.[33]</SPAN> ; از سوي ديگر، ميدانيم كه فقر در يك جامعه غالباً از نابرابري و بيعدالتي سرچشمه ميگيرد. اميرالمؤمنين عليه السلام ميفرمايد: «فقير بخاطر زيادهخواهي ثروتمند گرسنه ميماند».[34] در دو روايت تقريباً مشابه از امام صادق و امام كاظم عليهم السلام آمده است كه برقراري عدالت موجب غنا و بينيازي مردم ميشود و درواقع، دليل فقر عدهاي در جامعه، عدم رعايت عدالت در توزيع ثروتهاست.[35]
2. فقرزدايي از برنامههاي مسلم اقتصادي در اسلام است. پيشوايان دين، رفع فقر را وظيفة خود ميدانستند و چه بهعنوان يك فرد عادي و چه بهعنوان مسئول جامعة اسلامي، سعي در ريشهكن كردن فقر و محروميت داشتند. امام علي عليه السلام در سخني كه در ابتداي بهدستگرفتن زمامداري جامعه ايراد كردند، يكي از دلايل پذيرش آن را تعهدگرفتن خداوند از دانشمندا
ن بر عدم رضايت به پرخوري عدهاي ستمگر و گرسنگي و بيچارگي گروهي مظلوم ميداند.[36] اصولاً واجبشدن زكات، خمس و صدقات واجبِ ديگر براي آن است كه فقرا زندگي بهتري پيدا كنند و از مواهب زندگي بهرهمند شوند. اين نشانة آن است كه هدف دين و مقصود از اين مقررات، رسيدن به مواهب زندگي و بهرهمندشدن از آن است. اگر مقصود و هدف دين فقيربودن بود و حد اعلاي تربيت ديني آن بود كه بشر از متاع اين جهان اعراض كند و در فقر و مسكنت و بيچارگي زندگي نمايد، پس فقرا به آن هدف عالي رسيدهاند و نبايد به آنان چيزي داد تا از حال خوش و سعادتمندانة خويش خارج نشوند. آنان نيز چون غرق در سعادتند نبايد بپذيرند.[37]
3. در كلام و دعاي امامان معصوم عليهم السلام موارد پناهبردن به خداوند از فقر و نيز درخواست غنا و بينيازي از مردم فراوان ذكر شده است كه بهعنوان نمونه به چند مورد اشاره ميكنيم:
الف. خدايا، از نيازمندي به همتايان خود، به تو پناه ميبرم.[38]
ب. خدايا، به تو پناه ميبرم از ثروتي كه موجب طغيان شود، از فقري كه فراموشي آورد (ظاهراً مقصود آن است كه فقر موجب ميشود نام و ياد فرد در جامعه به فراموشي سپرده شود و درواقع، منزوي گردد)، از همسايهاي كه مرا بيازارد و به تو پناه ميبرم از بيآبروييهاي ناشي از فقر و از ذلت بدهي و قرض.[39]
ج. رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: خدايا از كفر و فقر به تو پناه ميبرم. فردي پرسيد: آيا اين دو همتاي هم و همسنگ هستند؟ پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: آري.[40]
علامه مجلسي با اينكه ديدگاه مقبولي در اين زمينه ندارد و بهنظر ميرسد كه جانب فقر را ترجيح ميدهد، ولي ميگويد: درخواست فقر در دعاها وارد نشده است و در غالب آنها پناهبردن به خداوند از فقر آمده است.[41]
بنابراين، چنين پديدهاي كه پيشوايان ديني دائماً براي رهايي از آن به خداوند پناه ميبرند و هيچ وقت آن را از او درخواست نميكنند، چگونه ميتواند مطلوب دين باشد؟
4. انسجام اجتماعي و همدلي ميان افراد براي حفظ جامعة اسلامي بسيار ضروري است و به همين جهت در موارد متعددي به آن دعوت شده است؛ مثلاً، قرآن كريم در اينباره ميفرمايد: «به ريسمان الهي چنگ بزنيد و متفرق نشويد».[42]از سوي ديگر، در جامعهاي كه عدالت در آن وجود ندارد و عدهاي در نهايت فقر زندگي ميكنند، در حالي كه برخي ديگر در اوج رفاه هستند، انتظار همدلي و انسجام جامعه، انتظاري واهي است و چنين جامعهاي محكوم به زوال ميباشد. در كلامي منسوب به پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم آمده است: «المُلك يبقي معالكفر و لا يبقي مع الظلم»;[43] اگر جامعهاي عادل و متعادل باشد قابل بقا هست، هرچند مردم آن جامعه كافر باشند، اما اگر ظلم و نابرابري در آن پيدا شد، ديگر چنين جامعهاي باقي نميماند، هرچند مردم بهحسب ظاهر مسلمان باشند.[44]
5. دين براي برآوردن نيازهاي عاليتر رواني و سعادت انسان برنامه دارد، امّا ارضا نشدن نيازهاي سطح پايينتر و فيزيولوژيك و در واقع، وجود فقر در جامعه ميتواند مانعي براي دستيافتن به آنها باشد؛ به عبارت ديگر، برآوردن نيازهاي مادي و سطح پايين، زمينه و بستر مناسبي است براي اينكه فرد به فكر نيازهاي والاتر بيفتد و بهدنبال ارضاي آنها برود. احاديث متعددي به اين مضمون وارد شده است كه غنا و تأمين معاش كمك خوبي براي تقواي الهي است.[45]</SPAN&g t;
6. عواقبي كه فقر بهدنبال خود دارد، از نظر دين مطلوب نيست؛ مثلاً، آموزههاي اسلامي براي عزتنفس اهميت فراواني قائل است. قرآن كريم نيازمنداني را كه جامعة اسلامي موظف به تأمين معشيت آنان است، چنين توصيف ميكند: آنان چنان خويشتندار و عفيفند (عزتنفس دارند) كه افراد ناآشنا به احوالشان، آنان را بينياز و ثروتمند تصور ميكنند، ولي از چهرههايشان ميتوان فقر و نياز را در آنان تشخيص داد و بههيچوجه با اصرار چيزي از مردم درخواست نميكنند. همچنين در روايات متعددي آمده است كه خداوند كارهاي مؤمن را به خود وي واگذار كرده است، اما اجازة ذلتپذيري به وي نداده است.[46] به همين دليل، به كسي كه قرار است نياز فقيري را برطرف كند، توصيه شده است كه اين كار را قبل از درخواست وي و قبل از آنكه آبروي خود را خرج كند، انجام دهد. در ذيل همين روايت امام صادق عليه السلام تأكيد فرمود: به خدا قسم، اگر پس از درخواست و لطمهديدن آبرو و عزتنفس فقير، همة اموال خود را در اختيار او بگذاري، نميتواني آسيب وارده به شخصيت وي را جبران كني.[47]</SPAN&g t; سخن در اين زمينه بسيار است،[48] اما آنچه در اينجا مدّنظر بود، آن است كه نميتوان معلول و پيامد چيزي را نامطلوب و زشت تلقي كرد، اما علّّت را مطلوب و قابلقبول دانست. پيامدهاي ديگر نابرابري و فقر، ازقبيل فقدان تعليم و تربيت، ضعف اخلاقي و عقيدتي، نابهنجاريهاي اجتماعي و بروز كينه و عداوت در ميان افراد جامعه نيز چنين وضعيتي دارند. اگر دين براي انسجام اجتماعي، تدين و وجود فضايل اخلاقي و علمآموزي و بالابودن سطح فرهنگ و امثال آنها ارزش قائل است، پس مساوات و نزديكبودن سطح زندگي در ميان افراد جامعه و محو فقر و نابرابري را نيز مطلوب و ماية ثبات اجتماعي و تأمينكنندة اهداف والاي ديني ميداند.
ج. موارد مطلوبيت فقر در متون اسلامي
هرچند فقر بهطور كلي از ديدگاه اسلام نامطلوب است و پيامدهاي نامناسبي براي سلامت جسماني و رواني افراد دارد، امّا ميتوان در برخي شرايط و از جهات خاصي و برخي برداشتها، آثار و جنبههاي مثبتي براي آن درنظر گرفت. در اينجا با بيان نكتههايي، درصدديم موارد مطلوبيت فقر را از ساير موارد متمايز كنيم و بدفهميهايي مربوط به فقر را شرح دهيم.
1. فقر اختياري در مقابل فقر تحميلي
در يك تقسيمبندي، فقر مادي را ميتوان به دو نوع فقر اختياري و فقر تح
ميلي تقسيم كرد. فقر تحميلي، همانگونه كه از نامش پيداست، وضعيت ناگواري است كه فرد عليرغم ميل باطني، مجبور به پذيرش آن ميشود و غالباً ناشي از توزيع ناعادلانة ثروت در جامعه است. در مقابل، در فقر ارادي (انتخابي) خود فرد فقر را برميگزيند يا به سبب عواملي كه خود وي انتخاب كرده است، پديد ميآيد. اين پديده ميتواند هم مثبت و هم منفي باشد؛ مثلاً، اگر اين نوع فقر به سستي و تنبلي فرد يا اعتقادات نادرستش دربارة دنيا و آخرت مستند باشد، مسلماً ارزشمند نخواهد بود، امّا گاهي انتخاب زندگي فقيرانه براي تأمين اهداف والاتري نظير ايثار و فداكاري، همدردي با مستمندان و امثال آنهاست. اين نوع فقر انتخابي (كه گاهي زهد هم ناميده ميشود)، مثبت و داراي ارزش است. پيشوايان دين، بخصوص وقتي حكومت ظاهري بر جامعة اسلامي را برعهده داشتند، زندگي در سطح زندگي كمدرآمدترين اقشار جامعه را بر خود فرض ميدانستند و آن را موجب تسليخاطر فقرا و حفظ سلامت رواني آنان قلمداد ميكردند. البته از نظر آنان، تأمين عدالت اجتماعي در جامعه و نزديككردن سطح زندگي عموم مردم در اولويت اول قرار داشت و از اهداف اصلي آنان رفع فقر بهطور كامل از جامعه بود، امّا اين امر به زمان نياز دارد و علاوه بر آن، گاهي حوادثي غيرمترقبه نظير زلزله و سيل رخ ميدهد و عدهاي را بهطور كامل از هستي ساقط ميكند. در چنين مواردي براي آنكه فقرا از جهت بهداشت رواني دچار مشكل نشوند، اقدامات مقطعي نيز ضرورت پيدا ميكند. يكي از اين اقدامات، همسطحشدن زندگي حاكمان با ضعيفترين افراد جامعه است.[49]
2. ارزشداوري اخلاقي و اجتماعي بر اساس فقر
در طول تاريخ افرادي ناآگاهانه يا براي تأمين مقاصد و خواستههاي خود، فقر و غنا را ملاك ارزش در جامعه و حتي معيار شخصيت در پيشگاه خداوند ميدانستند؛ مثلاً، فرعون براي ردّ رسالت حضرت موسي عليه السلام او را به دليل نداشتن ثروت و مقام، به پستي متهم ميكرد و خود را برتر از وي ميدانست.[50] او مدعي بود كه اگر موسي راست ميگويد بايد دستبندهاي طلا در اختيار داشته باشد.[51] از اين نمونهها در قرآن فراوان به چشم ميخورد.[52]
به همين ترتيب، جامعة جاهلي عرب شخصيت افراد را با مقدار مال، ثروت، شكوه و جلال ظاهري ميسنجيدند. شاعر ميگويد: ارزش فردي كه هزاردينار دارد، هزار است و دارايي خود را اضافه كن تا ارزشت افزوده گردد و ارزش صاحب يك درهم، به همان اندازه است. حتي در اوايل رسالت پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم به دليل فقر، به رسالت وي اعتراض ميكردند و آرزو داشتند كه قرآن بر يكي از دو مرد ثروتمند و مشهور مكه يا طائف نازل ميشد.[53]( زخرف: 31) آموزههاي اسلام بسيار تأكيد دارد كه ملاك ارزشداوري شخصيت، امور مادي نيست (سباء: 37) و با تأكيد بر اموري مانند ايمان، عمل شايسته،[54] تقوا[55] و دانش[56] درصدد است مسائل اقتصادي را از ملاكهاي شخصيتي و ارزشي خارج كند. بنابراين، اگر در كنار فقر، فردي از ارزشهاي اصيل برخوردار باشد، نبايد فقر او مانع ارزشگذاري مثبت او باشد.
3
. مواردي كه متون اسلامي فقر را ستايش كرده است
كلمات اولياي دين اسلام نشان ميدهد كه در موارد متعددي فقر را ستودهاند؛ مثلاً، از پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم نقل شده است كه فرمود: «فقر ماية فخر من است و به آن افتخار ميكنم».[57] مواردي از اين قبيل در روايات زياد به چشم ميخورند. تحليلها و برداشتهاي گوناگوني در مورد اين روايات ارائه شده است كه به بررسي اجمالي آنها ميپردازيم.
الف. فقر ستايششده: در واقع ابراز فقر و نياز در درگاه الهي است و مقصود از فقر در اين موارد، فقر مادي نيست؛ زيرا فقري كه خود پيامبراكرم صلي الله عليه و آله و سلم بارها از آن به خدا پناه ميبرد، چگونه ميتواند ماية فخر باشد. پس فقر معنوي و به اصطلاح فقر اليالله در اينگونه روايات منظور است؛ به عبارت ديگر، غرض پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم&am p;nbsp; آن است كه احساس نياز به خدا (معناي چهارم فقر طبق نقل سابق) ماية مباهات من است و به آن افتخار ميكنم.[58]
از نظر ما، اگر توجيه ديگري براي اين حديث يافت نميشد، تفسير فقر در آن به فقر معنوي (احساس نياز به خداوند) خوب بود، امّا با توجه به آنچه پيش از اين گفتيم كه كلمة فقر اگر بدون قرينه بهكار رود، مقصود فقر مادي خواهد بود، ميتوانيم در اينجا نيز آن را به معناي اصلي خود بگيريم و توجيه بهتري برايش بياوريم. به نظر ميرسد فقر در اين روايت و امثال آن ميتواند به معناي فقر انتخابي يا زهد باشد؛ يعني هدف از بيان اين جمله آن باشد كه منِ پيامبر بهعنوان رهبر جامعة اسلامي به زندگي فقيرانه و در سطح زندگي عموم مردم افتخار ميكنم. فقري كه خود آن را برگزيدهام تا مرهمي باشد بر دلهاي فقراي شكيبايي كه در راه اعتلاي حق و براي طرفداري از آن، زندگي سخت و مشقتبار را بر خود هموار كردهاند.
ب. فقر با حفظ ارزشها: گاهي مقصود از مدح فقر، ترجيحدادن آن در مقام مقايسه است. به اين معنا كه اگر بر سر دوراهي انتخاب فقر همراه با حفظ اعتق
ادات ديني يا ثروت و غنا با دستكشيدن از باورها قرار گرفتيم، بايد چنين فقري را برگزينيم. در اينجا بهعنوان نمونه به حديثي از امام باقر اشاره ميكنيم. آن حضرت در جمع ياران خود فرمود: هيچيك از شما به حقيقت ايمان دست نمييابد، مگر آنكه سه ويژگي در او باشد: مرگ برايش محبوبتر از زندگي، فقر دوست داشتنيتر از توانگري و بيماري خواستنيتر از تندرستي باشد. اصحاب سؤال كردند كه چه كسي ميتواند اينگونه باشد. آن حضرت فرمود: همة شما اينگونهايد و براي برطرفكردن تعجب آنان ادامه داد: مرگ همراه با دوستي ما اهلبيت براي شما دوست داشتنيتر است يا زندگي همراه با دشمني ما؟ جواب دادند كه به خدا قسم، مرگ در راه محبت شما براي ما محبوبتر است. امام فرمود: فقر و توانگري و بيماري و تندرستي نيز چنين هستند.[59] حديث پيامبر گرامي اسلام را نيز اينگونه ميتوان تفسير كرد؛ زيرا گاهي كساني كه منافعشان در نتيجة تبليغ اسلام به خطر افتاده بود، به ايشان پيشنهاد ثروت و رياست ميكردند و در مقابل، از وي ميخواستند دست از تبليغ توحيد و يكتاپرستي بردارد.
ج. فقر تحميلي همراه با شكيبايي: در برخي روايات، مقصودْ مدح فقراي صابر است، نه خود فقر بهعنوان پديدهاي اجتماعي كه غالباً ناشي از بيعدالتي در جامعه است. بنابراين، گرچه خود فقر، پديدهاي است مذموم و بايد از آن به خدا پناه برد، اما گاهي در نتيجة علل طبيعي ازقبيل خشكسالي يا امتحان و آزمون الهي و امثال آنها انسان مبتلا به آن ميشود. اگر در اين را
ه استقامت به خرج داد و فقر او را از راه راست منحرف نكرد و در اعتقادات و اخلاقياتش خللي ايجاد نشد، چنين فردي مستحق مدح است، البته به دليل صبر و استقامت، نه خود فقر. در واقع، اين روايات در پي ايجاد اعتماد به نفس در فقرا هستند تا شخصيت آنان آسيب نبيند و از سطح جامعه زياد فاصله نگيرند و در ورطة هلاكت نيفتند و از سوي ديگر، زندگي مترفانه و تجملي بهعنوان يك ارزش در اجتماع مطرح نگردد.[60]
د. زندگي متوسطي كه برخي از آن به فقر تعبير ميكنند: گاهي مقصود از فقر در روايات، چيزي است كه به تصور عامة مردم فقر است، ولي در واقع غنا و بينيازي است. كسي كه زندگي متوسط و بهاصطلاح رواياتْ «كفاف» دارد، محتاج ديگران نيست و درنتيجه، غني است، اما مردم ممكن است به دليل برخوردار نبودنش از ثروت كلان او را فقير بهشمار آورند. بنابراين، اگر در برخي موارد، به رواياتي برميخوريم كه فقر را مدح ميكنند، ميتوانيم آن را به اين نوع زندگي آبرومندانه حمل كنيم.[61]
در متون اسلامي نيز زندگي در حد متوسط مطلوب شمرده شده و پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم از خداوند زندگي همراه با عفاف و كفاف براي خود، اهل و دوستداران خويش طلب ميكند.[62] كفاف، حالت متوسطي بين فقر و غناست كه فرد در اين شرايط از پيامدهاي نامناسب فقر و غنا مصون ميماند.[63] دينداري فرد در اين شرايط نيز بهنحو بهتري حفظ ميشود.[64] البته مقصود از كفاف، داشتن قُوت لايموت نيست، بلكه زندگي آبرومندانهاي است كه در آن، احتياجات گوناگون فرد ازقبيل خوراك، پوشاك، مسكن، ازدواج، تفريحا
ت و امثال اينها تأمين شود و فرد در طبقة متوسط جامعه قرار داشته باشد.
منابع
ـ نهجالبلاغه، ترجمه محمد عبده.
ـ آذربايجاني، مسعود و ديگران، روانشناسي اجتماعي با نگرش به منابع اسلامي، تهران، سمت، 1382.
ـ حرّ عاملي، محمد، وسائل الشيعه؛ كتابفروشي اسلاميه، 1403.
ـ حكيمي، محمدرضا و ديگران، الحياة، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1409.
ـ دادگر، يدالله، «كارايي، رفاه و عدالت در اسلام و اقتصاد متعارف»، نامه مفيد 17، 1378.
ـ شيخاوندي، داور، جامعهشناسي انحرافات: آسيبشناسي جامعوي، تهران، مرنديز، 1373.
ـ قرضاوي، يوسف، مشكله الفقر و كيف عالجها الاسلام، مؤسسه الرساله، 1415 ق.
ـ كاكرن، ريموند، مباني اجتماعي بيماريهاي رواني، ترجمة فريد براتي و بهمن نجاريان، تهران، رشد، 1376.
ـ كليني، محمدبنيعقوب، الكافي، دار الاضواء، 1413.
ـ گنجي، حمزه، بهداشت رواني، تهران، ارسباران، 1382.
ـ مجلسي، محمدباقر، بحار الانوار، دار الاضواء، 1413.
ـ محمدي ريشهري، محمد، توسعة اقتصادي بر پايه قرآن و حديث، ترجمة رضا حسيني و ابوالقاسم حسيني، دارالحديث، 1382.
ـ مطهري، مرتضي، بيست گفتار، تهران، صدرا، 1358.
ـ مطهري، مرتضي، داستان راستان، تهران، صدرا، 1366.
–World Health Organization; The World Health Report 1995, Bridging the gaps; Geneva, World Health Organization, 1995.
–Gomm, Roger`, “mental health and inequality “; Mental Health Matters: a Reader; by Tom Heller et al, MacMillan , 1996.
–Pilgrim, D. Key Concepts in Mental Health; Sage publications, 2005.
–Mental Health: A Report of Surgeon General; U.S.Department of Health and Human Services, 1999.
[28] مثلاً: سوره بقره آيه 273 وسوره توبه آيه60
[29] . محمدباقر مجلسي، بحار الانوار، ج 71، ص 31 ـ 30.
[30] . محمد محمدي ريشهري، توسعة اقتصادي بر پاية قرآن و حديث، ج 1، ص 76 ـ 75.
[31] . آمدي، غرر الحكم، ص 200، ح 16547.
[32] . آية 10 سوره روم اشاره به اين روند تدريجي دارد.
<A name=_edn33> ;[33]. سوره حديد
[34] . نهج البلاغه، حكمت 328.
[35] . امام صادق عليه السلام : ان الناس يستغنون اذا عدل بينهم (محمدبن يعقوب كليني، الكافي، ج 3، ص 568) و امام كاظم عليه السلام فرمود: لو عدل في الناس لاستغنو (همان، ج1، ص542).
[36] . نهج البلاغه، خطبه 3.
[37] . اين بخش از استدلال امام صادق عليه السلام در مقابل صوفيه و گروهي جاهل زاهدنما است كه در عصر و زمان ايشان پيدا شده بودند. همانگونه كه پيش از اين منبع آن را ذكر كرديم، اين حديث مفصل در كافي، به بعد آمده و استاد مطهري در كتاب داستان راستان، به بعد ترجمة آن را نقل كرده است. (محمدبن يعقوب كليني، الكافي، ج 5، ص 65 / مرتضي مطهري، داستان و راستان، ج 1، ص 36)
[38] . صحيفة سجاديه، دعاي 8 .
[39] . همان، دعاي 135.
[40] . محمد محمدي ريشهري، ميزان الحكمه، ج7، ص498.
[41] . محمدباقر مجلسي، بحار الانوار، ج 72، ص 7.
[42] .سوره آلعمران آيه 103
[43] . اين كلام در شرح اصول كافي، ملامحمدصالح مازندراني، ج 9، ص300 و 386 و در امالي، شيخ مفيد، ص300 به نقل از پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله و سلم آمده، اما در بحار، ج75، ص331 و در تفسير صافي، فيض كاشاني، ج2، ص477 به صورت كلامي مستقل (نه حديث از پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم ) نقل شده است.
[44] . مرتضي مطهري، بيست گفتار، ص77.
[45] . قال رسولالله صلي الله عليه و آله و سلم : نعم العون علي تقويالله الغني. (محمد بن حسن حرّ عاملي، وسائل الشيعه، ج12، ص16 ـ 17)
[46] . همان، وسائل الشيعه، ج11، ص424.
[47] . محمدباقر مجلسي، بحار الانوار
، ج74، ص414.
[48] . براي تفصيل بيشتر در اين زمينه به كتاب روانشناسي اجتماعي با نگرش به منابع اسلامي، نوشتة مسعود آذربايجاني و ديگران، ص124 ـ 133 مراجعه كنيد.
[49] . انالله فرض علي ائمه العدل ان يقدرو انفسهم بضعفه الناس كيلا يتبيغ بالفقر فقره. (نهج البلاغه، خ 209)&l t;/SPAN>
[50] . سوره زخرف آيه 52
[52] . مثلاً در مورد پيروان حضرت نوح. (شعراء: 111) و در مورد انتخاب طالوت به فرماندهي سپاه. (بقره: 247)
[53] . يوسف قرضاوي، يوسف، مشكلة الفقر و كيف عالجها الاسلام، ص146.
[54] . همان و بسياري آيات ديگر.
[55] . سوره حجرات آيه 13
</SPAN&g t;[56] سوره مجادله آيه 11
[57] . محمدباقر مجلسي، بحار الانوار، ج72، ص55.
[58] . همان، ص32.
[59] . همان، ص40. روايت ديگري نيز در همين مضمون در همان، ص39 آمده است.
[60] . محمدرضا حكيمي و ديگران، الحياة، ج4، ص 445 ـ 446.
[61] . اين تفسير را علامه مجلسي بهعنوان يكي از وجوه جمع بين روايات ذم فقر و مدح غنا ذكر كرده است. (محمدباقر مجلسي، بحارالانوار، ج72، ص60)
[62] . اللّهمّ ارزق محمداً و آل محمد و من احبّ محمداً و آل محمد
العفاف و الكفاف (كافي، ج2، ص140).
[63] . محمدباقر مجلسي، بحارالانوار، ج72، ص60.
[64] . ما احد يوم القيامة غنّي و لا فقير الاّ انّه لم يؤت منها الاّ القوت (همان، ص66).
www.pajoohe.com