ورود

ثبت نام

موسسه قرآن و نهج البلاغه
home-icone
Institute of Quran & Nahjul Balaghah

ریشه ی واقعی طلاق!

فهرست مطالب

استبداد و ظالم با ابزاری از خون و گوشت مثل فرزندان- عشق و آزادی را به زنجیر بسته اند. فرزندان را قلاب کرده و عشق و آزادی را صید می کنند و در سیاه چال ها نگاه داری می کنند. تا فرزندان مانعی برای تجربه آزادی و عشق واقعی باشند. اگر به همین روال پیش برود- آزادی و عشق و خانواده سالم را چه کسی تجربه خواهد کرد!؟ همین فرزندان فردای آزادی را از پدر و مادر به ارث خواهند برد. غیر از این نیست. مبارزه با استبداد و برای رسیدن به آزادی امروزه می توان از خانواده هم شروع کرد. خانواده هایی که عشق و آزادی در آن مفقود است- باید از هم بپاشند تا فکری اساسی و سوالی جدی تر برای نسل های بعدی و فرزندانمان باشد که چرا؟! اگر یک نسل سوال نکند هیچ نسلی سوال نخواهد کرد و جریان رشد و آگاهی کند خواهد شد. یک نسل اذیت شود بهتر است یا همه نسل ها!؟ حالا اگر اسمش را هم اذیت بگذاریم که نیست. ظالم همه راه ها را می بندد و میل به آزادی در عاشق عصیان می کند. ریشه اصلی طلاق عدم آزادی و حضور نفس در خانواده است.


زمانی که ظلم و ستم و زیاده خواهی جباران در تمدن بزرگی به نام آتلانت ها ( آتلانتیک ) به اوج خود می
رسد – زمین دهن باز می کند و تمامی قاره بسیار پیشرفته از نظر تکنولوژی را با موجودات آن به خود می بلعد. قانون طبیعت است – زمانی که ظلم و ستم به اوج خود می رسد – در واقع پایان او نیز هست.


قسمت اول: شرایط تا به حال


با بررسي پرونده‌هايي از دادگاه‌هاي خانواده در ایران مشخص شده است كه حدود 50 درصد از طلاق‌هايي كه در خانواده‌ها صورت مي‌گيرد ريشه در مسايل و مشكلات جنسي دارد. به گفته رئیس ثبت احوال کشور در هشت ماه اول جاری ۶۸ هزار و ۷۴۹ مورد طلاق به ثبت رسیده است. آمار طلاق در
بین دخترانی که زودتر از ۲۲ سالگی ازدواج می کنند بالاتر از دخترانی هست که از ۲۲ و ۲۴ سال به بالا ازدواج می کنند.


اما به راستی آیا طلاق به این اندازه ای که در جوامع مختلف مخصوصاً در ایران یک فاجعه تلقی می شود. درست است!؟ من تمنای یک خانواده به اندازه یک دنیا را دارم. دوست دارم تمام دنیا یک خانواده شود. اما یک خانواده سالم! اصولا خانواده زمانی معنی واقعی خود را پیدا می کند که اعضای آن از یک خانواده و جنس باشند. دو جنس مختلف نمی توانند یک خانواده را تشکیل بدهند.


ممکن است در ظاهر با هم زندگی کنند- اما در حقیقت و در عمق آنان خانواده به حساب نمی آیند. ریشه سستی در هرچیزی در اساس آن است. آیا واقعاً نظام ها علاقه ای به خانواده و وحدت انسان ها دارند!؟ اگر تمام دنیا یک خانواده شود – تکلیف دولت ها و سرمایه ها چه خواهد شد!؟ مگر می توان فرزندی از یک خانواده را تحقیر کرد و به فرزندی دیگر مقام و امنیت اندیشید!؟ مگر تو می توانی فرزندی را که متفاوت از ف
رزند دیگرت می اندیشد در سیاه چال ها نگاه داری کنی!؟ همه این ها اتفاق می افتد! و تو از آن خبر داری!؟


هر روز فرزندانمان را به خاطر موضوع های موهوم سرزنش و اعدام جنسی – جسمی و روانی می کنیم. اما کارشناسان ما ساز دیگری می زنند! چشم کارشناسان ما کدر شده است و نمی توانند حقیقت را ببینند. آنها خود نیز اسیر نفس می باشند. کارشناسی می گوید پنجاه درصد دلایل طلاق در ناتوانی جنسی در مردان و بی میلی جنسی در زنان می باشد! کارشناس دیگری می گوید: دلایل دیگری نیز وجود دارند مانند دخالت خانواده ها و اعتیاد- بیماری- یکنواختی- معیارهای همسر گزینی- خودمحوری و . . .


آری تجاوز- آزار- خشونت در خانواده- آزار کودکان- عدم امنیت روانی- بی اعتمادی- یک عمر تحمل- و یک عمر زندگی را از کف دادن. و این کارشناسان هنوز هم ساز دیگری می زنند! و خود نیز شبیه آنان زندگی می کنند. به راستی چرا!!؟ زیرا ریشه در عمق است و با مسکّن و شگرد و شو در
آوردن نمی توان درد را درمان کرد. او باز برمی گردد.


در دنیای غریبی زندگی می کنیم. برای منشی گری و برای حفاظت و نگاه داری از گربه و سگ ها باید فلان مدرک و دیپلم را داشته باشی ولی برای یک عمر زندگی با یک دیوانه زنجیری و تکثیر ژن های همان دیوانه هیچ دوره و آموزشی لازم نیست! برای یک عمر زندگی با یک انسان آگاه و لطیف و حساس و فرزندان بی گناه لازم نیست هیچ آموزش و تربیتی داشته باشی. بی معرفت ترین هم باشی اجازه غصب زندگی و حکومت و آزار همسر و فرزند را داری!


وقتی جانت نمی تواند تحمل کند- تو باید به زور تعصب و فرهنگ و باورهای من درآوردی تحمل کنی و طلاق یعنی تابو و شکست. سراب و بیهوده و عبث بودن را می بینی!؟ مگر خداوند من را آفریده است که دیوانگان را تحمل کنم؟ این دیگر چه نوع عشقی است. پس تکلیف آزادی که تاج عشق می باشد چه می شود. تکلیف رشد و تکامل که در اعتماد است چه می شود


حالا به فرض که دولتی خلاق و دلسوزی پیدا شد و دستور فوری و اجباری دوره های آموزشی قبل از ازدواج را اجباری کرد. استادی که می خواهد آموزش بدهد آیا خود تربیت شده هست!؟ جای سوال دارد. اما بالاخره برای بالا بردن کیفیت و سلامت جامعه و تربیت صحیح فرزندان خودمان به هر دری باید سر زد. هر چیزی را باید آزمایش کرد. انرژی هسته ای مهم است- قبول. اما مهمتر از آن انرژی و نیروی جاذبه ی گم شده و اصیل در خود انسانها می باشد که به باد فراموشی سپرده شده است.


قسمت دوم: چاره اصلی و واقعی


دو نوع انسان موجود است: خودآگاه و آگاه. بخشنده و گیرنده. اهلی و وحشی. آزادیخواه و اقتدارگر.


پذیراگر و عنادگر. متکبر و معصوم. مادی و معنوی. انسان نفسانی و انسان غیرنفسانی.


ناتوانی جنسی در مردان و بی میلی ج
نسی در زنان. دخالت خانواده ها و اعتیاد- بیماری- یکنواختی- معیارهای همسر گزینی- خودمحوری و تمامی ریشه در نفس دارد. نفس می گوید تو مال من هستی و وقتی مالک چیزی شدی – جذابیتش از بین می رود. اگر خورشید فقط مال تو بود تو را می سوزاند! نفس به تو دستور می دهد که تو باید شخصیت داشته باشی و تو پی در پی به بیماری قیاس دچار می شوی و خودت را حقیر می یابی و البته که اظطراب سراغ تو خواهد آمد و عوارض آن هم بی میلی و ناتوانی جنسی و اختلال در لیبیدو
( libido) خواهد بود.


نفس مردم آزار هست- به تو دستور می دهد که سرکشی کنی و بروی سراغ تازه عشاقان و زندگی و امنیت و آرامش آنان را به هم بزنی. و تو می خواهی وانمود کنی که ازدواج تو موفق تر بوده و اینان اشتباه می کنند! تو می خواهی در عشق آنان سهیم باشی! ولی نفس تو اجازه نمی دهد که بدانی چگونه می توان م
زه ی عشق را چشید. تو میل داری که عشق فقط برای تو باشد و همه باید از عشق محروم باشند. به همین دلیل نفس و ذهن شیاد تو دست به اعمالی می زند که عوارض آن در خود و دیگران موجب بیماری و جدایی ها می شود.


البته که اگر تو نتوانی شادمان و مزه ی اصیل الهی را بچشی که قابل قیاس با مواد مخدر نیست. تو به اعتیاد روی می آوری و جامعه و بی مهری خانواده ها و معیار ارزش گزاری های یک جامعه بیمار هم بی دخیل در اعتیاد فرزندان ما نیست. وقتی جامعه ناسالم و وحشی به یک قاضی و پزشک و ثروتمند بیشتر ارزش می گزارد- نفس به دختران ما هم دستور می دهد که برو و با پیرمرد ثروتمند ازدواج کن. برو و با یک پزشک ازدواج کن که شخصیت دارد. فرقی هم نمی کند که اوباش باشد یا نه. فرقی هم نمی کند که بخشنده هست یا گدا. آزادی خواه است یا تو را در قفس خواهد انداخت. آگاه است یا خودآگاه. متکبر است یا معصوم. پذیراگر است و یا سرکش و باعناد. آیا میل به رشد دارد یا دانش زده شده است.


آری نفس انتخاب ما را مختل می کند. دیده ی ما را کدر می کند و نمی گذارد دنیا در زیر چتر خانواده رشد کند. نفس ضد خانواده است. نفس ضد خوشبختی و آزادی و آگاهی و عشق و بخشش است. اگر ماهیت نفس را بشناسیم در عالم نور قرار می گیریم. اغلب دولت ها و مردم میل ندارند که تو خود را بشناسی. که تو ماهیت نفس را بشناسی. آنها علاقه به مقام و علم تو دارند. زیرا از آن سواری می گیرند. آنها با ثروت تو مخالف نیستند زیرا از آن سواری می گیرند. اما از آگاهی تو واهمه دارند. و آگاهی در بی نفسانی بودن است.


قاسم سلطانی


www.wurqun.blogfa.com

به این مطلب امتیاز دهید:
اشتراک گذاری در telegram
اشتراک گذاری در whatsapp
اشتراک گذاری در facebook
اشتراک گذاری در email

فرصت ویژه برای علاقه مندان به نویسندگی

شما می توانید مقالات خود را با نام خود در وب سایت موسسه منتشر نمائید. برای شروع کلیک نمائید.

نویسنده مقاله باشید