زمینه سازی ظهور حضرت مهدی ع
بسم اللّه الرحمن الرحيم اللهم انّا نشکو اليک فقد نبيّنا و غيبه وليّنا، و شدّه الزمان علينا، و وقوع الفتن بنا، و تظاهر الاعداء و کثره عدوّنا و قلّه عددنا. [1].
خرم آن روز که آن دلبر جانان آيد درد هجران رود و چاره و درمان آيد
بيشک در روزگاري که دنيا از ظلم، جور و بيعدالتي پر و همچون کشتي در درياي پرتلاطم، دچار امواج سهمگين شده است و هر لحظه به خطر نابودي نزديکتر ميشود و در معرض غرق شدن قرار دارد،
جامعه بشري منتظر است تا به دست منجي و مصلحي توانا به ساحل نجات برسد. وگرنه هستي و آفرينش انسان به مقصد نهايي و کمال خويش نخواهد رسيد. اين ارادهِ الهي است که روزي آن منجي حقيقي خواهد آمد؛ چرا که خداوند، خود فرمود: (و نريد ان نمن علي الذين استضعفوا في الارض و نجعلهم ائمه و نجعلهم الوارثين) [2]. ما ميخواستيم بر مستضعفان زمين منت نهيم و آنان را پيشوايان و وارثان روي زمين قرار دهيم. روزي که صالحان، وارث زمين خواهند شد و آن را از چنگال طالحان و جباران رها خواهند ساخت. که فرمود: (و لقد کتبنا في الزبور من بعد الذکر ان الارض يرثها عبادي الصالحون) [3]. در «
زبور» بعد از ذکر (تورات) نوشتيم: «بندگان شايستهام وارث (حکومت) زمين خواهند شد. اين مصلح واقعي و وارث حقيقي کسي نيست، جز مهدي موعود (ع) که به عنوان «بقيه اللّه»، در پس پردهِ غيبت به سر ميبرد، تا روزي که مشيت خداوندي اقتضا کند، آن حضرت ظهور و زمين را سراسر پر از عدل و داد کند.
اصل ظهور آن منجي، قطعي است و بي شک صورت خواهد گرفت، اما سخن در اين است که چه بايد کرد تا اين حرکت سرعت گرفته و ظهور تعجيل پذيرد؟ بهتر است پرسشهاي اساسي را اين گونه مطرح کنيم که: آيا به طور کلي راهي براي تعجيل وجود دارد؟ آيا ممکن است با زمينه سازي مناسب، به ظهور حضرت حجه (ع) شتاب بخشيد؟ آيا قرآن در اين باره طرح و سخني دارد؟ براي پاسخگويي به اين پرسشها، اين نوشتار را در دو بخش: ديدگاهها و نگاه قرآن مورد بررسي قرار ميدهيم.
ديدگاه نخست دليل طرفداران نظريهِ نخست، پارهاي از روايات است؛ از جمله روايت مفضل از امام صادق (ع) که ميفرمايد:.. . لانّه هو الساعه التي قال اللّه تعالي: يسئلونک عن الساعه ايان مرساها، قل: انما علمها عند ربّي لا يجليها لو قتها الاّ هو. [1] و [2]. زيرا آن ظهور مهدي (ع) همان ساعت (و قيامتي) است که خداوند مثال درباره آن فرموده است: يسئلونک عن الساعه ايان مرساها.. . درباره قيامت از تو سؤال ميکنند، کي فرا ميرسد؟ بگو: علمش فقط نزد پروردگار من است. و هيچ کس جز او (نميتواند) وقت آن را آشکار سازد. برخي از روايات حتي بحث از مهدي (ع) را نيز ممنوع کرده و آن را ضلالت دانستهاند؛ چنان که در ذيل آيهِ: (و ما يدريک لعلّ السّاعه تکون قريبا). [3]. و چه ميداني شايد قيامت نزديک باشد. ميفرمايد: يستعجل بها الذين لايؤمنون بها و الذين امنوا مشفقون منها و يعلمون انّها الحقّ الاّ الّذين يمارون في الساعه لفي ظلال بعيد. [4]. کساني که به قيامت ايمان ندارند درباره آن شتاب ميکنند، ولي آنها که ايمان آوردهاند پيوسته از آن هراسانند و ميدانند آن حق است. آگاه باشيد کساني که در قيامت ترديد ميکنند در گمراهي عميقي هستند. راوي ميگويد: پرسيدم معناي يمارون چيست؟ حضرت فرمود: يقولون متي ولد؟ و من راي؟ و اين يکون؟ و متي يظهر، و کل ذلک استعجالاً لامر اللّه و شکاً في قضائه و دخولاً في قدرته. [5]. ميگويند: چه زماني متولد شده است؟ و چه کسي او را ديده است؟ و کي ظاهر ميشود؟ همه اينها شتاب کردن در کار خدا و شک در حکم و دخالت در قدرت او است. در اين دو روايت ضمن آن که ظهور حضرت حجت، را تأويل آيات قيامت دانسته و عجله در وقوع آن را ناشي از عدم ايمان تلقي کرده است، بحث و پرسش دربارهِ آن حضرت از جمله زمان ظهور را مراء، و محاجّه، شک در قضا و دخالت در قدرت خدا ميداند. در روايت ديگري تصريح دارد به اين که، امر ظهور قابل تعجيل نيست؛ چنان که در روايتي از امام صادق (ع) چنين ميخوانيم: ان اللّه لا يستعجل لعجله العباد، ان لهذا الامر غايه ينتهي اليها، فلو قد بلغوها لم يستقدموا ساعه و لا يستأخروا. خداوند به خاطر شتاب بندگان عجله نميکند. همانا براي اين کار (ظهور مهديعج زماني است که به آن منتهي ميشود. پس اگر (بندگان) آن (زمان) را طلب کنند، لحظهاي مقدم يا مؤخر نميگردد. بنابر اين ديدگاه، انسان جز انتظار تکويني هيچ نقشي ندارد. همانند کسي که مسافري دارد و نميداند کجاست، بايد به حکم تکوين چشم به راه باشد تا وصل محقق شود؛ زيرا مطابق اراده و مشيت مطلق الهي، انسان در اين زمينه مسلوب الاختيار است، و کاري از وي ساخته نيست. نه قادر است ارادهِ خدا را تغيير دهد و نه ميتواند در برابر خواست خدا ارادهاي داشته باشد. تشبيه وجه انتفاع از حضرت در زمان غيبت به خورشيد در پس ابرها، ميتواند مؤيد اين بينش باشد؛ چرا که بشر نميتواند به سادگي ابرها را کنار زده و خورشيد را نمايان سازد. بديهي است اين ديدگاه، با همهِ وجههِ توحيدي و معرفتي که دارد، توجيه عقلاني ندارد، و دست کم با اراده، اختيار، تشريع، تکليف و اذن در دعا منافات دارد. از سوي ديگر، مذمت استعجال و پرسش از حال آن حضرت، به کساني اشاره دارد که در وجود حضرت ترديد داشتند و با پرسشهاي پيدرپي در صدد ايجاد شبهه در اصل وجود مهدي (ع) بودند و
چه کسي ميتواند بپذيرد که روايات متعددي که در معرفي آن حضرت وارد شده، مراء و محاجه باشد؟ ديدگاه دوم روايت امتلاء که ميفرمايد: المهدي من ولدي تکون له غيبه اذا ظهر يملا الارض قسطاً و عدلاً کما ملئت جوراً و ظلما. [6]. مهدي (عج) از فرزندان من است براي او غيبتي است، هنگامي که ظاهر شود زمين پر از قسط و عدل ميشود؛ همان طور که پر از جور و ظلم شده است. اين روايت متواتر بين شيعه و سني است و شکي در آن راه ندارد، اما نميتواند توجيه کنندهِ اشاعهِ ظلم، جور، فحشا، منکرات و گناهکاري باشد؛ چرا که اين موضوع با روح قرآن کاملاً در تضاد است. و نه تنها با تشکيل حکومت اسلامي و اجراي حدود و احکام مخالف است، بلکه با آيات امر به معروف و نهي از منکر، تواصي، ارشاد و تبليغ نيز ناسازگار ميباشد. چرا که خواست خداوند و قرآن دعوت به خير، امر به معروف و نهي از منکر است؛ چنان که ميفرمايد: (و لتکن منکم امه يدعون الي الخير و يأمرون بالمعروف و ينهون عن المنکر) [7]. بايد از ميان شما، جمعي به نيکي، و امر به معروف و نهي از منکر دعوت کنند. و پر کردن جامعه از ظلم و جور و گناه و فحشا خواست شيطان و منافقان است، و اين سخن قرآن است که ميفرمايد: (و من يتبع خطوات الشيطان فانه يأمر بالفحشاء و المنکر) [8]. هر کس پيرو گامهاي شيطان شود، (گمراهش ميسازد زيرا) او به فحشا و منکر فرمان ميدهد. و نيز ميفرمايد: (المنافقون و المنافقات بعضهم اولياء بعض يأمرون بالمنکر و ينهون عن المعروف.)[9]&l t;SPAN dir=rtl>. مردان منافق و زنان منافق، همه از يک گروهند. آنها امر به منکر، و نهي از معروف ميکنند. بنابر اين ديدگاه، بايد بخش عظيمي از آيات قرآن و پيام آن را از کار انداخت و در مسير مخالف آن عمل کرد تا پيمانه پر شود. در سايهِ شوم اين نظريه همهِ انقلابهاي آزادي بخش، جنگها و حتي قيام ائمه (ع) محکوم و به بحران مشروعيت دچار ميشود؛ براي اين که به جاي پر کردن پيمانهِ ظلم، امتلاي آن را به تأخير مياندازد. تنها نکتهاي که در اين باره ميتوان گفت: اين است که حديث امتلاء به ظهور علايم و نشانهها از جمله گسترش بيعدالتي، گناه و منکرات در آخر الزمان اشاره دارد و اين هرگز به معناي جواز ارتکاب گناه نميباشد. ديدگاه سوم اين که بايد علت يا علل غيبت را بر طرف کرد تا زمينهِ ظهور فراهم آيد، ابتدا بايد ديد علت يا علل غيبت چيست و پس از آن گفت چه بايد کرد؟ دربرخي از روايات، تعابير زير خود نمايي ميکند:
الف) عاري بودن از بيعت چنانکه در روايت رضوي (ع) ميخوانيم که «لئلا يکون في عنقه لاحد بيعه اذا قام بالسيف». [10]. بديهي است اين مسئله نميتواند علت اصلي غيبت باشد، بلکه علت عدم حضور آن حضرت است. به ديگر سخن، فرق است بين عدم حضور، و عدم ظهور و آن چه مورد
بحث است، ظهور و قيام آن حضرت است که اين غيبت خود زمينهِ تحقق آن ظهور است.
ب) خوف و ترس در روايت زراره از امام صادق (ع) ميخوانيم که فرمود: ان للغلام غيبه قبل قيامه، قلت و لم؟ قال: يخاف علي نفسه الذبح. [11]. براي آن پسر (مهديعج) قبل از قيامش غيبتي است. گفتم: چرا؟ فرمود: (زيرا) از ذبح شدن خود ميترسد. و در روايت ديگري ميفرمايد: ان للقائم غيبه قبل ظهوره، قلت [زراره] لم؟ قال يخاف القتل. [12]. براي قائم (عج) قبل از قيامش غيبتي است. گفتم: چرا؟ فرمود: از کشته شدن ميترسد. اين عامل نيز همانند عامل قبل، در حقيقت باعث حفظ جان آن حضرت براي تحقق قيام و ظهور است؛ نه عامل اصلي غيبت، و نميتوان با تأمين جان وي، زمينه ظهور و قيام را فراهم آورد.
پ) آزمايش الهي اخبار متعددي دلالت دارد که از علل و عوامل غيبت، آزمايش الهي است؛ در روايتي، امام باقر (ع) در پاسخ به جابر جعفي ميفرمايد: هيهات، هيهات، لا يکون فرجنا حتي تغربلوا ثم تغربلوا ثم تغربلوا، حتي يذهب الکدر و يبقي الصفو. هيهات! هيهات! فرج ما واقع نميگردد تا اين که غربال شويد، سپس غربال شويد، سپس غربال شويد تا ناصافي و آلودگي برود و صاف و خالص باقي بماند. و در روايت ديگري از امام ابوالحسن (ع) ميخوانيم که فرمود:
اما و اللّه لا يکون الذي تمدون اليه اعينکم حتي تميزوا و تمحصوا، و حتي لايبقي منکم الا الاندر. ثم تلا: ام حسبتم ان تترکوا و لما يعلم اللّه الذين جاهدوا منکم و يعلم الصابرين. [13]. آگاه باشيد، به خدا قسم محقق نميشود آن که چشمانتان را به او دوختهايد تا اين که جدا و پاک شويد و تا اين که مقدار بسيار کمي از شما باقي بماند. سپس اين آيه را تلاوت فرمود: (ام حسبتم ان تترکوا..). هر چند عامل امتحان ميتواند، از علل غيبت، يا به تعبير ديگر حکمت آن، به شمار آيد، اما اين امر به دست مردم نيست تا مسير آن را عوض کنند؛ آن هم آزموني که ضرورتاً ميبايست وسيله جدا کردن سره از ناسره، و کدر از مصفا باشد. غربال کردني که با آن، تعدادي اندک از صف اکثريت ناباب جدا شوند.
ت) بيوفايي مردم در برخي از توقيعات شريفه به اين مسئله اشاره شده است که، بيوفايي مردم و گناهان آنان زمينهساز غيبت حضرت حجت شده است. چنان که ميفرمايد: و لو ان اشياعنا وفقهم اللّه علي اجتماع من القلو
ب في الوفاء بالعهد عليهم، لما تأخر عنهم اليمن بلقائنا و لتعجلت لهم السعاده بمشاهدتنا، علي حق المعرفه و صدقها منهم بنا فما يحبسنا عنهم الا ما يتصل بنا مما نکرهه و لا نؤثره منهم. [14]. اگر خداوند به شيعيان ما توفيق همدلي در وفاي به عهدي که بر ايشان است عنايت ميفرمود: مبارکي ديدار ما براي ايشان به تأخير نميافتاد و در سعادت مشاهده ما با معرفتي شايسته و درست شتاب ميشد. و چيزي ما را از ايشان محبوس نکرده است مگر اعمال ناخوشايند و ناپسندي است که از آنها به ما ميرسد. مضمون اين توقيع اين است که بيوفايي شيعيان نسبت به عهد و پيمان با آن حضرت موجب طولانيتر شدن غيبت و حرمان از وصال شده است. اين توقيع در حقيقت بيانگر چند نکتهِ اساسي است: 1 دوري از حضرت ثمرهِ کارهاي ناپسند دوستان و شيعيان است؛ «فما يحبسنا عنهم الا ما يتصل بنا مما نکرهه». 2. طولاني شدن غيبت نتيجهِ عدم همدلي شيعيان است؛ و لو ان اشياعنا و فقهم اللّه علي اجتماع من القلوب في الوفاء بالعهد عليهم، لما تأخر عنهم اليمن بلقائنا. اگر خداوند به شيعيان (و پيروان) ما توفيق همدلي در وفاي به عهد ميداد، مبارکي ديدار ما براي ايشان به تأخير نميافتاد. 3. همدلي شيعيان در وفاي به عهد [آن حضرت] ميتواند عاملي براي تعجيل در ظهور باشد؛ «لتعجلت لهم السعاده بمشاهدتنا». در سعادت ديدار ما شتاب ميشد.
ث) علل ناشناخته بعضي از رواياتها بيانگر اين نکتهاند که امامان معصوم از علت اصلي غيبت آگاهند، اما مأمور به بيان آن نيستند؛ لذا سربسته و به طور اجمال حکمتهايي از آن را بيان کردهاند. دليل اين ادّعا روايت عبداللّه بن فضل هاشمي از امام صادق (ع) است که به وي فرمود: ان لصاحب الامر غيبه لا بد منها، يرتاب فيها کل مبطل، فقلت له: و لم جعلت فداک؟ قال لامر لم يؤذن لنا في کشفه لکم، قلت: فما وجه الحکمه في غيبه؟ فقال: وجه الحکمه في غيبه وجه الحکمه غيبات من تقدمه من حجج اللّه تعالي ذکره، ان وجه الحکمه في ذلک لا ينکشف الا بعد ظهوره، کما لا
ينکشف وجه الحکمه لمّا اتاه الخضر (ع) من خرق السفينه، و قتل الغلام و اقامه الجدار، لموسي (ع) الا وقت افتراقها. [15]. براي صاحب امر غيبتي است که چارهاي از آن نيست. هر مبطلي در آن شک ميکند. به او گفتم: فدايتان شوم، (غيبت) براي چيست؟ فرمود: براي امري که اجازه کشف آن براي شما را نداريم. گفتم: حکمت غيبت او چيست؟ فرمود: حکمت غيبت او همان حکمت غيبت حجتهاي خداوند قبل از او است. حکمت آن کشف نميشود مگر بعد از ظهور او. همان طور که حکمت سوراخ کردن کشتي و کشتن پسر و برپايي ديوار توسط حضرت خضر (ع) براي حضرت موسي (ع) کشف نشد مگر هنگام جدايي آنها. بر اساس اين روايت، و به خصوص تشبيه غيبت آن حضرت با خضر و کارهايش در مصاحبت حضرت موسي (ع) صورت گرفته است، غيبت حضرت حجت (ع) به عنوان يک واقعيت داراي تأويل معرفي گرديده است که پس از ظهور، توسط خود آن حضرت روشن خواهد شد.
از آن چه گذشت، به خوبي روشن شد، که علل شناخته شده و علل ناشناخته ياد شده، هيچ کدام قابل تغيير نيست تا بتوان به وسيلهِ آن، زمينه ظهور را ايجاد و يا دگرگون نمود. آري تنها بيتوجهي و بيوفايي شيعيان، قابل تغيير است که آن را هم ميتوان در قالب وظيفهِ دعا و انتظار فرج که – پس از اين در ديدگاه چهارم بدان خواهيم پرداخت – درمان و در ايجاد زمينهِ ظهور گامي برداشت. ديدگاه چهارم احاديث و اخبار رسيده از آن حکايت دارد که همان گونه که مردم در عصر حضور ديگر ائمه نسبت به امام حاضر وظايفي بر عهده داشته و ادا ميکردند، در عصر غيبت نيز، افزون بر تکاليف عمومي، در خصوص مسئلهِ غيبت وظايفي بر دوش دارند و بايد ضمن وصول به اجرا و ثواب گامهايي نيز در زمينهِ ظهور بردارند.
وظايف عصر غيبت با توجه به مجموع روايات، وظايف زير استنباط ميشود:
الف) صبر در روايتي امام رضا (ع) ميفرمايد: ما احسن الصبر و انتظار الفرج، اما سمعت قول الله تعالي(فارتقبوا اني معکم رقيب)[16] و قوله عزوجل(فانتظروا اني معکم من المنتظرين)، [17] فعليکم بالصبر، فانه انما يجييء الفرج علي اليأس و قد کان الذين من قبلکم اصبر منکم. [18].
چه قدر نيکو است صبر و انتظار فرج. آيا نشنيدي اين سخن خداوند را که: فارتقبوا اِنّي معکم رقيب. و اين سخن او که: فانتظروا اِنّي معکم من المنتظرين. «منتظر باشيد من هم با شما در انتظارم». همانا فرج پس از نااميدي ميآيد و کساني که قبل از شما بودند صبورتر از شما بودند. تعبير «عليکم بالصبر» صراحت دارد، در اين که وظيفهِ شيعيان در عصر غيبت، صبر بر فراق است.
ب) انتظار هر چند از روايت بالا وظيفهِ انتظار نيز به خوبي معلوم ميشود، ولي دربارهِ انتظار بايد گفت: پيامبر و ائمهِ اطهار با تأکيد بسيار بر اين امر پاي فشردهاند؛ در روايتي از پيامبر (ص) ميخوانيم که فرمود:«افضل اعمال امتي انتظار الفرج». [19] برترين اعمال امت من انتظار فرج است. علي (ع) در پاسخ کسي که از وي پرسيد: «اي الاعمال احب الي اللّه عزوجل؟» فرمود: «انتظار الفرج». [20] کدام عمل نزد خداوند محبوبتر است. فرمود: انتظار فرج. در روايت ديگري امام صادق (ع) ميفرمايد: اقرب ما يکون العبد الي اللّه عزوجل و ارضي ما يکون عنه اذا افتقدوا حجه اللّه فلم يظهر لهم و حجب عنهم فلم يعلموا بمکانه.. . فعندها فليتوقعوا الفرج صباحاً و مساء. [21]. نزديکترين حالت بنده به خداوند و راضيترينچيز نزد او اين است که هرگاه حجت خدا از آنها پنهان شود و برايشان ظاهر نشود و از آنها پوشيده شود و مکانش را ندانند در اين هنگام صبح و شام منتظر فرج او باشند. پر واضح است که انتظار بر دو قسم است: انتظار تکويني انتظار تشريعي در انتظار تکويني، منتظر بودن بيشتر به شکل منفي و همراه با سستي صورت ميگيرد، اما انتظار تشريعي، پويا و همراه با علم و عمل است. مؤيد اين سخن، کلام امام سجّاد (ع) است که ميفرمايد: المنتظرون لظهوره افضل اهل کل زمان، لان اللّه تعالي ذکره، اعطاهم من العقول و الافهام و المعرفه ما صارت به الغيبه عند هم بمنزله المشاهده، و جعلهم في ذلک الزمان بمنزله المجاهدين بين يدي رسول اللّه (ص) بالسيف، اولئک المخلصون حقاً، و شيعتنا صدقاً، و الدعاه الي دين اللّه سراً و جهراً. [22]. منتظران ظهور او برترين اهل هر زمانند؛ زيرا خداوند متعال به
آن ها عقل و فهم و شناختي عطا فرموده است که غيبت در نزد آنان به منزله مشاهده گرديده است. و آنان را در آن زمان به منزله مجاهدان با شمشير در پيش روي رسول خدا (ص) قرار داده است. آنان حقيقتاً خالصند و شيعيان راستين و دعوت کنندگان به دين خدا در پنهان و آشکارند. منتظر واقعي در بعد علمي، آن چنان معرفتي دارد که غيبت براي او همانند مشاهده است؛ يعني در شناخت امام زمان خود، شک و ترديد ندارد و در بعد عملي آشکارا و نهان به دعوت و تبليغ مشغول است. اگر منتظر منفي دست بر دست ميگذارد و به بهانهِ اين که کاري از ما ساخته نيست و کاري براي زمينه سازي ظهور نميکند، منتظر مثبت شب و روز بر علم و معرفت و عمل خود ميافزايد، خود را آمادهِ ظهور مينمايد، و تلاش دارد تا خود را از سنخ منتظَر کند. چکيدهِ سخن آن که در انتظار مثبت ايمان به غيب، گرايش به عدالت، تنفر از ظلم، اعتراف به حق و دعوت به خير و صلاح نهفته است.
ج) دعا در برخي روايات عمدهترين وظيفهِ عصر غيبت را دعا دانستهاند؛ از جمله در توقيع اسحاق بن يعقوب که به وسيلهِ محمد بن عثمان دريافت شده است، فرمود: «و اکثروا الدعاء بتعجيل الفرج، فان ذلک فرجکم». [23]. اين دعا شرايطي دارد، که پس از اين بدان خواهيم پرداخت.
د) انقطاع در روايتي از امام صادق (ع)
ميخوانيم که فرمود: «ان هذا الامر لايأتيکم الا بعد اياس.. . ؛ همانا اين امر (ظهور مهدي (عج) نميآيد شما را مگر پس از نااميدي). [24]. و در روايت ديگري از امام رضا (ع) ميفرمايد: فانه انما يجييء الفرج علي اليأس و قد کان الذين من قبلکم اصبر منکم. [25]. همانا فرج پس از نااميدي ميآيد و کساني که پيش از شما بودند صابرتر از شما بودند. اين بدان معنا است که تا بشريت چشم اميد به قدرتهاي غيرالهي داشته باشد، عطش عدالت مهدوي در او وجود ندارد و آن گونه که بايسته و شايسته است، مهديجو و مهديخواه نخواهد بود. با توجه به آن چه گذشت، ميتوان گفت: ديدگاه چهارم بيش
از بقيهِ نظريهها قابل پذيرش است؛ لذا آن را در بخش دوم مورد بررسي بيشتر قرار ميدهيم.
شهيد مطهري مينويسد: بعضي از علماي شيعه که به برخي از دولتهاي شيعي معاصر خود حسن ظن داشتهاند، احتمال دادهاند که دولت حقّي که تا قيام مهدي موعود ادامه خواهد يافت، همان سلسله مورد نظر باشد. [1]. اين سخن بيانگر آن است که علماي شيعه به حکومت زمينهساز عقيده داشتهاند و اين يک امر طبيعي است؛ چرا که وقتي انسان منتظر مهمان عزيزي باشد سعي ميکند فضا و مکان و استقبال کنندگان را در حد امکان، با مقام فرد منتظر کاملاً همانند کند. چگونه ممکن است فرد منتظر، در انتظار کسي باشد که به دليل اجراي عدالت، پياده کردن احکام الهي و جلوگيري از فحشا محکوم دادگاه او و طعمهِ شمشير وي باشد؟ آيت اللّه مکارم شيرازي نيز، دربارهِ آمادگيهاي لازم براي حکومت جهاني مينويسد: براي اين که دنيا چنان حکومتي را پذيرا باشد، چند نوع آمادگي لازم است
< ;SPAN dir=ltr>:1 آمادگي فکري و فرهنگي: يعني سطح افکار مردم جهان آن چنان بالا رود که بدانند مثلاً مسئلهِ «نژاد» يا «مناطق مختلف جغرافيايي» مسئلهِ قابل توجهي در زندگي بشر نيست و تفاوت رنگها و زبانها و سرزمينها نميتواند بشر را از هم جدا سازد
.. . 2. آمادگي اجتماعي: مردم جهان بايد از ظلم و ستم و نظامات موجود خسته شوند، تلخي اين زندگي مادي و يک بعدي را احساس کنند و حتي از اين که ادامهِ اين راه يک بعدي ممکن است در آينده مشکلات کنوني را حل کند، مأيوس گردند.
3. آمادگيهاي تکنولوژي و ارتباطي: بر
خلاف آن چه بعضي ميپندارند که رسيدن به مرحلهِ تکامل اجتماعي و رسيدن به جهاني آکنده از صلح و عدالت، تنها با نابودي تکنولوژي جديد امکانپذير است، وجود اين صنايع پيشرفته نه تنها مزاحم يک حکومت عادلانه جهاني نخواهد بود، بلکه شايد بدون آن وصول به چنين هدفي محال باشد.. . سپس ميافزايد معجزه، استثنايي است منطقي در نظام جاري طبيعت، براي اثبات حقانيت يک آيين آسماني؛ نه براي ادارهِ هميشگي نظام جامعه.
[2]. 4. آمادگيهاي فردي: حکومت جهاني قبل از هر چيز نيازمند عناصر آماده و با ارزش انساني است تا بتواند بار سنگين چنان اصلاحات وسيعي را به دوش بکشد. اين در درجهِ اول به بالا بردن سطح انديشه و آگاهي و آمادگي روحي و فکري براي پياده کردن آن برنامهِ عظيم نياز دارد.. .. منتظر واقعي براي چنان برنامهِ مهمي نميتواند نقش تماشاگر را داشته باشد.. . [3]. مؤيد اين سخن، ادعيهِ عهد است که در آن گفته ميشود: < ;SPAN lang=AR-SA>اللهم اني اجدد في صبيحه يومي هذا و ما عشت من ايامي عهداً و عقداً و بيعه له في عنقي، لا احول عنها، و لا ازول ابدا. [4]. خدايا در صبح امروز تا زماني که زندهام، عهد، عقد و بيعت او را بر گردن خود تجديد مينمايم. هرگز از آن برنميگردم و آن را از بين نميبرم. اگر از يک سو آمادگي، شرط حضور و ظهور باشد و از سوي ديگر، اين آمادگي به دست خود انسان صورت گيرد، طبيعي است که انسان ميتواند در تعجيل ظهور نقش داشته باشد.
منظور از آيات عموم آياتي است که به طور کلي و عمومي بر زمينهسازي ظهور مهدي (عج) دلالت ميکند. مثل آيات دعا؛ از جمله آيهِ(ادعوني استجب لکم (. [1] مرا بخوانيد تا (دعاي) شما را بپذيرم. و آيهِ(واذا سألک عبادي عني فاني قريب اجيب دعوه الداع اذ دعان (. [2]. و هنگامي که بندگان من از تو دربارهِ من سئوال کنند، (بگو:) من نزديکم، دعاي دعا کننده را به هنگامي که مرا ميخواند پاسخ ميگويم. با توجه به اين که از يک سو خداوند سبحان اجابت دعا را تضمين کرد و از سوي ديگر پيشوايان دين (ع) به دعاي تعجيل سفارش کردهاند، شکي نيست که دعا از مهمترين عوامل زمينهساز، براي ظهور است. ادعيهِ تعجيل چنان که پيش از اين نيز گفته شد: به ما سفارش شده است که براي تعجيل در فرج حضرت حجت، زياد دعا کنيم؛ «و اکثروا الدعاء بتعجيل الفرج، فان ذلک فرجکم». براي تعجيل فرج زياد دعا کنيد که فرج شما در آن است. نکتهِ جالب توجه در اين روايت، اين است که فرج امام زمان (عج) فرج ما دانسته شده است و دعا براي فرج آن حضرت در واقع دعا براي فرج و رفع گرفتاري خود ما است. به تعبير ديگر مشاراليه ذلک، الفرج است يعني فرج حضرت، فرج شما هم هست. برگشت اسم اشاره به قريب نيز موافق اين انتخاب است. گرچه بازگشت به آثار دعا نيز چندان بي وجه نيست يعني فرج شما در گرو آثار دعا بر فرج است. در بسياري از آثار رسيده از ائمه معصومين (ع) دعاي تعجيل فرج آمده که خود بيانگر آمادهسازي براي ظهور منجي است؛ چرا که دعا افزون بر اين که ياري و کمک خواستن از خداوند قادر و توانا است، موجب آمادگي فکري و قلبي شده نوعي توجه به وظايف و عهد و پيمان را به دنبال دارد. از جمله در دعاي عهد: فاظهر اللهم وليک.. . حتي لايظفر بشييء من الباطل الا مزقه و يحق الحق و يحققه،.. .. [3]</SPAN& gt;. خدايا ولي خودت را ظاهر گردان.. . تا اينکه باطلي را نيابد مگر آن که آن را نابود سازد و حق را ثابت و محقق گرداند. و در صلوات بر آن حضرت چنين آمده است که: اللهم صل عليه و قرب بعده و انجز وعده و اوف عهده واکشف عن بأسه حجاب الغيبه.. .. خدايا درود بر او فرست. و دورياش را نزديک گردان و وعدهاش را حتمي ساز و عهدش را وفا کن و از گرفتاريش حجاب غيبت را بر طرف فرما. و در دعاي معروف «اللهم عرفني نفسک»، بعد از بيان شکوائيه به خاطر فقدان نبي و ولي، مشکلات دوران، فزوني دشمن و کمي دوستان، چنين آمده است: «اللهم فافرج ذلک بفتح منک تعجله؛ خدايا فرج آن را با گشايشي شتابان برسان.» و نيز آمده است که: اللهم انا نسألک ان تأذن لوليک في اظهار عدلک في عبادک… [4]. خدايا، از تو درخواست ميکنيم که به وليّ خودت اذن دهي تا عدلت را در ميان بندگانت آشکار سازد. نکتهِ ديگر اين که، دعا براي تعجيل در فرج و ظهور، بايد با کيفيت ويژه باشد. به ديگر سخن، بايد همراه با ندبه، استغاثه [5] و صدا زدن باشد. مؤيد اين سخن زيارت حضرت حجت بن الحسن (ع) است که نام دعاي ندبه به خود گرفته است که فرازي از آن دعاي شريف عبارت است از: اين بقيه الله التي لاتخلوا من العتره الطاهره، اين المعد لقطع دابر الظلمه، اين المنتظر لاقامه الامت و العوج، اين المرتجي لازاله الجور والعدوان، اين المدخر لتجديد الفرائض و السنن، اين المتخير لاعاده المله و الشريعه، اين المؤمل لاحياء الکتاب و حدوده، اين محيي معالم الدين و اهله، اين قاصم شوکه المعتدين، اين هادم ابنيه الشرک و النفاق، اين مبيد اهل الفسوق و العصيان و الطغيان، اين حاصد فروع الغي و الشقاق، اين طامس آثار الزيغ و الاهواء، اين قاطع حبائل الکذب و الافتراء، اين مبيد العتاه و المرده، اين مستأصل اهل العناد و التضليل و الالحاد، اين معز الاولياء و مذل الاعداء… [6]
. کجاست بقيه اللهاي که از عترت هدايتگر خالي نيست؟ کجاست آماده بريدن دنبالهِ ستمگران؟ کجاست انتظار کشيده شده براي راست کردن کژيها و نادرستيها؟ کجاست اميد بسته شده براي از بين بردن جور و دشمني؟ کجاست ذخيره شده براي تجديد واجبات و سنتها؟ کجاست اختيار شده براي برگردانيدن آيين و شريعت؟ کجاست آرزو شده براي زنده کردن کتاب و حدود آن؟ کجاست زنده کننده آثار دين و اهل آن؟ کجاست در هم شکنندهِ شوکت تجاوزکاران؟ کجاست ويران کننده بناهاي شرک و نفاق؟ کجاست نابود کنندهِ اهل فسق و گناه و طغيان؟ کجاست درو کننده شاخههاي گمراهي و اختلاف؟ کجاست محو کننده آثار کجي و هواپرستي؟ کجاست برندهِ ريسمانهاي دروغ و افترا؟ کجاست نابود کننده سرکشان و متمردان؟ کجاست ريشه کن کننده اهل دشمني و گمراهي و الحاد؟ کجاست عزتبخش دوستان و خوارکننده دشمنان.. . در اين زيارت بر خلاف ديگر زيارتها، سخن از کارهاي انجام شده نيست، بلکه اين دعا به آرمانها و اهداف آينده نظر دارد که ضمن صدا زدن براي آمدن آن حضرت، اهداف ظهور و قيام را نيز روشن ميکند. در اين زيارت به نحوي راز و نياز ميکند که گويا گمشدهاي دارد و در پي او ناله و ندبه ميکند و دعوتش ميکند که هر کجا هستي، بيا. نکتهِ بسيار مهمي که در اين جا وجود دارد، اين است که اين ناله و ندبه به صورت فردي چندان کارساز نيست، بلکه ميبايست همگاني باشد که ما از آن به استغاثه عمومي تعبير ميکنيم و در ذيل آيهِ نصر بدان خواهيم پرداخت.
که ميفرمايد:</SPA N> (و قالوا آمنا به و اني لهم التناوش من مکان بعيد). [1]. و ميگويند: «به حق ايمان آورديم.» ولي چگونه ميتوانند از فاصله دور به آن دسترسي پيدا کنند. اين آيه دسترسي به ايمان [از جمله مهدي] از مکان دوردست را ناممکن ميداند. طبرسي در مجمع البيان پس از تفسير آيه مينويسد: اين مربوط به جنگ بيداء [خروج سفياني در آستانهِ قيام مهدي (ع)] و خسف آن است؛ بدين بيان که، سپاه سفياني به هنگام رويايي با سپاه مهدي (ع) ميگويند: «آمنا به»، اما خداوند ميفرمايد: (اني لهم التناوش من مکان بعيد). چگونه ممکن است اين ايماني که زمان آن منقضي شده است، به حال آنان نفعي داشته باشد. [2]. راز اين قضيه آن است که آنان اين ايمان را به هنگام گرفتار آمدن در چنگال مجازات بيان کردند و آن را خلاصي خود قرار دادند و ايمان اضطراري که از روي خوف و وحشت باشد، ارزشي نخواهد داشت. در مجموع ميتوان از اين آيه استفاده کرد که اگر ايمان به مهدي (ع) واقعي (از جاي نزديک و قرب ولايي) باشد، ميتواند عاملي براي دسترسي به آن حضرت باشد. اما چنان چه ايماني باشد، ظاهري و (از مکان بعيد، و دور از محبت و ولايت) اثري نخواهد بخشيد.
که م
يفرمايد: (ان الله لا يغير ما بقوم حتي يغيروا ما بانفسهم). [1]. خداوند سرنوشت هيچ قوم (و ملتي) را تغيير نميدهد مگر آن که آن چه را در خودشان است تغيير دهند. علامه طباطبايي مينويسد: بين نعمتهاي الهي که به انسان داده شده است و بين حالات نفساني انسان تلازم برقرار است. اگر انسان بر مبناي فطرت گام برداشت و ايمان و عمل صالح را کسب نمود، نعمت دنيا و آخرت در پي خواهد داشت، اما اگر خودشان احوال خود را تغيير دهند، خداي سبحان نيز نعمتها را دگرگون ميسازد. ممکن است از آيه استفادهِ عموم نمود و گفت: بين حالات نفساني انسان و بين اوضاع خارجي نيز تلازم وجود دارد؛ خواه نسبت به امور خير باشد يا شر. بدين معنا که اگر جامعهاي بر ايمان و اطاعت و شکر نعمت بودند، نعمتهاي ظاهري و باطني به آنها روي ميآورد و تا زماني که حال خود را تغيير ندادهاند باقي است، ولي زماني که وضع خود را دگرگون ساخته و فکر و فسق را برگزيدند، نعمت از آنان بازپس گرفته ميشود. [2]. حضور حضرت مهدي و برخورداري از نعمت حکومتش به عنوان يک نعمت ظاهري و معنوي، در گرو حرکت و دگر
گوني جامعه انساني عموماً و جامعهِ اسلامي خصوصاً ميباشد. دست کم شروع حرکت اصلاحي در جامعه، ميتواند، نويدي بر اسباغ نعمت الهي ظهور و حضور باشد.
چنان که ميفرمايد: و لو ان اهل القري آمنوا و اتقوا لفتحنا عليهم برکات من السماء و الارض. [1]. و اگر اهل شهرها و آباديها، ايمان ميآوردند و تقوا پيشه ميکردند، برکات آسمان و زمين را بر آنها ميگشوديم. اين آيه بيانگر اين است که اگر افراد جامعه، خود را از رذايل اخلاقي، فکري و عملي پاک سازند و با ايمان آوردن به مبدا، معاد، و ديگر امور، تقواي الهي پيشه کنند، همهِ درهاي رحمت و برکت خداوند به روي آنان گشوده خواهد شد. شکي نيست که ظهور حضرت نيز يکي از مصاديق برکت است. البته اين مسئله مستلزم ايمان جمعي و نوعيِ جامعه است و رسيدن به اين درجه از ايمان هر چند در جوامع بزرگ و آلوده به کفر تا حدود زيادي محال مينمايد، اما در جوامع ايماني و براي کساني که ادعاي محبت و ولايت دارند، کاري ممکن و لازم است.
ميفرمايد: (حتي اذا استيأس الرسل و ظنوا انهم قد کذبوا جائهم نصرنا). [1]. تا آن گاه که رسولان مأيوس شدند و (مردم) گمان کردند که به آنان دروغ گفته شده است، در اين هنگام، ياري ما به سراغ آنان آمد. در روايات نيز به مسئلهِ يأس اشارت شده است: «ان هذا الامر لا يأتيکم الا بعد اياس..؛ اين امر (ظهور) نميآيد شما را مگر پس از نااميدي.» [2]. با اين تفاوت که مفاد آيه، بيانگر يأس انبيا از گرويدن مردم، به دليل تکذيب آنان است و مض
مون روايت نااميدي مردم از سامانپذيري امور حکايت دارد، ولي هر دو سوي قضيه، به يک امر بازميگردد و آن هم مهيا شدن نصرت الهي براي مؤمنان و نابودي دشمنان است. اگر در داستان انبياي غضب و عذاب الهي براي ياري مؤمنان است، ارمغان ظهور مهدي (ع)، نيز پيروزي مؤمنان بر جباران و ستمکاران و عاصيان است.
ميفرمايد: (ام حسبتم ان تدخلوا الجنّه و لما يأتِکم مثل الذين خلوا من قبلکم مستهم البأساء و الضراء و زلزلوا حتي يقول الرسول و الذين آمنوا معه متي نصر اللّه الا ان نصر اللّه قريب). [1]. آيا گمان کرديد داخل بهشت ميشويد، بيآن که حوادثي هم چون حوادث گذشتگان به شما برسد؟ همانها که گرفتاريها و ناراحتيها به آنان رسيد و آنچنان ناراحت شدند که پيامبر و افرادي که به او ايمان آورده بودند، گفتند: پس ياري خدا کي خواهد آمد؟ آگاه باشيد ياري خدا نزديک است. اين آيه ضمن اين که ميفهماند، بهشت و از جمله بهشت حکومت مهدوي را به راحتي نميدهند، بلکه آميخته با مشکلات و نارساييهاي بيروني چون فقر و ناامني و کمبودهاي دروني چون بيماري و امثال اينها است، بيانگر اين حقيقت است که دستيابي به رفاه، آسايش، امنيت و پيروزي،
در گرو خواست عمومي است. تا بدانجا که پيامبر يک امّت نيز ميبايد در پس يک سلسله حوادث آزار دهنده و به قول قرآن زلزلهاي دهشتزا و اضطراب آفرين، به همراه امتش دست به تضرع و دعا بردارد و از خدا تقاضاي نصر نمايد. اين يک استغاثهِ عمومي است که در موارد بسيار سخت لازم ميباشد و همان گونه که پيش از اين نيز يادآور شديم، امام صادق (ع) پس از نقل انتظار بنياسرائيل از موسي (ع) فرمود: هکذا انتم لو فعلتم لفرج اللّه عنا، فاما اذ لم تکونوا فان الامر ينتهي الي منتهاه. هم چنين شما اگر چنين کنيد، خداوند فرج ما را ميرساند و اگر مانند آنان نباشيد، امر (فرج) به زمان معين خود موکول ميشود. [2]. به ديگر سخن، اين آيه بيانگر لزوم عطش و نياز واقعي و احساس حقيقي نسبت به رسيدن نجاتدهنده و منجي است.
از آن چه گذشت، چنين استفاده ميشود که عمدهترين وظيفهِ هواخواهان براي زمينهسازي امر ظهور و تعجيل در فرج عبارت است از: 1. دعا با شرايط ويژه؛ (و اکثروا الدعاء بتعجيل الفرج، فان ذلک فرجکم) 2. ايمان و تقوا؛ (و لو ان اهل القري آمنوا و اتقوا لفتحنا عليهم برکات من السماء و الارض) 3. دوري از گناه؛ (فما يحبسنا عنهم الا ما يتصل بنا مما نکرهه) 4. تقرب؛ (و قالوا آمنا به و اني لهم التناوش من مکان بعيد) 5. نوميدي؛ (ان هذا الامر لايأتيکم الا بعد اياس)، و (فانه انما يجييء الفرج علي اليأس و قد کان الذين من قبلکم اصبر منکم. 6. انتظار واقعي؛ (اذا افتقدوا حجهاللّه فلم يظهر لهم وحجب عنهم فلم يعلموا بمکانه فعندها فليتوقعوا الفرج صباحاً و مساءً). 7. دعوت به دين خدا؛ (المنتظرون لظهوره.. . اولئک المخلصون حقاً و شيعتنا صدقاً و الدعاه الي دين اللّه سراً و جهراً) 8. هم دل شدن دوستان؛ (و لو ان اشياعنا و فقهم اللّه علي اجتماع من القلوب في الوفاء بالعهد عليهم، لما تأخر عنهم اليمن بلقائنا و لتعجلت لهم السعاده بمشاهدتنا) 9. سازماندهي و آماده شدن؛ 10. تشکيل حکومت تمهيدي.
http://akhlagh.net
کانال جامع دو نور در ایتا:
https://eitaa.com/twonoor
کانال جامع دو نور در تلگرام:
https://t.me/twonoor
صفحه اصلی – موسسه قرآن و نهج البلاغه -آموزش مجازی قران ونهج البلاغه