ورود

ثبت نام

موسسه قرآن و نهج البلاغه
home-icone
Institute of Quran & Nahjul Balaghah

سفرنامه ای نذر چهارده معصوم علیهم السلام

در شب قدر دلم با غزلی هم دم شد


بین ما فاصله ها واژه به واژه کم شد


بیت ها
یم همه قرآن روی سر آوردند


چارده مرتبه.  آنگاه دلم محرم شد


ابتدا حرف دلم را به نگاهم دادم


بوسه می خواست لبم،گنبد خضرا خم شد


خم شد آهسته از اسرار ازل با من گفت


گفت: ایوان نجف بوسه گه عالم شد


بعد هم پشت همان پنجرهء رویایی


چشم من محو ضریحی که نمی دیدم شد


خواستم گریه کنم بلکه بر این زخم عمیق


گریه مرهم بشود، خون جگر مرهم شد


گریه کردم ،عطش آمد به سراغم،گفتم:


به فدای لب خشکت! همه جا زمزم شد


آنقدر دور حرم سینه زدم تا دیدم


کعبه شش گوشه شد آنگاه دلم محرم شد


روی سجادهء خود یاد لبت افتادم


تشنه ام بود، ولی آب برایم سم شد


زنده ماندم که سلامی به سلامی برسد


از محمد به محمد که میسر هم شد


من مسلمان شدهء مذهب چشمی هستم


که درآن عاطفه با عشق و جنون توام شد


سالها پیر شدم در قفس آغوشت


شکر کردم، در و دیوار قفس محکم شد


کاروان دل من بسکه خراسان رفته است


تار و پود غزلم جادهء ابریشم شد


سالها شعر غریبانه در ابیات خودش


خون دل خورد که با دشمن خود همدم شد


داشتم کنج حرم جامعه را می خواندم


برگ در برگ مفاتیح پر از شبنم شد


یازده پله زمین رفت به سمت ملکوت


یک قدم مانده به او کار جهان در هم شد


بیت آخر نکند قافیه غافلگیرت


آی برخیز ز جا قافیه یا قائم شد…


سیدحمیدرضا برقعی


www.parsedarkhial.blogfa.com

به این مطلب امتیاز دهید
اشتراک گذاری در telegram
اشتراک گذاری در whatsapp
اشتراک گذاری در facebook
اشتراک گذاری در email

فرصت ویژه برای علاقه مندان به نویسندگی

شما می توانید مقالات خود را با نام خود در وب سایت موسسه منتشر نمائید. برای شروع کلیک نمائید.

نویسنده مقاله باشید