سفر به جزیره آدم خوارها
متن زیر سخنرانی از حجت الاسلام و المسلمین محمد داستان پور است که در هیئت هفتگی مجتمع فرهنگی باران ایراد شده است. داستان پور در ارتباط با دانش آموزان صاحب سبک و ایده است.
***
جلسه قبل طبق فرمایش آقا علی بن موسی رضا (ع) چند گروه از کسانی که در زندگی، خودشان را مسخره کردهاند را معرفی کردیم. گروههایی که معرفی شد بدین شرح بودند:
گروه اول: کسانی که با زبان استغفار میکنند ولی قلبشان پشیمان نیست.
گروه دوم: کسانی که دنبال موفقیت هستند و از خدا طلب توفیق میکنند ولی هیچ تلاشی ندارند.
گروه سوم: کسانی که طلب بهشت میکنند ولی هیچ تلاشی برای رسیدن به آن ندارند.
گروه چهارم: کسانی که از آتش جهنم میترسند ولی شهواتشان را کنترل نکنند.
بره ها بهتر از این ها
سفر به جزیره آدم خوارها
بعضی از برهها هم پایینتر هستند! همه حیوانات وقتی احساس خطر میکنند، عکس العملی نشان میدهند، فرار میکنند ولی بعضی سخنان پیامبران درباره حساب و کتاب قیامت را میشنوند ولی هیچ کاری نمیکنند. یکی از پیامبران الهی، حضرت یحیی بود که از خوف خدا این قدر گریه کرده بود که گونههایش ساییده شده بود. هر زمان حضرت زکریا قصد موعظه کردن داشت، چشم میچرخاند مبادا حضرت یحیی در مجلس باشد. اگر ایشان بود خلاصه و ملایمتر صحبت میکردند. یکبار حضرت یحیی عبا روی سرش کشیده بود و ایشان را ندید. زکریای نبی یک جمله درباره جهنم گفتند. آتش به جان حضرت یحیی افتاد. یک مرتبه نالهاش بلند شد، به بیابان سرگذاشت. فریاد میزد چه کنم؟ وضعیتم معلوم نیست. چگونه مطمئن باشم دچار چنین تهدید بزرگی نمیشوم؟ … چگونه مطمئن شوم؟!
کی رفته؟ کی دیده؟
ولی بدبختهایی هستند که میگویند جهنم چیست؟ برزخ کجاست؟ کی رفته؟ کی دیده؟ امروزه علوم احضار ارواح رایج شده، میتوان ارواح را احضار کرد و از آنها سؤال کرد. نمونههای زیادی هم وجود دارد که بعضی عالم برزخ و ارواح را درک کردهاند. علامه طهرانی در کتاب معادشناسیشان از قول مرحوم آیت الله قاضی (از اساتید آیت الله بهجت) تعریف میکنند که خانمی فوت میکند. این خانم دختری داشته که به او خیلی وابسته بوده. این دختر موقع دفن مادرش اصرار میکند که من از مادرم جدا نمیشوم. من طاقت دوریاش را ندارم. اطرافیان که بیتابیاش را میبینند تصمیم میگیرند اجازه دهند یک شب کنار قبر مادرش بماند تا کمی آرام شود. همه رفتند و تنها این دختر تا صبح کنار قبر مادرش ماند.
سفر به جزیره آدم خوارها
وقتی فردا صبح برگشتند، خیلی تعجب کردند. دیدند دختر خیلی تغییر کرده. انگار داخل یک تونل زمان، پنجاه سال پیر شده! موهایش سفید شده، نحیف و شکسته شده. وحشت زده از دختر پرسیدند: شب را چگونه به صبح رساندی؟ دختر تعریف میکند: وقتی همه رفتند همین طور که کنار قبر مادرم نشسته بودم دیدم یک مرتبه صفحه برگشت. دو ملک آمدند و شروع کردند به سؤال و جواب کردن.
پرسیدند: «من ربّک؟» مادرم پاسخ داد: الله جل و جلاله. پرسیدند: «من نبیّک؟» – محمد رسول الله (ص) پرسیدند: «من امامک؟» (اینها سنّی افندی بودند و وقتی از مادر این خانم این سؤال را پرسیدند، جوابی نداشت)… دختر میگوید: مادرم از جواب درمانده شده بود، دو ملک دوباره با غضب از مادرم پرسیدند «من امامک»؟ فریاد دوم دو ملک آنچنان وحشتناک بود که دیگر نفهمیدم چه شد؟ از هوش رفتم.
از ترس و هیبت صدای آنها اینطور پیر شد. البته بعداً این خانم شیعه شد و به واسطه آن منطقه افندی هم شیعه شدند.
سواد داری؟ نه! نه!
بعضی خیلی بیسوادند. تحقیق نمیکنند، اهل تحقیق و تفکر نیستند. خیال میکنند چون خودشان خبر ندارند، پس درست نیست. در حالی که امروزه در غرب علم احضار ارواح مورد استفاده قرار میگیرد. اندیشمندان غربی از نظر علمی و تجبری به این نتیجه رسیدند که عالمی بعد از این دنیا وجود دارد. فقط کافی است سر سوزنی برای فهمیدن، تلاش شود. متأسفانه اینجا در کشور خودمان کسانی پیدا شدهاند که درباره معاد و برزخ حرفهای بچهگانه میزنند: (پخش فیلم)
سفر به جزیره آدم خوارها
بهشت و جهنمی وجود نداره…، همه چیز بستگی به خود آدم داره که میتونه در این دنیا برای خودش دست و پا کنه!… دروازه هفتم جهنم قرارمون باشه…. امپرور دعوت میکنه، میگه بیا دوست من، من جهنمیام بیا اینجا!… ما منتظر آتش جهنمیم!… به نظر من آخرتی وجود نداره… آن جهان همه یکساناند…
سفر به جزیره آدم خوارها
درینگ و دارانگ
یک نکته: ابزار نفوذ چنین حرفهای مسخره و احمقانهای موسیقی است. با روشهای پیچیده روانشناسی مفاهیم انحرافی را با موسیقی پلهپله در ذهن نفوذ میدهند. تا آنجا که گروهی به اسم «قاتلان خدا» اعلام موجودیت میکنند!! یک زمانی وقتی از نمرود صحبت میکردیم؛ از اینکه با لشگرش راه افتاد به طرف یک بلندی که از آنجا تیر ب
ه سمت خدا بیاندازد و خدا را بکشد. همه میخندیدند! حالا در قرن ۲۱ که این قدر ادعای فهم و روشنفکری میشود همین حرفهای چند هزار سال پیش تکرار شده است!! با همین ابزارهای رسانهای ذهنها را آلوده کردهاند. یک خواننده یا بازیگر را بزرگ میکنند، محبوب و مشهورش میکنند تا الگو شود. بعد از آن هر کاری که این الگو انجام دهد، برای طرفدارانش حجت و دلیل میشود. انسان «خلیفة الله» به کجا کشیده میشود… (پخش فیلم)
سفر به جزیره آدم خوارها
– من خودم تا حالا ۷ بار خودکشی کردم فقط بخاطر اینکه ببینم بعد از مرگ دنیایی وجود داره یا نه؟ که به حالت کما رفتم انگار که یک خوابی دیدم. هیچی وجود نداشت انگار که یک خواب دیدم…
من معاد را قبول ندارم! وقتی از من سؤال میکنند که آن دنیا سؤال هست و اینها، من فکر میکنم که دنیای آخرتی وجود نداره…
سفر به جزیره آدم خوارها
اگر با این بدبختها صحبت کنی همه استدلالشان این است که «شاید نباشد»! ۱۴۰۰ آیه در قرآن از معاد سخن گفته است. همه ادیان الهی به معاد اعتقاد دارند. بعضی چقدر خسارت میبینند، زندگ
ی پوچ و خالی… اصلاً نمیدانند جهنم چیه، در درب هفتم جهنم وعده میگذارند!! فکر میکند در کما رفته مرگ را تجربه کرده است، انگار که بگویی خودم را به خواب میزنم ببینم خواب چه شکلی است! اینها که کلاً تعطیل هستند!
سفر به جزیره آدم خوارها
ولی بعضی جهنم را باور دارند اما حاضر نیستند برای دوری از آن کاری بکنند. حتی اگر قرار باشد چند جلسه سخنرانی درباره جهنم صحبت کنیم، اعتراض میکنند که ما طاقت نداریم از جهنم صحبت نکن! خوب عزیز دل من اگر از جهنم میترسی تدبیر کن گرفتارش نشوی. مثل این است که روی پشت بام باشی و از ترس افتادن عقب عقب بروی تا از آن طرف بیافتی! عزیزم برای در امان بودن از جهنم از شهوات دوری کن.
۳ × ۴
حضرت امام باقر (ع) میفرمایند که سه خصلت است انسان را بلندمرتبه میکند، سه خصلت است که کفاره گناهان است، سه خصلت است که کشنده است و سه خصلت است که نجاتبخش است.
سه خصلتی که انسان را بزرگ میکند: ۱٫ سلام کردن و پیش قدم بودن در آن، ۲٫ مهمانی دادن، ۳٫ نماز نیمه شب خواندن
البته جو گیر نشوید بخواهید از امشب شروع کنید نماز شب خواندن، اول باید نماز واجبمان را صحیح و اول وقت ادا کنیم، نماز صبحمان را اهمیت بدهیم تا بعد نوبت به نماز شب برسد.
سه خصلتی که کفاره گناهان است: ۱٫ در زمستان وضو گرفتن، ۲٫ شب و روز به مسجد رفتن ۳٫ مراقبت بر خواندن نماز به جماعت
سفر به جزیره آدم خوارها
دست علی یا پای حجاج؟!
رفقا! عزیزان! سعی کنید حداقل روزی یک وعده نمازهایتان را در مسجد به جماعیت بخوانید. یواش یواش احساس میکنید خیلی با خدا دوست شدهاید. چه لذتی نصیبتان میشود. قلبتان پر نور میشود.
کسانی که این قدر آزادی آزادی میکنند، اسیر نکبت و وابستگی هستند. آنهایی که با خدا دوست نشوند حتماً ذلیل شیطان میشوند. وقتی امیرمؤمنان حضرت علی (ع) خلیفه شدند همه مردم با ایشان بیعت کردند به جز ۱۰ نفر! امیرمؤمنان اینها را در مسجد جمع کردند و از آنها پرسیدند که چرا بیعت نکردید؟ عبدالله بن عمر گفت: من حجت شرعی ندارم با شما بیعت کنم!! همین شخص بعد از چند سال از شهادت امام حسین (ع)، وقتی حجاج بن یوسف ثقفی روی کار آمد. وقتی از مسافرت برگشت به او گفتند خلیفه جدید آمده.
شبانه رفت در خانهاش. در زد و خواست با خلیفه بیعت کند. گفتند برو صبح بیا. گفت نه میخواهم شب به صبح نرسیده با حجت خودم بیعت کرده باشم! میترسم بمیرم و با حجتم بیعت نکرده باشم!
آمد پیش حجاج. حجاج مست و برهنه بود. حجاج به او گفت مردک تو با حضرت علی بیعت نکردی آمدی با من در حالت مستی و برهنگی بیعت کنی؟ عبدالله جواب داد: من به نتیجه نرسیدم که علی حق است. حجاج هم به او گفت: اگر میخواهی با من بیعت کنی بیا و کف پای من را ببوس و برو. بعد از رفتن عبدالله، حجاج جلاد را صدا زد که برو او را بکش. این خیلی مشکوک است!
به خانه نرسیده کشته شد. این سنت الهی است اگر با عزت سر تسلیم در برابر حق فرو نیاوری، با نکبت و ذلت بنده شیطان خواهی شد. این سنت هزاران بار در لحظه اتفاق میافتد.
فکر نکن که کناری میایستی و کاری به کار خدا و شیطان نداری! نمیشود یک گوشهای ایستاد. اگر با خدا دست ندادی، حتماً پای شیطان را ماچ خواهی کرد. (پخش فیلم)
سفر به جزیره آدم خوارها
– در و دیوار همهاش اثر خونِ…، مشروب با خون قاطی میکنند میخورند… در گروه هوی متال خونخوارها هستند… بله بعضی از دوستان هستند که خوانخوار هستند… دستش را برید و نشست خورد… در نروژ مثل نوشابه، خون گازدار میفروشند…
اگر با همین بیچارهای که خون میخورد صحبت کنید. به نماز دعوتش کنید. سه هزارتا دلیل هم بیاوری، قبول نمیکند. آخرش میگوید چه فایده؟! چرا؟ آخر آخرش هم میگوید باشه میپذیرم ولی نمیشه نماز خواند! همین بدبخت به جایی میرسه که خون میخوره.
سه خصلتی که کشنده است: ۱٫ بخلی که از آن پی
روی کنی، ۲٫ هوا و هوسی که دنبالش روند. (نگذار چشمات هر جا که خواست بچرخه، همین جور حرف بیهوده نزن) ۳٫ خودپسندی
حضرت مسیح هم نمیتونه!؟
حضرت مسیح فرمود من به اذن خدا مرده ر
ا زنده میکنم، به اذن خدا بیماریها را شفا میدهم، اما یک کاری است من نمیتوانم انجام دهم!! چه کاری است از دست حضرت مسیح برنمیآید؟ فرمودند کسی که عجب دارد را هیچ کاری نمیتوانم برایش انجام دهم. عجب اینطور انسان را میکشد. اینکه آدم فکر کند خیلی آدم خوبی شده، دیگه هیچکس مثل او نیست.
سه خصلتی که نجاتبخش است: ۱٫ ترس از خدا در نهان و عیان، ۲٫ اقتصاد در توانگری و فقر، ۳٫ سخن عادلانه گفتن در خرسندی و خشم
پنجمین گروه از گروههایی که خودشان را مسخره کردهاند: کسانی که یاد مرگ میکنند ولی خودشان را مهیای مرگ نکردهاند.
اصلاً میدانید آمادگی برای مرگ چیه؟ آمادگی مرگ یعنی حساب و کتابمان در زندگی پاک باشد.
سفر به جزیره آدم خوارها
چند وقت پیش یک جلسهای در یکی از ادارات داشتیم. قرار بود دو ساعت برایشان سخنرانی کنیم. بعضی از شرکت کنندگان که کارمندان آنجا بودند از سر اجبار در جلسه حضور پیدا کرده بودند. از قضا جلوی جمعیت دو نفر بودند که اعتقادی به قبر و قیامت نداشتند و هر چه ما میگفتیم با هم مسخره میکردند.
بعد از مدتی که از آن جلسه گذشته بود. یکی از آن دو نفر آمد پیش من و گفت که من همان کسی هستم که در فلان جلسه بودم. من هیچ اعتقادی به چیزهایی که شما میگفتید نداشتم. تا اینکه پدرم فوت کرد. بعد از مدتی که از فوت پدرم گذشته بود. یک شب پسرعمویم به من تلفن کرد.
گفت که برو فلان جای خانه فلان کتاب را بدار. بعد پرسید اسم کتاب «نشان از بینشانها» نیست؟ گفتم بله. پسرعمویم گفت بابای تو به خواب من آمده گفته اینجا حساب و کتاب خیلی دقیق است. میترسم به خاطر این امانت گرفتار شوم. برو این را به صاحبش پس بده.
من به پسرعمویم گفتم این حرفها خواب و خیاله. گفت که حالا امتحان که ضرری نداره. خلاصه رفتم به آدرسی که کتاب را پدرم امانت گرفته بود. دیدم که مغازهای به آن نام وجود داره. خودم را معرفی کردم و پرسیدم که از پدرم چیزی نمیخواسته یا نه.
فروشنده گفت چیز خاصی نبوده یک کتاب بوده. تا کتاب را بیرون آوردم گفت بله همین است. تا گفت بله همین کتاب بوده. دنیای روی سر من خراب شد.
بعد از آن توبه کردم و سعی کردم زندگی را طور دیگری از سر بگیرم. اولین رکنی که سعی کردم انجام دهم نماز بود. حتی نماز قضاهایم را جبران کردم. تا اینکه یک روز پسر عمویم تلفن کرد. پرسید که بابام نماز قضا داشته؟ گفتم نه. گفتم چطور؟ گفت که پدرت به خوابم آمده گفته به پسرم بگید اینجا روی نماز خیلی حساسند خیلی به نماز سخت میگیرند.
تا این طور گفت، زدم پشت دستم. از آن وقتی که توبه کرده بودم. آن روز اولین باری که نمازم قضا شده بود. پیش خودم گفتم چقدر زود خبرها به آن طرف میرسد.
رفقا خیلی مواظب نمازتان باشید. مبادا نمازتان را آخر وقت بخوانید. دیگه کسی که نماز صبحش قضا بشه
را چیزی نمیگم… میخواهید جلوی خدا بایستید و با او صحبت کنید. سعی کنید نمازتان را با ادب، با آداب در مسجد، خیلی مرتب برگزار کنید.
سفر به جزیره آدمخوارها
غرب برای تمدنی که دارد چند صد سال زحمت کشیده است. چهارصد تا پانصد سال زور زده تا برسد به «تمدن غرب». در این مسیر هر دین و آیینی را امتحان کرده. همه را چشیده و به این نتیجه رسیده که هیچ کدام از این دین و آیینها نمیتواند نجات دهنده بشر باشد به جز «لیبرال دموکراسی».
لیبرال: یعنی خدا را کنار زدن، دموکراسی: یعنی انسان را خدا کردن
یکی از دوستان که امریکایی است. این استاد دانشگاه که در مراکز بسیار معتبر امریکا کرسی تدریس داشته. طی سالها ۱۴دین عوض کرده بود. تعریف میکرد که یک بار از من درخواست کردند که میخواهند در دانشگاه یک مناظره برگزار کنند. گفتند که میخواهیم این مسلمان را طوری مغلوب کنی که هیچ کس هوس مسلمان شدن را نکند.
این رفیق آمریکایی ما تعریف میکرد که زمانی که مارکسیست بودم به حضرت امام خمینی خیلی علاقه داشتم. از شخصیت ایشان خیلی خوشم میآمد. هر چند از دین ایشان هم اطلاعی نداشتم ولی در نظرم کسی که توانسته به تنهایی دنیا را تکان دهد، خیلی برایم جذاب بود. حتی عکس ایشان را در اتاقم نصب کرده بودم.
قبل از مناظره سعی کردم برای آماده شدن
منابع مسلمانان را مطالعه کنم. یک قرآن تهیه کردم و شروع کردم به مطالعه. تا قرآن را باز کردم سه شبهه ای که نسبت به مسیحیت داشتم و از آن برگشته بودم را پیدا کردم. اولین شبهه تبعیض نژادی بود که در مسیحیت پذیرفته شده. آیهای که دیدم «ان اکرمکم عندالله اتقاکم» بود. هر چه بیشتر به مطالعه ادامه دادم احساس کردم این همان گمشده من است.
وقتی برای مناظره رفتم. وقتی آن مسلمان شروع کرد به صحبت کردن از دینش هر چه می گفت تأیید میکردم. دوستانم خیلی مضطرب از من میخواستند که جواب دندان شکن به او بدهم. ولی هر حرفی آن مسلمان میزد من هم میگفتم بله من هم قبول دارم! تا اینکه یکی از وسط جمعیت صدا کرد مسلمانی؟ گفتم بله من مسلمان شدهام. به محض اینکه گفتم مسلمان شدهام به من حمله کردند و به شدت مرا کتک زدند.
بعد از آن شروع کردم به فرا گرفتن دین اسلام. کسی که به من آموزش میداد یک سنی مذهب بود. هر چه میگفت به نظرم خوب میآمد ولی هر چه فکر میکردم ثمرهاش امام خمینی نمیشد!! یکبار از او پرسیدم که مگر امام خمینی مسلمان نیست؟ گفت نه آنها یک اقلیت هستند و به آنها شیعیان میگویند.
وقتی مصمم شدم به ایران سفر کنم. همه اطرافیانم به شدت مخالف بودند. همه فکر میکردند به محض رسیدن به ایران مرا میکشند و میخورند!!
گفتگوی تمدنها یا جنگتمدنها؟!
از بس که علیه ایران تبلیغات منفی میکنند. میدانید چرا این قدر تلاش میکنند تصویر ایران را خراب نشان بدهند؟ چرا این قدر از محبوبیت ایران میترسند؟ چون قرنها تلاش کردهاند تنها نجات دهنده ملتها و کشورها را «لیبرال دموکراسی» معرفی کنند. و ایران به عنوان یک الگوی اسلامی در مقابل این تمدن ایستاده است. از این میترسند که کشورها و ملتهای دیگر از ایران پیروی کنند و حکومت اسلامی تشکیل دهند.
امروز خط مقدم دو تمدن بزرگ که در تقابلند و اگر این جنگ تکلیفش مشخص شود ظهور امام زمان هم محقق خواهد شد.
1. تمدن غرب، اتاق فکرش صهیونیسم، سربازش هم آمریکا.
2. تمدن اسلامی، جبهه تمدن اسلامی ایران است.
به شدت در پی تخرب تمدن اسلامی هستند. این قدر میترسند اجتماعات شما را میبینند. حمایتهای شما را میبینند. کسانی سربازهای خوبی برای صاحب الزمان هستند که بدانند انقلاب
اسلامی یعنی چه؟ انقلاب اسلامی تقابل با تمدن غرب است. برای همین ما از ۱۷ کشور اسیر داشتیم! یعنی کل دنیا با ما میجنگید!! مگر ما چه کرده بودیم؟! از ژاپن، چین، اسکاتلندی… همه در جنگ ما بودند؟ چرا همه آمدند؟ چون میخواستند تمدن اسلامی قد علم نکند! سرباز تمدنی باشید که تمدن غرب آمده که به جدّ زمینش بزند. همین حضور شما معنوی است. خودت را کم نگیر. اصلاً اینها لشگر تمدن اسلامی را میبینند میترسند.
کانال جامع دو نور در ایتا:
https://eitaa.com/twonoor
کانال جامع دو نور در تلگرام:
https://t.me/twonoor
صفحه اصلی – موسسه قرآن و نهج البلاغه