منوی اصلی

جستجو
این کادر جستجو را ببندید.
موسسه قرآن و نهج البلاغه
home-icone
Institute of Quran & Nahjul Balaghah

شر از منظر قرآن کریم-1-

شر از منظر قرآن کریم-1-

فهرست مطالب

چكيدهبا توجه به طرح مجدد موضوع شر توسط فيلسوفان جديد بويژه فيلسوفان دين و تفسيرهاى متفاوتى كه از سوى فيلسوفان الهى و متكلمان در شرق و غرب، در گذشته و حال از آن شده و نقدهايى كه بر بسيارى از آن تفسيرها وارد شده ‏است، مناسبت دارد
كه ديدگاه قرآن را در اين زمينه جويا شويم .
نگارنده در اين مقاله با تفكر و تعمق در آيات كريمه الهى براى تحليل مساله شر تلاش تازه‏اى را معمول ساخته ‏است تا به كمك قرآن كه تبيان كل شى‏ء است، براى بسيارى از امورى كه شر ناميده مى ‏شود، پاسخ مناسب عرضه كند .
1. مقدمه
بررسى زندگى انسان‏ها و جوامع بشرى به روشنى نشان مى‏ دهد كه برخى از آنها در طول حياتشان از بيشترين و بهترين امكانات اقتصادى، اجتماعى و فرهنگى برخوردارند و گروهى ديگر جز رنج و درد، فقر و گرسنگى، گرفتارى و مصيبت از اين جهان نصيب ، قادر (3) ، عادل (4) ، حكيم و خيرخواه مطلق و مهربان‏ترين مهربانان است (5).
در آيات كريمه قرآن ملاحظه مى‏ شود، همان خدايى كه سليمان را آن‏چنان سلطنت و قدرت مى‏دهد كه بر انس و جن و پرندگان حكم مى‏ راند (6) و بادها را در تسخير خود دارد (7) ، ايوب عليه السلام را با ابتلاى به بيمارى‏ها و مرگ عزيزان آن‏چنان دچار رنج و محنت مى ‏كند كه شكايتش به درگاه او بلند مى‏ شود و ندا مى‏ دهد: «انى مسنى الضر» (8) ; حال آن كه هر دو از صالحان و انبياى الهى بودند و حتى قصه آن دو هم در قرآن كريم در كنار يكديگر ذكر مى‏ شود (9).
بلاياى طبيعى نيز پنجه در پنجه بشر افكنده و او را به ديار نيستى مى‏ كشاند; چنان‏كه گاه طوفانى سهمگين شهرى را با همه ساكنانش از مرد و زن، و پير و جوان زير و رو مى‏ كند و گاه زلزله ‏اى مهيب آن را به اعماق زمين فرو مى‏برد و گاه آتشفشانى آن را به آتش مى‏ كشد و زمانى سيلى ويران‏گر آن را در هم پيچيده، از صفحه روزگار برمى‏ چيند .
درندگان نيز در صحرا و دريا در كمين آدميان نشسته‏ اند; چنان‏كه گاه چوپان فقيرى كه همه دارايى و اميد خانواده و فرزندانش كه چند گوسفند اوست، طعمه گرگان مى ‏شود و گاه با نيش زهرآگين مارى دفتر حيات انسانى را مى ‏بندد .
همه اين بلاهاى طبيعى يك طرف و فرعون‏ها و نمرودها و قارون‏ها و ابوجهل‏ ها و ابولهب‏ ها از طرف ديگر حيات اجتماعى و سياسى و اقتصادى جوامع را به مخاطره مى ‏اندازند . فرعون قومى چون بنى‏ اسرائيل را به ستم خود گرفتار ساخته، فرزندانشان را در برابر چشمشان از دم تيغ مى‏ گذراند (10) و نمرود ابراهيم پرچمدار توحيد را به كوهى از آتش مى ‏افكند (11) و قارون كه كليدهاى خزانه او را چندين مرد تنومند بر دوش مى‏ كشيدند، فخر</SPAN& gt; فروشانه به ميان مردم مى‏رفت (12) و بيچارگان جز آه سرد فقر و حسرت نادارى چاره ديگرى نداشتند و ابوجهل و ابولهب بر پشت ‏بلال و ياسر و سميه ستمگرانه تازيانه مى ‏نواختند و مستانه فرياد بر مى‏ كشيدند .
در اينجا سؤال اين است كه خدا چرا موجودات درنده و درنده‏ خو را آفريد؟ چرا شهرها و آبادى‏ ها را به زلزله‏ ها، سيلابها و آتشفشانها دچار مى‏ كند؟ چرا فرعونيان و نمروديان را بر مردم مسلط مى‏ گرداند؟ چرا يكى را كر، ديگرى را كر و لال، و سومى را فلج و زمينگر مى ‏آفريند؟ چرا بعد از همه اين عذاب‏ها و شكنجه‏ ها در دنيا عذاب مرگ و برزخ و قيامت كبرى را براى بندگانش مهيا نموده ‏است؟
اين سؤالات، بعضى مردمان را به انكار خدا (13) و برخى را به ثنويت كشانده (14) و برخى ديگر را به انكار قدرت مطلق يا علم مطلق و يا خيرخواه مطلق بودن او سوق داده است (15).
پاسدارى از اعتقاد به خداى يكتاى قادر مطلق و عالم مطلق و مهربان ايجاب مى‏ كند كه به اين سؤالات و اشكالات كه همواره در ذهن‏ها مى‏ خلد، پاسخ داده‏ شود .
در اين مقاله سعى بر آن است كه اين سؤالات به لسان قرآن و برهان پاسخ داده‏ شود .
قبل از پاسخگويى به آنها بررسى اين موضوعات ضرورى مى ‏نمايد: مفهوم شر، مصاديق شر، حقيقت ‏شر، شناخت مجموعه هستى، شناخت انسان و هدف از حيات انسان در نگاه قرآن، تفاوت ديدگاه قرآن و عرف در نگرش به خير و شر .

 

2.
مفهوم شر و مصاديق
آن
راغب اصفهانى در مفردات مى‏ نويسد:
شر چيزى است كه همه از آن روى گردان‏اند; چنان كه خير چيزى است كه همه آن را خواهان‏اند .
حكما نيز در تعريف اصطلاحى شر گفته‏ اند:
شر فقدان ذات يا فقدان كمالى از كمالات شى‏ء است، از آن جهت كه آن شى‏ء شانيت داشتن آن كمال را دارد (16).
چنان كه در معناى خير</ SPAN> گفته ‏اند:
خير چيزى است كه همه آن را خواهان‏اند و به واسطه آن بخشى از كمالاتش حاصل مى ‏شود .
براى شناخت روشن خير و شر بايد مصاديق كمال هر موجودى را بشناسيم تا سلب و فقدان كمال را كه هر موجودى از آن گريزان است، دريابيم .
اولين كمالى كه همه خواهان آن و از سلبش گريزان‏اند، ذات و نفس خودشان است . هر موجودى خواهان خودش است و از فانى شدن خود مى‏ گريزد . پس بقاى ذات، خير و فناى آن شر است; نيز كمالات شى‏ء نظير حيات، علم، قدرت، شجاعت، مال، مقام رفيع، آرامش روحى، امنيت‏ سياسى، اجتماعى، اقتصادى، خيرند و در مقابل مرگ، جهل، ضعف، ترس، فقر، ذلت، اضطراب و تشويش روحى، فقدان امنيت جانى، مالى، اجتماعى، شغلى و مانند آنها شرند; نيز آنچه ما را به خير برساند، نافع و مفيد و آنچه به ما شر برساند، ضار يا مضر خوانده مى‏ شود (17) ; مثلا بيمارى شر است; اما پرخورى كه سبب آن است ضار و مضر ناميده مى‏ شود; نيز بى ‏نيازى خير و كسب نافع خوانده مى‏ شود (18).
بنابر اين حوادث طبيعى نظير زلزله، سيل، آتشفشان، قحطى، و اعمال خلاف اخلاق مانند دزدى، ضرب و جرح ظالمانه، فحشا و گناه ضار و سبب شرند; لذا اين امور از آن جهت كه سبب فقدان كمال و ايجاد درد و رنج‏اند، شر ناميده‏ مى ‏شوند .
به طور كلى اسباب شرور را به دو قسم مى ‏توان تقسيم كرد:
1. اسباب طبيعى: مثل; زلزله و سيل و ديگر بلاهاى آسمانى كه از اراده بشر خارج است;
2. اسباب اخلاقى: يعنى شرورى كه ناشى از اراده و اختيار انسان است; مثل; بخل، حسد، گناه و فحشا .

 

3. حقيقت‏ شر
يكى از موضوعاتى كه ديدگاه هاى گوناگونى درباره آن عرضه شده‏ است، حقيقت‏ شر است; به گونه ‏اى كه برخى چون ثنويه براى شر واقعيتى مستقل از خير قايل‏ شده و از اين رو براى آن مبدئى مستقل پنداشتند تا به خيرخواه بودن حق تعالى خللى وارد نيايد . در مقابل،& lt;SPAN dir=ltr> فيلسوفان از افلاطون تا فيلسوفان اسلامى نظير ابن‏ سينا و ملاصدرا و شيخ اشراق شر را امرى عدمى مى‏ دانند و براى آن مبدئى مستقل نمى‏ جويند; چون خداوند را فياض على‏ الاطلاق دانسته، آنچه را از او صادر مى‏ شود، فيض وجودى مى‏ خوانند; چون براى شر، ذات و حقيقتى مستقل قايل نيستند و آن را بى ‏نياز از جعل جاعل مى‏ دانند; به اين ترتيب دامن كبريايى خداوند از شر آفرينى مبرا شمرده مى ‏شود و ديگر حاجتى نخواهد بود كه قدرت يا رحمت او مقيد خوانده شود .
برخى گفتند: شر معدوم است (19) ; اما بايد اين نكته را متذكر شويم كه بين دو قضيه شر معدوم است و شر امر عدمى است، تقاوت وجود دارد . دو قضيه «شر معدوم است‏» و «شر موجود است‏» ، در تقابل با يكديگر قرار دارند و رابطه آن دو تناقض است; اما وقتى مى‏ گوييم، شر عدمى است، مراد از اين عدم، عدم ملكه است; يعنى موجودى شانيت كمالى را دارد; اما فاقد آن است; مثل كورى براى انسان و ساير حيوانات يا جهل براى انسان . بديهى است كه شر از نوع دوم است .
در اينجا بايد بين آنچه كه سبب اين عدم ‏هاست و آنچه كه بالذات شر است، تفكيك به عمل آورد; مثلا صلح و امنيت و آرامش به تعبيرى عبارت از نبرد جنگ و نزاع است و جنگ امر وجودى است و غالبا در عرف عامه مردم جنگ شر و صلح و آرامش خير ناميده مى‏ شود; اما چون اصل در حيات انسان آرامش است و جنگ موجب سلب اين آرامش مى‏ شود، آنچه حكما گفته ‏اند كه هر چه وجودى است، خير و هر چه عدمى است، شر است، مشكل
شر را چنانكه بايد،
حل نمى ‏كند .

 

4. شناخت هستى
براى حل مشكل شر بايد ديدگاهمان را نسبت‏ به مجموعه هستى و جايگاه انسان در اين مجموعه روشن نماييم .
هستى از ديدگاه قرآن و برهان از مبدا واجب الوجود كه وجودى تمام‏تر و كامل‏تر از آن قابل تصور نيست، آغاز مى ‏شود و به همان مبدا ختم مى ‏يابد</S PAN> .
«هو الاول و الاخر و الظاهر و الباطن‏» (20) و «اليه يرجع الامركله‏» (21).
صدرالمتالهين در برهان صديقين اين سخن زيباى الهى را در قالب برهان عقلى چنين بيان مى ‏دارد:
وجود حقيقتى عينى، واحد و بسيطى است كه بين افرادش در برخوردارى از اصل واقعيت تفاوتى نيست، مگر از جهت كمال و نقص، شدت و ضعف و نظاير آنها . نهايت كمال وجودى مرتبه ‏اى است كه تمام‏تر و كامل‏تر از آن نيست و حتى تمام‏تر از آن نتوان تصور كرد و آن وجودى است كه وابسته به غير نيست; زيرا هر چه وابسته به غير باشد، ناقص و نيازمند به موجود تمام‏تر از خويش است; پس اين موجودى كه در اعلى < /SPAN>مرتبه هستى و قائم به ذات است، واجب الوجود [و مبدا هستى] است; اما بقيه كه به او وابسته و قائم هستند، افعال و آثار اويند و براى آنها قوامى نيست، مگر بواسطه او (22) .
صدرالمتالهين از همين برهان، توحيد و ساير صفات كمالى خدا مانند علم، قدرت، اراده، حيات، قيومت و فياضيتش را نتيجه مى‏ گيرد (23) ; زيرا وجودى كه حقيقت صرف و در ا
على مرتبه است، كمالاتش هم بايد در اعلى مرتبه باشد . پس هيچ بخل و نقصى
در او متصور نيست و او جواد و رحمان و رحيم است و هستى ممكنات ظهور و نمود رحمت او هستند .
جهان با همه افلاك و اقمارش، پستى و بلنديش، و كوه ودشت و دريايش ظهور رحمت او و از عنايت اوست و قرآن اين معنا را چه زيبا بيان كرده‏ است: «الذى اعطى كل شى‏ء خلقه ثم هدى‏» (24) . برابر بينش قرآنى و بر مبناى برهان، هستى در قوس نزول از خداى سبحان آغاز مى‏ شود و تا ادنى مراتب وجود ادامه مى‏يابد و در قوس صعود از ادنى مرتبه وجود آغاز و به همان مبدا ختم مى‏ گردد; در اين ديدگاه هر موجودى در جايگاه خودش مرتبه‏ اى از كمال وجودى دارد . بعضى از مراتب آن خير و كمال تام اند و آن موجودات مجرد عقلى محض هستند و بعضى از مراتب آن كه به ماده آميخته ‏اند، چون در مرتبه پايين‏ترى هستند، وجودشان به عدم و خيرشان به نقص و شر آميخته است و لازمه اتم و اكمل بودن مجموعه عالم آن است كه همه مراتب هستى از فرشته و انسان، جن و شيطان، پرنده و چرنده، درنده و خزنده و همه موجودات برى و بحرى وجود داشته ‏باشد; البته كسى كه بخواهد در جهان هستى جزئى‏نگرى كند و يا از زاويه منافع محدود شخصى خود به آن بنگرد، ممكن است، جز بى‏ نظمى و شر نبيند; چنان كه برخى فيلسوفان وجود حوادث ناخوشايند را دليل بر عدم علم و قدرت و خير مطلق خدا و ذات واجب الوجود دانستند (25).
يكى از مصاديق شر كه قرآن هم آن را شر رساننده معرفى كرده، شيطان است . شيطان در لسان قرآن موجودى وسوسه‏ گر، گمراه كننده و دشمن انسان و شر رساننده به او معرفى شده است . اينك اين سؤال مطرح است كه چرا خداوند چنين موجود شرى را كه منشا بسيارى از شرور اخلاقى است، آفريده است .
علامه طباطبايى در اين زمينه دو نكته را خاطرنشان ساخته، مى ‏نويسد:
1. هر چيزى كه متعلق خلقت و آفرينش الهى است، فى‏ نفسه (وجودش بدون اضافه غير) خير است; چون خدا كسى است كه مخلوقاتش را نيكو آفريده و پروردگار جهانيان است (26).
2. عالم آفرينش با همه كثرت اجزا و وسعت طول و عرضش مجموعه‏ اى به هم پيوسته و وابسته‏ است; به گونه‏اى كه اولش به آخرش برمى‏ گردد; پس آفرينش برخى از آنها مستلزم آفرينش برخى ديگر است; بنابراين اختلافى كه بين موجودات عالم است، موجب قوام عالم است و گرنه چنانچه بين موجودات عالم اختلافى نبود و از نظر كمال و نقص تفاوت نداشتند، ميان آنها تمايزى وجود نداشت ; بنابر اين وجود شيطان كه به بدى خوانده مى‏ شود، از اركان عالم است (27).
با اين بيان وجود حيوانات درنده و گزنده مثل گرگ و مار و ملخ هم توجيه مى ‏شود . در نظام كل جهان هر چيز در جاى خودش نيكوست; چون آنها را خداوند آفريده است و خداوند هم هر چيزى را به بهترين وجه خلق كرده است (28) و نيز او را به راه كمالش هدايت نموده است (29) . پس بر اساس برهان لمى و بينش قرآنى جهان از بهترين نظام برخوردار است و هر موجودى كه در آن لباس وجود پوشيده خيرش غالب و شرش اندك است . با يك محاسبه ساده ثابت مى‏ شود، شمار حيوانات ضار و موذى كه به انسان‏ها زيان مى ‏رسانند، بسيار كم است; به علاوه اين زيان ‏رسانى تنها در پاره‏اى از اوقات رخ مى ‏دهد . علاوه بر اين آنها از
حيث ذاتشان شر نيستند; بلكه نسبت‏به انسان شرند
.
ميردامادى در اين زمينه مى ‏نويسيد:
اين شر نسبى كه عارض برخى موجودات در نظام هستى مى ‏شود، شر بودنش از اين روست كه موجب فقدان كمال فعلى برخى از موجودات مى‏ گردد . اين شرها امور نادر و اتفاقى هستند كه گاه‏گاهى براى افراد پيش مى ‏آيد و اين شرهاى اندك از لوازم خيرهاى بزرگ و ثابت و هميشگى آن موجودات در نظام كلى وجود است (30).
اكنون خير بودن شرور با تجربه ثابت‏ شده است; براى مثال مارها سموم هوا را جذب مى‏ كنند و از اين طريق براى جامعه انسانى هواى پاك مى‏ سازند . پس>
مصلحت‏ هاى نهفته‏ اى در خلقت اينهاست كه خداى حكيم آنها را خلق كرده ‏است . خيام گويد:
اسرار ازل را نه تو دانى و نه من          وين حرف معما نه تو خوانى و نه من
اين بحر وجود آمده بيرون ز نهفت         كس نيست كه اين گوهر تحقيق بسفت
هر كس سخنى از سر سودا گفته است           زان روى كه هست كس نمى‏داند گفت (31)
علت‏ حوادث طبيعى هم در نظام كلى عالم قابل توجيه است; چون آنچه خداى سبحان پديد مى ‏آورد، خيرات وجودى است; اما اگر آتشى مؤمنى را مى‏ سوزاند و دريا جوانى را به كام خود فرو مى‏ برد، اينها از لوازم وجود آنهاست .
خداوند جهان را بر اساس قوانين ثابت و سنن محكمى آفريده است . تبديل و تغييرى در سنن الهى راه ندارد (32) ; مگر اينكه خود خداوند سنتى را به جاى سنت ديگر آورد; مانند آنجايى كه آتش بر ابراهيم عليه السلام قهرمان توحيد سرد و سلامت مى ‏شود (33) و آنجا كه رود نيل براى نجات موسى و قومش از وسط شكافته مى‏ شود (34).
البته همواره چنين نيست كه آتش مؤمنان را نسوزاند . در قرآن آمده ‏است:
قتل اصحاب الاخدود النار ذات الوقود اذ هم عليها قعود و هم على ما يفعلون بالمؤمنين شهود; كشته باد صاحبان گودالها [كه در آنها] آتش فروزان بود . زمانى كه بر [كنار] آنها مى‏ نشستند و بر آنچه به مؤمنان مى‏كردند، مى ‏نگريستند .
پس با نگاه كلى بر عالم و بر اساس برهان لمى چون عالم صادر از مبدا خير و علم و حكمت و قدرت مطلق است، هر قدر از حسن و جمال كه شايسته اين نظام بوده است، بر تن آن پوشانده شده است . زمين را چون گهواره‏اى بر زيرپاى آدميان گسترانده (35) و آسمان‏ها را با همه زيباييش از سيارات و ستارگان بر بالاى سرمان برافراشته است (36) . درختان با طراوت و گلهاى رنگارنگ و درياهاى عظيم و آبشارها و كوه‏هاى با جمال و جلال را كه هر يك نشان از عظمت و قدرت صانع آن دارند، مسخر انسان نموده ‏است (37) .
پس اگر هر از گاهى جنبشى در زمين پديد مى ‏آيد و در گوشه ‏اى از كره زمين خانه سست ‏بنيانى از جاى كنده مى‏شود، اين را نمى‏توان نقص خلقت و خالق به شمار آورد .
البته بلاهاى طبيعى نظير زلزله و بادهاى طوفنده و صاعقه‏ ها و . . . دليل ديگرى هم دارد كه در ادامه مورد بحث قرار مى‏ گيرد .

 

5. شناخت انسان و غايت‏ حيات او از ديدگاه قرآن
بسيارى از شبهاتى كه در خصوص مساله شر براى برخى پيش آمده‏ است، به جهت غفلت از مقام و موقعيت و منزلت انسان و هدف از حيات اوست . در نظر آنهايى كه بنياد اخلاق را مبتنى بر سود و زيان مى‏ شمارند (38) يا آنهايى كه پايه زندگى را كسب لذت و خوشى و خود خواهى و نفس ‏پرورى مى‏دانند (39) ، هر چه كه با تمايلات نفسانى ناخوشايند باشد، شر است; اما آيا خدا انسان را براى ارضاى تمايلات نفسانى آفريد؟ پاسخ اين سؤال را از كلام الهى مى‏ گيريم .
1- انسان برگزيده خدا براى خلافت الهى و آگاه به علم اسماء است (40) . خليفه بايد به صفات مستخلف متصفباشد . خداى سبحان كه داراى اسماء حسنى و صفات علياست، انسان هم بايد به همين صفات و اسماء موصوف گردد . خداى سبحان انسان را بر مثال خويش بيافريد تا اينكه معرفت انسان آينه معرفت رحمان باشد . پس انسان موجودى عالم، قادر، مريد، سميع و بصير است و همين صفات الهى است كه او را به مقام خليفة اللهى رسانده و او را شايسته امانتى ساخته ‏است كه آسمان و زمين از برداشتش بيم داشتند (41) ; چنان كه قرآن كريم مى ‏فرمايد:
انا عرضنا الامانة على السموات و الارض و الجبال فابين ان يحملنها و اشفقن منها و حملها الانسان . . . . (42) ; ما امانت مان را بر آسمانها و زمين و كوهها عرضه داشتيم، آنها از برداشتن آن سر باز زدند و از آن بيم داشتند; اما انسان آن را بر دوش كشيد…
به فرموده علامه طباطبايى اين خلافت الهى اختصاص به آدم عليه السلام ندارد . مراد نوع انسان است و معناى تعليم اسماء هم به وديعت گذاشتن اين علم در نوع انسان است . اگر انسان به اين راه هدايت‏ شود، اين ا
مكان برايش هست كه آن را از حالت قوه به فعل تبديل كند (43).
پس كرامت و فضيلت انسان از آن روست كه حامل امانت الهى است و آن يا عقلى است كه مناط انتخاب و مسئوليت ‏پذيرى و اختيار است و يا ولايت الهى و است كمال (44) ; بواسطه دين حق از حيث علم و < /SPAN>عمل‏است (45) ، البته پيداست كه تحقق اين حقيقت هم جز به واسطه عقل كه اشرف مخلوقات الهى است (46) ، تحصيل نمى‏ گردد .
1- با آنچه آمد، آشكار مى ‏شود كه در بينش قرآنى و فلسفه الهى هدف از حيات انسانى در اين جهان لذت‏ جويى و كام‏ جويى و خوشگذرانى نيست كه اگر چيزى را منافى خوشگذرانى‏هايش يافت، شر بپندارد; بلكه هدف پيمودن جاده كمال و رسيدن به قله سعادت جاودانى و استقرار در جوار رحمت و رضا و رضوان الهى است (47); اما بايد دانست كه در اين مسير گردنه‏ هاى سختى است كه شرط ورود به جنت رضوان الهى گذشتن از آنهاست .< BR>اين گردنه ‏ها را خداى سبحان اينگونه معرفى مى‏ كند:
و ما ادراك ما العقبة فك رقبة او اطعام فى يوم ذى مسغبة يتيما ذا مقربة او مسكينا ذا متربة ثم كان من الذين امنوا و تواصوا بالصبر و تواصوا بالمرحمة (48) ; و تو چه دانى گردنه چيست؟ برده‏اى را آزاد كردن يا در روز گرسنگى طعام دادن
به يتيمى خويشاوند يا بينوايى خاك‏ نشين ; علاوه بر اين از زمره كسانى باشد كه ايمان آورده و همديگر را به شكيبايى و مهربانى سفارش كرده ‏اند .
مقام خلافت اللهى به آسانى دست ‏يافتنى نيست; بلكه بايد از اين گردنه گذشت و از امتحان الهى>سرفراز بيرون آمد:
الذى خلق الموت و الحيوة ليبلوكم ايكم احسن عملا (49) ; آنكه مرگ و زندگى را آفريد تا شما را بيازمايد (و روشن سازد) كه كداميك از شما نيكوكارتريد .
امتحان ‏هاى الهى گاه با نعمت دادن است و گاه با نعمت‏ ستاندن:
فاما الانسان اذا ما ابتلاه ربه فاكرمه و نعمه فيقول ربى اكرمن و اما اذا ما ابتلاه فقدر عليه رزقه فيقول ربى اهانن (50) ; اما انسان چون پروردگارش او را بيازمايد و او را گرامى دارد و به او نعمت ‏بخشد، گويد:
پروردگارم مرا گرامى داشت و اما چون او را بيازمايد و روزى را بر او تنگ گيرد، گويد: پروردگارم مرا خوار داشت .
در جاى ديگر مى ‏فرمايد:
و نبلو كم بالشر و الخير فتنة و الينا ترجعون (51) ; شما را به خير و شر مبتلا مى‏كنيم تا بيازماييم و به سوى ما بازگردانيده مى‏شويد .
پس در بينش قرآن خير و شر، فقر و غنا، جنگ و صلح، صحت و مرض، همه براى امتحان و آزمايش انسان است و اين امتحان‏ هاست كه اگر انسان از آنها پيروز درآيد، به مقامات عالى انسانى و قرب الهى مى ‏رسد; چنان كه در مورد حضرت ابراهيم مى ‏فرمايد:
و اذا ابتلى ابراهيم ربه بكلمات فاتمهن قال انى جاعلك للناس اماما (52) ; وقتى خداوند ابراهيم عليه السلام را به امورى چند امتحان كرد و او همه را با موفقيت ‏به پايان برد، فرمود: تو را پيشواى مردمان قرار دادم .
دسته‏اى از امتحان‏هاى الهى كه متضمن تحمل سختى‏ها و فشارها و رنج‏ها و مصيبت‏هاست، براى ترفيع درجات صالحان است; اما دسته‏اى ديگر از مصائب و رنجها براى بيدارى انسان از خواب غفلت است</SPAN& gt; .
خداى تعالى در مورد خاندان فرعون مى‏ گويد:
و لقد اخذنا آل فرعون بالسنين و نقص من الثمرات لعلهم يذكرون (53) ; و ما فرعونيان را گرفتار قحط سالى و كاهش محصولات كرديم تا پند پذيرند .
در بينش قرآن گاهى رنجها و بلاها جنبه تربيتى دارد; اما اگر انسان نه با نعمت دادن شاكر حق و مجذوب دين خدا مى‏شود و نه با بلاها و سختى‏ها متنبه مى‏ گردد; در اين صورت خداوند او را رها مى‏ كند تا چند صباحى به عيش و طرب بپردازد; وقتى در شهوات فرو رفت و با دين حق به ستيز برخاست و هيچ اميدى به هدايت آنها نبود، به يكباره همچون قوم نوح گرفتار طوفان مى‏ گردد و غرق مى‏ شود (54) يا ناگهان دچار زلزله ‏هاى مهلك مى‏ شود و در آوار مدفون مى‏ شود (55) ; پس پاره‏اى از شرور طبيعى نتيجه سركشى اقوام كافر و معاند است تا عبرتى براى آيندگان باشد .
شبهه ديگرى كه در اينجا مطرح مى‏ شود، اين است كه چرا خدا انسان را مختار آفريد و به او توانايى اختيار شرور اخلاقى را داد كه بعد مستوجب عذاب شود و براى چه او را به گونه ‏اى نيافريد كه همواره گزينش خير نمايد؟ (56)
پاسخ اين سؤال هم از آنچه پيشتر درباره خلقت‏ شيطان آمد، آشكار مى‏گردد كه لازمه تماميت كمال نظام هستى وجود انسان مختار است . جالب است كه همين سؤال را فرشتگان در هنگام آفرينش آدم مطرح كرده، گفتند:
خدايا چرا مى‏ خواهى فسادگر و خون‏ريز بيافرينى؟ حال آنكه شاكرانه تو را نيايش مى‏ كنيم و تو را به پاكى ياد مى‏كنيم فرمود: من چيزى مى ‏دانم كه شما نمى ‏دانيد (57) .
خداوند خواسته موجودى بيافريند كه مختارانه او را عبادت كند و مختارانه خيرات اخلاقى را گزينش نموده و از شرور و زشتى‏ ها بپرهيزد . شرط مختار بودن او اين است كه قدرت بر شر و گناه داشته ‏باشد; با وجود اين از آنها نخواسته‏ است كه اختيارشان را در راه شر استفاده كنند; بلكه همواره از آنان خواسته‏
است، خيرات را گزينش نمايند و براى اين منظور پيامبران را با آيات بينات و بشارت‏ها و تنذيرها فرستاده‏  است تا گزينش خير را براى او آسان گرداند و او را از انتخاب شرور برحذر دارد; حتى او را به بلاها گرفتار مى ‏كند تا از خواب غفلت ‏بيدار گرداند و به راه حق باز آورد; اما اگر انسان از اختيار خودش سوء استفاده كرد و اراده‏اش رادر جهت‏ شرور اخلاقى به كار گرفت، خدا او را مسلوب الاراده نمى‏كند و قدرت را از او باز نمى‏ ستاند كه اگر چنين كند ديگر انسان، انسان نخواهد بود و گزينش‏ هاى او در امور خير و حسن هم شايسته تكريم نيست; پس گزينش ‏گرى و مختار بودن ذاتى انسان و جبلى خلقت اوست; در عين حال خداوند راهنما مى‏فرستد و از اين طريق به انسان راه را نشان مى‏ دهد تا آگاهانه خود شاكرى و حق‏ پذيرى يا كافرى <;و گمراهى را برگزيند (58).
بلى انسان‏هايى چون انبيا در طول تاريخ بوده ‏اند كه در سراسر حياتشان همواره خير را گزينش كرده ‏اند و در همه عمرشان هيچ شر اخلاقى و فعل قبيحى را مرتكب نشده‏ اند; اما چنين نبوده‏است كه اينان قدرت بر گناه نداشتند; بلكه آنان با معرفتى كه نسبت ‏به خداى سبحان و بينشى كه نسبت‏به باطن گناه داشتند، مختارانه از گناه پرهيز مى ‏كردند .
دسته ديگر از شرور طبيعى كه بر انسان وارد مى‏شود، هرگز او در اختيار آن دخالتى ندارد; مانند: نقص در خلقت چون نابينايى و كرى و لالى . انسان ناقص الخلقه در اين جهان متحمل رنج و سختى مى‏شود; بدون اينكه خود در پديد آمدن آن نقشى داشته ‏باشد . اين چگونه با قدرت و حكمت و رحمت‏ خدا سازگار است؟
پاسخ اين سؤال هم اين است كه خداوند جهان را بر اساس قوانين ثابتى خلق كرد و هر پديده ‏اى بر اساس علل آن تكون مى ‏يابد; چون خداوند از هرگونه ستمى در حق بندگان منزه است; زيرا محتاج و جاهل و ممسك خير نيست .
اگر پدر و مادرى دستورهاى خداوند را در خوردن و آشاميدن به كار نگيرند و ساير قوانين شريعت و توصيه‏ هاى بهداشتى را در هنگام انعقاد نطقه رعايت ننمايند و در دوران باردارى به وظايف الهى خويش عمل نكنند و مواظبت لازم را قبل از ولادت و بعد از آن از كودك خويش معمول نسازند و از اين رهگذر ن
قصى به فرزندشان برسد، آنها به او ستم كردند; از اين رو آنها بايد پاسخ‏گوى عمل خويش باشند; چون امروز اين امر مسلمى است كه بسيارى از اوصاف از طريق ژن‏ها به كودكان منتقل مى‏ شود .
در عين حال خداوند به اين افراد هم در دنيا و آخرت با نظر رحمت مى ‏نگرد: اولا در دنيا بر آنها به اندازه توانشان تكليف كرده و وظايفى را كه بر افراد سالم و تندرست نهاده، از دوش آنها برداشته است (59) ; ثانيا خداوند با عوض دادن در قيامت آن نقص را جبران مى ‏نمايد; چنان كه در روايتى آمده ‏است:
شخصى باديه ‏نشين خدمت رسول خدا آمد و گفت: من به غير واجبات با عمل ديگرى به سوى خدا تقرب نمى‏ جويم . رسول خدا
از علتش جويا شد . اعرابى گفت: «لان الله قبح خلقى; چون خدا رويم را زشت‏ ساخت . . .» . جبريل بر پيامبر فرود آمد و فرمود: خداوند بر تو سلام مى‏ فرستد و مى ‏فرمايد: بر آن بنده ‏ام سلام مرا برسان و بگو: آيا راضى نيستى، در ازاى اين زشت‏ رويى خداوند در قيامت تو را در امن و امانش قرار دهد؟ گفت: آيا خداوند مرا ياد كرده  ‏است؟ فرمود: بلى! اعرابى (بسيار مسرور گشته،) گفت: ديگر از هيچ عمل خيرى دست نمى‏ كشم (60).
متكلمان شيعه در اينگونه آلام و رنجها كه از قصور و تقصير مؤلم نيست، قاعده «عوض‏» را جارى دانسته ‏اند; چنان كه خواجه نصيرالدين طوسى مى‏ گويد:
بر خداوند است كه در مقابل غم و رنجى كه به انسان مى‏رسد و منفعتى كه به سبب‏آن از دستش مى‏ رود با عوض دادن جبران كند (61).
قرآن كريم درباره شهدايى كه بزرگترين شر به حسابهاى بشرى يعنى مرگ با شمشير و كشته شدن در راه خدا را به جان خريدند و در مقابل به مقام رضا و رضوان الهى</S PAN> رسيدند، مى ‏فرمايد:
فرحين بما اتيهم الله من فضله و يستبشرون بالذين لم يلحقوا بهم من خلفهم الا خوف عليهم و لا هم يحزنون يستبشرون بنعمة من الله و فضل و ان الله لا يضيع اجر المؤمنين (62),
به فضل و رحمتى كه خداوند نصيب آنها گردانيده، شادمانند و براى كسانى كه از پى ايشانند و هنوز به آنها نپيوسته ‏اند، شادى مى‏ كنند كه نه بيمى بر ايشان است و نه اندوهگين مى‏ شوند . برنعمت و فضل خدا و اينكه خداوند پاداش مؤمنان را تباه نمى‏گرداند، شادى مى‏ كنند .
پس نوع جهان ‏بينى افراد در اينكه چه چيزى شر و چه چيزى خير است، نقش اساسى دارد .

 

ادامه دارد…

 

www.lailatolgadr.net

صفحه اصلی – موسسه قرآن و نهج البلاغه

کانال جامع دو نور در ایتا:
https://eitaa.com/twonoor
کانال جامع دو نور در تلگرام:
https://t.me/twonoor

 

شر از منظر قرآن کریم-1-. شر از منظر قرآن کریم-1-. شر از منظر قرآن کریم-1-. شر از منظر قرآن کریم-1-. شر از منظر قرآن کریم-1-. شر از منظر قرآن کریم-1-. شر از منظر قرآن کریم-1- شر از منظر قرآن کریم-1-. شر از منظر قرآن کریم-1-شر از منظر قرآن کریم-1-. شر از منظر قرآن کریم-1-. شر از منظر قرآن کریم-1-. شر از منظر قرآن کریم-1-. شر از منظر قرآن کریم-1-. شر از منظر قرآن کریم-1-. شر از منظر قرآن کریم-1- شر از منظر قرآن کریم-1-. شر از منظر قرآن کریم-1-شر از منظر قرآن کریم-1-. شر از منظر قرآن کریم-1-. شر از منظر قرآن کریم-1-. شر از منظر قرآن کریم-1-. شر از منظر قرآن کریم-1-. شر از منظر قرآن کریم-1-. شر از منظر قرآن کریم-1- شر از منظر قرآن کریم-1-. شر از منظر قرآن کریم-1-شر از منظر قرآن کریم-1-. شر از منظر قرآن کریم-1-. شر از منظر قرآن کریم-1-. شر از منظر قرآن کریم-1-. شر از منظر قرآن کریم-1-. شر از منظر قرآن کریم-1-. شر از منظر قرآن کریم-1- شر از منظر قرآن کریم-1-. شر از منظر قرآن کریم-1-شر از منظر قرآن کریم-1-. شر از منظر قرآن کریم-1-. شر از منظر قرآن کریم-1-. شر از منظر قرآن کریم-1-. شر از منظر قرآن کریم-1-. شر از منظر قرآن کریم-1-. شر از منظر قرآن کریم-1- شر از منظر قرآن کریم-1-. شر از منظر قرآن کریم-1-شر از منظر قرآن کریم-1-. شر از منظر قرآن کریم-1-. شر از منظر قرآن کریم-1-. شر از منظر قرآن کریم-1-. شر از منظر قرآن کریم-1-. شر از منظر قرآن کریم-1-. شر از منظر قرآن کریم-1- شر از منظر قرآن کریم-1-. شر از منظر قرآن کریم-1-
به این مطلب امتیاز دهید:

فرصت ویژه برای علاقه مندان به نویسندگی

شما می توانید مقالات خود را با نام خود در وب سایت موسسه منتشر نمائید. برای شروع کلیک نمائید.

نویسنده مقاله باشید