در بنى اسرائيل عابدى بود به او گفتند: در فلان مكان درختى است كه قومى آن را مى
پرستند. خشمناك شد و تبر بر دوش گذاشت تا آن درخت را قطع كند. ابليس به صورت پير مردى در راه وى ظاهر شد و گفت: كجا مى روى؟
عابد گفت: مى روم تا درخت مورد پرستش مردم را قطع كنم، تا مردم خدا را بپرستند نه درخت را.(1)
ابليس گفت: دست از قطع درخت بردار تا به تو سخنى گويم.
گفت: بگو،
گفت: خدا را رسولانى است. اگر قطع اين درخت لازم بود خدا آنان را مى فرستاد.
عابد گفت: ناچار بايد اين كار انجام دهم.
ابليس گفت: نمی گذارم و با وى گلاويز شد، عابد وى را بر زمين زد.
ابليس گفت: مرا رها كن تا سخن ديگرى برايت گويم، و آن اين است كه تو مردى مستمند هستى اگر مالى داشته باشی كه به كارگيرى و بر عابدان انفاق كنى بهتر از قطع آن درخت است. دست از اين درخت بردار تا هر روز دو دينار در زير بالش تو گذارم.
عابد گفت: راست مى گویى، يك دينار صدقه مى دهم و يك دينار بكار خود می برم، بهتر از اين است كه درخت را قطع كنم؛ مرا به اين كار امر نكرده اند و من پيامبر صلى الله عليه و آله نيستم كه غم بيهوده خورم؛ و دست از شيطان برداشت.
دو روز در زير بستر خود دو دينار ديد و خرج مى نمود، ولى روز سوم چيزى نديد و ناراحت شد و تبر برگرفت كه درخت را قطع كند.
شيطان در راهش آمد و گفت: به كجا مى روى؟ گفت: مى روم درخت را قطع كنم، گفت: هرگز نمی توانى و با عابد گلاويز شد و عابد را روى زمين انداخت و گفت: بازگرد و گرنه سرت را از تن جدا می كنم.
گفت: مرا رها كن تا بروم؛ لكن بگو چرا آن دفعه من نيرومندتر بودم و تو این بار نیرومندتر بودی؟؟؟
ابليس گفت: تو براى خدا و با اخلاص قصد قطع درخت را داشتى لذا خدا مرا مغلوبِ تو كرد و اين بار براى خود و دينار خشمگين شدى، و من بر تو مسلط شدم.(2)
پی نوشت:
1. ابليس يعنى نفس اماره و عابد كنايه از فطرت و نفس پاك است
2. نمونه معارف 1/54 – احياء العلوم 4/380 – رياض الحكايات ص 140
http://msd169.blogfa.com