پیش از این در دنباله داستان جنگ احد ذکر شد که چون ابو سفیان مىخواست از مدینه به مکه بازگردد فریاد زد: وعده ما و شما سال دیگر در بدر!
و پیغمبر(ص)نیز دستور داد پاسخ او را بدهند و آمادگى خود و مسلمانان را براى این جنگ به او اعلام کنند.
و چون موعد مزبور فرا رسید ابو سفیان با مشکلات زیادى که در پیش داشت آماده حرکت به سوى بدر شد و به گفته برخى از مورخین براى آنکه رسول خدا(ص) را از آمدن بدان سو بترساند و به وسیلهاى این جنگ را به تاخیر اندازد به نعیم بن مسعود اشجعى که از مکه عازم مدینه بود گفت:
نعیم! مىتوانى پیغامى از من براى محمد ببرى و کارى را که مىگویم انجام دهى و من در عوض فلان مبلغ به تو بدهم! نعیم پرسید: چه پیغامى و چه کارى است؟ابو سفیان گفت: من با محمد و یارانش قرار جنگ در این وقت گذاردهام و امسال خشکسالى است و این کار براى ما زیانبار است، اما از آن سو مىترسم محمد و یارانش روى وعدهاى که داریم به بدر بیاید و چون ببیند ما نیامدهایم بر ما دلیر شوند و از نظر سایر قبایل و عربهاى دیگر نیز آمدن آنها و نرفتن ما صورت خوبى ندارد، از این رو مىخواهم تو به یثرب بروى و به هر زبانى که مىتوانى و به هر ترتیبى که مىدانى این جنگ را به تاخیر اندازى!
نعیم به مدینه آمد و خدمت پیغمبراسلام رسید و آنچه توانست درباره اهمیت لشکر قریش و اسلحه و افراد سپاه فراوان آنها براى آن حضرت نقل کرد و مىخواست با این سخنان دروغ، آن حضرت را به نحوى از حرکتبه سوى بدر منصرف سازد، اما رسول خدا(ص)فرمود: قسم به آن خدایى که جانم در دست اوست من به جنگ او خواهم رفت اگر چه هیچکس با من نیاید و سپس پرچم جنگ را بسته و به دست على(ع)داد و با یک هزار و پانصد نفر از مسلمانان از مدینه خارج شد و دهاسب نیز همراه داشتند.
و چون در بدر صغرى گروههاى زیادى از قبایل عرب براى داد و ستد و تجارت و سایر امور اجتماعى جمع مىشدند مسلمانان اموال تجارتى و کالاهاى زیادى نیز همراه خود برداشتند تا در صورت امکان آنها را به فروش رسانده و به وسیله آن تجارتى نیز بکنند.
ابوسفیان نیز با دو هزار نفر سرباز و پانصد اسب از مکه خارج شد و تا«مرالظهران» پیش رفت اما در آنجا سران لشکر را جمع کرده گفت:
باز گردید که امسال به واسطه خشکسالى مصلحت نیست ما جنگ کنیم، و جنگ در سالى باید باشد که حیوانات بتوانند از سبزى صحرا و برگ درختان بخورند و شما نیز از شیر آنها استفاده کنید.
به همین بهانه پس از چند روز گردش و خوشگذرانى و نوشیدن شراب آنها را به مکه بازگرداند و قریش که چنان دیدند به عنوان سرزنش آنها را«جیش السویق» یعنى لشکر سویق نامیدند و گفتند: شما فقط براى خوردن سویق به این سفر رفتید.
رسول خدا(ص) نیز با مسلمانان روز اول ذى قعده به بدر رسیدند و به انتظار آمدن ابو سفیان هشت روز آنجا ماندند و مسلمانان هر روز در بازار بدر حاضر مىشدند و کالاهاى تجارتى خود را فروخته و از این راه سود مالى فراوانى به دست آوردند
و پس از هشت روز با تمام شدن بازار بدر آنها نیز به سوى مدینه بازگشتند و از نظر سیاسى هم مانند لشکریان فاتح در جنگ، به مدینه آمدند زیرا دشمن از ترس آنها در وعدهگاه حاضر نشده بود.
از این رو عظمت تازهاى در نظر عربها و قبایل اطراف پیدا کردند و آثار شکست احد را محو ساختند، و در برخى از تواریخ آمده که صفوان بن امیه پیش ابو سفیان رفت و زبان به ملامت و سرزنش اوگشوده گفت:
این چه کارى بود کردى؟ با اینان وعده جنگ گذاردى و تخلف کردى و همین سبب دلیرى و نیروى آنها مىگردد، و از این رو مشرکان قریش در صدد جنگ تازهاى بر آمده و به تهیه لشکر و اسلحه براى جنگ احزاب پرداختند، و به گفته برخى از مورخین پس از مراجعت رسول خدا(ص) از بدر صغرى شخصى به نام معبد بن ابى معبد خزاعى که در بدر حاضر بود و لشکر اسلام را مشاهده کرده بود به سرعتخود را به مکه رسانده و کثرت سپاه مسلمانان را که در بدر بودند به اطلاع قریش رساند، و آنها را به فکر انداخت تا از قبایل اطراف و همدستان خود کمک بگیرند و از سران قریش و ثروتمندان و بلکه افراد معمولى نیز درخواست کمک مالى کنند و تا جایى که مقدور بود اسلحه و سرباز تهیه کرده و جنگ احزاب را با آن سپا
ه مجهز به راه اندازند.
منبع: www.hawzwh.net
http://14masoom.parsiblog.com
صفحه اصلی – موسسه قرآن و نهج البلاغه
کانال جامع دو نور در ایتا:
https://eitaa.com/twonoor
کانال جامع دو نور در تلگرام:
https://t.me/twonoor