عرفان اسلامى جلد پنجم ، حضرت آیت الله حسین انصاریان
حضرت صادق عليه السلام به يك نكته عملى بسيار مهم اشاره مىفرمايند و آن اينكه چون قلب داراى حالت خشوع شد، شيطان كه عبارت از هر گونه شر درونى و برونى است، با تمام وجود از انسان فرار مىكند، گويى قلب خاشع همانند شهاب ثاقبى است كه شياطين از ترس آن به آسمان نزديك نمىشوند و
اگر به خود جرأت نزديك شدن بدهند، بر اثر آن با تمام وجود فرار مىكنند.
[إِنَّا زَيَّنَّا السَّماءَ الدُّنْيا بِزِينَةٍ الْكَواكِبِ* وَ حِفْظاً مِنْ كُلِّ شَيْطانٍ مارِدٍ* لا يَسَّمَّعُونَ إِلَى الْمَلَإِ الْأَعْلى وَ يُقْذَفُونَ مِنْ كُلِّ جانِبٍ* دُحُوراً وَ لَهُمْ عَذابٌ واصِبٌ] «1».
همانا ما آسمان دنيا را به زيور ستارگان آراستيم،* و آن را از هر شيطان سركشى حفظ كرديم،* آنان نمىتوانند به سخنان فرشتگان بسيار مكرم و شريف گوش فرا دهند، و [هرگاه به گوش دادن برخيزند] از هر سو [شهاب] به سويشان پرتاب مىشود،* تا با خفت وخوارى رانده شوند، وبراى آنان عذابى هميشگى است.
<P style="TEXT-ALIGN: justify; LINE-HEIGHT: 200%; MARGIN: 0in 0in 0pt; unicode-bidi: embed; DIRECTION: rtl" dir=rtl class=MsoNormal align=justify> ;آرى، نماز، آسمان معنوى الهى است و قلب خاشع كوكب آن آسمان است، با بودن اين كوكب و اين شهاب ثاقب شيطان از دسترسى به قارى قرآن و خواننده فاتحة الكتاب كه اصل نماز است محروم است و چنانچه بخواهد به نمازگزار، جهت بر همزدن نماز او و خبرگيرى از حقيقت نماز و به هم زدن آن حقيقت، نزديك شود، خشوع قلب همچون شهاب ثاقب او را از نمازگزار و دسترسى به حقيقت نماز رجم مىنمايد؛ به همين خاطر خداوند متعال در قرآن مجيد فرموده:
زمانى كه مشغول قرآن خواندن شدى از شيطان رانده شده به حضرت حق پناه ببر.
با توجه به حقايقى كه در اين چند سطر خوانديد، معلوم مىشود كه استعاذه به زبان تنها نيست و پناهگاه و حصن حصين الهى فقط به گفتن «اعوذ باللّ
ه من الشيطان الرجيم» نيست بلكه اين پناه بايد پناه عملى باشد، به اين معنى كه در وجود انسان، بايد خلوص، تواضع، خشوع، معرفت، عشق، توجه، انكسار، فقر و ذلت تجلى كند كه اين تجلى همان پناهگاه است و چون در اين سنگر قرار گرفت، بدون شك دست شيطان از دسترسى به او مخصوصاً به وقت نماز كوتاه مىگردد. وقتى با زبان مىگويى پناه مىبرم به خداوند از شيطان رجيم، اگر بخواهى گفتارت مساوق با حقيقت باشد، بايد عملًا براى قرار گرفتن در پناهگاه حركت كرده و خويش را در حالاتى كه از دسترس شيطان بيرون است قرار دهى كه هر چه به خداى متعال نزديك شوى، به همان نسبت شيطان از تو دور شده و فاصله مىگيرد.
اما اگر آراسته به آن واقعيتها نباشى، پس از تكبيره الاحرام هزاران بار هم بگويى: «اعوذ باللّه من الشيطان الرجيم»، اثرى نداشته و نماز و قرائتت از دستبرد او در امان نخواهد ماند.
آرى، خداوند مهربان از باب لطف و عنايتى كه به انسان دارد وسايل هدايت و كمال را در هر جهت براى انسان فراهم آورده و او را براى دور كردن خطرات، به خصوص از شؤون معنويش به انواع وسايل مجهز نموده است، اين انسان است كه با شوق و جديت بايد
خود را به نور هدايت برافروزد و به طور دائم براى راندن خطر دست به اسلحه باشد و با توفيق و عنايت حضرت حق، زمين وجود خود را براى پديد آمدن محصولات الهى و فيوضات ربانى مستعد و آماده نگاه دارد و از اينكه به دست شياطين اين زمين پربركت تبديل به شورهزار گردد، سخت مراقبت نمايد كه زمين شوره سنبل بر نيارد.
عارف خبير، مرحوم ملا احمد نراقى چه نيكو فرموده:
ليك مىبايد زمين از شوره پاك |
هم نظر بايد زمهر تابناك | |
تخم گر در شوره زاران كاشتى& lt;/SPAN> |
باللّه ار يك حبه زان برداشتى | |
ور بريزى تخم را در سايهاى |
نى از آن سودى برى نى مايهاى | |
معجز احمد كه مه را مىشكافت |
در دل بوجهل جاهل ره نيافت | |
جمله قرآن را به آواز بلند |
خواند بر او و زخاك آن را نكند | |
جلوهاش افكند ليكن بىسخن |
شور در جان اويس اندر قرن | |
جذبهاش سلمان به سوى خويش خواند |
جانب يثرب ز اصطخرش دواند | |
تصفيه دل
دل، وقتى در تصرف دشمن خدا باشد، چه دشمن درونى، چه دشمن بيرونى، رسيدن به حقيقت محال و دست يافتن به ملكات الهيه غير ممكن و آدمى از بهرهگيرى از فيوضات ربانى محروم و از چشيدن شيرينى حقايق، به خصوص واقعيتهاى عبادت على الخصوص نماز و سوره حمد ممنوع است.
اگر مىخواهيد به بزم دوست راه پيدا كنيد، اگر مىخواهيد از مى عشق او بنوشيد، اگر ميل داريد، آن حضرت شما را به پيشگاه قدس راه دهد، خانه او را كه دل شماست از دست دشمن او بگيريد، تا هم چون باز شكارى، به شكار وصل او به پرواز آييد.
از او بخواهيد كه براى نجات دل شما از دسترس شيطان و دخالت طالوت و تصرف ابليس به شما توفيق داده و در اين مهم شما را يارى و مدد كند.
به قول فيض كاشانى آن شوريده شيدا:
يا رب اين مهجور را در بزم وصلت بارده |
از مى روحانيانش ساغر سرشار ده | |
دل به جان آمد مرا زين عالم پر شور و شر |
راه بنما سوى قدسم عيش بىآزار ده | |
سخت مىترسم كه عالم گردد از عشقم خراب |
يا رب اين سيلاب خون را ره به دريا بار ده | |
در فراغت مُردم اى جان جهان رحمى بكن |
يا دلم خوش كن به وعدى يا به وصلم بار ده | |
دل همى خواهد كه قربانت شود در عيد وصل |
جان لاغر را بپرور شيوه اين كار ده | |
يا رب آن ساعت كه از دهشت زبان ماند زكار |
فيض را الهام حق كن طاقت گفتار ده | |
بدان كه، دل آدمى را يك روى وى در عالم روحانيت است و يك روى در عالم جسمانيت، تا هر مدد و فيض كه از روح مىستاند در آن عالم قسمت كند، چه از دل به هر عضوى عرقى پيوسته است، تا مدد فيض روح به جمله اعضا برسد و حس و حركت يابد و اگر فيض روح به يك عضو نرسد، به سبب سدهاى كه در آن عرق كه مجارى فيض است پديد آيد، آن عضو از حركت فرو ماند و مفلوج شود و اگر اين سده در دل پديد آيد و فيض روح يك طرفة العين از دل منقطع شود قالب از كار فرو ماند و حيات منقطع گردد.
و دل موصوف مىشود به صفات روح، يعنى حيات و علم و بصر و سمع و دگر صفات و استعداد آن دارد كه اگر تصفيه يابد بر قانون طريقت، محل استواى صفت روحانيت شود و چون پرورش و تصفيه و توجه به كمال رسد، محل ظهور تجلى جمله صفات الوهيت گردد، با آنكه جمله كائنات در مقام پرتو تجلى، نورى از انوار و صفتى از صفات حق نتوانند بود.
اما آن كه دل چيست و تربيت و تصفيه او به چيست و كمال او در چيست؟
حواس دل
بدان كه، دل را صورتى هست و آن است كه مضغه خوانند و او گوشت پارهاى است صنوبرى در جانب پهلوى چپ زير سينه كه جمله حيوانات را هست و او را جانى است روحانى كه عقل نتيجه آن و آن مخصوص انسان است.
و دل را صلاحى و فسادى هست، صلاح او در صفاى اوست و فساد او در كدورت او و صفاى دل در سلامتى حواس اوست و كدورت او در بيمارى و خلل حواس او.
زيرا كه دل را پنج حاسه است، چنانكه قالب را، چنانكه صلاح تن در سلامتى حواس او مىباشد، تا همگى عالم شهادت را بدان پنج حس ادراك نمايد، هم چنين دل را پنج حس مىباشد، اگر آنها به سلامت باشند جملگى عالم غيب را از ملكوتيان و روحانيات بدان ادراك مىنمايد.
چنانكه دل را چشمى است كه مشاهدات غيبى به او مىبيند و گوشى كه استماع كلام اهل غيب و كلام حق بدو مىكند و مشامى دارد كه روايح غيبى به او استشمام كند و گامى دارد كه ذوق محبت و حلاوت ايمان و طعم عرفان بدان يابد و هم چنان كه حس لمس قالب را در همه اعضاست بالجمله اعضا را ملموسات منتفع مىگردد، دل را عقل بدان نهج است، تا به جملگى دل به واسطه عقل از كل معقولات نفع مىبرد.
پس هر كه را اين حواس دل به سلامت نيست، فساد دل او را در آن است و هر كه را در حواس دل خلل هست دوزخ و دركات وى از براى اوست كه:
[وَ لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ كَثِيراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لا يَفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ أَعْيُنٌ لا يُبْصِرُونَ بِها وَ لَهُمْ آذ
انٌ لا يَسْمَعُونَ بِها أُولئِكَ كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِكَ هُمُ الْغافِلُونَ] «2».
و مسلماً بسيارى از جنّيان و آدميان را براى دوزخ آفريدهايم [زيرا] آنان را دلهايى است كه به وسيله آن [معارف الهى را] در نمىيابند، و چشمانى است كه توسط آن [حقايق و نشانههاى حق را] نمىبينند، و گوشهايى است كه به وسيله آن [سخن خدا و پيامبران را] نمىشنوند، آنان مانند چهارپايانند بلكه گمراهترند؛ اينانند كه بىخبر و غافل [ازمعارف و آيات خداى] اند.
< ;/o:p>
اطوار دل
و دل را اطوار مختلف است كه:
[وَ قَدْ خَلَقَكُمْ أَطْواراً] «3».
در حالى كه شما را مرحله به مرحله [خاك، نطفه، علقه، مضغه، گوشت، استخوان و.] آفريده است.
طور اول: دل را صدر گويند و آن معدن گوهر اسلام است.
[أَ فَمَنْ شَرَحَ اللَّهُ صَدْرَهُ لِلْإِسْلامِ فَهُوَ عَلى نُورٍ مِنْ رَبِّهِ] «4».
آيا كسى كه خدا سينهاش را براى [پذيرفتن] اسلام گشاده است، و بهره مند از نورى از سوى پروردگار خويش است.
و هر وقت كه از نور اسلام محروم ماند معدن ظلم و كفر است كه:
[وَ لكِنْ مَنْ شَرَحَ بِالْكُفْرِ صَدْراً فَعَلَيْهِمْ غَضَبٌ مِنَ اللَّهِ وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظِيمٌ] «5».
ولى آنان كه سينه براى پذيرفتن كفر گشادهاند، خشمى سخت از سوى خدا بر آنان است و آنان را عذابى بزرگ خواهد بود.
و محل وساوس شيطان و تسويلات نفس، صدر است كه:
[يُوَسْوِسُ فِي صُدُورِ النَّاسِ] «6».
از زيان وسوسهگر كمين گرفته و پنهان.
و صدر پيوست دل است و اندرون دل اينها راه نيست؛ زيرا كه دل خزينه حق است و آسمان صفت است، اينها را به آنجا راه نيست كما قال:
[وَ حَفِظْناها مِنْ كُلِّ شَيْطانٍ رَجِيمٍ] «7».
و آن را از هر شيطان رانده شدهاى حفظ كرديم.
طور دوم: از دل را قلب خوانند و آن معدن ايمان است كه:
[كَتَبَ فِي قُلُوبِهِمُ الْإِيمانَ] «8».
اينانند كه خدا ايمان را در دلهايشان ثابت و پايدار كرده.
و محل نور عقل است به مفاد:
[لَهُمْ قُلُوبٌ يَعْقِلُونَ بِها] «9».
براى آنان دلهايى [بيدار و بينا] پيدا شود كه با آن بينديشند.
طور سوم: شغاف است و آن معدن عشق و محبت و شفقت است بر خلق:
[قَدْ شَغَفَها حُبًّا] «10».
كه عشق آن نوجوان در درون قلبش نفوذ كرده.
و محبت خلق از شغاف نگذرد.</P&g t;
طور چهارم: فؤاد است و آن معدن مشاهده و محل رؤيت است كه:
[ما كَذَبَ الْفُؤادُ ما رَأى] «11».
آنچه را دل [پيامبر] ديد [به پيامبر] دروغ نگفت.
طور پنجم: را حبة القلب گويند كه معدن محبت حضرت عزت است و خاص آن محبت راست كه محبت مخلوق را در آن گنجايش نيست.
هواى ديگرى در ما نگنجد |
در اين سر بيش از اين سودا نگنجد | |
طور ششم: را سويدا گويند و آن معدن مكاشفات غيبى و علوم لدنى است، و منبع حكمت و گنجينه اسرار الهى و محل علم اسما:
[وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ كُلَّها] «12».
و خدا همه نامها [ىِ موجودات] را به آدم آموخت.
و در وى انواع علوم كشف شود كه ملائكه از آن محرومند.
اگر كرده غمت غارت هوش دل ما |
درد تو شده خانه فروش دل ما | |
سرى كه مقدسان از آن محرومند |
||
&l t;P style=”TEXT-ALIGN: justify; LINE-HEIGHT: 200%; MARGIN: 0in 0in 0pt; unicode-bidi: embed; DIRECTION: rtl” dir=rtl class=MsoNormal align=justify>طور هفتم: را مهجة القلب گويند، در آن معدن انوار تجلىهاى صفات الوهيت است و سرّ:
[وَ لَقَدْ كَرَّمْنا بَنِي آدَمَ] «13».
به يقين فرزندان آدم را كرامت داديم.
اين است و اين جنس كرامت با هيچ نوعى از انواع موجودات نكردند.
پس تمامى صحت و سلامت و صفاى دل در آن است كه به كلى از آفت بيمارى:
[فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ] «14».
در دلِ آنان بيمارىِ [سختى از نفاق] است.
خلوص يابد و همگى آن اطوار سر بر خط عبوديت نهند و هر طور به خاصيت آن معنى كه در آن مودع است مخصوص گردد، بر وفق فرمان و طريق متابعت و چنانكه قالب را هفت عضو است و بر هفت عضو سجده فرمودهاند كه:
امِرْتُ أنْ أسْجُدَ عَلى سَبْعَةِ أعْضاءٍ.
&#x 0D;مأمورم كه بر هفت عضو سجده كنم.
دل را نيز سجده بر هفت طور واجب است و سجده اول آن است كه روى از همه مخلوقات بگرداند و از تمتعات دنيوى و اخروى اعراض كند و به همگى وجوه متوجه حضرت شود و از حق جز حق هيچ نطلبد .
ما زدوست غير از دوست مقصدى نمىخواهيم |
حور و جنت اى زاهد بر تو باد ارزانى | |
پی نوشت ها:
(1)- صافات (37): 6- 9.
(2)- اعراف (7): 179.
(3)- نوح (71): 14.
(4)- زمر (39): 22.
(5)- نحل (16): 106.
(6)- ناس (114): 5.
(7)- حجر (15): 17.
(8)- مجادله (58): 22.
(9)- حج (22): 46.
(10)- يوسف (12): 30.
(11)- نجم (53): 11.
(12)- بقره (2): 31.
(13)- اسراء (17): 70.
(14)- بقره (2): 10.
www.erfan.ir