«قساوت» در لغت به معنای سختی هر چیزی است و زمانی که به قلب اضافه میشود به معنای رفتن نرمی و رحمت از دل است و از همین رو به دلهایی که در برابر نور حق و هدایت، انعطافی از خود نشان نمیدهند و نرم و تسلیم نمیگردند و نور هدایت در آنان نفوذ نمیکند قلبهای قاسیه یا قساوتمند گفته میشود.
در قرآن کریم به برخی از عوامل قساوت قلب اشاره شده است که عبارتند از: عدم پذیرش سخن حق، پیمان شکنی، بیتوجّهی به آیات و نشانههای الهی، طول امل، مداومت بر کارهای زشت و معاصی.
بهترین راه برای درمان قساوت قلب، تلاش در جهت پیشگیری از ابتلا به این بلیّهی روحی است که در سایهی از بین بردن عوامل آن صورت می گیرد امّا قرآن کریم از مسئلهی ذکر که به نحو کامل در نماز تجسّم یافته است، به عنوان مهمترین عامل برای جلا دادن به دلهای قاسی و درمان قساوت قلب یاد کرده است.
قساوت قلب یکی از بیماریهای معنوی و گناهان قلبی است که بسیاری از افراد، با وجود ابتلا به این بیماری مهلک روحی از آن غافل هستند. این بیماری در قرآن مذمت شده است و خداوند در آیه 22 زمر میفرماید: «پس آيا كسى كه خدا سينهاش را براى [پذيرش] اسلام گشاده، و [در نتيجه] برخوردار از نورى از جانب پروردگارش مىباشد [همانند فرد تاريكدل است]؟ پس واى بر آنان كه از روی قساوت ياد خدا نمىكنند؛ اينانند كه در گمراهى آشكارند».
قساوت قلب که یک بیماری روحی است اگر درمان نشود میتواند منشأ بسیاری از جنایات و کارهای خلاف اخلاق گردد. جنایاتی که امروزه ما در نقاط مختلف جهان از سوی برخی سرمداران زر و زور شاهد هستیم، و کشته شدن کودکان و انسانهای بیگناه در کشورهای مختلف توسّط جنایکاران جهانی تا حدّ زیادی ناشی از قساوت قلبی است که بر دلهای عاملین این جنایت سایه افکنده است.
از اینرو ضروری است تا هرچه بیشتر با این بیماری روحی آشنا شویم و با رجوع به منابع دینی و مشخّصاً قرآن کریم، با عوامل آن آشنا شده و در صورت وجود آنها در درون خود در صدد درمان آن براییم.
«قلب» در لغت به معنای برگرداندن و وارونه کردن چیزی از سویی و از رویی به رویی دیگر است. به طور مثال وقتی گفته میشود «قلب الثوب» به معنای برگرداندن و پشت و رو کردن پارچه است.[1]
و از آنجا که حالات روحی و روانی انسان پیوسته در حال تغییر و دگرگونی است، به بعد روحی و غیرمادّی انسان اصطلاحاً «قلب» اطلاق شده است و از این واژه برای تعبیر از حقیقتی که منشأ صفاتی مانند علم و شجاعت است، استفاده میشود.
همانگونه که قلب مادّی در بدن مرکز اتّصال رگها میباشد و خون از سراسر بدن به سمت قلب سرازیر میشود، «قلب» روحانی انسان نیز که «منِ» حقیقی انسان را تشکیل میدهد، مرکز تجمیع احساسات و عواطف و ادراکات آدمی است.
«منِ انسانی عبارتست از مجموعه بسیاری از اندیشهها، آرزوها، ترسها، امیدها، عشقها و… همه اینها در حکم روزها و نهرهایی هستند که در یک مرکز بهم میپیوندند. خود این مرکز دریایی عمیق و ژرف است که هنوز بشر ادعا نکرده که توانسته است از اعماق این دریا آگاهی یابد.» [2]
از همین جهت است علامهی طباطبائی در تفسیرالمیزان، ذیل آیهی (ولکن تعمی القلوب التی فی الصدور) قلب را نفس مدرکه و روح دانسته و نسبت دادن تعقل را به قلب با آنکه ادراک حقیقتاً متعلق به روح است مجاز دانسته و در ذیل آیه «و لکن یؤاخذ کم بما کسبت قلوبکم» فرمودهاند این از جمله شواهدی است که مراد از « قلب» به معنی نفس و روح است. [3]
صفات «قلب» در قرآن کریم
به طوریکه آیات نشان میدهد قرآن به قلب تکیهای عجیب کرده و منشأ خیر و شر را قلب میداند. قرآن مجید به قلب چیزهایی را نسبت میدهد از جمله اینکه قلب غلیظ شده و رقّت خود را از دست میدهد «و لو کنت فظّاً غلیظَ القب لا نفضُّوا مِن حولِکَ.» [4] »
قلب مریض میشود (نه از لحاظ طبیعی) بلکه از لحاظ عدم استقرار ایمان و بودن هواهای شیطانی در آن «فی قلوبهم مرضٌ فزادَهُمُ اللهَ مَرضَاً» [5].
در جایی دیگر میفرماید قلب محل ترس و خوف است «لَسنلقی فی قلوب الذین کفروا الرُّعبَ». آل عمران/151
قلب منشأ صدور معاصی و در نتیجه گنهکار میشود «ولکن یواخِذَ کم بما کسبت قلوبکم. بقره225»
قلب قدرت بر ادراک دارد و محل عقیده و انبار علوم است «سهم قلوبٌ لا یفقهون بها. اعراف/179»
قلب محل عواطف و مخزن رأفت و رحمت و اطمینان و سکینه است «هو الذی انزل السکينة فی قلوب المؤمنین. فتح/4»
یا تعبیرات دیگری مثل اینکه قلب زنگ میزند و تیره میشود. قلب مهر زده میشود
«قساوت» در لغت به معنای سختی هر چیزی است. [6] و زمانی که به قلب اضافه می شود به معنای رفتن نرمی و رحمت از دل است. [7] از همین جهت است که خداوند دلهای قسی را به سنگ تشبیه کرده است و میفرماید: «ثم قَسَت قلوبکم مِن بَعدِ ذلک كالحجارة او اشد قسوة» [8] یعنی دلهای شما مانند سنگها سخت و یا سختتر از آن گردید.
علاوه بر این معنای حقیقی، دو معنی مجازی برای قساوت نیز در کتب لغت ذکر گردیده است که عبارتند از ناخالصی داشتن و دیگر اینکه رنجی را متحمل شدن است. [9]
وقتی قساوت قلب بر دل انسان عارض میشود در آن حالت حق را نمیپذیرد و در برابر آن خاشع نمیشود و تسلیم آن نمیگردد و خشوع در برابر حق که حقیقت ایمان است در آن یافت نمیشود.
و از همین رو به دلهایی که در برابر نور حق و هدایت انعطافی از خود نشان نمیدهند و نرم و تسلیم نمیگردند و نور هدایت در آنان نفوذ نمیکند قلبهای قاسیه یا قساوتمند گفته میشود.[10] قاسیه از ماده قسوه به معنی خشونت و سختی ناپذیری است لذا سنگهای خشن را «قاسی» میگویند
«قساوت یک نوع بیماری و نوعی استقامت است که بر دل انسانی عارض میشود در این حالت اندرز و انذار در آن اثری نمیکند و نیز مناظر رقتآور مانند؛ آه مظلوم و نالهی یتیمان و بیدرمانی دردمندان و پریشانی تهیدستان هیچ اثری در او نمیگذارد و ترحمی نمیکند.
و آن را نادیده و ناشنیده گرفته و به مانند حیوانی از آنها میگذرد و او را متأثر نمیکند. [11]
پس از آنکه با مفهوم قساوت قلب آشنا شدیم، حال نوبت به این مطلب میرسد که از دیدگاه قرآن، عوامل قساوت قلب چیست؟
خداوند در سورهی زمر میفرماید:
«أَفَمَن شَرَحَ اللَّهُ صَدْرَةُ لِلْإِسْلاَمِ فَهُوَ عَلَى نُورٍ مِن رَبِّهِ فَوَيْلٌ لِلْقَاسِيَةِ قُلُوبُهُم مِن ذِكْرِ اللَّهِ أُولئِكَ فِي ضَلَالٍ مُبِينٍ» زمر/22
«آیا کسی که خدا سینهاش را برای اسلام گشاد کرده و بر فراز مرکبی از نور الهی قرار گرفته (همچون کوردلانی است که نور هدایت به قلبشان راه نیافته) وای بر آنها که قلبهایی سخت در برابر ذکر خدا دارند، آنها در گمراهی آشکارند.»
این آیه بیانگر این مطلب است که پذیرش اسلام ناشی از شرح صدری است که باعث میشود دل انسان در مقابل سخن حق و دعوت الهی نرم شده و آنرا بپذیرد. در مقابل کسانی که از اسلام روی برمیگردانند و راه ضلالت و گمراهی را برمیگزینند.
کسانی هستند که از شنیدن سخن حق سرباز میزنند و به دنبال آن دچار قساوت قلب بوده و از شرح صدر بیبهرهاند. دوری از اسلام و عدم پذیرش آن و تنگی سینه از پذیرش حق موجب قساوت قلب میشود همان گونه که علامه طباطبایی(ره) میفرمایند:
«شرح صدر به معنای گشادی سینه است تا ظرفیت پذیرش سخن را داشته باشد و چون شرح صدر به خاطر اسلام است و اسلام نیز عبارت است از تسلیم در برابر خدا و آنچه او اراده کرده و او هم جز حق را اداره نمیکند.
در نتیجه شرح صدر برای اسلام به این معنا خواهد بود که انسان وضعی به خود بگیرد که هر سخن حقی را بپذیرد و آن را رد نکند [در واقع این آیه شریفه بیان میدارد که] شرح صدر همان نورانیت قلب باشد و ضلالت هم با قساوت قلب از ذکر خدا ملازم است.» [12]
«فَبِمَا نَقْضِهِم مِّيثَاقَهُمْ لَعَنَّاهُمْ وَ جَعَلْنَا قُلُوبَهُمْ قَاسِيَةً يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ عَن مَّوَاضِعِهِ وَ نَسُواْ حَظًّا مِّمَّا ذُكِّرُواْ بِهِ وَ لَا تَزَالُ تَطَّلِعُ عَلىَ خَائنَةٍ مِّنهُْمْ إِلَّا قَلِيلًا مِّنهُْمْ فَاعْفُ عَنهُْمْ وَ اصْفَحْ إِنَّ اللَّهَ يحُِبُّ الْمُحْسِنِين. مائده/13»
«پس به سبب شکستن پیمانشان آنها را از رحمت خود دور کردیم و دلهایشان را سخت گردانیدیم. آنها کلمات را از جایگاه خود میگردانند و بهرهی خویش را از آنچه بدان تذکر داده شده بود فراموش کردند و تو همیشه بر خیانتی از آنها آگاهی ـ مگر اندکی از آنها ـ پس آنها را عفو کن و از آنها درگذر براستی خدا نیکوکاران را دوست میدارد.»
طبق ظاهر آیه فوق، پیمان شکنی همانگونه که میتواند از نتایج قساوت قلب باشد، این امکان را دارد تا خود ازعوامل آن نیز به شمار آید. پیمان شکنی و زیر پا گذاشتن عهد اساساً کار ناصوابی است و بدترین حالت آن زمانی است که آن سوی عهد و پیمان، خداوند متعال باشد و این پیمان شکنی لعنت خداوند را به همراه خواهد داشت.
بنابراین هر مؤمن و انسان دینداری که به دلیل پیمان شکنی و پایمال کردن عهد ایمان خود با پروردگار از صراط مستقیم ایمان و عبادت به بیراهه گناه و فساد منحرف شود، در نهایت به نفرین و لعنت الهی گرفتار خواهد آمد و دچار قساوت قلب و سنگدلی خواهد شد.
شیخ طبرسی در مجمع البیان با اشاره به این مطلب مینویسند:
منظور از قساوت قلب و سنگدلی آنان، تباهی و پستی و مسخ شدگی دلهای آنهاست که بسان سکّههای تقلّبی میگردد به عبارت دیگر، این آیه نشانگر آن است که دلهای آنان به خاطر عهدشکنی و گناه و خیانت، از لطافت و ظرافت و نرمش و حقپذیری به سندگلی و خشکی و خشونت تغییر ماهیت میدهد.
و بدین سان، سکهی دل نیز بر اثر فریب، خدعه، شقاوت و گناه دگرگونی منفی مییابد و انسان از موجودی پرمهر و بشردوست و توحیدگرا و نرم دل و حق پذیر به موجودی سخت دل و حق ستیز و خشن و بیرحم تبدیل میگردد. [13]
3. بیتوجّهی به آیات و نشانههای الهی
خداوند در سورهی بقره پس از اشاره عدم توجّه بین اسرائیل نسبت به آیات و معجزات الهی و تمرّد آنها نسبت به فرامین و دستورات الهی خطاب به ایشان میفرماید:
«ثمَّ قَسَتْ قُلُوبُكُم مِّن بَعْدِ ذَالِكَ فَهِىَ كاَلحِْجَارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً وَ إِنَّ مِنَ الحِْجَارَةِ لَمَا يَتَفَجَّرُ مِنْهُ الْأَنْهَارُ وَ إِنَّ مِنهَْا لَمَا يَشَّقَّقُ فَيَخْرُجُ مِنْهُ الْمَاءُ وَ إِنَّ مِنهَْا لَمَا يهَْبِطُ مِنْ خَشْيَةِ اللَّهِ وَ مَا اللَّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُون» بقره/74
«سپس دلهای شما بعد از آن مانند سنگ سخت شد یا سختتر از آن و پارهای از سنگهاست که نهرها از آن روان شود و بعضی از آنهاست که شکافته میشود و آب از آن بیرون میآید و برخی از آنهاست که از ترس خدا فرو میریزد و خداوند از آنچه میکنید غافل نیست.»
سرنوشت بنی اسرائیل درست عبرتی برای تمام کسانی که از کنار آیات الهی میگذرند و بیتوجّه به آنها راه سرپیچی از اوامر و فرامین الهی را در پیش میگیرند. در حقیقت باید گفت «کسانی که معجزه و بیّنه الهی را ببینند و به جهت گرایش حسّی در معرفت شناسی از آن اعراض کند قلبشان دچار قساوتی شدیدتر از قساوت سنگ میشود که مصداق روشن چنین قساوتی دلهای بنی اسرائیل است. [14]
در آیه مورد بحث که به قساوت و سنگدلی بنی اسرائیل پرداخته میگوید بعد از این ماجر و دیدن این گونه آیات و معجزات و عدم تسلیم در برابر آنها، دلهای شما سخت شد همچون سنگ یا سختتر، چراکه پارهای از سنگها میشکافد و از آن نهرها جاری میشود.
یا لااقل پارهای از آنها میشکافد و قطرات آب از آن تراوش میکند و گاه پارهای از آنها از خوف خدا فرو میافتد اما دلهای شما از این سنگها نیز سختتر است نه چشمه عواطف و علمی از آن میجوشد و نه قطرات محبتی از آن تراوش میکند و نه هرگز از خوف خدا میتپد. [15]
یکی از عوامل و موجبات قساوت قلب و سنگدلی که در قرآن کریم به آن اشاره شده است، گرفتار شدن در «طول امل» و آرزوهای دراز است.
«أَلَمْ يَأْنِ لِلَّذِينَ ءَامَنُواْ أَن تخَْشَعَ قُلُوبهُمْ لِذِكْرِ اللَّهِ وَ مَا نَزَلَ مِنَ الحَْقِّ وَ لَا يَكُونُواْ كاَلَّذِينَ أُوتُواْ الْكِتَابَ مِن قَبْلُ فَطَالَ عَلَيهِْمُ الْأَمَدُ فَقَسَتْ قُلُوبهُُمْ وَ كَثِيرٌ مِّنهُمْ فَاسِقُون.» حدید/16
آیا برای کسانی که ایمان آوردند وقت آن نرسیده که دلهایشان نرم شود و به ذکر خدا و بدانچه پیامبر از حق فرود آورد؟ و باید مانند کسانی نباشد که از پیش کتاب به ایشان داده شد و زمان بر آنها به درازا کشید و دلهایشان سخت شد و بیشتر آنها بدکار شدند.
در این آیه شریفه عتابی است از ناحیهی خداوند به مؤمنین به خاطر قساوتی که دلهایشان را فراگرفته و در مقابل ذکر خدا خاشع نمیشوند حتّی کتابی هم که از ناحیه خداوند نازل شده آن را نرم نمیکند و در آخر اینکه ایشان را به حال اهل کتاب تشبیه میکند که کتاب خدا بر آنان نازل شد و در اثر آرزوهای طولانی دلهاشان دچار قساوت گردید.
[16] ولذا مؤمنان باید هوشیار باشند که اگر همانند اهل کتاب و مشخّصاً اهل یهود دچار آرزوهای طول و دراز شوند و در بند آنها گرفتار آیند، این مسئله باعث میشود تا به قساوت قلب دچار شوند و نتیجهی چنین امر آن خواهد شد که در مقابل ذکر خدا خاشع نبوده و پیام الهی برای آنها کارگر نباشد.
5. مداومت بر کارهای زشت و معاصی
خداوند در مورد گروهی از افراد که دچار قساوت قلب شده و هنگام ابتلا به مصیبتها وبلاها به درگاه خداوند زاری و تضرّع نمیکنند، میفرماید:
«فَلَوْ لَا إِذْ جَاءَهُم بَأْسُنَا تَضرََّعُواْ وَ لَكِن قَسَتْ قُلُوبهُُمْ وَ زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطَنُ مَا كَانُواْ يَعْمَلُون». انعام/43»
«پس چرا هنگامی که عذاب، به آنها رسید زاری نکردند؟ ولیکن دلهایشان سخت شد و شیطان آنچه را که انجام میدادند برای آنها آراست.»
از آیه میتوان استفاده کرد که علّت دچار شدن این افراد به قساوت قلب انجام دادن کارهای زشتی بود که شیطان برای آنها زیبا جلوه داده بود. تمامی گناهان که از جمله این امور میباشند، در نهایت انسان دل انسان را سخت کرده و وی را به قساوت قلب دچار میکند.
علامه
در مورد این آیه میفرمایند:
«معنای این آیه این است که: «اینان در مواقع برخورد با ناملایمان و بلیات هم به سوی پروردگار خود رجوع نکرده در برابرش تذلل ننموده و دلهایشان تحت تأثیر قرار نگرفته و همچنان سرگرم اعمال شیطانی خود شدند اعمالی که آنان را از یاد خدای سبحان باز میداشت وباعث میشد تا به اسباب ظاهریه اعتماد نموده خیال کردند که اصلاح امورشان همه بستگی به آن اسباب دارد و آن اسباب مستقل در تأثیرند.» [17]
درمان قساوت قلب از نگاه قرآن
معروف است که بهترین درمان، پیشگیری است. اگر این مطلب را بپذیریم میتوان گفت که قبل از دچار شدن به این بلیّهی روحی لازم است تا هر فرد از قلب خود مراقبت کند و با توجّه به عوامل ایجاد قساوت قلب از بروز آنها جلوگیری کند.
به این منظور باید در مقابل سخن ایستادگی نکند، عهد و پیمان خود با خدا و مردم را نشکند، آیات الهی را انکار نکند، خود را اسیر آرزوهای طول و دراز و دستنیافتنی نسازد و بالآخره از کارهای زشت و ناپسند فاصله گرفته و با انجام معاصی قلب خود را در معرض دچار شدن به قساوت قرار ندهد.
اما اگر خدای ناکرده انسان زمانی دچار قساوت قلب شد باید به سرعت در پی درمان آن برود و راه جولان شیطان را ببندد. از آیات قرآن کریم و رهنمودها و سفارشهای اهل بیت علیهم السلام میتوان برداشت کرد.
که یاد و ذکر الهی بهترین داروی التیام بخش این مرض روحی است. بازگشت به حریم پروردگار و عادات دادن قلب و جان به یاد و ذکر خدا، دل غافل و منجمد شده را صفایی دوباره میبخشد و با شکافتن آن این فرصت مجدّد را فراهم میسازد تا چشمههای اشک از خوف مقام ربوبی از آن خارج شود.
در این میان فریضهی نماز که بالاترین ذکر و یاد الهی است میتوان کمک شایانی را برای بیرون رفت از این حالت سوء داشته باشد همانگونه که خداوند میفرماید:
«اقم الصلاة لذکری. طه14»
مداومت بر نمازهای پنجگانه و ادای آن با حالت توجّه و خشوع باعث میشود تا هویت انسانی و آسمانی انسان دوباره احیاء شود که ظرفیّت پذیرش حق و تمکین در مقابل دستورات و اموار الهی در انسان افزایش یابد و این امکان فراهم گردد.
که انسان در زمرهی پیروان راستن مکتب وحی و انبیاء الهی قرار گیرد.
نتیجهی این تبعیّت نیز جلب نظر الهی و رحمت و رأفتی است که خداوند در دل انسان ایجاد میکند و قلوب منجمد، طراوت تازهای میبخشد. همانگونه که ذات اقدس الهی با بشارت به کسانی که از پیامبر و فرستادهی او تبعیّت و فرمانبرداری میکنند میفرماید:
«وَ جَعَلْنَا فىِ قُلُوبِ الَّذِينَ اتَّبَعُوهُ رَأْفَةً وَ رَحْمَةً». حدید/27
«و در قلوب کسانی از او تبعیّت کردند، رأفت و رحمت را قرار دادیم»
بر این اساس مواعظ و دستورات الهی همان داروی شفابخشی هستند که جانهای مؤمنین را از لوث پلیدیها پاک میکنند و از سفت و سخت شدن آن جلوگیری میکنند:
«يَأَيهَُّا النَّاسُ قَدْ جَاءَتْكُم مَّوْعِظَةٌ مِّن رَّبِّكُمْ وَ شِفَاءٌ لِّمَا فىِ الصُّدُورِ وَ هُدًى وَ رَحْمَةٌ لِّلْمُؤْمِنِين. یونس/57»
«اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الحَْدِيثِ كِتَابًا مُّتَشَابِهًا مَّثَانىَِ تَقْشَعِرُّ مِنْهُ جُلُودُ الَّذِينَ يخَْشَوْنَ رَبهَُّمْ ثمَُّ تَلِينُ جُلُودُهُمْ وَ قُلُوبُهُمْ إِلىَ ذِكْرِ اللَّهِ. زمر/23» [18]
در نتیجهی این نوشتار مشخّص شده که قساوت قلب از جمله بیماری های روحی به شمار می رود که عدم توجه به آن و کوتاهی در جهت درمان آن میتواند انسان را از مراتب انسانی خارج کرده و در حدّ جمادات تنزّل دهد.
عدم تمکین در مقابل سخن حق، دل سپردن به آرزوهای طول و دراز، زیرپاگذشتن عهد و پیمان از جمله اموری هستند که موجب قساوت قلب شده و در نتیجه انسان را همچون سنگی در مقابل وقایع پیرامون و درد و رنج دیگران بیتفاوت میسازد.
برای جلوگیری از ابتلا به قساوت قلب باید هرچه بیشتر به ذکر الهی روی آورد و با بذل توجّه ویژه نسبت به نمازهای یومیه به عنوان بهترین مصداق ذکر الهی، هر چه بیشتر صفحهی دل را صفا داد و آنر را در مقابل سخن حق و حقیقت نرم کرد.
1. قرآن کریم
2.نهج البلاغه.
3.علامه طباطبایی، ترجمه المیزان، (انتشارات دفتر اسلامی، دفتر نشر آثار علامه طباطبایی)، 1363.
4. ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، انتشارات دارالکتب اسلامیه، 1368.
5.علی اکبر رفسنجانی، تفسیر راهنما، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، 1379.
6.جوادی آملی، عبدالله، تفسیر تسنیم، مرکز نشر اسراء، 1385.
7. شیخ طبرسی، ابوعلی فضل بن الحسن، مجمع البیان،. ترجمه: علی کرمی، مؤسسه نیستان، 1379
8. محمد رضا مهدوی کنی، بیست گفتار، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، بیجا، 1379.
9.جوادی آملی، مبادی اخلاق در قرآن، قم: انتشاراتاسوه، 1377.
10.حسین اسکندری، آیههای زندگی (آیین بندگی)، انتشارات سروش، 1385.
11.الفراهیدی، الخلیل بن احمد، العین، مؤسسهی دارالهجره، چ3: 1410ق
12.حسین بن محمد راغب اصفهانی، مفردات راغب، تحقیق صفوان عدنان، دارالکتب عربی، ترجمه خسروی حسینی.
13.مصطفوی، حسن، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، مرکز نشر آثارعلامه مصطفوی، 1385.
14.فیروزآبادی، محمد بن یعقوب، القاموس المحیط، بیروت: دار احیاء التراث العربی، چ3: 1420ق
15.مصباح یزدی، اخلاق در قرآن، قم: مؤسسهی آموزشی پژوهشی امام خمینی، 1387.
16.دستغیب، سید عبدالحسین، قلب سلیم، دارالکتب الإسلامیه، 1387.
17.قریشی، سید علی اکبر، قاموس القرآن، دارالکتب الإسلامیه
پی نوشت:
[1]– فراهیدی، خلیل بن احمد، کتاب العین، ج3، ص1514؛ ر.ک. راغب اصفهانی، حسین بن محمد، مفردات الفاظ القرآن، ص681-682.
[2]– مصباح یزدی، محمد تقی، اخلاق در قرآن، ص202-203.
[3]– قریشی، علیاکبر، قاموس القرآن، ج16، ص28-30.
[4] – آل عمران/159
[5] – بقره/10
[6]– فیروز آبادی، قاموس المحیط، ج11، ص168.
[7]– همان.
[8] – بقرة/74.
[9]– دستغیب، سید عبدالحسین، قلب سلیم، ص318-319.
[10]– مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج19، ص425.
[11]– فیروز آبادی، همان، ج11، ص168.
[12]– طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان، ج17، ص405-406.
[13]– شیخ طبرسی، ابوعلی فضل بن الحسن، مجمع البیان،. ترجمه: علی کرمی، ج5-6، ص599
[14]– جوادی آملی، عبدلله، تفسیر تسنیم، ج5، ص217
[15]– مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج1، ص306.
[16]– علامه طباطبایی، همان، ج19، ص333.
[17]– علامه طباطبایی، همان، ج7، ص143.