ورود

ثبت نام

موسسه قرآن و نهج البلاغه
home-icone
Institute of Quran & Nahjul Balaghah

لشكركشى ابرهه به مكه، به روايت تاريخ و قرآن- بخش دوم

فهرست مطالب

ديدگاه دوم


 در مقابل ديدگاه اول، غالب محققان بر اين عقيده اند كه ابرهه نه يك لشكركشى كه در متن كتيبه شرح آن آمده، بلكه لشكركشى ديگرى هم به سمت عربستان شمالى داشته كه زمان آن حدود 23 سال متأخر از پيكار سال 547 ميلادى مذكور در كتيبه است. در اين لشكركشى او آهنگ مكه كرد، اما سرنوشتى هلاكت بار يافت. اين حمله به هيچ وجه نه برموضوع كتيبه قابل تطبيق است، و نه بر اشاره پروكوپيوس، چه، كتاب جنگهاى ايران و روم در سال هاى 545 ـ 554 ميلادى نگارش يافته و از خود وى هم پس
از 562 كه در قسطنطنيه بوده، خبر و اثرى گزارش نشده است. اين لشكركشى جديد كه به مراتب گسترده تر و سخت تر از تهاجم قبلى ابرهه بود در حوالى 570 ميلادى واقع شده و به لحاظ زمانى، انگيزه و نتيجه، كاملا متفاوت از جنگ هاى ديگر اوست.


آن چه در كتيبه از آن ياد شده و با اغماض حتى اگر بتوان گفت كه پروكوپيوس هم بدان اشاره دارد، مربوط به سركوبى يك سلسله شورش ها و تحركات داخلى برخى قبايل به سبب نارضايتى از حاكميت حبشيان يا احتمالا تحريك هاى بيرونى بوده است; نه از متن كتيبه بيش از اين بر مى آيد و نه دلايل و شواهد ديگرى بر خلاف اين گفته وجود دارد. اما آن چه را ابرهه در عام الفيل صورت داد، كارى فراتر از تأمين امنيت داخلى، بلكه ناظر به اهدافى عالى تر در وراى مرزهاى شمالى يمن بود كه حس فزون خواهى وجاه طلبى او را مى توانست ارضا كند. اين حركت از صنعاء آغاز شد ولى در ورودى شهر مكه توقف كرد، اما چنان آثارى برجاى گذاشت كه براى هميشه در ذهن و ضمير نسل هاى متوالى در جزيرة العرب و يمن باقى ماند.


در اين كه اين لشكركشى، چه به قصد مكه يا فراتر ازآن، در حوالى سال 570 يا 571 ميلادى صورت گرفته تقريباً جاى هيچ ترديدى نيست، چنان كه بسيارى از خاورشناسان هم آن را مربوط به حوالى سال هاى 563 تا 573 دانسته اند.50 برخى از آنان نبرد سال 547 ميلادى (مذكور در كتيبه دوم) را مقدمه و تمهيدى براى لشكركشى و حمله ديگر ابرهه به شمال جزيره قلمداد كرده اند كه در آستانه شهر مكه متوقف شد.51 اين احتمال كه هجوم به مكه بخشى از طرحى جا
مع و گسترده تر بوده باشد، بيراه نمى نمايد. شايد نقشه اى كه در ذهن ابرهه بود، مرزهاى غربى ايران تا مناطق بين النهرين را هم شامل مى شده است، اما تسخير مكه و انهدام كعبه يكى از مهم ترين مراحل آن بود. البته هرگز اين به معناى تأييد گزارش پروكوپيوس مبنى بر اقدام ابرهه براى هجوم به مرزهاى ايران و انصراف و بازگشت فورى او نمى باشد و چنان كه گفتيم مورخ بيزانسى فقط وقايع سال هاى تا 554 ميلادى را گزارش كرده است، در حالى كه اين حمله به ساليانى متأخّر از آن زمان مربوط است، اما ناهمخوان با قسمت ديگرى از سخن وى درباره وعده چندين باره ابرهه به امپراطورى بيزانس براى حمله به ايران نمى باشد. در هر صورت، اصل لشكركشى حدود سال 570 يا 571 ميلادى به مكه مسلم است و با احتمال قصد تجاوز و دست اندازى به مرزها و مناطق غربى امپراطورى ساسانى به عنوان هدف بعدى از پايگاه مكه نيز منافاتى ندارد.


براى تأييد اين ديدگاه، قراين و شواهد زيادى را مى توان آورد:


1. گذشتگان، حوادث بزرگ يا آن چه را در ديده آن ها بزرگ مى نموده است مبدأ يا مأخذى براى تاريخ مى گرفته اند، چون تاريخ اين حوادث به نسبت اهميتى كه دارد در ذهن مردم پايدار است. اين تاريخ تا حدى به روشنى حوادث مقارن يا وابسته بدان كمك مى كند.52 حادثه اى كه در سال لشكركشى ابرهه به مكه اتفاق افتاد به حدى عظيم و تأثيرگذار بود كه اهل مكه و بسيارى از اعراب آن را مبدأ تاريخ قراردادند53 آن چنان كه پس از آن مى گفتند فلان حادثه در سال فيل واقع شد و فلان حادثه دوسال قبل از س
ال فيل و فلان حادثه ده سال بعد از سال فيل واقع شده است.54 به قول ازرقى حتى اگر قرآن هم به آن نپرداخته بود دليل و بيان كافى در اخبار متواتر و اشعار بسيار زياد دوره جاهلى براى اين موضوع وجود داشت وگرنه عرب آن را مبدأ تاريخ قرار نمى داد.55 مبدأ قرار دادن عام الفيل حكايت از عظمت حادثه اى دارد كه در آن تاريخ براى مردم آن سرزمين اتفاق افتاده و در عمق ذهن و ضميرشان چنان تأثير گذاشته كه تاريخِ حوادث بعدى زندگى خود را با آن مى سنجيده اند. و چنين امرى به هيچ وجه نمى تواند ساختگى يا افسانه باشد يا بر حوادث منطقه حلبان و تربن در سال هاى خيلى دور، يعنى 547 ميلادى تطبيق شود يا همان قشون كشى فورى و نيمه تمام مورد اشاره مورخ بيزانسى محسوب شود.


2. به اعتقاد اكثر مورخان و عموم دانشمندان مسلمان، ابرهه در زمان عبد المطلب به مكه هجوم برد. اين لشكركشى تقريباً چهل سال قبل از بعثت پيامبر اسلام و در سال ولادت آن حضرت، موسوم به عام الفيل واقع شد.56 بسيارى از نويسندگان غربى هم اين را پذيرفته اند.57 و پشتوانه آن اخبار فراوانى است كه بيان مى دارد ولادت رسول خدا در عام الفيل بوده است.58 عام الفيل هم بنا بر نقل طبرى در چهل و دومين سال سلطنت كسرى انوشيروان59 يا چهلمين سال پادشاهى انوشيروان بنا بر نقل مسعودى بوده است.60 مبدأ و پادشاهى انوشيروان هم 531 ميلادى است، پس طبق اين دو نقل، عام الفيل 573 يا 571 ميلادى بوده است. مسعودى ورود اصحاب فيل را به مكه سال 216ميلادى از حجة الغدر و چهلمين سال پادشاهى انوشيروان ذكر كرده است. مبدأ واقعه غدر 256 سال پيش از بعثت است كه در اين صورت، هجوم اصحاب فيل به مكه سال 571 ميلادى خواهد بود.61 بعضى هم آن را از 34 سال تا 44 سال پس از پادشاهى انوشيروان نقل كرده اند.62 در هر صورت، اين مقدار مسلم است كه پيامبر اسلام در سالى متولد شده اند كه سپاه فيل به مكه هجوم آورده و عام الفيل هم حدوداً بين سال هاى 565 ـ 575 ميلادى بوده است كه به هيچ وجه با
سال مذكور در كتيبه دوم ابرهه يا تاريخ مورد اشاره پروكوپيوس قابل تطبيق نيست.


3. شاهد ديگرى كه بر تأييد ديدگاه دوم مى توان آورد، وجود تعدادى از باقى ماندگان حادثه از لشكرابرهه تا سال هاى ظهور اسلام و پيش ازهجرت پيامبر در مكه است. ازرقى مى نويسد كه اين افراد در مكّه بودند و براى مردم عملگى يا شبانى مى كردند63 و از عايشه نقل شده كه راهنما (قائد) و مهتر (سائس) فيل ابرهه را ديده است كه كور بودند و زمين گير، و از مردم غذا مى خواستند (گدايى مى كردند).64 و امثال اين روايات كم نيست.65


4. مؤيد ديگر براى اين ديدگاه، اشعارى است كه شعراى دوره جاهليت و مخضرمين و سپس بعضى شاعران اوايل دوره اسلام درباره ابرهه و حادثه فيل و لشكركشى حبشيان به مكه سروده و در آن، گوشه هايى از واقعه را به تصوير كشيده اند. شاعرانى، چون اميه بن ابى الصلت متوفاى 5 هجرى يا عبداللّه بن الزبعرى، عبداللّه بن قيس الرقيات، ابى صلت ابن ابى ربيعه الثقفى و طالب ابن ابى طالب بن عبدالمطلب، صيفى بن عامرابو قيس بن سلت،66 ابو طفيل الغنوى،67 مغيرة بن عبداللّه بن عمرو بن مخزوم،68 ابن اذينه الثقفى،69 فرزدق70 و ديگران كه اغلب متعلق به دوران جاهليت اند، همگى به گونه اى حادثه را به شعر كشيده اند. حتى وقتى زنباع بن روح قصد حمله به مكه را داشت عمربن خطاب در شعرى او را هجا گفت و ابرهه و سر نوشت او را در آن شعر متذكر شد و اين شعر ضرب المثل براى كسانى شد كه قصد تجاوز به بيت اللّه و سكان مكه را داشتند.71& lt;/P>

5. علاوه بر موارد ياد شده، در تاريخ اسامى تعدادى از شاهدان حادثه نيز ذكر شده كه بعضى در زمان نزول سوره فيل هنوز زنده بودند. از اشراف مكه علاوه بر عبدالمطلب، المطعم بن عدى و عمرو بن عائد بن عمران بن مخزوم، و مسعود بن عمرو الثقفى شاهد حادثه بودند.72هم چنين حاطب بن عبدالعزى، حكيم بن حزام، نوفل بن معاويه،73 ابوطالب بن عبدالمطلب، ابى قحافه و ابى بن خلف74 همگى در زمان حادثه در مكه حضور داشته و آن را به چشم خويش ديده اند.


6ـ دليل ديگرى كه مى توان بر مدعاى ياد شده، اقامه كرد اين است كه قرآن اين سوره را با تعبير«الم تر» آغاز مى كند. استفهام در آيه، استفهام تقريرى است و در جايى به كار مى رود كه مطلب موردِ استفهام نزد مخاطب، اثباتاً يا نفياً استقرار يافته و كاملاً معلوم و مسجّل باشد و با طرح سؤال از آن امر، او را به اقرار و اعتراف واداريم.75 حال با توجه به اين نكته، مراد از رؤيت در «الم تر» چه مشاهده حسى باشد و چه علم و يادآورى، طرح استفهام تقريرى درمورد چگونگى برخورد خداوند با اصحاب فيل به معناى آن است كه آگاهى رسول خدا و معاصران او از اين حادثه، امرى كاملاً ثابت، بلكه تا سر حد يقين بوده است، زيرا گروهى از آنان، شاهدان عينى ماجرا بوده و به چشم خود آن را بالعيان ديده بودند، هم چنان كه نسل بعد نيز عظمت و كيفيت و جزئيات آن را مو، به مو به تواتر از شاهدان اصلى شنيده بودند و هنوز آثار بقايايى از آن در محل حادثه يا مكه وجود داشت.76 پس مسئله نزد ايشان تا بدان حد مسلم و واقعى بود كه گويى همگى آن را به چشم خود مشاهده كرده اند.&l t;o:p>


اين سوره در اوايلِ ابلاغ رسالت پيامبر نازل شده است; در فضا و شرايطى كه او با انكار و طعن اكثريت مردم مكه، به ويژه اشراف و بزرگان كهن سال روبه رو بود، و اگر موضوع حمله اصحاب فيل و دفع كيد آنان، امرى غير واقعى يا براى آنان ناشناخته مى بود، زبان به اعتراض و تمسخر گشوده و آن را انكار مى كردند، اما در تاريخ چنين عكس العملى از مشركان مكه كه انگيزه معارضه جويى بسيار بالايى هم با قرآن و پيامبر داشتند، گزارش نشده است و احدى اصل واقعه را انكار نكرده است.77


7. يك شاهد ديگر بر اين مدعا زمان سقوط حبشى ها به دست ايرانيان و استقرار سيف بن ذى يزن بر حكومت يمن است. وقتى وهريز يمن را فتح كرد و سيف را برتخت پادشاهى نشاند، هيئت هايى از اطراف و اكناف براى تبريك و تهنيت نزد او آمدند كه از آن جمله وفد مكه به سرپرستى عبد المطلب بود. ابن عباس در روايتى ورود اين وفد را دو سال پس ازولادت رسول خدا(صلى الله عليه وآله) ذكر كرده است.78 با توجه به اين كه حمله وهريز به يمن پس از 570 ميلادى بوده است79 و در آن زمان رسول خدا در اوان طفوليت خود بوده، بنابراين، عام الفيل به طور مسلم حدود 570 ميلادى و بعد از آن بوده است و نمى تواند با تاريخ كتيبه، 547 ميلادى يكى باشد.


با اين همه ممكن است اين پرسش به جد رخ نمايد كه اگر حادثه اى با آن عظمت و شگفتى در مكه به وقوع پيوسته و مبدأ جديد تاريخ تحولات مردم آن سامان شده و در معادلات سياسى آن روز دنيا اهميت خاصى داشته، چرا در اسناد تاريخى مدون آن زمان نمى توان چيزى در اين باره يافت و تنها در روايات شفاهى يا اشعار برخى شاعران عهد جاهلى كه همه در زمان هاى متأخّر از حادثه تدوين يافته از آن ياد شده است؟


پاسخ اين سؤال را بايد در وضع، نوع نگاه و طرز تلقى كسانى جستوجو كرد كه مى توانستند تدوين گر اين رخداد مهم باشند. اما سركرده سپاه مهاجم كه دو كتيبه از سابقه زمام دارى خود سال ها پيش از حادثه رقم زده بود، در اين ماجرا چنان سرنوشتى يافت و كارش چنان پايانى گرفت كه ديگر اثرى از او به جاى نماند كه سند و مدركى براى ما به جا گذارد. اين سرانجام از نظر وقايع نگاران كليسايى نيز خوشايند نبود كه بازگو شود. از سوى قدرت بزرگ روم نيز پايانى بود كه بهتر آن كه ناديده گرفته شود. مورخان رومى و يونانى و حبشى نيز يا باخبر نشدند و يا همان بهتر ديدند كه نديده بگيرند. با تأسف، بازتاب واقعه نزد قدرت بزرگ ديگر آن روز هم وضعى بهتر پيدا نكرد. اين حادثه بزرگ چنان كه عظيم و سترگ بود در ديده فاتحان جديد يمن نيز نيامد، و از عظمتش غافل ماندند و خبرى كه رسيده بود آن چنان كه بايد بازگو نشد.80


اسباب و انگيزه هاى حمله
به مكه


 چنان كه گذشت از نظر تاريخى وقوع لشكركشى ابرهه به مكه امرى مسلم است. شهر مكه در آن هنگام مركز دينى مردم عرب و مورد توجه همه اقوام و قبايل آن سامان بود. در همان سال ها و زمان ها نيز ابرهه حبشى در آن حدود مى زيست و بخشى از كارهايش در كتيبه ها ثبت است، زياده طلبى و كامجويى هاى ابرهه و جسارت هايش هم كه زبان زد تاريخ است، روايات اسلامى هم جزئيات حادثه را كه قابل تطبيق با وضع زمان و مكان است، بيان كرده اند81 اما سؤال اين است كه سبب لشكركشى ابرهه به مكه چه بود؟ او با چه انگيزه اى سپاهى مجهز بياراست و آهنگ هجوم به شهر و بناى مقدسى نمود كه تا آن روز از تيررس هجمه هاى نظامى حبشه و روم و ايران دور مانده بود؟


اسباب و انگيزه هاى گوناگونى براى اين اقدام متهورانه و بد فرجام از سوى تحليل گران تاريخ عربِ دوره جاهلى ذكر شده كه در خور تأمل و بررسى است.


انگيزه مذهبى


 در غالب رواياتى كه ماجراى اين حمله و اسباب آن گزارش شده، از برپايى كليسايى با شكوه در صنعاء به نام قُلَّيس82 در زمان حاكميت ابرهه ياد مى شود كه به دستور و زير نظر او بنا نهاده شد; معبدى با عظمت كه به عنوان نماد آيين مسيحى و مظهر نشر و ترويج آن در عربستان جنوبى شناخته مى شد. اين كليسا ظاهراً به قصد تثبيت پايه هاى مسيحيت در خطه جنوبى شبه جزيره بر پا شد، اما به زودى در تقابل با كعبه مركز دينى مقدس ديرينه عرب در قسمت مركزى جزيره قرار گرفت. بنا به برخى اخبار، ابرهه اعراب نواحى جنوب و مركزى جزيره را از حج به سوى مكه منع كرده، به آيين مسيحى و زيارت قُلّيس وعبادت در آن فرا خواند.83 محيط و بستر دينى ايجاد شده در يمن و علايق مذهبى شخص ابرهه به آيين مسيحى و انگيزه او براى گسترش آن تا حد زيادى اين مطلب را تأييد مى كند. قزماى سياح84 اوضاع دينى يمن را حدود سال 535 ميلادى (اندكى پس از استقرار ابرهه) گزارش كرده است. او از تعداد زياد كليساها و كثرت اسقف ها و مبلغان مسيحى و ترويج مسيحيت در بين حميريان و نبط و بنى جرم و كليساهاى نجران و صنعاء و ظفار كه حبشى ها بنا كرده بودند، و حضور اسقف جرجنسيوس، مشاور و معاون نجاشى وصاحب كتاب شرايع حميريان براى اشراف بر كار كليساها، سخن به ميان آورده است.85 از سوى ديگر، ابرهه بر حسب شواهد تاريخى و اشارات كتيبه ها و روايات، در كار دينش، سخت گير و سخت كوش بود و براى خود در نشر و تبليغ دين مسيحى مأموريتى قائل بود. او مسيحى به ظاهر متدين و متعصبى بود كه درست در جهت سياست روم و حبشه، گسترش و پيشرفت مسيحيت را سرلوحه برنامه خود ساخته بود و هر مانعى را در اين راه سركوب مى كرد تا مردم يمن و ساير نقاط عرب آن زمان همه مسيحى شوند. درست در همين جهت اگر مكه به تصرف او در مى آمد و كعبه ويران مى شد مسئله مهمى در تاريخ عرب از نظر آنان حل شده بود.86 واقع بينى و جاه طلبى او هم همين را اقتضا داشته است.


سياست حبشه و روم نيز هم سو، بلكه محرّك و مشوّق چنين انگيزه اى مى توانست باشد، چرا كه اگر تمام مناطق عربى و شبه جزيره تحت سيطره مسيحيت در مى آمد منافع همگى در طرد و دور نگه داشتن نفوذ حكومت ايران بر بلاد عرب تأمين مى شد.87 بنابراين، درهم شكستن مركزيت دينى مكه و سلب اعتبار آن به منظور جلب و جذب مردم جزيره به قُلَّيس مى توانست به اندازه لازم انگيزه و عزم تصرف اين شهر و تخريب كعبه را در ذهن و انديشه حاكم متعصب و جاه طلب يمن به خلجان اندازد.


اما نسبت دادن منشأ اين تصميم بزرگ و پر خطر به عواملى چون آلوده ساختن قُلَّيس از سوى فردى از تيره بنى فقيم88 يا وقوع آتش سوزى در آن به عمد يا از روى بى احتياطى گروهى از قريش و اهالى مكه،89 يا كشته شدن محمد بن خزاعى فرستاده ابرهه براى تبليغ مسيحيت و دعوت قبايل عرب به حج قُلّيس توسط فردى از قبيله هذيل90 و امثال آن، حتى اگر به لحاظ تاريخى اين امور خود حقيقت داشته باشند، هيچ گاه براى توجيه چنين اقدام خطيرى از ناحيه ابرهه كافى نمى باشند. لذا جواد على نيز با تأكيد بر كم اهميتى اين گونه عوامل مى نويسد: قصه آلوده ساختن قليس خواه حقيقت باشد يا اسطوره و افسانه، در هر صورت معقول نيست كه عامل اصلى و مستقيمِ بر انگيخته شدن ابرهه براى لشكركشى به مكه قلمداد شود، بلكه بايد سبب و عاملى مهم تر و بالاتر از اين موضوع در كار بوده، آن چنان كه با فتح مكه راهى در پيش روى ابرهه باز كند كه ارزشش بسى والاتر از تخريب كعبه باشد; راهى كه برقرارى ارتباط يمن را با شام موجب شود تا مناطق عربى غرب و جنوب، همه تحت حكمرانى دولتى مسيحى قرار گيرند و از اين ره گذر، روم و حبشه كه داراى ديانت مسيحى اند، گرچه با دو گرايش مذهبى، منفع
ت ببرند.91


اهتمام ابرهه به نشر مسيحت را در مأموريتى كه به محمد بن خزاعى براى گردش در بلاد عرب و خواندن مردم به زيارت قليس، داده بود، با فرض صحت روايت آن، نيز مى توان به خوبى مشاهده كرد.


انگيزه اقتصادى


 صرف نظر از انگيزه مذهبى كه در تحريك ابرهه براى هجمه آوردن به مكه نقش اساسى داشت از عوامل ديگرى نيز مى توان در شكل گيرى اين تصميم ياد كرد. به اعقتاد بعضى پژوهشگران، موقعيت اقتصادى و بازرگانى مكه ابرهه را براى چنان كارى برانگيخت. آن چه سبب شد كه ابرهه در صدد انهدام كعبه برآيد علت اقتصادى و بازرگانى داشت. او تصميم گرفت براى انتقال مركز تجارت بين المللى از مكه به شهر صنعاء واقع در جنوب عربستان، كعبه اى اما به شكل كليسا (زيرا عيسوى بود) در صنعاء بسازد. آن كعبه ساخته شد و تاريخ نام معمار و چند تن از بناها و سنگ تراشان آن را ضبط كرده است، ولى بعد از آن كه كعبه ابرهه به شكل كليسا بنا گرديد، مركز بازرگانى بين المللى از مكه به جنوب منتقل نشد، لذا ابرهه تصميم گرفت كه كعبه را در شهر مكه ويران كند تا
مركز تجارت بين الملل به صنعاء منتقل شود. پس اقدام ابرهه براى ويران كردن كعبه، علت اقتصادى داشته نه مذهبى يا لااقل علت اصلى اقدام او يك منظور اقتصادى بوده است.92


موقعيت اقتصادى مكه 


شهر مكه از ديرباز بار اندازى تجارى براى قافله هايى بود كه از يمن به سوى شام يا بالعكس در حركت بودند. اين شهردر مسير و ميانه جاده بسيار مهم بازرگانى يمن ـ شام، يعنى اصلى ترين مسير بازرگانى منطقه كه بيشترين كالاهاى مصرفى بازارهاى منطقه از آن عبور مى كرد، قرار داشت و با شبكه اى از بازارها و لنگرگاه هاى بازرگانى در ارتباط بود و از اين رو، اهميت و شهرت ويژه اى يافته بود.93 در اوايل قرن ششم، مكه به مركز تجارى و مالى مهمى تبديل شد كه در روابط تجارى و داد و ستد كشورها و بلاد منطقه، نقشى اساسى ايفا مى كرد، به گونه اى كه زمام بازرگانى سرزمين هاى عربى را در دست داشت. در اين شهر و اطرافش بزرگ ترين بازارهاى داد و ستد و كانون هاى شعر و ادب در موسم حج بر پا مى شد و قافله هاى تجارى آن تا اطراف شبه جزيره و خارج از آن در فعاليت و رفت و آمد بودند.94 اين موقعيت خطير، هم به لحاظ وجود كعبه كه به دست حضرت ابراهيم و اسماعيل بنا شده بود و قداستى ويژه نزد مردمان آن سرزمين داشت، و هم به جهت نقش راهبردى مكه در ارتباطات مو
اصلاتى و پيوند تجارى بين شمال و جنوب بود. ايجاد جاده اى بازرگانى در اين منطقه به چند قرن قبل از ميلاد بر مى گشت. چه، دولت سبأ در يمن (750 ـ 115 قبل از ميلاد) ناچار از ايجاد راهى خشكى بين يمن و شام در حوالى ساحل غربى جزيره شد كه از مكه و بتراء عبور مى كرد و از آن جا به مصر و شام و بين النهرين و يمامه انشعاب مى يافت.95


بنابراين، دست يابى و تسلط بر اين شهر به لحاظ اقتصادى اهميت زيادى داشت و مى توانست در وضع تجارى مناطق شمال و جنوب جزيره بسيار تأثيرگذار باشد. ممكن است فكردست يابى به عايدات عظيم اقتصادىِ حاصل از كنترل وضع بازرگانى و بازارهاى مناطق مرتبط به اين مسيرِ مواصلاتى مهم، ابرهه را براى حمله و لشكرشى به مكه مصمم كرده باشد.


ارزيابى 


اما به نظر مى رسد كه موقعيت مهم اقتصادى ـ تجارى مكه نمى توانست علت اصلى و هدف
اول لشكركشى ابرهه به اين شهر باشد، زيرا اگر اين موقعيت به لحاظ واقع شدن مكه در مسير شاه راه تجارى جنوب به شمال شبه جزيره و تأثيرگذارى جدى آن بر بازارهاى منطقه بوده باشد، مسلماً تسلط بر چنين نقطه مهمى از سوى هر قدرت سياسى مى توانست منافع اقتصادى زيادى را براى او رقم بزند، اما اين موقعيت خاص كه تابع وضع اقليمى و شرايط جغرافيايى ويژه اى است، قابل انتقال به مكان ديگر، از جمله صنعاء نبود. در اين گونه موارد معمولاً نيروهاى مهاجم پس از اشغالِ منطقه مورد نظر، منافع آن را در راستاى اهداف و سياست هاى خود مصادره مى كنند، اما اصل مزيت يا موقعيت اقتصادى آن را سلب نمى كنند. بنابراين اگر انگيزه اول ابرهه اقتصادى بود، پس چرا قصد ويران سازى كعبه را نموده بود؟و اگر كعبه در شهرت، اعتبار و مركزيت تجارى مكه نقش اساسى داشته باشد، آيا هنوز مى توانستيم حمله يك سياست مدار كاركشته و متعصب حبشى را به اين شهر براى تخريب كعبه، به دلايل صرفاً اقتصادى يا در درجه اول اقتصادى تحليل و تعليل نماييم؟ وآيا ابرهه از اهميت كعبه در ايجاد آن شرايط و موقعيت براى مكه غافل بود و نمى دانست كه قداست و مكانت دينى كعبه با موقعيت تجارى و اقتصادى مكه پيوندى ناگسستنى دارد؟ اين مشكلات دست كم راه را بر منحصر كردن انگيزه حمله در اسباب و علل صرفاً اقتصادى مى بندد يا استيلاءجويى اقتصادى را در رتبه اى متأخّر از بعضى علل ديگر قرار مى دهد.


انگيزه سياسى 


مكه و نواحى داخلى عربستان حدود سال 570 ميلادى (زمان حمله ابرهه) برخلاف ساير قسمت هاى شبه جزيره، خارج از دست رس و نفوذ بيگانگان بود و استقلال خودش را حفظ كرده بود، اما نواحى شمالى عربستان و نيز سوريه و فلسطين و مصر تحت سلطه امپراطورى روم بود. سواحل خليج فارس و بين النهرين و قسمت هاى جنوبى شبه جزيره مقهور حكومت پادشاهان ايران بود و قسمتى از سواحل درياى سرخ تا جنوب مكه مطيع پادشاهان مسيحى حبشه بود.96


به اعتقاد جواد على عامل اصلى حمله به مكه هر چه باشد با سياست و اهداف سياسى پيوند دارد، زيرا اين لشكركشى از نوع نقشه هاى بزرگ سياسى و جهانى آن روز بود كه آن را پيش تر، قديم ترين سياست مداران عالم براى سيطره بر راه هاى مواصلاتى، آب هاى گرم و اراضى حاصل خيز داراى محصولات استراتژيك، پيشنهاد كرده بودند.97 شايد دولت روم محرّك ابرهه براى هجوم به مكه و غير آن بود تا مناطق عربى غربى تماماً در سيطره مسيحيت قرار گيرد، و از اين طريق، منافع روم در دور نگه داشتن حاكميت نفوذ ايران بر بلاد عرب، تأمين شود. روميان بارها در جهت قانع ساختن حبشى ها در اجراى اين طرح و شركت آنان در جنگ عليه ايران تلاش كرده بودند. اينان همان كسانى بودند كه حبشه را تحريك و تشويق به فتح يمن كرده و با كشتى ها و كمك هاى مالى خود آنان را پشتيبانى نمودند و فرستاده اى به نام جوليانوس را در ايام قيصر يوستى نين براى متقاعد ساختن نجاشى و سميفع اشوع به سوى آن دو گسيل داشتند تا نظر آنان را به دليل داشتن اشتراكات و ارتباطات دينى، براى هم پيمانى با روم و تشكيل جبهه اى واحد و همكارى هنگام اعلام جنگ بر ضد ايران، جلب نمايند.98


برخى ديگر از محققان نيز در گفتارى مشابه، بر انگيزه اى چند وجهى تأكيد كرده. بر اين اساس قصد فتح مكه هر چند انگيزه مذهبى نيز داشته، ولى در اساس بيشتر به رابطه يمن با شمال مربوط مى شد تا تمام سرزمين عرب زير نفوذ مسيحيت و به دنبال آن، تحت سيطره و حكومت سياسى روم قرار گيرد. تحقق اين هدف، پيروزى سياسى ـ اقتصادى مهمى بود كه اگر چنين مى شد روم از پرداخت عوارض سنگينى كه ساسانيان مى گرفتند رها مى شد، كالاى سيلان و هند بدون واسطه بدان ها مى رسيد، كشتى هاى رومى به آسانى و آسودگى خاطر، سراسر درياهاى عربى را تا سيلان و هند و دورتر مى پيمودند و مهم تر از اين ها قدرت رقيب در شرق، سخت به مخاطره افتاده و آسيب پذير مى شد.99


و به قول نولدكه طرح و نقشه اى كه ابرهه براى استيلاى بر مكه در سر داشت و به سرعت با ناكامى رو به رو شد، تداعى كننده ناكامى آليوس گاليوس100 در اجراى نقشه اش بود. طرحى كه ابرهه در سر داشت بسيار خطير و مهم بود كه اگر تحقق يافته بود امپراطورى روم را به سرزمين هم پيمانان و دوستان حبشى اش در يمن متصل مى كرد و رؤياى اسكندر و آگوست و همه كسانى كه پس از آن دو، انديشه سيطره بر بخش بزرگى از جهان را در سر مى پروراندند، به حقيقت مى پيوست و بى شك وضع سياسى شبه جزيره دگرگون مى شد.101


به نظر مى رسد نتوان براى اين لشكركشى پرطمطراق، انگيزه واحدى را تعيين كرد، اين حركت گسترده اهدافى چند سويه را در امتداد هم تعقيب مى كرد: هم مذهبى، هم اقتصادى و هم سياسى كه بر اساس نقشه اى به ظاهرسنجيده طراحى شده بود. جوانب اين طرح به گونه خاصى در ارتباط با يكديگر ديده شده بود; نه مى توان گفت صرفا منافع اقتصادى مد نظر ابرهه بود، و نه مى توان هدفش را در سلطه سياسى بر تمام عرب منحصر نمود، و نه مى توان اهداف ياد شده را از مقاصد دينى او جدا كرد. به يك معنا در طرح او هيچ يك از اين جوانب سه گانه مغفول واقع نشده بود; نقشه و طرحى كه شايد با تصرف مكه و تخريب كعبه آغاز مى شد و در مرحله بعد با تسلط بر جاده تجارى يمن ـ شام و بازارهاى مرتبط با آن و سپس انتقال مركزيت دينى شبه جزيره به صنعاء ادامه مى يافت و در نهايت با دست اندازى به سرزمين حيره و متصرفات دولت ساسانى در بين النهرين و پيوستن به مرزهاى روم پايان مى گرفت. اگر اين نقشه، پياده مى شد هر سه هدف مذهبى، اقتصادى و سياسى را باهم تأمين مى كرد. اما در اين ميان، انگيزه دينى خود او، و اقدامى كه چنان انگيزه اى را مى توانست محقق كند، اهميت و حساب ويژه اى داشت.


چنين به نظر مى رسد كه نقطه اصلى و عنصر كانونى درتصميم گيرى ابرهه براى يورش به سمت مكه، انگيزه مذهبى بوده و انگيزه هاى ديگر، تابع يا فرعِ بر آن بوده اند، چرا كه اگر او مى توانست به هر نحو مردم مناطق مركزى و شمالى شبه جزيره را با مركزيت مكه كه از سلطه دولت هاى ديگر آزاد بودند، از نظر عقيده و دين با خو د همراه و هم كيش كند، به آسانى مى توانست بر شريان اقتصادى منطقه هم دست يابد و اراده سياسى دولت صنعاء را هم بر تمامى ساكنان شبه جزيره تحميل نمايد، مرزهاى امپراطورى ساسانى را تهديد كند و تا سرحدات روم هم به پيش رود. چون در شكل طبيعى قضيه، تنها با فرض گسترش مسيحيت و تحوّل دينى مردم و قبايل منطقه، آن اهداف سياسى و اقتصادى با كمترين هزينه و ضريب بالا
ى موفقيت، بر آوردنى بود، ولى اگر تغيير مذهبى اساس قرار نمى گرفت، معلوم نبود كه اين لشكركشى چه دست آورد سياسى يا اقتصادى مهمى را رقم زند، كمترين پيامدهايش هم احتمالا مقاومت و ستيز قبايل با مهاجمان و انتظار ناامنى دائم در آن مناطق بود. اين بود كه تهاجم به مركزى كه كانون اتصال روحى و نماد پيوستگى قومى عرب در شبه جزيره بود; يعنى كعبه، در مرحله اول واساسى اين طرح قرار گرفت تا با درهم شكستن آن، نظام فكرى و رشته پيوستگى روحى قبايل مختلف ازهم گيسخته شود و به دنبال ايجاد خلأ معنوى و بحران عقيدتى، آيين مسحيت بر آنان عرضه و تحميل شود و در پس آن، اهداف ديگر دنبال شود. بنابراين، انگيزه دينى، نقش محورى و اساسى را در اين حمله حايز بود و دركنار آن، ساير انگيزه ها آنقدر كليدى يا مهم نبودند كه بتوانند خطرپذيرى چنين تصميم گستاخانه اى را براى ابرهه موجّه كنند، و به دليل همين ايده ويران گر بود كه به سرنوشتى آن چنان دهشتناك گرفتار آمدند. به قول نولدكه چيزى اتفاق افتاد كه در حساب نيامده بود و مكه اى كه ابرهه قصد ويرانى اش را داشت، دودمان پادشاهى او و جانشينانش را در يمن بر باد داد; نه تنها آنان، كه امپراطورى بيزانس را در بلاد شام، و پادشاهى ساسانى را در عراق و هر جاى ديگر درهم كوبيد.102


ادامه دارد…


http://shafaqna.com

به این مطلب امتیاز دهید:
اشتراک گذاری در telegram
اشتراک گذاری در whatsapp
اشتراک گذاری در facebook
اشتراک گذاری در email

فرصت ویژه برای علاقه مندان به نویسندگی

شما می توانید مقالات خود را با نام خود در وب سایت موسسه منتشر نمائید. برای شروع کلیک نمائید.

نویسنده مقاله باشید