عرفان اسلامى جلد دهم، نوشته استاد حسین انصاریان
امام صادق عليه السلام در اين باب به يكى از مسائل مهّم كه گاهى خير دنيا و آخرت انسان در آن است يعنى مسئله مشورت با صاحبان صلاحيت اشاره مىفرمايند.
امام عليه السلام بيان مىدارند:
در امورى كه اقتضاى دين و امر آخرت است، با كسى كه داراى پنج خصلت است مشورت كن:
1- از عقل و انديشه پاك و روشنى برخوردار باشد.
2- داراى علم و دانش باشد.
3- از عرصه با عظمت تجربه
در تمام امور برخوردار باشد.
4- در او روح نصيحت و خيرخواهى و راهنمايى به حق قوت داشته باشد.
5- از محرمات و منهيّات در پرهيز بوده و صاحب تقوا و خويشتندارى باشد.
اگر انديشه و عقل انسان بر همه امور و حقايقِ لازم و به خصوص عواقب كارها و برنامهها احاطه كامل داشت، نياز به مشورت نبود، ولى سازمان و ساختمان عقل به گونهاى نيست كه بتواند عاقبت واقعى هر برنامه و كارى را درك كند، نورافكن عقل قوى نيست و محدوده درك و فهم و بينش انسان بسيار كم است.
انسان اگر بخواهد با تكيه بر عقل تنهاى خود به هر امرى وارد گردد به هر كارى دست بزند، بدون شك ضرر و خسارت انسان بيش از منفعت او خواهد بود.
تاريخ بشر روشنتر از آفتاب نشان مىدهد كه حركت در مسير زندگى به همراهى عقل تنها خسارتهاى غير قابل جبران نصيب انسان كرده است.
قسمت عمدهاى از بدبختىها و تيرهروزىهاى بشر در طول تاريخ معلول همين داستان است.
آنان كه از كمكگيرى از عقول بالاتر و انديشههاى الهى و تفكرات خدايى و به خصوص از كمكگيرى از عقول سفيران حق و امامان معصوم عليهم السلام تكبر كردند به چاه مذلّت و هلاكت افتادند.
تشكيل سمينارها، كنفرانسها، مجالس قانونگذارى، مجالس مشورتى، همه و همه دليل قاطع و برهان ساطعى بر اين حقيقت است كه عقل و علم انسان به هر درجهاى كه باشد باز نياز به مشورت دارد.
آيات و روايات بسيار مهم اسلامى هم اين معنا را تصديق مىكنند و انسان را به مشورت با عقول عاليه در امر دين و دنيا و امروز و فردا توجه مىدهند.
حضرت موسى بن جعفر عليه السلام به هشام فرمودند:
يا هِشْامُ! انَّ لِلّهِ عَلَى النّاسِ حُجَّتَيْنِ: حُجَّةٌ ظاهِرَةٌ وَحُجَّةٌ باطِنَةٌ فَامَّا الظّاهِرَةٌ فَالرُّسُلُ وَالْانْبِياءُ وَالْائِمَّةُ عليهم السلام وَأمَّا الْباطِنَةُ فَالْعُقُولُ «1».
اى هشام! به حقيقت كه خداوند بر مردم دو حجّت دارد، حجت عيان و حجّت نهان، حجت آشكار رسولان و پيامبران و امامانند و حجت درونى و نهان عقل است.
مىتوان از اين روايت بدينگونه استفاده كرد كه اگر در انسان عقل نباشد راه استفاده او از انبيا و امامان عليهم السلام مسدود است، اگر انسان بىرابطه با انبيا و امامان عليهم السلام زندگى كند از خسارت و ضرر مصون نخواهد بود؛ زيرا عقل تنها نمىتواند در همه شؤون راهنماى انسان باشد، نياز عقل به عقول عاليه يك نياز طبيعى و ضرورى است و بر انسان است كه از كمكگيرى از عقول الهيه تكبر نكند.
توجه به اين نكته لازم است كه انسان اگر طالب خير و سعادت در امور دين و دنيا و آخرت است بايد در درجه اوّل از كتاب خدا و درجه بعد از انبيا و به خصوص خاتم رسولان و آن گاه از ائمه طاهرين عليهم السلام و سپس از آنان كه از عقل بيدار و علم و تجربه و تقوا و روح نصيحت برخوردارند مشورت كند كه سير اين مسير آدمى را به مقام قرب و عرصه ملكوت و رضايت حق و بهشت برين رهنمون مىگردد.
مشورت با خدا به اين است كه به كتاب حق، علم و معرفت پيدا كند و از آيات قرآن براى زندگى دستور بگيرد.
مشورت با انبيا و ائمه عليهم السلام به اين است كه به روايات صحيحه مراجعه كند و راه خود را بر اساس دستورهاى آن بزرگواران تنظيم نمايد.
مشورت با صاحبان اوصاف پنجگانه به اين است كه امر خود را با آنان در ميان بگذارد و از آنان بخواهد كه وى را راهنمايى كنند.
اگر كسى عارف به قرآن و روايات نيست، براى بهرهگيرى از آيات و روايات لازم است دست در دست عالم ربّانى گذاشته و از دانش او نسبت به آيات و روايات بهره بگيرد.
در هر صورت راه خير و سعادت در تمام شؤون زندگى به روى هر كس كه عاشق خير و سعادت است باز است و ديدن ضربه و خسارت معلول تنها سفر كردن در جاده زندگى است.
اگر انسان همراه با كتاب خدا و دستورهاى انبيا و ائمه عليهم السلام و محصول عقل عاقلان حقيقى، طى راه كند بدون شك به سعادت ابدى خواهد رسيد.
در جهان محرم رازى نبود الا دوست |
|
غصّه با يار توان گفت و غم دل با دوست |
تا من بىسر و پا گرد جهان مىگردم |
|
به مقامى نرسيدم كه نبود آنجا دوست |
جاى ما در دل صاحب نظران كى باشد |
|
به عنايت نظرى گر نكند با ما دوست |
گر دل ما قدمى پيش نهد از سر صدق |
|
نيم گامى نبود فاصله از ما تا دوست |
منم امروز در آتش زغم و درد فراق |
|
با من سوخته تا خود چه كند فردا دوست |
دولت اين است كه در كُنج دل تنگ عماد |
|
هيچ كس رخت اقامت ننهد الّا دوست |
|
|
|
قرآن و مشورت
قبل از قرآن مجيد مسئله مشورت در بين مردم اهميتى نداشت، هر كس به هر برنامهاى علاقه داشت به دنبال آن علاقه حركت مىكرد، بدون اين كه بتواند نفع و ضرر مورد علاقهاش را بسنجد.
قرآن مجيد اين مسئله مهم را در ميان مردم زنده كرد و مسلمانان را به اين امر مهمّترغيب و تشويق نمود.
[فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ كُنْ
تَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَ شاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ فَإِذا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلِينَ] «2».
[اى پيامبر!] پس به مهر و رحمتى از سوى خدا با آنان نرم خوى شدى، و اگر درشت خوى و سخت دل بودى از پيرامونت پراكنده مىشدند؛ بنابراين از آنان گذشت كن، و براى آنان آمرزش بخواه، و در كارها با آنان مشورت كن، و چون تصميم گرفتى بر خدا توكل كن؛ زيرا خدا توكل كنندگان را دوست دارد.
[وَ الَّذِينَ اسْتَجابُوا لِرَبِّهِمْ وَ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ أَمْرُهُمْ شُورى بَيْنَهُمْ وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُونَ] «3».
و آنان كه دعوت پروردگارشان را اجابت كردند و نماز را برپا داشتند و كارشان در ميان خودشان بر پايه مشورت است و از آنچه روزى آنان كردهايم، انفاق مىكنند.
بعد از اين آيات بود كه مسئله مشورت در بين مردم مسلمان زنده شد و آنان كه بر اين امر مهم تكيه كردند. كمتر دچار خسارت و ضرر شدند.
روايات و مشورت
قالَ عَلىٌّ عليه السلام: بَعَثَنى رَسُولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله عَلَى الْيَمَنِ فَقالَ وَهُوَ يُوصينى: يا عَلِىُّ ما حارَ مَنِ اسْتَخارَ وَلا نَدِمَ مَنْ اسْتَشارَ «4».
على عليه السلام مىفرمايد: رسول خدا مرا به يمن فرستاد و به عنوان وصيّت به من فرمود: آن كس كه طلب خير كند سرگردان نمىشود و هر كس مشورت كند پشيمان نمىشود.
وَقالَ عليه السلام: مَنْ شاوَرَ ذَوِى الْعُقُولِ اسْتَضاءَ بِانْوارِ الْعُقُولِ «5».
و نيز آن حضرت فرمود: هر كس با صاحبان عقل و بينش مشورت كند، از روشنايىهاى عقول بهره مىگيرد.
وَقالَ عليه السلام: الْمُسْتَشيرُ عَلى طَرَفِ النَّجاحِ «6».
و آن جناب فرمود: مشورت كننده در جهت رستگارى است.
وَقالَ عليه السلام: الْاسْتِشارَةُ عَيْنُ الْهِدايَةِ وَقَدْ خاطَ
رَ مَنِ اسْتَغْنى بِرَأْيِهِ «7».
و آن حضرت فرمود: مشورت كردن عين هدايت است و هر كس مستقل به رأى باشد خود را به خطر انداخته است.
وَقالَ رَسُولُ اللَّه صلى الله عليه و آله: مَامِنْ رَجُلٍ يُشاوِرُ احَداً الّا هُدِىَ الَى الرُّشْدِ «8».
رسول اكرم صلى الله عليه و آله فرمود: مرد با كسى مشورت نمىكند، مگر اين كه به رشد و عاقبت نيكو مىرسد.
قالَ عَلىّ عليه السلام: حَقٌّ عَلَى الْعاقِلِ أنْ يُضيفَ الى رَأيِهِ رَأىَ الْعُقَلاءِ وَيَضُمَّ الى عِلْمِهِ عُلُومَ الْحُكَماءِ «9».
انصاف اين است كه عاقل راى عقلا را به رأى خود اضافه كند و علوم حكما را به علمش بيفزايد.
پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله به على عليه السلام فرمود:
با ترسو مشورت مكن كه راه خروج از مشكل را بر تو تنگ مىكند با بخيل مشورت منما كه تو را از رسيدن به هدف باز مىدارد، با حريص مشورت مكن كه شرّ و بدى را در برابرت جلوه مىدهد «10».
على عليه السلام مىفرمايد:
با دروغگو مشورت مكن كه او مانند سراب است دور را نزديك و نزديك را دور مىنماياند «11».
و نيز آن حضرت فرمود:
با آنان كه خدا ترسند مشورت كن تا به رشد برسى «12».
رسول اسلام صلى الله عليه و آله مىفرمايند:
مشورت با عاقل ناصح، رشد و بركت و توفيق الهى است، چون عاقل ناصح راهنمايى كرد، مخالفت مكن كه در آن مخالفت رنج و سختى خواهد بود «13».
حضرت زين العابدين عليه السلام مىفرمايد:
مشورت كننده را راهنمايى كن كه اين امر اداى حق نعمت است «14».
امام صادق عليه السلام مىفرمايد:
اگر قاتل على مرا بر چيزى امين بخواهد، يا از من طلب نصيحت كند، يا مرا طرف مشورت خود قرار دهد و من در مقابل خواستههايش اراده قبول داشته باشم حق امانت را نسبت به او مراعات مىكنم «15».
على عليه السلام مىفرمايد:
هر كس در مشورت نسبت به مسلمانان حيله كند از او بيزارم «16».
و نيز مىفرمايد:
زشتترين امور و بدترين شرور، خيانت به مشورتكننده در امر مشورت است كه باعث عذاب سخت الهى خواهد بود «17».
[وَما كانَ مِنْ امُورِ الدُّنْيا الَّتى هِىَ غَيْرُ عائِدَةٍ الىَ الدّينِ فَارْفَضْها وَلا تَتَفَكَّرْ فيها فَانّكَ اذا فَعَلْتَ ذلِكَ اصَبْتَ بَرَكَةَ الْعَيْشِ وَحَلاوَةَ الطّاعَةِ]
مشورت در امور دنيايى
امام صادق عليه السلام مىفرمايد:
اگر در كارى كه مربوط به دنياست و در نتيجه و عاقبت آن در ترديدى، از آن بگذر و فكرت را نسبت به آن مشغول مكن كه در گذشت تو از آن برنامه، بركت زندگى و شيرينى طاعت حضرت حق است.
شما تاريخ را ملاحظه كنيد و ببينيد در مسئله مشورت در امور مربوط به وضع دنيايى آن هم دنيايى كه به قيمت از دست رفتن آخرت بود، معاويه در مشورتهايش با عمرو عاص خائن و زبير در مشورتهايش با فرزندش عبداللّه و عمر سعد در مشورتش با يكى از فرزندانش به كجا كشيده شدند.
معاويه از پس آن مشورتها با عمرو عاص از نظر كردار و رفتار روى تاريخ را سياه كرد. در اين زمينه به اثر جاودانى «الغدير» و تمام نوشتههاى پر قيمت علامه عسكرى مراجعه كنيد.
زبير در پس مشورت با فرزندش عبداللّه دچار جنگ جمل و هلاكت ابدى خود و بسيارى از مردم بصره شد.
عمر سعد مرتكب جنايتى گشت كه تاريخ بشر نظير آن را به ياد ندارد، فاجعه عظيم كربلا با هيچ ترازويى و ميزانى قابل سنجش نيست، بشر در آن فاجعه انواع شرور و جنايات را از خود بروز داد و كمال بىرحمى را در اي
ن صحنه از خود به يادگار گذاشت.
[وَفِى الْمَشْوَرَةِ اكْتِسابُ الْعِلْمِ، وَالْعاقِلُ مَنْ يَسْتَفيدُ مِنْها عِلْماً جَديداً وَيَسْتَدِلُّ بِهِ عَلَى الْمَحْصُولِ مِنَ الْمُرادِ. وَمَثَلُ الْمَشْوَرَةِ مَعَ اهْلِها مَثَلُ التَّفَكُّرِ فى خَلْقِ السَّماواتِ وَالْارْضِ وَفَنائِهِما وَهُما غَنِيّانِ عَنِ الْعَمَدِ لِانَّهُ كُلَّما تَفَكَّرَ فيها غاصَ فى بُحُورِ نُورِ الْمَعْرِفَةِ وَازْدادَ بِهِما اعْتِباراً وَيَقيناً]
نتيجه مشورت&l t;/SPAN>
و در مشورت با اهل ايمان و آنان كه از نور تقوا برخوردارند، كسب دانش است و عاقل و انديشمند كسى است كه از طريق مشورت به علم جديد دست پيدا كند و از آن علم به مقصد و مقصود خود راه يابد.
مشورت كردن با مردم دانا و افراد بينا مانند انديشه در آفرينش آسمانها و زمين و پايان يافتن روزگار آنهاست كه بدون ستون در اين فضاى لايتناهى به دنبال امر حضرت حق درحركتند و انديشه در آنها موجب شنا در درياهاى نور معرفت و كسب يقين نسبت به حضرت حق است، به همين گونه مشورت با دانايان موجب به دست آوردن يقين به حق بودن كارى است كه انسان مىخواهد انجام دهد.
[وَلا تُشاوِرْ مَنْ لا يُصَدِّقُهُ عَقْلُكَ وَانْ كانَ مَشْهُوراً بِالْعَقْلِ وَالْوَرَعِ وَاذا شاوَرْتَ مَنْ يُصَدِّقُهُ قَلْبُكَ فَلا تُخالِفْهُ فيما يُشيرُ بِهِ عَلَيْكَ وَانْ كانَ بِخَلافِ مُرادِكَ فَانَّ النَّفْسَ تَجْمَحُ مِنْ قَبُولِ الْحَقِ، وَخِلافُها عِنْدَ الْحَقائِقِ ابْيَنُ]
از آنجايى كه دل مؤمن همانند آينه است و قدرت منعكس كردن قسمتى از حقايق را دارد، حضرت صادق عليه السلام مىفرمايد:
با كسى كه عقلت وى را تصديق نمىكند مشورت مكن، گرچه در بين مردم به عقل و ورع مشهور باشد و هرگاه مشورت كردى، با انسانى كه قلبت او را مىپذيرد و تصديق مىكند با او مخالفت مكن و خلاف گفته او را جايز مدان، چرا كه نفس آدمى سركش و چموش است و به آسانى قبول حق نمىكند، چنان كه گفتهاند:
حق تلخ است، ولى بايد بدانى كه رشد و كمال در مخالفت با نفس است و اين معنى نزد دانايان راه روشن و به تجربه ثابت شده است.
پی نوشت ها:
(1)- الكافى: 1/ 15، كتاب العقل والجهل، حديث 12؛ وسائل الشيعة: 15/ 206، باب 8، حديث 20291.
(2)- آل عمران (3): 159.
(3)- شورى (42): 38.
(4)- الأمالى، شيخ طوسى: 136، المجلس الخامس، حديث 220؛ بحار الأنوار: 72/ 100، باب 48، حديث 13.
(5)- غرر الحكم: 442، حديث 10080.
(6)- غرر الحكم: 442، حديث 10069.
(7)- نهج البلاغة: حكمت 211؛ بحار الأنوار: 72/ 104، باب 48، حديث 38.
(8)- نور الثقلين: 4/ 584.
(9)- غرر الحكم: 55، حديث 496.
(10)- علل الشرايع: 2/ 559، باب 350، حديث 1؛ بحار الأنوار: 72/ 99، باب 48، حديث 11.
(11)- غرر الحكم: 442، حديث 10092.
(12)- المحاسن: 2/ 601، باب 3، حديث 19؛ بحار الأنوار: 72/ 98، باب 48، حديث 4.
(13)- المحاسن: 2/ 602، باب 3، حديث 25؛ بحار الأنوار: 72/ 102، باب 48، حديث 27.
(14)- تحف العقول: 283؛ بحار الأنوار: 75/ 141، باب 21، حديث 3.
(15)- الكافى: 5/ 133، باب أداء الأمانة، حديث 5؛ وسائل الشيعة: 19/ 74، باب 2، حديث 24183.
(16)- عيون اخبار الرضا: 2/ 66، باب 31، حديث 296؛ بحار الأنوار: 72/ 99، باب 48، حديث 8.
(17)- غرر الحكم: 443، حديث 10102.
پایگاه عرفان