منظور از «نفس اماره» و «نفس مطمئنه» چيست؟ آيا ممكن است انسان داراى چند نفس باشد؟
بايد دانست انسان داراى يك روح و يك نفس است. البته نفس داراى مراتب و درجات متفاوت است. آنگاه كه روح انسان در مرتبه سستى قرار مىگيرد و به بدىها فرمان مىدهد به آن «نفس اماره» مىگويند و آنگاه كه در برابر زشتىها واكنش نشان
مىدهد و سرزنش مىكند «نفس لوامه» گفته مىشود و آنگاه كه روح در برابر فراز و نشيبهاى زندگى آرامش خود را حفظ مىكند و اختلالات و ترديدها، به پايبندى و يقين او آسيب نمىرساند، از روح او به مرتبه «نفس مطمئنه» تعبير مىشود.52
از آنجا كه اين سه مرتبه از نفس آدمى هر يك داراى بار معنايى خاص است شايسته است درباره هر يك به طور مختصر توضيح داده شود:
1. نفس امّاره
اين مرتبه از نفس انسانى مربوط به حالتِ نقص و عدم رشد و تعالى او است؛ و به طور معمول با امور محسوس و مادى انس دارد و لذت مىبرد.53
امام على عليهالسلام رفتارهاى برخاسته از نفس امّاره را به اسبانى چموش تشبيه نموده كه افسارگسيخته سوار خود را هرجا كه بخواهد مىبردند تا آنكه او را به آتش دوزخ افكند و انسانهايى كه نفس امّاره خويش را كنترل و تعديل و مهار نمودهاند مانند كسانى هستند كه سوار بر مركب راهوار و رام شده و سوارش مهار را به دست گرفته و سرانجام او را وارد بهشت مىنمايد.54
برخى از مفسران برآنند كه نفس امّاره همان نفس حيوانى است كه داراى سه قوه شهوت و غضب و واهمه مىباشد.
نكته شايان توجه اين كه اصل وجود نيروى شهوت و غضب و واهمه در نفس آدمى، حكيمانه و بجاست، اين سه نيرو مىتوانند موجب بقاء زندگى انسان و ابزارهاى مفيد و سودمندى براى ساماندهى امور زندگى باشند به شرط آن كه اين سه نيرو تحت نظارت و مديريّت عقل، وحى و فطرت وظايف خود را انجام دهند و در زندگى انسان نقشآفرينى كنند
.
تنها عاملى كه مىتواند در برابر سركشها و تجاوزهاى نفس امّاره ايستادگى كرده و آن را مهار نمايد قدرت ايمان به خداوند و تقويت اراده و عقل است. چنان كه از زبان حضرت يوسف عليهالسلام مىخوانيم:
«وَ ما أُبَرِّئُ نَفْسِي إِنَّ النَّفْسَ لَأَمّارَةٌ بِالسُّوءِ»55؛
«و من نفس خود را تبرئه نمىكنم، چرا كه نفس قطع به بدى امر مىكند».
نفس مسوّلة نيز در واقع نفسى است كه زشتىها و گناهان و بدىها را در نفس انسان زينت داده و آن را براى انسان جذّاب و دوست داشتنى جلوه مىدهد.
هنگامى كه هوسهاى سركش بر روح و فكر انسان چيره مىشود، زشتترين جنايات همچون كشتن و آزار رساندن به ديگران را در نظر انسان زينت مىدهد چنان كه در مورد برادران يوسف اتفاق افتاد.
هميشه تمايل افراطى به ويژه هنگامى كه توأم با رذايل اخلاقى شود، پردهاى بر حس تشخيص انسان مىافكند و حقايق را در نظر او دگرگون جلوه مىدهد.56 اين نفس وسوسهگر در واقع همان «نفس امّاره» است.
نكته شايان توجه اين است كه نفس امّاره راه نفوذ شيطان در درون آدمى است. به بيان ديگر نفس امّاره پذيراى وسوسهگرى شيطان و اجراكننده دستورات او در نفس آدمى است، بنابراين شيطان به عنوان عامل بيرونى و نفس اماره به عنوان عاملِ درونى موجب گمراهى و شقاوت انسان مىشوند.
2. نفس لوّامه
در آيات نخست سوره مباركه قيامت خداوند متعال مىفرمايد:
«لا أُقْسِمُ بِيَوْمِ الْقِيامَةِ. وَ لا أُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوّامَةِ»57؛
«نه! سوگند به روز رستاخيز. و [باز ]نه! سوگند به وجدان سرزنشگر!».
نفس لوّامه يعنى نفسى كه بسيار انسان را سرزنش و ملامت مىنمايد. نفس انسان در اين مرتبه بيشتر گرايش به خير و نيكى و اعتدال دارد و اگر انسان دچار انحراف و افراط و تفريط گردد، اين «نفس» آدمى از درون او را سرزنش مىكند تا دوباره به سوى اعتدال و خير بازگردد.
نفس ملامتگر نيرويى است در درون انسان كه او را نسبت به انجام گناهان و كوتاهى در انجام وظايف و بندگى خداوند مورد سرزنش قرار مىدهد.58 يعنى با طرح پرسشهايى خطاب به نفس امّاره مىگويد: چرا گوهر پاك وجودى خود را به گناه و زشتى آلوده ساختى؟
چرا به خود ظلم و ستم نموده و خود را در معرض آتش خشم خدا قرار دادى؟ آيا پاداش اين همه نعمتها و مهربانىهاى خداوند به تو اين بود؟ چرا عظمت و بزرگى پروردگارت را فراموش كردى؟ آيا يك لذت زودگذر ارزش آن را داشت كه سعادت ابدى تو را تهديد
نمايد و پروردگارت را به خشم آورد؟ چرا با انجام اين كار زشت ارزشمندى و محبوبيت خود را نزد دوستان خدا و پيامبر و خاندان پاكش از دست دادى؟ اين سرزنشهايى كه پس از انجام گناه و نافرمانى خداوند بر انسان هجوم مىآورد زمينهساز توبه حقيقى است.
نفس لوامه نفسى است كه برخوردار از سلامت و استوارى در فطرت و صفاى باطن است به گونهاى كه اگر احساس كند اين سلامت و اعتدال فطرى از بين رفته، مضطرب و نگران و ناآرام مىشود و تلاش مىكند با آب توبه و تضرّع و زارى به پيشگاه خداوند متعال و توسل جستن به اوليا و دوستان خداوند خود را از ورطه گناه و گمراهى آزاد و رها سازد؛ درست مانند چشم سالمى كه گرد و غبار وارد او شده و آرامش انسان را سلب مىنمايد؛ اين چشم با ريختن اشك سعى مىكند خود را از اين گرد و غبار رهايى بخشد.
كسى كه بهرهمند از نفس سرزنشگر باشد روحى بيدار و آگاه دارد، هر چند در برابر گناه مصونيت نيافته و گاه دچار لغزش و اشتباه مىشود اما چيزى نمىگذرد كه بيدار و پشيمان شده و خود را سرزنش مىنمايد و دو مرتبه به مسير هدايت و سعادت بازمى گردد.
اين همان «وجدان اخلاقى» است.
اين وجدان اخلاقى همانند يك قاضى عادل و دادگرى، بعد از انجام يك كار نيك يا بد بلافاصله محكمهاى در درون انسان تشكيل مىدهد و به حسابرسى و بازجويى مىپردازد، لذا گاهى انسان در برابر يك كار نيك چنان احساس آرامش درونى مىكند و روح او لبريز از شادى و نشاط مىشود كه لذت و شكوه و زيبايى آن با هيچ زبان و قلمى قابل توصيف نمىباشد.
نكته شايان توجه آنكه در آيات نخست سوره مباركه قيامت سوگند به نفس لوّامه در كنار سوگند به قيامت بيان شده است و اين خود بيانگر ارزشمندى و شرافت و جايگاه والاى نفس لوّامه است كه خداوند به آن سوگند ياد كرده است:
«لا أُقْسِمُ بِيَوْمِ الْقِيامَةِ. وَ لا أُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوّامَةِ»59.
مقارن بودن اين دو سوگند در واقع نشانگر دو دادگاه درونى و دادگاه رستاخيز است.
مفسران شباهتهايى ميان او دو مطرح كردهاند:
1. دادگاه وجدان، سفارش و رشوه و پارتى و پروندهسازى رايج بشرى را نمىپذيرد؛ در دادگاه قيامت نيز اين گونه امور پذيرفته نيست:
«وَ اتَّقُوا يَوْماً لا تَجْزِي نَفْسٌ عَنْ نَفْسٍ شَيْئاً وَ لا يُقْبَلُ مِنْها شَفاعَةٌ وَ لا يُو?خَذُ مِنْها عَدْلٌ وَ لا هُمْ يُنْصَرُونَ»60؛
«از آن روز بترسيد كه هيچ كس به جاى ديگرى مجازات نيم شود و نه شفاعتى پذيرفته مىشود و نه فديه و رشوهاى و نه يارى مىشوند».
2. وجدان مهمترين و قطورترين پروندهها را در كوتاهترين مدت رسيدگى كرده، حكم نهايى خود را به سرعت صادر مىكند، همانطور كه در دادگاه رستاخيز اين گونه است.
3. مجازات و كيفر دادگاه درونى برخلاف مجازاتهاى دادگاههاى رسمى، نخستين جرقه هايش در اعماق دل و جان افروخته مىشود و روح انسان را مىآزارد، سپس آثارش در جسم و چهره و دگرگون شدن خواب و خوراك او آشكار مىشود؛ همانطور كه در دادگاه قيامت مىباشد:
«نارُ اللّهِ الْمُوقَدَةُ. الَّتِي تَطَّلِعُ عَلَى الْأَفْئِدَةِ»61؛
«آتش برافروخته الهى كه از قلبها و جانها زبانه مىكشد».
4. دادگاه وجدان چندان نياز به ناظر و شهود ندارد، بلكه معلومات و آگاهىهاى خود انسان، شاهد و متّهم است. همان طور كه در دادگاه رستاخيز نيز اعضاى انسان مانند دست و پا و پوست او گواهان بر اعمال او هستند.62
«حَتّى إِذا ما جاو?ها شَهِدَ عَلَيْهِمْ سَمْعُهُمْ وَ أَبْصارُهُمْ وَ جُلُودُهُمْ»63؛
«چون به كنار آتش دوزخ برسند گوش و چشم و پوست تن آنها بر ضدّ آنان گواهى مىدهند».
اين شباهت شگفتانگيز ميان اين دو دادگاه نشانه ديگرى بر فطرى بودن مسئله معاد است؛ زيرا چگونه مىتوان باور كرد در وجود يك انسان چنان حساب و كتاب و دادگاه حقيقى و اسرارآميزى وجود داشته باشد، اما در درون اين جهان بزرگ هيچ حساب و كتاب و دادگاهى وجود نداشته باشد، اين باور كردنى نيست.
نكته شايان توجه آن كه نفس لوّامه در كسانى كه از مراتب شديدتر و كاملترى از ايمان به خدا برخوردارند، قوىتر و كاملتر است، به گونهاى كه اگر وسوسهاى شيطانى در نفس آنها پديد آيد، سريع متوجه شده و رو به سوى خداوند مىآورند. قرآن كريم در مورد اين انسانهاى مؤمن و با تقوا مىفرمايد:
«إِنَّ الَّذِينَ اتَّقَوْا إِذا مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّيْطانِ تَذَكَّرُوا فَإِذا هُمْ مُبْصِرُونَ »64؛
«در حقيقت، كسانى كه از خدا پروا دارند، چون وسوسهاى از جانب شيطان بديشان برسد، خدا را به ياد آورند و بناگاه بينا شوند».
3. نفس مطمئنه
نفس مطمئنه مرتبهاى كمال يافته و متعالى از نفس انسانى است كه پس از تصفيه و تهذيب از صفات ناپسند اخلاقى و هواهاى نفسانى به مرحلهاى رسيده كه غرايز سركش و خواهشهاى حيوانى افسارگسيخته را مهار و كنترل نموده است.
عقل و فطرت و اراده در مرتبه نفس مطمئنه چنان نيرومند و قوى شده كه توانسته انسان را از اسارت و بندگى نفس اماره برهاند و با دورى از افراط و تفريط، يك مديريت صحيح و معقول و خداپسندى را در انسان پياده نمايد.
در يك بيان جامع مىتوان گفت: نفس مطمئنه نف
سى است كه در پرتو ياد و توجه به خداوند به سكينه و آرامش حقيقى دست يافته و به آنچه خداوند رضاى و خشنود است رضايت مىدهد و در نتيجه خود را بندهاى مىبيند كه مالك هيچ خير و شرّ و هيچ سود و زيانى براى خود نيست و نيز زندگى دنيا را يك زندگى مجازى و گذرا مىبيند. از اين رو بىنيازى و فقر و نفع و ضرر دنيا را آزمونى الهى مىداند و در نتيجه اگر غرق در نعمتها و خوشىهاى دنيوى گردد به سركش و فساد و برترىطلبى و استكبار دچار نمىشود و اگر به فقر و ندارى مبتلى گردد اين تهيدستى و ناملايمات او را به كفر و ناسپاسى وانمىدارد؛ بلكه همواره در همه شرايط و خوشى و ناخوشىهاى زندگى در راه عبوديّت و بندگى خداوند پابرجا و استوار است و از راه راست و اعتدال به سمت افراط و تفريط كشيده نمىشود.65
تعبير به «مطمئنه» اشاره به آرامشى است كه در پرتو ايمان به پروردگار او ياد و ذكر او به دست مىآيد چنان كه قرآن كريم مىفرمايد:
«الَّذِينَ آمَنُوا وَ تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِكْرِ اللّهِ أَلا بِذِكْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ»66؛
«همان كسانى كه ايمان آوردهاند و دلهايشان به ياد خدا آرامى مىگيرد، آگاه باشيد تنها با ياد خدا دلها آرامش مىيابد».
دورى از ياد و توجه به سرچشمه قدرت و علم و حيات و كمال باعث مىشود انسان در زندگى، ناآرام و مضطرب و دلنگران باشد و در زندگى به بن بستها و تنگناها دچار شود؛ چنان كه خداوند در سوره مباركه طه مىفرمايد:
«وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنْكاً وَ نَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ أَعْمى»67؛
«و هر كس از ياد من دل بگرداند در حقيقت، زندگىِ تنگ و سختى خواهد داشت و روز رستاخيز او را نابينا محشور مىكنيم».
از ديدگاه قرآن آنچه عامل مهم ناامنى و اضطراب و ناآرامى است همان «ظلم» مىباشد.
ظلم به معناى گسترده آن كه
بارزترين مصداق آن «شرك به خداوند» است.
«إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ»68؛
«به رساتى شرك ستمى بزرگ است».
همچنين گناه و نافرمانى حق تعالى از جمله عوامل اضطراب و تشويش در زندگى است؛ از اين رو قرآن كريم در مورد كسانى كه به امنيت و آرامش حقيقى رسيدهاند مىفرمايد:
«الَّذِينَ آمَنُوا وَ لَمْ يَلْبِسُوا إِيمانَهُمْ بِظُلْمٍ أُولئِكَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَ هُمْ مُهْتَدُونَ»69؛
«كسانى كه ايمان آورده و ايمان خود را به ستم نيالودند، ايشان برايشان آرامش و ايمنى است و اينان راهيافتگانند».
بنابراين صاحبان نفس مطمئنه در پرتو دورى از گناه و ظلم و نيز در سايه ياد و ذكر حقيقى پروردگار و ايمان راسخ به او به مقام «نفس مطمئنه» و آرام دست يافتهاند. چنين نفسى هم اطمينان به وعدههاى الهى دارد و هم به راه و روشى كه برگزيده مطمئن است و هم در خوشىها و ناخوشى و طوفانهاى زندگى و از همه بالاتر در آن هول و وحشت بزرگ قيامت، آرام و استوار است. خداوند به اين نفس مطمئنه خطاب مىكند:
«ارْجِعِي إِلى رَبِّكِ راضِيَةً مَرْضِيَّةً. فَادْخُلِي فِي عِبادِي. وَ ادْخُلِي جَنَّتِي»70؛
«اى نفس مطمئنه، خشنود و خداپسند به سوى پروردگارت بازگرد و در ميان بندگان من درآى و در بهشت من داخل شو».
منظور از بازگشت به سوى پروردگار به باور برخى از مفسران بازگشت به ثواب و رحمت اوست و به عبارتى بازگشت به سوى خود خداوند و در جوار قرب اوست كه بازگشتى معنوى و روحانى است.
تعبير به «راضية» به خاطر آن است كه تمام وعدههاى پاداش الهى را بيش از آنچه تصور مىكرد قرين واقعيت مىبيند و آن چنان فضل و رحمت خدا شامل حال او مىگردد كه يكپارچه رضايت و خشنودى مىشود.
از نفس مطمئنه به «مرضية» نيز تعبير شده چون مورد قبول و پسند و خشنودى دوست واقع شده است.
در ذيل اين آيات پايانى سوره فجر روايتى نقل شده كه يكى از ياران امام صادق عليهالسلام از ايشان پرسيد: «آيا ممكن است مؤمن از قبض روحش ناراضى باشد؟ حضرت فرمودند: نه به خدا سوگند، هنگامى كه فرشته مرگ براى قبض روحش مىآيد اظهار
ناراحتى مىكند، فرشته مرگ مىگويد: اى دوست خدا ناراحت نباش! سوگند به آن كس كه محمد صلىاللهعليهوآله را برانگيخت من بر تو مهربانتر هستم از پدر
مهربان، درست چشمهايت را بگشا و ببين، او نگاه مىكند و رسول خدا صلىاللهعليهوآله و اميرمؤمنان على عليهالسلام و فاطمه عليهاالسلام و امام حسن و امام حسين عليهماالسلام و امامان عليهمالسلام از فرزندان او را مىبيند، فرشته به او مىگويد: اينان دوستان و رفيقان تواند. او چشمانش را باز مىكند و نگاه مىكند، ناگهان گويندهاى از سوى پروردگار بزرگ ندا مىدهد و مىگويد: «يا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ»اى كسى كه به محمد و خاندانش اطمينان داشتى! بازگرد به سوى پروردگارت، در حالى كه تو به ولايت آنها راضى هستى و با توانى كه خدا به تو داده خشنود مىباشى؛ داخل شو در ميان بندگانم يعنى محمد و اهل بيتش و داخل شو در بهشتم». در اين هنگام چيزى براى انسان محبوبتر از آن نيست كه هر چه زودتر روحش از تن جدا شود و به اين منادى بپيوندد».71
تفاوت انسان و حيوان
پرسش 8 . تفاوت انسان و حيوان در چيست؟ آيا حيوانات نيز داراى شعور هستند؟
انسان، خود نوعى حيوان است؛ از اين رو با ديگر جانداران نقاط مشترك بسيارى دارد؛ اما يك سرى تفاوتهاى اساسى نيز با ديگر حيوانات دارد كه او را متمايز و بىرقيب ساخته است.
تفاوت عمده انسان با حيوان كه معيار «انسانيت» اوست و منشأ پيدايش فرهنگ و تمدن انسانى گرديده است، در سه زمينه «بينشها» و «گرايشها» و «توانشها» است.
انسان نيز مانند ديگر جانداران يك سرى خواستهها و مطلوبهايى دارد و در پرتو آگاهىها و شناختهاى خويش براى دستيابى به آن خواستهها و مطلوبها تلاش مىنمايد؛ تفاوت انسان با ساير جانداران در گستره و دامنه اين آگاهى و شناختها و در تعالى و برترى سطح خواستهها و گرايش
ها مىباشد.
گستره آگاهى حيوان
حيوان نيز مانند انسان داراى شعور و آگاهى است ولى آگاهى او در گستره خاصى امتداد دارد؛ بهطور كلّى آگاهى و شعور حيوان داراى چند ويژگى و محدوده خاص مىباشد:
1. آگاهى و شناخت حيوان تنها به وسيله حواسّ ظاهرى است و به درون و روابط درونى اشياء نفود نمىكند.
2. آگاهى حيوان فردى و جزيى است و از كلّيّت و عموميّت برخوردار نيست.
3. آگاهى حيوان منطقهاى و محدود به محيط زيست او مىباشد و به فراتر از آن راه نمىيابد.
4. محدود به زمان حال است و از گذشته و آينده گسسته است، از اين رو حيوان نه از تاريخ خود و جهان آگاه است و نه درباره آينده مىانديشد و نه تلاشش به آيندههاى دور تعلّق دارد.
بنابراين حيوان از نظر شناخت و آگاهى هرگز از چهارچوب ظواهر، فرديّت و جزئيّت، محيط زيست و زمان حال خارج نمىگردد و در اين چهار زندان براى هميشه محبوس است و اگر احيانا خارج شود نه آگاهانه و از روى شعور و انتخاب؛ بلكه تحت تسخير طبيعت و به صورت غريزى و ناآگاهانه مىباشد.
گرايشات حيوان
سطح خواستهها و مطلوبهاى حيوان، مانند گستره و قلمرو شناخت او در محدودهاى خاص است؛ زيرا اين خواستهها و گرايشها مادى و جسمانى است و از حد و مرز خوردن و آشاميدن و خوابيدن و لذّتهاى جنسى فراتر نمىرود.
براى حيوان، خواسته و مطلوب متعالى و معنوى، ارزش اخلاقى و… مطرح نيست. ثانيا، اين تمايلات و خواستهها فردى و شخصى است و مربوط به خودش و حداكثر به جفت و فرزندش مىباشد. ثالثا، منطقهاى است و مربوط به محيط زيست خود مىباشد و رابعا، مربوط به زمان حال مىباشد؛ يعنى همان محدوديتهاى موجود در عرصه آگاهى در ناحيه گرايشها و خواستهها نيز وجود دارد.
توانشهاى حيوان
منظور از توانشهاى حيوان جنبه ارادى و كنشى حيوانات است. يكى از مهمترين وجوه تمايز انسان و حيوان «كنش ارادى» است. اختيار و انتخاب و گزينش به آن معنايى كه در انسان وجود دارد؛ در حيوانات نيست. حيوان مقهور غرايز و شهوات خويش است و
نمىتواند در برابر تمايلات نفسانى و غرايز خويش مقاومت نموده و بر آنها چيره شود؛ بلكه تسليم غرايز است؛ از اين رو فاقد گزينش و انتخابى آگاهانه و مصلحتانديشانه است. حيوان نمىتواند از ميان خوب و خوبتر، خوبتر را انتخاب نموده و از ميان بد
و بدتر، بدتر را رها كند. سست ارادگى و قدرت اراده در مورد حيوان بىمعناست.
اما انسان در سه زمينه بينشها و گرايشها و توانشها بسى گستردهتر و متعالىتر از حيوانات است.
گستره آگاهى انسان
آگاهى انسان برخلاف حيوانات از ظاهر اشياء و پديدهها گذر نموده و تا ژرفاى ذات و ماهيت آنها، و روابط و وابستگىهاى آنها و ضرورتهاى حاكم بر آنها نفوذ مىنمايد.
همچنين آگاهى انسان نه در محدوده منطقه و مكانى، زندانى مىماند و نه در قيد و بند زمان است؛ هم مكان را و هم زمان را در مىنوردد. از اين رو دست به شناخت كرات و عوالم ديگر مىزند و به گذشته و آينده خود آگاه مىشود.
بالاتر اينكه انسان انديشه خويش را پيرامون بىنهايتها و جاودانگىها به پرواز درآورده و برخى بىنهايتها و جاودانگىها را مىشناسد.
آدمى از شناخت فردى و جزئى پا فراتر نهاده و قوانين كلّى و حقايق فراگير و عمومى جهان را كشف مىكند و به اين وسيله تسلّط بر طبيعت مىيابد.
گرايشات انسانى
انسان
از نظر خواستهها و گرايشها نيز سطح برتر و والايى دارد؛ او موجودى ارزشجو، آرمانخواه، كمالطلب، حقيقتخواه است؛ در زندگى آرمانهايى را جست و جو مىكند كه مادّى و از نوع سود و منفعت فردى نيست، آرمانهايى كه به خودش و خانوادهاش اختصاص ندارد و فراگيرنده همه بشريّت است و به محيط و منطقه خاصى محدود نيست.
انسان چنان آرمانپرست است كه گاهى ارزش عقيده و آرمانش برتر و بالاتر از همه ارزشهاى ديگر قرار مىگيرد، آسايش و خدمت به انسانها از آسايش خودش با اهميتتر مىگردد، با ديگران همدردى مىكند، از شادى ديگران شاد و از اندوه آنان اندوهگين مىشود، او حتّى حاضر است براى عقيده و آرمان مقدّسش از منافع خود، حتّى از حيات و هستى خود نيز به آسانى بگذرد.
گرايشهاى معنوى و والاى بشرى، زاده ايمان و باور و دلبستگىهاى انسان به برخى حقايق متعالى در اين جهان است. اينگونه ايمانها و دلبستگىها به نوبه خود مولود برخى جهانبينىها و آموزههايى است كه از طرف پيامبران الهى به بشر عرضه گرديده
است.
توانشهاى انسان
كُنش و رفتار ارادى و انتخاب آگاهانه و سنجيده از مهمترين ويژگىهاى انسانى است.
انسان توان مقابله و ايستادگى در برابر هجوم شهوات و تمايلات حيوانى را دارد و مىتواند با تقويت نيروى اراده و يقين بر خواستههاى حيوانى و غرايز خود چيره و غالب شود او مىتواند در پرتو تمرين و ممارست اراده خويش را تقويت نموده و به يك
تسلّط نسبى بر شهوت و غضب خويش دست يابد.
پس نتيجه مىگيريم كه تفاوت بنيادين انسان با ساير جانداران و حيوانات كه معيار «انسانيّت» اوست و انسانيّت او وابسته به آن است، در «علم»
و «ايمان» و «اراده» او مىباشد.72
پی نوشت:
52. التفسير الكبير، ج 6، ص 471.
53. همان.
54. نهج البلاغه، خطبه 16، ترجمه و شرح: محمد دشتى، مشهد: آستان قدس رضوى، 1382.
55. يوسف 12، آيه 53.
56. همان.
57. قيامت 75، آيات 1 و 2.
58. تفسير الميزان، ج 20، ص 103.
59. قيامت 75، آيات 1 و 2.
60. بقره 2، آيه 48.
61. همزه 104، آيات 6 و 7.
62. ناصر مكارم شيرازى و همكاران، تفسير نمونه، ج 25، ص 282، تهران: دارالكتب الاسلاميه.
63. فصلت 41، آيه 20.
64. اعراف 7، آيه 201.
65. تفسير الميزان، ج 20، ص 667.
66. رعد 13، آيه 28.
67. طه 20، آيه 124.
68. لقمان 31، آيه 13.
69. انعام 6، آيه 82.
70. فجر 89، آيات 27 – 30.
71. عبد على بن جمعه العروسى الحويزى، تفسير نورالثقلين، ج 5، ص 577، قم: مطبعة الحكمة.
72. مجموعه آثار، ج 2، صص 24ـ22.
akhlagh.porsemani.ir
http://emamemobin.com