ورود

ثبت نام

موسسه قرآن و نهج البلاغه
home-icone
Institute of Quran & Nahjul Balaghah

نقد تئوری ترس

فهرست مطالب

فرويد روان شناس معروف مي‏گويد: انسان نيازمند است كه در دل حس كند كه كسي بزرگ‏تر و قوي‏تر از وي، پشتيبان او است و بنابراين به پرستش موجودي كه خدا ناميده مي‏شود، نياز پيدا مي‏كند. در اصل خدا وجود نداشته و اين تصوّرات آنان است كه به جهت داشتن پشتيبان و پناه و كسي بزرگ‏تر چيزي به نام خدا را پرستش مي‏كند اين معنا و مفهوم حرف فرويد مي‏باشد. جواب آن را چه طور مي‏دهيد؟


نظريه فرويد


زيگموند فرويد، روان پزشك نامدار اتريشي (1856 – 1939 م) در پاره‏اي از اظهار نظرهاي خود، «ترس» را منشأ اعتقاد به خدا و دين‏داري دانسته است؛ البته پيش از او نيز اين نظريه مطرح بوده است. شايد نخستين كسي كه اين رأي را ابراز كرد، شاعر رومي «تيفوس لوكرتيوس» باشد (ف 99 م). او در يكي از اشعار خود گفته است: «نخست ترس بود كه خدايان را آفريد». خلاصه اين نظريه آن است كه ترس، از عوامل طبيعي مانند سيل، طوفان، زلزله، بيماري، مرگ و … موجب شده كه انسان‏ها براي همه عوامل طبيعي ترس‏آور، منشأ مشتركي ساخته و او را خدا بنامند. به نظر فرويد، خداوند مخلوق انسان است؛ نه خالق او. در واقع منشأ پيدايش عقايد ديني در ذهن انسان‏ها، آرزوي محفوظ ماندن از آسيب اين عوامل بوده است. انسان‏هاي اوليه براي فرار از ترس و دلهره در برابر عوامل آسيب‏رسان، رفته رفته به موجوداتي صاحب قدرت و شعور و مسلط بر طبيعت قائل شدند تا بتوانند از طريق خواهش، قرباني، عبادت، دعا و كارهايي از اين قبيل، مهر و محبت آن موجودات را بر انگيخته، خود را از خطر برهانند. از نظر وي انگيزه انسان به خداوند، نه تنها در دوران اوليه تاريخ «مسأله ترس» بوده است؛ بلكه امروزه نيز اين ديدگاه همچنان به قوت خود باقي است؛ چرا كه انسان موجودي است تاريخي و عناصر موجود در گذشته، به وسيله نسل‏هاي بي‏شمار، به انسان كنوني منتقل شده است. نصري، عبدالله، خدا در انديشه بشر، صص 38 – 40.

نقد تئوري ترس‏
1. اين ديدگاه، در حد يك فرضيه و احتمال است و هيچ دليلي بر اثبات آن وجود ندارد.
2. به طور كلي دو عامل منشأ ترس انسان به شمار مي‏رود: يكي «عدم آگاهي» و ديگري «عدم توانايي جسمي و روحي». انسان در برابر بسياري از چيزهايي كه نمي‏شناسد، احساس ترس و وحشت مي‏كند و از همين رو، هر چه بر آگاهي‏هاي او افزوده مي‏شود، ترس او نيز كاهش مي‏يابد؛ مثل
اً انساني كه دچار بيماري شده و علت آن را نمي‏شناسد، همواره دچار رنج و اندوه است؛ زيرا وي احتمال ده‏ها نوع مرض را – كه احياناً قابل علاج نيستند – مي‏دهد. اما همين كه با مراجعه به پزشك، از علت بيماري آگاهي يافت و متوجه شد كه بيماري‏اش، چندان مهم نيست، ترس و دلهره وي از ميان مي‏رود.
ناتواني جسمي و روحي نيز موجب ترس مي‏شود؛ بدين معنا كه اگر فردي، دچار بعضي از عوارض روحي شود، همواره دچار دلهره و اضطراب خواهد بود. امّا كساني كه از سلامت روان برخوردارند، در برابر بسياري از خطرات، ترس به خود راه نمي‏دهند.
بنابراين اگر بر آگاهي فرد، افزوده شود و از هر گونه عارضه رواني و بيماري روحي ايمن باشد، هيچ گاه دچار ترس نخواهد شد. با در نظر گرفتن اين مطلب، گفتني است: فرويد «علت گرايش به خدا را ترس مي‏داند»؛ حال اگر با افزايش آگاهي و سلامت رواني، ترس از ميان برود، معلول – كه همان گرايش به خدا است – بايد از ميان برود.
به بيان ديگر، اگر فردي هيچ گونه ترسي نداشته باشد، بايد ايمان به خدا هم نداشته باشد و يا اگر فردي از اموري مي‏ترسيده و سپس بر اثر آگاهي و يا توانايي روحي، ترسش زايل شده است؛ مي‏بايست هيچ گونه اثري از گرايش به خدا در وي وجود نداشته باشد؛ در حالي كه همواره بر خلاف اين مشاهده مي‏شود.
3. بر فرض كه همه يا گروهي از انسان‏ها، در اثر ترس موجودي به نام «خدا» را خلق و باور كرده و او را پرستش كنند؛ به لحاظ منطقي نمي‏توان نتيجه گرفت: «خدايي وجود ندارد و همه اديان پوچ و باطل‏اند». نهايت چيزي كه اين ديدگاه – بر فرض صحت – اثبات مي‏كند، آن است كه انگيزه مردم در دين‏داري و اعتقاد به خدا، نادرست است و اين غير از نفي «وجود خدا» و نفي «حقانيت هر ديني» است.
به عنوان مثال بسياري از اختراع‏ها و اكتشاف‏هاي علمي در طول تاريخ بشر، به انگيزه شهرت‏طلبي يا كسب مال و موقعيت اجتماعي، صورت گرفته و اين انگيزه‏ها غيراخلاقي و نادرست است. اما نادرست بودن انگيزه يك اكتشاف علمي، هرگز به معناي باطل بودن كشف علمي نيست.
چكيده آن كه: در اين ديدگاه، ميان انگيزه (آنچه انسان را به چيزي سوق مي‏دهد) و انگيخته (آنچه انسان به سوي آن حركت مي‏كند، يا آن را به دست مي‏آورد)، خلط شده و بطلان يكي به حساب بطلان ديگري گذاشته شده است.
4. مواردي كه صحت اين ديدگاه را نقض مي‏كند:
الف) تاريخ گواهي
مي‏دهد كه پيام آوران دين و كساني كه مردم را به سوي خداوند مي‏خواندند، همواره از شجاع‏ترين مردم بوده و در برابر سخت‏ترين شكنجه‏ها پايداري مي‏كردند.
ب) انسان‏هاي ترسوي فراواني، بوده و هستند كه هيچ اعتقادي به خدا نداشته و ندارند.
به اعتقاد ما، نوعي باور نهادينه، به وجود خدا در همه انسان‏ها در طول تاريخ، وجود داشته است؛ يعني، چنان‏كه حس حقيقت‏جويي و زيبايي دوستي – كه مثلاً – در كليه انسان‏ها فطرتاً وجود دارد و نيازمند اكتساب يا علت نيست؛ حس خداشناسي و خدا پرستي نيز، در همه انسان‏ها بوده و هست و اين فطرت الهي، آنان را به سوي اعتقاد به خداوند، سوق مي‏دهد. براي آگاهي بيش‏تر ر.ك: شهيد مطهري، فطرت.


نويسنده: محمد رضا كاشفي


&lt ;P style=”TEXT-ALIGN: justify; LINE-HEIGHT: 200%; MARGIN: 0in 0in 0pt; unicode-bidi: embed; DIRECTION: rtl” dir=rtl class=MsoNormal align=justify>www.porseman.org

به این مطلب امتیاز دهید:
اشتراک گذاری در telegram
اشتراک گذاری در whatsapp
اشتراک گذاری در facebook
اشتراک گذاری در email

فرصت ویژه برای علاقه مندان به نویسندگی

شما می توانید مقالات خود را با نام خود در وب سایت موسسه منتشر نمائید. برای شروع کلیک نمائید.

نویسنده مقاله باشید