نخستين نداى دادخواهانه
هنگامى كه دو سپاه نور و ظلمت، روياروى هم قرار گرفتند و سخت درگير شدند؛ خداوند پيروزى را بر آن حضرت فرو فرستاد و او را درگزينش پيروزى ظاهرى و يا شهادت افتخارآفرين مخيّر ساخت و آن گرامى در حالى كه پيروزى و يارى خدا بر فرازسرش در اهتزاز بود، ديدار خدا را برگزيد. آنگاه براى اتمام حجّت، نداى يارى خواهانه خويش را در برابر مردم طنين افكن ساخت.
طنين اين ندا در ميان ياران، همّت بلند و عزم خاصّى بر تصميم و عزمشان در نبرد با دشمن برانگيخت و شعار جانفشانى و فداكارى آنان به آسمان برخاست. در آنان شور و شوق و شتاب و حالت وصف ناپذير و انقلاب شگرفى براى ايثار و فداكارى پديد آورد كه در بحثهاى آينده خواهد آمد.
اينك، شما نيز با اقتداى به آن قهرمانان، نداى يارى خواهانه حسين عليه السلام را آنگونه كه شايسته است پاسخ دهيد و بگوييد: اگر به هنگام طنين افكن شدن، نداى يارى خواهانه ات پيكرمان امكان نيافت تا همانند ياران پاكباخته ات دعوتت را لبّيك گويد و سر و جان ناقابل خويش را نثار راه توحيديت سازد، اينك ديدگانمان با نثاراشك وقلبمان، با سوز و گداز و تحسين فداكارى يارانت، نداى ملكوتى يارى طلبانه ات را لبّيك مى گويند.
هنگامى كه لبّيك گفتى، آماده شنيدن دوّمين نداى يارى خواهانه او باش.
دوّمين نداى دادخواهى
هنگامى كه كارزار شدّت يافت و شهادت ياران يكى پس از ديگرى</SPAN&g t; برمشكلات افزود و اضطراب در بانوان حرم و كودكان پديدار شد و سختى كار به اوج خود رسيد دوّمين فرياد يارى طلبانه آن حضرت درفضاى نينوا طنين افكند و فرمود:
آيا كسى هست كه از حقوق پايمال شده ما دفاع كند؟
آيا كسى هست كه از حقوق انسانى ما حراست نمايد؟
آيا كسى هست كه حقّ را در اوج غربت و تنهايى، يارى كند؟
نداى آن حضرت بانوانى را كه در اردوگاه نور بودند، دگرگون ساخت و تصميم آنان را در نثار جان و فرزند و مردان قهرمان خويش، آهنين ساخت، تا آنجايى كه برخى خود نيز به فوز شهادت نايل آمدند.
اين نداى دادخواهانه، بانوان سالخورده را نيز، براى دفاع از حقّ ورويارويى با بيداد اموى به جنبش و حركت آورد و آنان با نثار جان و عزيزتر از جان خود، يعنى فرزندان و جگرگوشگان خويش، نداى پيشواى محبوب خويش را پاسخ مثبت دادند.
< ;/SPAN>اينك، آيا آن منظره شورانگيز را مى توانى در انديشه خود مجسّم سازى و تصميم بگيرى كه اگر او را زيارت كردى، نخستين نداى دادخواهانه او را با همه وجود لبّيك گويى و صادقانه و عارفانه بگويى:
اى حسين! اى پيشواى يكتاپرستان عالم! اى دعوت كننده به سوى خدا! اگر با پيكرم نتوانستم نداى يارى طلبانه ات را پاسخ گويم، اينك با همه وجود و قلبم، پاسخگوى نداى دادخواهانه ات هستم.
سوّمين ندا
پس از شهادت همگى ياران و قهرمانان پاكباخته خاندانش، در حالى كه در اوج تنهايى، آهنگ كوى دوست و ديدار او را داشت، سوار برمركب، روياروى سپاه شوم اموى ايستاد، به سمت راست ميدان و به سمت چپ آن نگريست، پيشاروى
خويش پيكرهاى به خون خفته ياران و مردان قهرمان خاندانش را ديد و فراسوى خويش بانوان و كودكان محاصره شده را، در اين شرايط دردناك بود كه سوّمين نداى يارى طلبانه اش طنين افكندكه:
آيا فريادرسى نيست كه به خاطر خشنودى خدا به فرياد ما برسد؟
آيا يارى رسانى نيست كه در راه حقّ و عدالت ما را يارى رساند؟
بانوان حرم، اين ندا را شنيدند جام شكيبايى شان لبريز شد و يكپارچه صداى شيون و فرياد فضاى مه آلود و غمبار كربلا را پر كرد، به گونه اى كه صداها به گوش حسين عليه السلام رسيد، از ميدان بازگشت و آنان را توصيه به آرامش و شكيبايى كرد و از آنان خواست تا دشمنانش را شاد نسازند، چرا كه ضجّه و
شيون و گريه هاى دردآلود آنان، ممكن بود به گوش دشمن برسد. فرمود:
با اعتماد به خدا شكيبايى پيشه سازيد كه گريه هاى شما پس از شهادت من خواهدبود.
آرى! اين نداى يارى طلبانه صداى بانوان اردوگاه نور را به آسمان رساند و اين پريشانى و افسردگى بر حسين عليه السلام گران آمد، به گونه اى كه براى آرامش بخشيدن به آنان به سويشان بازگشت.
اينك، آيا شما با فرياد جانسوزتان در سوگ او نداى يارى طلبانه او را پاسخ نمى گوييد؟ پاسخ شما او را شادمان و قلب رنجديده و شكسته او را مسرور مى سازد. پس با همه وجود ندايش را اجابت كنيد و بگوييد</SPAN> ;:
لبّيك اى حسين! اى دعوت كننده به سوى خدا!
چهارمين ندا
روز عاشورا با بحرانى تر شدن اوضاع، هر لحظه مصايب و گرفتاريها، يكى پس از ديگرى باريدن كرد. پيشواى شهيدان، چهره بر سجده گاه شهادت ساييد و با پيكر به خون خفته، از همانجا چهارمين نداى يارى طلبانه خويش را طنين انداز ساخت. اين ندا به گوش فرزند گرانقدرش سيّدالسّاجدين عليه السلام رسيد و اثرى عميق در او نهاد. او را از بستر بيمارى به پاداشت و با اينكه به خاطر شدّت بيمارى كه هر بزرگ مردى ممكن است در زندگى با آن روبرو شود، قدرت شتافتن به ميدان را نداشت وباآ
ن شرايط مسئوليّت جهاد و پاسخگويى به نداى حقّطلبانه پدر و پيشواى آسمانى اش حسين عليه السلام بر عهده اش نبود؛ با اين وصف نداى يارى خواهانه حسين عليه السلام او را برانگيخت. در دستى شمشير براى جهاد داشت و در دست ديگر عصايى كه بر آن تكيه مى كرد و با آن شرايط سخت از بستر بيمارى به سوى ميدان نابرابر پيكار حركت كرد.
دختر قهرمان على عليه السلام به م
نظور بازداشتن او سر راه او را گرفت و گفت: يادگار برادرم باز گرد!
او فرمود: عمه جان! مرا واگذار تا به يارى پسر پيامبر بشتابم و با دشمنان خدا پيكار كنم.…
حسين عليه السلام اين منظره غمبار و شورانگيز را ديد و به خواهرش فرمود: او را باز گردان، مبادا با شهادت او، زمين از نسل پيامبر تهى گردد.
و خواهر گرانقدرش او را بازگردانيد.
اينك، شما اى شيفتگان حسين! چهارمين نداى حقّ طلبانه پيشواى محبوب خويش را لبّيك گوييد.
پنجمين ندا
با فرو باريدن گرفتاريها و مصائب پياپى، پنجمين نداى يارى خواهانه او در حالى كه با پيكر به خون آغشته و زخمهاى بى شمار، بر روى خاك گرم كربلا افتاده بود، طنين افكند. اين ندا در كودكان شيردل اردوگاه نور، اثر شگرفى نهاد و دو كودك براى يارى رسانى به پيشواى خويش به ميدان شتافتند. يكى از آن دو، گوشواره اى بر گوش داشت و از ددمنشى دشمن وحشت زده به هر سو مى نگريست و در حالى كه از خيمه ها دور مى شد با ضربت قساوت پيشه اى به شهادت رسيد. مادرش با ديدن اين منظره دردناك، بسان كسى كه از هوش رفته باشد، حتّى توان سخن گفتن و گريه را نيز از دست داد.
كودك دوّم، عبداللّه، يادگار برادرش بود كه يازده سال داشت. او هنگامى كه عموى خود را در آن شرايط نگريست به نداى دادخواهانه اش
لبّيك گفت و به يارى او شتافت حسين عليه السلام از خواهرش خواست تا او را باز دارد و او نيز كوشيد تا كودك را در خيمه ها نگاه دارد، امّا كودك قهرمان خروشيد كه: بخداى سوگند! عمويم را تنها نخواهم گذاشت و از او جدا نخواهم شد. به سوى حسين عليه السلام شتافت و تا نثار دست و خون جوشان خود، به جهاد بى امان خويش ادامه داد.
آرى! اينك اگر پنجمين نداى حقّ طلبانه حسين عليه السلام را لبّيك گفتيد، براى پاسخگويى به ششمين نداى او بشتابيد.
ششمين ندا
پيشواى شهيدان با پيكر پاره پاره بر خاك افتاده بود…، سپاه دشمن، قهرمان همه والاييها را در حلقه محاصره گرفته و براى كشتن او آماده مى شد، در اين لحظات بود كه حسين عليه السلام براى اتمام حجّت ششمين نداى حقّ طلبانه را در فضاى پر حماسه شهادتگاهش، طنين انداز ساخت. اين ندا در قلب خروشان زينب عليها السلام اثرى عميق نهاد و او را &l t;/SPAN>از خيمه ها خارج و به سوى قتلگاه برادر سوق داد.
غمبارتر از آن اينكه، دختر والاگهر على عليه السلام براى اتمام حجّت، عمرسعد فرمانده سپاه شوم اموى را به يارى حقّ و عدالت كه به مسلخ بيداد و رذالت كشيده مى شد، فرا خواند و گفت:
پسر سعد!…آيا اينگونه ظالمانه و ددمنشانه حسين را به خاك و خون مى كشند و تو بى تفاوت نظاره مى كنى؟
شرايط سخت و سخن آتشين و شهامتمندانه دخت بتول عليهما السلام عمرسعد را گرياند، قطرات اشك بر موهاى صورت غلطيد و با شرمسارى و ذلّت، چهره از بانوى قهرمان كربلا برگردانيد....
پس، هان اى شيفتگان حقّ و عدالت! ششمين نداى يارى طلبانه حسين را لبّيك گوييد.
هفتمين ندا
كار نبرد با بيداد اموى پيچيده تر شد و سختى جهاد بى نظير حسين عليه السلام به اوج خود رسيد. اينجا بود كه هفتمين نداى يارى خواهانه حسين عليه السلام به سبك ويژه اى، طنين انداز شد. آن حضرت صداى ملكوتى اش را به شيوه خاصّى و با واژه ها و جملات ويژه و در حال و هوا و شرايط مخصوصى، به گوشها رساند. اين ندا، بسان نداهاى گذشته تنها در افراد خاصّى اثر نگذاشت، بلكه در همه پديده ها، تمامى جهانهاى شناخته و ناشناخته و از ناچيزترين ذرّات تا عظيمترين كهكشانها، اثر گذاشت. همه آفرينش به خروش آمد، آسمانها و زمينها و آنچه درون و برون آنهاست به لرزه درآمد، پديده هايى كه در قرارگاه خويش بودند، سراسيمه خارج شدند و موجوداتى كه در جايگاه خود ساكن بودند و كران تا كران عرش پرشكوه و….
بهشت و بهشتيان، دوزخ و اهل دوزخ و تمامى پديده هاى ديدنى وناديدنى به حركت آمدند. كه در بحث مستقلّى بدانها اشاره خواهد رفت و از بيان بيشتر آن ناتوانيم؛ چرا كه بر نگارنده بسيار گران است كه مصائب و رخدادهاى غمبار و افتخارآفرين آن روز جاودانه را به زبان يا قلم بياورد و يا در انديشه خويش مجسّم سازد.
اينك كه هفتمين نداى يارى طلب
انه او را به طور فشرده نگريستى، پس بپاخيز و به همه پديده هاى هستى اقتدا كن و آخرين نداى او را با همه وجود لبّيك بگو. به پيشگاهش عرضه بدار كه:
لبّيك! اى دعوت كننده به سوى خدا! اگر به هنگام نداى يارى خواهانه ات امكان نيافتم تا با پيكرم جواب مثبت بدهم، اينك با جان، قلب، گوش، چشم، دست، پا و همه اعضا و پيوندهاى وجود و گريه و شيون و ناله و دگرگونى درونى و همه هستى و امكانات خويش، به فرياد دادرس طلبانه ات، لبّيك
مى گويم.
و آنگاه با همه وجود در قلمرو انديشه، عقيده، قلب، گفتار و كردار پاسخگوى دعوت آن گرامى باش.
اگر به راستى در برابر نداهاى حقّ طلبانه او، پاسخى شايسته از تو تحقّق يافت و به راستى با همه وجود، نداهاى او را دريافت و بدانها لبّيك گفتى، اينك آگاه باش كه آن گرامى به پاداش پاسخ شايسته و لبّيكهاى خالصانه ات هم، به فريادرسى ات خواهدبرخاست و هم دعوتت را اجابت خواهد كرد و هم ندايت را لبّيك خواهد گفت؛ چرا كه تو مراحل هفتگانه اى در پيش خواهى داشت كه در آنها، در حالى فرياد دادخواهى و دادرسى سرخواهى داد كه نه دادرسى دارى و نه فرياد رسى.
موارد فرياد رسى امام حسين عليه السلام
آرى! اگر اينك در زندگى ات دعوت نجات بخش او را، آنگونه كه زيبنده است پاسخ شايسته بگويى، آن حضرت نيز به فريادت خواهد رسيد و دعوتت را اجابت خواهد كرد بلكه فراتر از آن؛ او آنقدر بزرگوار است كه به پاداش حقّشناسى و مهرت، نداهاى كمك خواهانه ات را كه در پيش خواهى داشت، لبّيك خواهد گفت، آن هم لبّيك گفتنى كه برايت سود بخش و نجات دهنده باشد و تو را از سختيهايى كه باعث شده است فريادرسى بجويى، رهايى بخشد.
1- در واپسين لحظات
نخستين نداى دادرس خواهى را، در واپسين لحظات و در حالت احتضار سرخواهى داد، آنگاه كه جان به گلوگاه مى رسد و گفته مى شود: آيا نجات بخشى هست كه (اين بيمار را از مرگ ) نجات بخشد؟ و يقين مى كند كه به راستى هنگام جدايى و فراق فرارسيده است و ساق پاها از شدّت جان كندن به هم مى پيچد.
آرى! در اين لحظات سخت و سرنوشت ساز است كه تو، به كمك و فريادرسى فرزندان و فرزند زادگان، بستگان و نزديكان، پدران و مادران، عزيزان و همنشينان، دوستان و پزشكان، دل خوش مى دارى، امّا به زودى در مى يابى كه از هيچكدام آنان كارى ساخته نيست و به فريادت نخواهند رسيد.
آرى! اگر در زندگى خويش با همه وجود، نداى حسين عليه السلام اين نداگر به سوى خدا را لبّيك گفته باشى، نه تنها اميد است كه در آن لحظات حسّاس بر كنار بستر احتضارت بشتابد و بدون اينكه دادخواهى كنى، به دادت برسد و تو را در اوج دلهره و گرفتارى دريابد و به ساحل آرامش و نجاتت برساند. بلكه، اميدوار باش كه نداى كمك جويانه ات را با لبّيكى سودمند، سريع و نجات بخش پاسخ دهد.
2- به هنگام برانگيخته شدن
دوّمين نداى دادرس طلبانه را، در آستانه رستاخيز و به هنگام خروج از قبر سرخواهى داد. آنگاه كه برهنه و عريان برانگيخته مى شوى، ذلّت زده و بار گناهان بر دوش، گاه به سمت راست خويش مى نگرى و گاه به سمت چپ، امّا دادرسى كه از آن كمك بخواهى، نمى يابى.
آرى! اگر در زندگى ات، نداى اين شهيد راه حقّ و عدالت و اين قربانى گرانمايه راه خدا را لبّيك گفته و به آن حضرت اقتدا نموده باشى، اميد است كه در آن لحظات سرنوشت ساز كه با نگرانى و اضطراب به هر سو چشم دوخته و وسيله نجات مى طلبى آن گرامى تو را بيابد؛ يا فرشته وحى و يا نياى بزرگ او پيامبر صلى الله عليه و آله همانگونه كه در روايات آمده است، تو را كه زائر دلباخته و عارف او هستى دلجويى كند و دست تو را بگيرد و از نگرانى و انتظار، نجاتت بخشد.
3- در صحراى سوزان محشر
سوّمين فرياد دادرسى را در صحراى سوزان محشر و از سخت ترين تشنگى روزرستاخيز سر خواهى داد، از عطش روزى كه پنجاه هزار سال است و خورشيد حرارت و خشم خود را بر سرها و مغزها مى باراند و در همه اين دوران طولانى، دادرسى نخواهدبود.
اينك، اگر در زندگى ات آن چنانكه زيبنده است، ساقى حوض كوثر را به هنگام نداى دادخواهانه اش از شدّت عطش و اوج تنهايى، لبّيك گفته باشى، بى ترديد او تو را به هنگام دادخواهى از تشنگى روز رستاخيز لبّيك خواهد گفت و تو را به آب گوارايى كه پس از آن هرگز تشنه نخواهى شد، سيراب خواهد ساخت.
4- در محاصره طلبكاران
چهارمين نداى فرياد رسى را هنگامى سر خواهى داد كه طلبكارانت تو را در حلقه محاصره خويش گرفته و تو از هر كسى كه حقّى در گردن دارى مى گريزى، از برادر، خواهر، پدر و مادر كه پرمهرترين انسانها نسبت به تو هستند و در همان حال نوميد و سرافكنده مى مانى و در آن بحران مرگبار سرگردان كه پس از فرار از پدر و مادر، اينك از چه كسى بايد كمك خواست؟
اينك اگر در زندگى ات نداى پيشواى شهيدان را لبّيك گفته باشى، اميد است كه در آن شرايط سخت و بحرانى به تو نظر لطف افكند و ياريت نمايد و مشكلت را با طلبكاران و آنانكه حقوق پايمال شده را از تو مى خواهند حلّنمايد و ميان شما صلح و سازش ايجاد كند< ;SPAN dir=ltr>.
5- لحظات جدايى شايستگان از تبهكاران
هنگامى كه فرمان خدا بر جداسازى شايستگان از تبهكاران صادر مى گردد، لحظاتى است كه پنجمين نداى فريادرسى را سر خواهى داد؛ آنگاه كه خطاب مى گردد: هان! اى تبهكاران!
امروز از ديگران جداشويد.
و آنگاه براى جنايتكارى، نشانى پديدار مى گردد كه بدان شناخته مى شود.
آرى! در آن هنگام سهمگين، اميد كه نورانيّت زيارت عارفانه وعاشقانه آن حضرت تاريكى آن نشانه را از چهره ات بزدايد و از كمك خواهى بى نيازت سازد.
6- &l t;/SPAN>بر سر دوراهى بهشت و دوزخ
ششمين فرياد كمك خواهانه را هنگامى سر خواهى داد كه فرمان خداى يكتاى قهّار به فرشتگان مى رسد كه: يا او را به بهشت بريد يا دوزخ. و زبان گنگ مى شود به گونه اى كه ديگر توان دادخواهى هم نخواهى داشت.
آرى! اگر در زندگى خويش نداى حقّ طلبانه حسين عليه السلام را لبّيك گفته باشى، اميد است كه در آن شرايط حسّاس كه آهنگ كمك خواهى مى نمايى و زبانت نمى چرخد.
آرى! در آن شرايط پيشواى شهيدان تو را پاسخ گويد و از آن مرحله سخت نجاتت بخشد.
7- در ميان آتشهاى پرشراره
هفتمين نداى فريادرسى را از درون آتشهاى شعله ور و پرشراره دوزخ سر خواهى داد، آنگاه كه به خاطر عملكرد نادرست در زندگى، تلاش و كوشش تو براى نجات بى ثمر مى ماند و به دوزخ افكنده مى شوى؛ آنجا گاهى از ماءموران آتش فريادرس مى طلبى و گاه از مالك دوزخ و بزرگ آنان، گاه از ظالمان و طغيانگران كوردلى كه با فريب و مكر تو را به دنبال خود كشانده و به آتشهاى شعله ور سپردند.
آرى! از آنان فريادرسى مى خواهى، امّا همه آنها بى نتيجه مى ماند وكمك خواهى از ستمكاران نه تنها سودت نمى بخشد، بلكه جواب آنان بر رنج و عذاب تو خواهد افزود و با اينكه كمك خواهى تو از آنان اندك است و از آنان مى خواهى كه يك روز عذاب را از تو بردارند و از مالك دوزخ تقاضا مى نمايى كه مرگت را برساند و نجاتت دهد و از سركشان تبهكار مى خواهى كه ساعتى از عذاب يا اندكى از آن را از تو برطرف نمايند، امّا از فريادهاى كمك خواهانه ات سودى نمى گيرى.
امّا حسين عليه السلام طبق وعده اى كه به زائران عارف و خالص خويش داده است، اگر تا اين مرحله به خاطر سياهى پرونده زندگيت و مقرّرات خداوند در مورد تبهكاران، تو را نجات نداده باشد، اميد كه در آن مرحله سخت به ديدارت بشتابد و با آمدن آن حضرت آتشهاى شعله ورى كه براى تو افروخته شده است، خاموش گردد و ع
ذاب از تو برداشته شود وآن گرامى تو را از دوزخ نجات و به بهشت رهنمون گردد.
www.lailatolgadr.ir