واقعیت این است که بدون ارتباط درست ن
می توان کودکان راتربیت کرد. ارتباط، گذرگاهی است که جریان تربیت از آن عبور می کند. پلی است که دنیای کودکان و بزرگترها را به یکدیگر مرتبط می سازد. جریان سیال و پویایی است که به تفاهم و همدلی می انجامد، به شرطی که ویژگی های آن را به درستی بشناسیم و برای برقراری آن تلاش کنیم.
1- صحبت با فرزندان و پاسخ گويي به سئوالات آنها: گفتگو با فرزندان هنری است با قوانین و مفاهیم ویژه خود آنها، فرزندان ما اغلب در ارتباطات خود با ما ساده نیستند. پیمهای آنها اغلب بصورت كدها یا علائم و رمزی است كه باید رمزیابی و تعبیر شود. وقتی فرزند ما حس كند احساساتش درك میشود، تنهایی و درد او از بین میرود زیرا كه احساسات او درك شدهاند. همدردی مادر نقش یك برچسب زخم را برای احساسات جریحهدار بچه ایفا میكند.
2- گفتگوهای بیثمر: والدین از اینكه گفتگو با فرزند خود به جایی نمیرسد ناراحت میشوند و والدینی كه سعی میكنند معقول باشند خیلی زود درمییابند كه این كار چقدر خستهكننده اس
ت. بچهها معمولا از صحبت با پدر و مادر اجتناب میكنند. آنها از اینكه موعظه و انتقاد شوند، یا به آنها تحكم شود ناراحتاند. اگر به دقت به صحبت یك بچه و والدینش گوش دهید، متوجه خواهید شد كه آنها چقدر كم حرفهای هم را میشنوند. زبان روزمره ما كارایی لازم را برای گفتگوهای معنیدار با فرزندان ندارد، ما به روشهای جدید برای درك فرزندانمان نیاز داریم.
3- روش جدید ارتباط با كودكان: روش جدید ارتباط با فرزندان بر پایه احترام و مهارت استوار است. طبق این روش باید:
الف) تمام پیامها احترام شخصیت بچه و همچنین والدین را حفظ كند.
ب) جملاتی كه نمودار درك مسئله است، قبل از جملات نصیحتآمیز و آمرانه است.
زمانیكه بچهای در مورد چیزی شدیدا احساساتی شود، نمیتواند به هیچكس گوش دهد. او نمیتواند نصیحت، دلداری یا انتقاد سازنده را بپذیرد. او میخواهد كه ما او را درك كنیم. احساسات تند بچه با گفتن جملاتی مانند «خوب نیست آدم اینجوری باشد»، «هیچ دلیلی نداره كه اینجوری باشی» از بین نمیرود. زمانی از شدت آنها كم میشود و آنها برّندگی خود را از دست میدهند كه شنونده آنها را همراه با همدردی و درك قبول كند.
4- بعضی اصول گفتگو: از واقعه تا رابطه، وقتی بچهای درباره واقعهای صحبت میكند گاهی اوقات به جای اینكه به واقعه توجه كرده و نسبت به آن چیزی گفته شود، بهتر است كه به احساساتی كه كودك نسبت به آن واقعه ابراز میكند توجه شود. مثلاً وقتی بچها
ی به خانه میآید و از معلم، دوست یا كلا در مورد زندگیاش اظهار ناراحتی میكند، به جای اینكه سعیكنیم ببینیم واقعیت چیست بخواهیم و از صحت وقایع مطمئن شویم، بهتر است به احساسات بچه كه آن را میتوان از لحن گفتارش متوجه شد بپردازیم.
5- ابراز احساس دوگانه: فرزندان ما، هم ما را دوست دارند و هم از ما متنفرند. آنها در مورد پدر و مادر، معلم و تمام كسانی كه بر آنها قدرت دارند دو احساس جداگانه دارند. ما میتوانیم یاد بگیریم كه چگونه وجود چنین احساسات دوگانهای را در خود و فرزندانمان قبول كنیم. برای اینكه اطفال از تضادهای بیهوده مصون باشند باید بدانند كه چنین احساساتی طبیعی و معمولی است. اینكه ما با خونسردی مطلبی را در مورد دوگانگی احساس فرزند بیان كنیم باعث میشود كه او احساس كند كه حتیاحساسات آشفتهاش درك میشود و این موضوع به او كمك زیادی میكند تا احساساتش را درك كند. اگر بخواهیم نظری واقعی و عمیق به انسان داشته باشیم باید این احتمال را بدهیم كه هر جا عشق هست، نفرت هم هست؛ هرجا ستایش هست، حسادت هم هست؛ هرجا موفقیت هست، ترس هم هست. عقل و درایت زیادی لازم است تا انسان درك كند كه همه این احساساتطبیعیاند: مثبت، منفی و دوگانه. به ما آموخته شده كه احساسات منفی «بد» است و نباید چنین احساساتی را داشت یا اینكه ما باید از داشتن چنین احساستی خجالت بكشیم. مورد قضاوت قرار دادن احساسات و سانسور كردن تخیلات هم به استقلال فكری و هم به بهداشت روانی صدمه زیادی وارد میكند. احساسات، بخشی از میراث ژنی ما هستند. به جای وانمود كردن حقیقت را میتوان توصیه كرد. تعلیمات در مورد اینكه فرزند بداند چه احساسی دارد بسیار مهمتر از این است كه بداند چرا آن احساس را دا
رد. وقتی او بداند كه احساساتش چه هستند، احتمال اینكه در درونش احساس «آشفتگی» پیدا كند كمتر میشود.
6- آینهای برای احساسات فرزند: ما میتوانیم مانند آیینهای برای احساسات فرزندمان باشیم. او خصوصیات احساسی خود را با انعكاس آنها از طریق ما میآموزد. تصویر صاف، چه در آینه معمولی چه در آینه احساس، این فرصت را به شخص میدهد تا بتواند اگر بخواهد اصطلاحاتی در آنچه مشاهده میكند بهعمل آورد و آن را بهبود بخشد.
7- تعریف از موفقیتها یا شخصیتفرزند: اغلب افراد بر این باورند كه تعریف و تمجید باعث تقویت اعتماد به نفس فرزند شده و به او احساس امنیت میدهد. بسیاری از والدین شكایت دارند كه پس از تعریف كردن از فرزندانشان یكمرتبه حركات وحشیانهای از آنها سر میزند.این حركات احتمالا نشانگر این است كه فرزند می خواهد به ما بگوید كه او فكر نمیكند كه نظر دیگران در مورد او صحیح است. مهمترین قاعده این است كه تعریف و تمجید فقط برای كوششها و موفقیتهای فرزند كارآیی دارند، نه برای ش
خصیت او. تعریف باید برای فرزند چهرهای واقعی از شخصیت او ترسیم كند نه یك چهره كلی و بیمحتوا. تعریف مستقیم از شخصیت، مانند آفتاب مستقیم، ناراحت كننده و كوركننده است. تحسین باید بیشتر متوجه كوششها و موفقیتهای بچه باشد تا خصوصیات شخصیتی او. گفتههای ما باید بهگونهای مطرح شوند كه فرزند از آنها برداشت مثبتی نسبت به شخصیت خود داشته باشد.
8- سخنان خاموش و تصویر شخص: تحسین دارای دو جنبه است: سخنان ما و برداشت فرزند. سخنان ما باید گویای این مطلب باشد كه ما كار و كوشش،موفقیت، كمك، ملاحظه یا خلاقیت فرزند را تحسین می كنیم و ارج مینهیم. الفاظ ما بید مانند تابلویی باشد كه فرزند چارهای جز اینكه روی آن تصویری مثبت از خود ترسیم كند نداشته باشد. عبارات مثبت واقعگرایانهای كه توسط فرزند به دفعات به خودش گفته شود تا حد زیادی تعیین كننده برداشت خوب او از خودش و دنیای اطرافش است.
9- انتقاد: سازنده و مخرب: انتقاد سازنده سعی میكند به بچه نشان دهد كه كاری را كه باید انجام شود
را چگونه انجام دهد. در بسیاری از خانوادهها طوفانهای بین پدر و مادر و فرزند مرتب و با فاصلههای زمانی قابل پیشبینی اتفاق میافتد. فرزند كاری میكند و یا چیزی میگوید كه «غلط» است. عكسالعمل والدین توهینآمیز است.اين را باور داشته باشيدكه فرزندتان میتوانند از وقایع كوچك درسهای بزرگی در رابطه با ارزشها بگیرند.
10- صفتهای توهینآمیز: صفتهای توهینآمیز همانند تیرهای زهرآگین، مثلاً وقتی ما فرزند خود را زشت، احمق و یا بیعرضه مینامیم، این گفته بر بچه تاثیر میگذارد؛ بدن و روح او واكنش نشان میدهند، احساس خشم و نفرت، حتی تصور انتقام پدید میآید. وقتی فرزند بطور مستمر از والدین یا معلمانش میشنود كه كودن است، كمكم آن را باور میكند و خود را چنین میپندارد. پس از آن دیگر از فعالیتهای فكری دوری میجوید زیرا فكر میكند برای اینكه از هرگونه گزند تمسخر مصون بماند، باید از هرگونه رقابت دوری جوید.
11- خشم خود را چگونه مهر كنیم: به ما قبولانده بودند كه خشمگین بودن
مساوی با بد بودن. خشم فقط یك خلاف نبود، بلكه عملی بود نابخشودنی. ما میترسیم كه خشم اثر بدی بر روی بچهها باقی بگذارد، بنابراین خشم را درون خود نگه میداریم. در علم شناخت اطفال جایی هم برایعصبانی شدن والدین وجود دارد. در واقع، در مواقع بخصوص خشم باید بهگونهای ابراز شود كه برای فرزند آموزنده و به والدین احساس آرامش دهد و هیچگونه عوارض جانبی بر هیچكدام از آنها باقی نگذارد.
12- تهدید: برای بسیاری از فرزندان تهدید به منزله دعوت به رفتار نامناسب میباشد. اكثر بچهها در مقابله با تهدید رفتار منع شده را تكرار میكنند.
13- رشوه و قول ها: رشوه دادن نیز همانند مورد قبل روشی است كه قطعا با شكست مواجهه خواهد شد. اشكالات اخلاقی بسیاری نیز در مورد پاداشهایی كه بصورت رشوه استفاده شوند وجود دارد. بسیار مفیدتر و لذتبخشتر است كه جایزه را بدون اینكه آن را از قبل اعلام كنیم و كاملا بدون انتظار فرزند، به او بدهیم. جایزه باید نشانگر شناخت و قدردانی ما باشد.اما قول هاي شما، به
بچهها نه باید قولی داده شود و نه قولی گرفته شود. روابط ما با فرزندانمان باید بر اساس اعتماد پایه گذاری شود.
14- سیاست در مقابل دروغگویی: چرا فرزندان ما دروغ میگویند؟ گاهی به این دلیل كه به آنها اجازه داده نمیشود راست بگویند. ما باید بتوانیم راستگوییهای ناراحت كننده را نیز مانند راستگوییهای لذتبخش تحمل كنیم. فرزند از عكسالعملهایی كه نسبت به ابراز احساساتش میبیند میآموزد كه آیا صداقت بهترین روش زندگی است یا نه. وقتی كودكان برای راستگویی تنبیه شوند، به خاطر دفاع از خود دروغ میگویند. دروغ، حقایقی درباره ترسها و آرزوهای فرزند به ما نشان میدهند. روش معقول برای برخورد با یك دروغ این است كه به جای اینكه محتویات دروغ را تكذیب كنید و یا گوینده آن را محكوم كنیم، به فرزند نشان دهیم كه مفهوم حرف او را درك میكنیم. والدین نباید از كودكان خود سوالاتی بكنند كه احتمالا باعث پاسخ دروغ از ناحیه آنها شود. فرزند از سئوالهایی كه مانند تله هستند، تنفر دارند. سیاست ما در مقابل دروغگویی بسیار روشن است: از یك طرف، ما نباید نقش بازپرس را بازی كنیم و اعتراف بخواهیم یا یك موضوع بزرگ خیالی از آن بسازیم. ما نبايد كاری كنیم كه بچه جهت دفاع از خود مجبور به دروغگویی شود. وقتی بچه دروغ میگوید، نباید عكسالعملی مبتنی بر موعظه و عصبانیت داشته باشیم بلكه باید عكسالعمل ما مبتنی بر حقایق و واقعیات باشد.
15- دزدی: هنگامیكه فرزند چیزی را كه متعلق به او نیست را به خانه میآورد از موعظه كردن و بزرگ كردن مسئله باید خودداری شود. میتوان با حفظ آبروی فرزند او را به راه درستكاری هدایت نمود.خیلی مهم است كه فرزند را دزد یا دروغگو نخوانیم. بسیار مفید تر است اگر به او متذكر شویم كه انتظار داریم او نیازهای مالیاش را با ما در میان بگذارد. بهتر است با تعليم و تربيت صحيح به او نحوه بهتر بودن را بگويم. ادب هم یك خصوصیت شخصیتی است و هم یك مهارت اجتماعی. ریزهكاریهای اخلاق اجتماعی را نمیتوان با پتك یاد داد. همچنین برای تعلیم ادب نباید بیادب بود. اگر او خود را بچهای بیادب فرض كند، از آن به بعد سعی خواهد كرد كه طبق آن رفتار كند. دیدار از دوستان و آشنایان موقعیت بسیار خوبی است برای اینكه به فرزندان خود ادب بیاموزیم.
16- حس مسئولیت: حس مسئولیت یك غریزه نیست و فرزند باید آن را بیاموزد و آموزش آن نیاز به تمرین روزانه برای تصمیمگیری درباره مسائل منطبق با سن و درك شخص دارد. مسئولیت را نمیتوان تحمیل كرد. مسئولیت باید از درون رشد كند و با ارزشهای كسب شده از خانه و اجتماع تغذیه و هدایت شود. مسئولیت هایی كه بر پایه و اساس ارزشهای مثبت پایهگذاری نشده باشند، میتوانند ضداجتماعی و مخرب باشند. منشأ مسئولیت باید بر احترام به زندگی،
آزادی و جستجوی خوشبختی استوار باشد. مسئله مسئول بودن فرزندان به والدین برمیگردد و یا دقیقتر بگوییم به ارزشهای والدین كه در تربیت كودك آشكار میشود برمیگردد. هنر والدین و برخورد آنان است كه حس مسئولیت را در فرزند خود شكل میدهد. هنر پدر و مادر اینست كه به فرزند خود نشان دهند چگونه با احساساتش برخورد كند.بهتر است با برنامههای بلند مدت و كوتاه مدت آن را به فرزندانمان آموزش دهيم. تعلیم شخصیت بستگی به رابطه ما با فرزندانمان دارد و دیگر اینكه خصوصیات شخصیتی، اخلاقی را نمیتوان با الفاظ تعلیم داد، بلكه باید عملا نشان داد. برای برنامه درازمدت، قدم اول اینست كه ما تصمیم بگیریم به آنچه كه فرزندمان در درون خود فكر و احساس میكند علاقهمند شویم. فرزندان خودشان بهگونهای این مسائل را به ما نشان میدهند. احساسات را میتوان توسط الفاظ و نحوه ادای آنها، و از طریق اشارات فرزند، شناخت. از آن مهم تر اينكه اگر فرزند با انتقاد زندگی كند، نمی تواند مسئول بودن را بیاموزد. او میآموزد كه خود را محكوم كند و از دیگران اشكال بگیرد.از طرفي هم والدینی كه با فرزندان خود بر سر كارها و مسئولیتهای روزمره جدال میكنند باید بدانند كه در این جنگ نمیتوانند پیروز شوند. فقط یك راه برای پیروزی وجود دارد و آن اینست كه كودك را طرفدار خود كنیم. مطالب زیر برای ایجاد تغییرات مطلوب مفید است:
17- بازگو كردن احساسات و افكار والدين بدون حمله: در موقع ناراحتی، بهترین كار برای والدین این است كه احساسات و افكار را بازگو كنند. جو همدردی و درك فرزند باعث میشود او خود را به پدر و مادر نزدیكتر كند. مهم است بتوانیم. در مراحل مخ
تلف رشد فرزند، مسئولیتهایی را كه فرزند باید بیاموزد را برايش مشخص كنید.
18- مقررّی یا پول توجیبی: پول توجیبی وسیلهای است تعلیماتی با هدفی معین. پیدا كردن تجربه در استفاده از پول با بكارگیری حس انتخاب خود و قبول مسئولیت. استفاده غلط از آن دور از انتظار نیست. ما نباید از مقررّی بعنوان پتكی بر سر كودك استفاده كنیم. بهتر است از مقدار كم كم شروع كرده و كمكم بر آن بیفزاییم.
19- دوستان و همبازیها: آزادی در داشتن ارتباط با دیگران یكی از حقوق اولیه دموكراسی است. چه استانداردی میباید برای ارزیابی دوستهای انتخابی فرزندمان در نظر بگیریم؟ دوستان باید اثر مفید و تصحیحكنندهای بر فرزند داشته باشند. بچهای كه رویایی است از رفاقت با بچهای كه جدی است كمك خواهد شد. بعضی روابط باید نهی شوند. فرزندا
ني كه رفتار تبهكاران را تقلید میكنند نباید در گروه دوستان فرزندمان باشند. والدین میتوانند با فرزند خود با حالتی نیمهحرفهای برخورد كنند. در بسیاری از موارد اگر بدون اینكه زیاده از حد احساساتی شویم انضباط لازمه را به اجرا بگذاریم، اصل موضوع برطرف می شود اما اگر با احساسات زیاد با قضیه مواجهه شویم ممكن است مشكل بزرگتر شود و سالها هم والدین و هم فرزند را رنج دهد.
20- برخورد مناسب با فرزند: آسانگیری برخوردی است كه در آن بچهگانه بودن بچه را قبول داریم. آسانگیری بیشازحد اجازه دادن به اعمال ناپسند اوست. آسانگیری باعث اعتمادبهنفس و قابلیت روزافزون ابراز احساسات و افكار می شود و آسانگیری بیشازحد باعث ناراحتی طرفین و امتیازات روزافزونی میشود كه نمیتواند برآورده شود. همانگونه كه برای رفتار محدودیت قائل میشویم برای خواستهها نیز باید محدودیتهایی قائل شویم. احساسات باید درك و بهگونهای ابراز شوند. اعمال و رفتار باید محدود شوند و تغییر جهت یابند.
21- انضباط و محدودیت: والدین باید مهربان در عین حال قاطع باشند. آنها نباید در مورد عادلانه بودن یا نبودن محدودیت با فرزند وارد بحث شوند. وقـتی فرزند از حد مجاز خود در مورد هر چیزی تجاوز كند خود او دچار اضطراب میشود. دلیلی ندارد كه پدر و مادر در این موقع اضطراب او را تشدید كندچرا كه هم برای احساسات و هم برای رفتار فرزند مفید نيست. اما آنها اعمال ناپسند او را محدود و هدایت میكنند. محدودیتها بدون بكارگیری خشونت یا خشم بیشازحد اعمال می شوند. وقتی انضباط اینگونه اعمال شود در بسیاری از موارد فرزند خود قبول میكند كه بعضی از رفتارهای او باید محدود شوند یا تغییر یابند. فرزند از پدر و مادر و ارزشهایی كه آنان از خود نشان میدهند پیروی میكند و از این راه استانداردهای شخصی برای انضباط خود بهوجود میآورد. بهتر است محدودیت كامل باشد و نه مشروط. محدودیت باید بسیار محكم و قاطع برای فرزندان بیان كرد بهگونهای كه او بفهمد كه این محدودیت جدی است و ما پیگیر آن هستیم. محدودیت باید بهگونهای مطرح شود كه با حساب دقیق ناراحتی فرزند را به حداقل برساند و شخصیت او را خرد نكند، محدودیتگذاری باید بیانگر قدرت باشد و نه توهین.اگر بیطرفانه باشد خیلی بهتر مقبول میشود و نباید ارزشی را فرزند برای خود قائل است خدشهدار كند.
22- نبايد به بچه اجازه بدهيد پدر و مادر خود را كتك بزند: هیچوقت نباید به فرزند اجازه داد كه پدر یا مادرش خودش را ك
تك بزند.تعلیم و تربیت صحیح باید بر پایه احترام متقابل استوار باشد، بدون اینكه والدین نقش خود را به فرزند تفویض كنند.
23- تنبیه بدنی فرزند: مشكل اصلی تنبیه بدنی درسی است كه به فرزند میآموزد. بچه یك روش غلط برای مواجهه شدن با ناراحتیهایش میآموزد. یكی از بزرگترین عوارض جانبی كتك زدن كودكان این است كه رشد وجدان كودك را مختل میكند.
24- از خواب بیدار كردن فرزند توسط والدين: یك بچه مدرسه ای را نباید هر روز مادرش از خواب بیدار كند. بچه از مادری كه او را از خواب شیرین بیرون میكشد احساس تنفر پیدا میكند. بچههایی را كه نمیتوانند صبح به راحتی از خواب برخیزند و بلافاصله بانشاط و قبراق باشند نباید مسخره كرد. اكثر اوقات فرزندان با آهسته كردن سرعت خود را با «زود باش» بزرگترها مبارزه میكنند. به ندرت باید به بچه ها گفت عجله كنيد به جای آن باید به او یك زمانبندی واقعی ارائه داد. نباید فرزند را با یكسری تذكر و اخطار روانه مدرسه كرد. بهتر است كه هنگام بازگشت فرزند از مدرس
ه مادر در خانه باشد و از او استقبال كند. اگر مادر نمیتواند هنگام ورود فرزندش در خانه باشد، نوشتن پیامی كه در آن به فرزند بگوید مادر كجا رفته است بسیار مفید است. اینگونه پیامها برای برقراری ارتباط صحیح بین والدین و فرزندان بسیار مفید است.
25- حسادت بچه ها: بچهها دوست دارند داستانهایی درباره حسادت و انتقام بشنوند. جالب توجه است كه بدانیم حس همدردی آنان همیشه برای مظلوم نیست. كودكان برخلاف والدینشان وجود حسادت را در خانواده مورد سئوال قرار نمیدهند. ورود طفل جدید به خانواده حسادت و ناراحتی برایآنها به ارمغان آورده است. او به كمك و زمان نیاز دارد تا بتواند خود را با وضعیت جدید وفق دهد. همچنين ورود نوزاد تازه را میتوان بدون هیاهو و بسیار ساده به یك كودك اعلام كرد. علیرغم هر نوع عكسالعمل آنی كودك، میدانیم كه او سئوالات و ترس زیادی درونش خواهد داشت. اما اینكه این بحران سبب رشد و قوی شدن شخصیت فرزند ما می شود یا خراب شدن شخصیت او بستگی به شعور و مهارت ما دارد. وقتی بچهها احساس حسادت خود را بیان نكنند و در درون خود نگاه دارند، این احساسات به اشكال دیگر بروز میكنند. بعضی بچهها احساس حسادت خود را با سرفه یا ناراحتی های جلدی بیان میكنند نه با الفاظ. ترس از طرد شدن، بزرگترین ترس بچه اینست كه والدینش دیگر او را دوست نداشته باشند و رهایش كنند. بچه هیچوقت نباید تهدید شود كه طرد خواهد شد چه به شوخی، چه در موقع عصبانیت.دانسته یا ندانسته والدین باعث احساس گناه در كودكان خود میشوند. برای اینكه بیهوده باعث احساس گناه در فرزندمان نشویم باید با رفتار ناپسند او به همانگونه برخورد كنیم كه یك مكانیك با اتومبیلی كه داراینقص فنی است برخورد می
كند.
26- اضطراب به خاطر نداشتن استقلال و شخصیت: وقتی به بچه اجازه داده نشود در فعالیتهایی كه آمادگی آن را دارد شركت كند و مسئولیت بپذیرد، عكسالعمل درونی او خشم و نفرت خواهد بود. در بسیاری از خانوادههای مدرن، بچهها از كمبود فضا برای فعالیتهای جسمانی رنج میبرند. فرزندان فشار روحی حاصل از چنین محدودیتهایی را در خود نگه میدارند كه این موجب اضطراب میشوند. و يا اينكه بعضی از والدین سعی میكنند فرزند را از غم و اندوه ناشی از فقدان و از دست دادن یك عزیز دور بدارند. اگر زمانیكه مرگ اتفاق میافتد فرزند را آگاه نسازند، یك اضطراب بیان نشده درونی برای او ایجاد میشود و یا ممكن است خلاء موجود در اطلاعات خود را با یك سری استدلالها و توضیحات توهمزا و اشتباه پر كند. اگر حقایق بهسادگی به بچه گفته شوند و این بیان حقیقت را با یك در آغوش گرفتن گرم و نگاهی از محبت همراه كنند، بچه احساس آرامش و امنیت میكند.
27- اضطراب به خاطر دعوا بین والدین: وقتی والدین دعوا میكنند كو
دكان هم مضطرب می شوند و هم احساس گناه میكنند، بیارزش شدن پدر یا مادر نزد بچهها سبب می شود او از رفتار، شخصیت و ارزشهای آنان تبعیت نكند.
28- الفاظ كثیف (فحشها): هیچ پدر و مادری نمیخواهند فرزندشان در مورد فحشهایی كه توسط دوستانش استفاده میشود بیاطلاع باشد. وقتی كودكان در جلسات خصوصی خود یك سری فحشهای غلیظ را استفاده می كنند حس میكنند كه آزادی و استقلال خود را با آن اعلام كردهاند. والدین باید احساسات خود را در این مورد بسیار رك بیان كنند.
29- تقدیر بیولوژیكی: برای اینكه بچهها بتوانند به تقدیر بیولوژیكی خود عمل كنند، باید پسرها از پدر و دخترها از مادر تبعیت كنند. تبعیت مهمترین عاملی است كه باعث میشود پسرها مرد شوند و دخترها زن. در بسیاری از جوامع نقش مادر بیش از نقش پدر مشخص شده است. نیاز برای كارهای مادر را طبیعت معین كرده است و فقدان آن ممكن است باعث بهخطر افتادن سلامتی روحی و یا حتیبقای نوزاد شود. نقش پدر بیشتر شامل اعمال اجتماعی تا اعمال طبیعی.& lt;o:p>
30- نقش پدر: سه نوع خطر وجود دارد كه حضور پدر را خیلی واجب میكند.اول، بچه در مقابل خطرهای دنیای خارج به حفاظت نیاز دارد. دوم، در مقابل ترسهای درونی. سوم، در مقابل حمایت بیشازحد مادر.اعتقاد و اعتماد پدر به بچه به او اعتمادبهنفس میدهد. از آنجا كه پدرها طی دوران رشد خود از آزادی بیشتری برخوردار بودهاند لذا بهتر از مادران میتوانند به كودكان اجازه دهند آزادیها را بدون احساس گناه را تجربه كنند و رشد سالمی داشته باشند.
31- استانداردهایی برای پسرها و دخترها: پدر و مادرها نباید برای هر دو جنس یك استاندارد رفتاری داشته باشند.. والدین باید دقت كنند كه به خاطر اینكه دختر ندارند پسر خود را ظریف و زنانه تربیت نكنند. دخترها نیز نباید به خاطر علاقه والدینشان به داشتن فرزندی ذكور قربانی شوند. والدین به فرزندانشان باید این اصل را بیاموزند كه مرد و زن در نقشهای جداگانهشان به یكدیگر نیاز دارند و باید از هم مراقبت و حمایت كنند.تعلیم برای مرد بودن و زن بودن باید خیلی زود
آغاز شود. پسرها و دخترها باید خواستهها و علایق مختلفی داشته باشند. مادر به دختر خود لذت زن بودن، همسر بودن و مادر بودن را نشان دهد. پدر باید به پسر نشان دهد كه مرد بودن در اجتماع و درخانواده یعنی چه.
32- الگوهای مختلف خانوادگی: دربعضی خانوادهها پیامی كه فرزندان دریافت میكنند اینست كه هدف انسان در زندگی باید این باشد كه اثری ارزشمند از خود برای همیشه باقی بگذارد. چنین پیامی سبب ایجاد انگیزه برای سعی به دستیابی به نوآوری در علوم گوناگون میشود. در بعضی خانوادهها دخترها اغلب سعی می كنند با پسرها رقابت كنند و بعدها هم بزرگتر شوند در كارهای مردانه با مردها به رقابت میپردازند. در گروه سوم خانوادهها زن رئیس خانواده است، در چنین خانوادههایی احترام و ارزش كمیبرای مردان قائلند. در اینصورت پسرها ممكن است برای جبران خود را خیلی مرد جلوه دهند یا زنها را تحقیر كنند و دخترها بهدنبال همسری باشند تا بر آن ریاست كنند. ما باید فرزندانی تربیت كنیم كه هر كدام دارای فردیت خود باشند. در حالیكه الگوی ما باید انعطافپذیری كافی باشد تا دختر و پسر بتوانند به مشاغل مورد علاقه خود بپردازند.رقابت بیشازحد خواهر و برادر: كودكانی كه از خواهران و برادران خود شدیدا متنفرند نیاز به كمك دارند. آنها توجه پدر و مادر را فقط برای خود میخواهند. اگر حسادت این كودكان در سنین پایین از بین نرود بزرگترهاییخواهند شد كه افراد دیگر را جانشینی برای خواهر و برادر خواهند دید و با همه با نفرت و حسادت مواجهه خواهند شد.
33- شناخت و درك خداوند( ايمان)
فرزنداني که ايمان واعتقادي ندارند، دائما احساس پوچی و بی مقداری مي كنند.کمبود ايمان واعتماد به نفس مانند یک مانع بزرگ در مسیر پیشرفت آنها می باشد و دائما آنان را به عقب سوق می دهد. زيرا این بچه ها به کارهایی که انجام می دهند باور ندارند به همین دلیل بسياري از کارهایشان با شکست مواجه می شوند و به دلیل نا امیدی شدیدی که بر روح و افکار آنها حکم فرماست، موقعیت های شان را به سادگی از دست می دهند.این بچه ها همیشه تصویر نامفهوم و گنگی از خود دارند و شناخت کاملی از خداي خودو استعدادهایشان ندارند، به همین دلیل برای پیدا کردن راه صحیح زندگی شان با مشکلهاي زيادي روبرو می شوند. و نقش مهم پدر و مادر دراين خصوص آن است كه درك صحيح و دقيقي از خداوند را در درون فرزند خود بوجود بياورد تا فرزند درك و حس خوب قوي از خداوند پيدا كند. زيرا بین بالا بودن ایمان، ورضایت از زندگی، ارتباط مستقیم وجود دارد. زندگی هر انسانی، متناسب با وضعیت اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی او همراه با مشكلاتی است. یكی از نقش هایی كه ایمان و اعتقاد در مسیر زندگی دارد، تأثیر آن در حفظ و افزایش سلامت روانی است. با یك تعریف كلی، افرادی دارای سلامت روانی هستند كه دست كم 2 ویژگی داشته باشند:
1- از زندگی خود راضی باشند.
2- دیگران از رفتار و اندیشه آنها احساس رضایت كنند.
همچنین سلامت روانی لازم است دست كم در 5 زمینه مشهود باشد:
1. ارتباط با خانواده
2. ارتباطات شغلي
3. ارتباطات اجتماعی
4. ارتباطات محيطي ( طبيعت )

 ;5. ارتباط با خالق خود
33- مشورت با متخصص: خانواده هاي محترم بايست بداند در موارد ذيل حتما با مشاورين مجرب و روانپزشك مشورت كنند:
الف – بچههای زیاده از حد قلدر: در مورد بچههای خیلی خشن
، باید در هر مورد خاص دلیل رفتار خشونتآمیز را یافت و درمان كرد.
ب – استمرار در دزدی باید زنگ خطری برایما باشد و حتما كودك را نزد روانكاو ببریم. این كودكان هیچگونه حق مالكیتی برای دیگران قائل نیستند.
ج – فاجعه دیدن: بچههایی كه با فجایعی مانند تصادف، آتشسوزی، مرگ و امثال آن مواجهه میشوند ممكن است در ظاهر هیچگونه ناراحتی در آنها مشهود نباشد اما روانكاوی در این مواقع مفید است.
د – بچههای غیرعادی: چنین بچهای بسیار گوشهگیر و انزواطلب است و نسبت به محیط اطرافش بیتوجه است. بچه غیرعادی ممكن است یك كار را برای ساعتها تكرار كند.
و – كودكان انزواطلب: چنین كودكانی را میتوان خجالتی،ترسو، مطیع و بیروح توصیف كرد. آنها دوستان كمیدارند و از تفریحات اجتماعی گریزانند. همیشه میخواهند كه دیگران قدم اول را برای دوستی بردارند.
ز- بچههای ترسو: در اینجا كودكانی مدّنظر ما هستند كه ترس آنها مداوم و بسیار شدید است. این كودكان در مقابل بسیاری از مسائلی كه به نظر دیگر كودكان احمقانه میآید وحشتزده میشوند و زبانشان بند میآید. بعضی كودكان وسواس تمیز بودن دارند. از دید آنها تمام دنیای اطرافشان كثیف است.
ك – پسرهایی كه رفتار زنانه دارند: اینگونه پسرها فاقد شیطنتها و قلدریهای بقیه پسرها هستند.و بیشتر در جوار دخترها احساس آرامش میكنند.
ل- بچههایی كه آداب را رعایت نمیكنند: برخی كودكان دارای رفتارهای مداومی هستند كه موجب ناراحتی والدین میشود. كارهای آنها به گونهای است كه توجه اطرافیان را جلب میكند و این خود باعث تداوم چنین اعمالی میشود.
نتيجه اينكه:
انسان به عنوان موجود زنده، همیشه در پی کسب تعادل است و اگر به دلایلی تعادل او ازنظر جسمی یا روانی برهم بخورد، دچار تنش و ناراحتی می شود. سلامت جسمی و روانی فرد مستلزم برقرار تعادل در ارگانیسم است. کودکان نیز برای حفظ تعادل خودنیازمند آن هستند که با آنان برخوردهای متعادل صورت گیرد. ارتباط مناسب رابطه ای است که براساس رفتارهای نسبتا” ثابت و به دور از حد افراط و تفریط باشد. ازآنجا که انسان ها و به ویژه کودکان درحال تغییرو تحول اند، ارتباط با آنها باید ارتباطی فعال، پویا و متناسب با شرایط و نیازهای آنان باشد. بچه ها در هر مرحله از رشد خود نیاز به رابطه ای خاص دارند. نیاز کودکان به محبت امری انکارناپذیراست. محبت پایه ی احساس امنیت، آرامش و اعتماد به نفس است. رابطه ای که براساس محبت استوار نباشد، سازنده و تاثیرگذار نخواهد بود. برای برقراری ارتباط مناسب، تنها حضور فیزیکی پدر و مادر در خانواده و معلم در کلاس کافی نیست. پدر و مادر باید به فرزندان خود به موقع و به اندازه توجه و محبت کنند، با آنها درمورد مسائلشان صمیمانه به بحث و گفت وگو بنشینند و برای باهم بودن درمحیط خانواده، وقت مناسبی را اختصاص دهند تا فرزندان احساس کنند که در خانواده جایی برای خود دارند. معلم باید درکلاس با فرد فرد شاگردان خود ارتباط برقرار سازد و به مسائل و مشکلات آنها توجه کند تا بچه ها در شلوغی کلاس و ازدحام جمع، فردیت مستقل خود را فراموش نکنند. روشن است که انجام این کار، به خصوص برای معلمان باتوجه به شرایط موجود دشوار است. اما باید دانست که کودکان درشرایط دشوار بیش ازهرزمان دیگری نیاز به توجه و محبت دارند. از طرفي هم تربیت کودکان شایسته و آگاه بدون ارتباط فعال، سازنده و مثبت باآنها امکان پذیرنیست. تلاش درجهت چنین ارتباطی، وظیفه اساسی والدین و معلمان- به عنوان ارکان اصلی تربیت کودکان است. این تلاش از آن رو ارزنده و ضروری است که نه تنها در پرورش کودکان امروز بلکه در تربیت نسل آینده نیز موثر است زیرا فرزندان ما درآینده، با کودکان خود همانگونه برخورد خواهند کرد که ما امروز با آنان رفتار می کنیم. ویژگی ارتباط سازنده با کودکان، احترام گذاشتن به شخصیت آن هاست. احترام به معنای واقعی آن، توجه به خواست ها
و علایق کودکان، رعایت آزادی و استقلال عمل آنان و خودداری از تحقیر و تمسخر آن هاست. چنین ارتباطی توانایی های کودکان را پرورش می دهد، خلاقیت آنان را شکوفا می سازد، اعتماد به نفس آنها را تقویت می کند و آنان را برای پذیرش مسئولیت و انتخاب آماده می سازد.اما آنچه مسلم است اين است كه ما پدران و مادران ابتدا بايست در عمل و رفتار خود تغييرات اساسي را صورت دهيم لذا سعي كنيم چيزهايي را به فرزندان و ديگران بگوييم كه خود كاملا به آنها ايمان داشته و بدانها عمل مي كنيم، چرا كه فرزندان ما حرف هايمان را نمي بينند، بلكه عملكرد ما را بخوبي نگاه مي كنند. تا زماني كه ما عملكرد خود را اصلاح نكنيم، حرفها يمان خريداري ندارد. پس سعي كنيم چيزهايي را به فرزندان و اطرافيانمان مي گويم، ابتدا خودمان به آنها عمل كنيم. انشاءالله
http://motaharfamily.ir