مهاجرتی سرنوشت ساز
با شدت گرفتن آزار و فشارها بر مسلمانان، پیامبر صلی الله علیه و آله حضرت علی(ع) را در مکه به جای خویش گماشت و این شهر را به قصد «یثرب» ترک کرد و در پرتو عنایات الهی به غار ثور رفت. این غار در جنوب مکه درست رو به روی مدینه قرار داشت.
ازرقی در اخبار مکه می گوید: چون پیامبر وارد این غار شد، کوه ثور ایشان را فراگرفت و به سخن درآمد و گفت: یا محمد! به سوی من آی که پیش از تو، هفتاد پیامبر را پناه داده ام. وقتی پیامبر وارد غار شد، آرامشی در وجودش پدید آمد. عنکبوتی بر دهانه غار تار تنید و آن را مسدود کرد و کبوتری هم فرود آمد و در آنجا لانه ساخت و تخم ریزی کرد. مشرکین که در تعقیب پیامبر بودند، چون تار عنکبوت و آشیانه کبوتر را دیدند، گمان کردند کسی در غار نیست و از این رو، از همان جا مسیر خود را تغییر دادند و رفتند. آن حضرت، سه شبانه روز در این مکان اقامت داشت و عده ای از جمله حضرت علی(ع) به محضرش شرفیاب می شدند و چوپانی هم شب ها مسیر گوسفندان را به گونه ای قرار می داد که از نزدیکی غار عبور کنند تا پیامبر از شیر آنها استفاده کند. در سومین روز، پیامبر از علی(ع) خواست تا مرکبی برای او تهیه کند و هجرتی بزرگ را آغاز
نماید. امیرمؤمنان(ع) سه شتر را همراه با راهنمای معتبری به نام اریقط در شب چهارم به سوی غار فرستاد. بدین ترتیب، رسول خدا پس از طی منازلی عازم دهکده قبا شد. آن حضرت و همراهانش برای اینکه دشمنان متوجه مسیر آنها نشوند، به ناچار روزها به استراحت می پرداختند و شب ها حرکت می کردند. این هجرت بزرگ، مبدأ تاریخ مسلمانان گردید.14
در دهکده قبا
قبا در دو فرسخی مدینه و مرکز قبیله «بنی عمرو بن عوف» بود. پیامبر روز دوشنبه دوازدهم ربیع الاول وارد این آبادی گردید. در آن موقع او 53 سال داشت و سیزده سال از بعثت گذشته بود.
رسول خدا صلی الله علیه و آله در خانه کلثوم بن هدم، که بزرگ قبیله مزبور بود، فرود آمد و سپس به خانه سعید بن خیثمه رفت و برخی گفته اند: خانه دوم محل ملاقات پیامبر با مردم بود. گروهی از مهاجر و انصار که در انتظار نبی اکرم بودند، همراه آن حضرت در آنجا توقف داشتند. علی(ع) که در مکه بود، در این منطقه به پیامبر پیوست. پیامبر از دوازدهم تا پانزدهم ربیع الاول در محله قبیله بنی عمرو بن عوف اقامت گزید و روز جمعه به محله بنی سالم بن عوف نقل مکان کرد و «نماز جمعه» را در مسجدی که ته دره ای بود، اقامه داشت. در قبا، پیامبر مسجدی را بنا ک
رد که هم اکنون آثارش باقی است. این، همان مکانی است که به تعبیر قرآن، اساس آن بر تقوا بنیان نهاده شده است….15
در منزل ابوایوب
پیامبر تصمیم گرفت روز شنبه 17 ربیع الاول یا عصر جمعه 16 ربیع الاول به مدینه برود. وقتی اصحاب رسول خدا از این ماجرا با خبر شدند، در اول بیابان شهر که سنگلاخی بود، ایستادند و برای ورود ایشان لحظه شماری کردند. اما وقتی گرمای هوا شدت گرفت، همه به خانه های خود رفتند و پیامبر موقعی رسید که مردم از محل ورودی مدینه رفته بودند. عده ای از آن حضرت می خواهند تا در محله آنها اقامت کند، اما پیامبر می فرماید که هر جا شترش زانو زد، در همان محله می ماند. مردم با شگفتی می بینند که شتر در محله بنی مالک بن نجار زانو می زند. در این هنگام، پیامبر فرود آمد و مادر ابوایوب انصاری (خالد بن زید) خورجین آن حضرت را برمی دارد و به خانه خود می برد. پیامبر هم میهمان او می شود و مدتی در آنجا اقامت می گزیند تا به ساخت مسجد بپردازد و برای فعالیت های تبلیغی و فرهنگی برنامه ریزی کند. ابوایوب می گوید: وقتی پیامبر به خانه ام آمد، در طبقه پایین اقامت گزید و من همراه خانواده بالا بودیم. عرض کردم: ای فرستاده الهی! خوش نمی دارم من بر فراز باشم و شما در طبقه زیرین. پیامبر فرمود: برای من و آنها که به ملاقاتم می آیند، بهتر است در همان طبقه پایین بمانیم.
در اولین فرصت، پیامبر فرمان می دهد بر همان موضعی که شتر آرام گرفت، مسجدی ساخته شود و خود نیز در بنای مسجد شرکت نمود. آن حضرت از 16 ربیع الاول تا صفر سال بعد، که مسجد و حجره های آن ساخته شد، در خانه ابوایوب اقامت داشت. خانه جدید پیامبر نیز در کنار این مکان عبادی در نظر گرفته شد.16مسجد النبی هم اکنون مهم ترین و مقدس ترین مکان مدینه است.
یکی از خانه هایی که در مدینه و در همسایگی مسجد قرار داشت، محل زندگی حضرت علی(ع) و فاطمه زهرا(س) بود. رسول اکرم به این خانه رفت و آمد داشت. عنایت ایشان به چنین منزلی، فراتر از رابطه خویشاوندی بود و گویی جدایی ناپذیری قرآن از عترت، و سنت از اهل بیت را به اثبات می رسانید. حتی موقعی که رسول خدا از سوی خداوند مأمور گردید تا دربی را که از خانه ها به مسجد مدینه باز می گردید، مسدود کند، در خانه امیرمؤمنان را از این قاعده مستثنا دانست و در خطبه ای تأکید کرد: بازماندن این در و بسته شدن دیگر درها، دستوری الهی بوده است، نه تصمیم شخص من.17
سفرهای نظامی و سوق الجیشی
پیامبر اکرم به منظور دفع دشمنان، سرکوبی متجاوزان و خنثی کردن توطئه های مخالفان، مسافرت های دیگری هم داشت که در ذیل، بدان ها اشاره می گردد:< ;o:p>
1. پیامبر در هشتم ماه رمضان سال دوم هجرت، عبدالله بن ام مکتوم را برای نماز جانشین خود و ابولبابه را به جای خویش در امور سیاسی قرار داد و همراه 313 نفر به ناحیه بدر ـ واقع در بین مکه و مدینه ـ آمد. بین نیروهای اسلام و مشرکان مکه در آنجا نبردی در گرفت که بر خلاف کم بودن قوا و تجهیزات مسلمین، برق پیروزی در اردوگاه مسلمانان درخشید و رزمندگان اسلام پیروز شدند.18
2. چون پیامبر متوجه می گردد ابوسفیان در صدد است تعرضی به اطراف مدینه کند، ابولبابه را به اداره مدینه می گمارد و با سپاهی به تعقیب مهاجمان می پردازد و تا هشت منزلی مدینه در منطقه ای به نام قَرقَرة الکُدر پیش می رود که افراد ابوسفیان می گریزند و برای سبک کردن بار خود، کیسه هایی از خرمای به روغن عجین شده را بر زمین فرو می افکنند. به همین دلیل، این نبرد را «سویق» گفته اند.19
3. به پیامبر گزارش می رسد جمعیتی انبوه از قبیله بنی سُلَیم در آبادی بُحران از بخش فرع، در اطراف مدینه متمرکز شده اند. آن حضرت ابن مکتوم را به اداره شهر می گمارد و در رأس سپاهی سیصد نفری پیش می رود تا به «بُحران» می رسد و بدون اینکه درگیری پیش آید، مأموریت جنگی خود را به پایان می رساند.20
4. در سال سوم هجرت، مشرکان مکه آهنگ لشکرکشی به جانب مدینه را می کنند و در زمین های کشاورزی وطاء، واقع در احد تا جُرف و عرصه، شتران و اسب های خود را رها می کنند و محصولات آنجا را که به مسلمانان تعلق دارد، از بین می برند. پیامبر پس از ارزیابی موقعیت و امکانات نظامی دشمن و مشورت با اصحاب، عازم میدان نبرد می شود و دستور می دهد سپاهش در ناحیه ای به نام «شیخان» اردو بزنند و چون دشمنان پیش می آیند، سپاه اسلام در احد اردو می زند. پیامبر تکیه سپاه را به کوهستان احد قرار می دهد و روی آن را به مدینه می نهد؛ به طوری که کوه عَینَین در سمت چپ سپاه قرار می گیرد. اگر چه در مراحلی حساس از این غزوه، پیروزی از آن پیامبر و یارانش بود، ولی چون محافظان شکاف کوه احد برای به دست آوردن غنیمت موضع خود را رها می کنند، در این جنگ، مسلمانان با شکست مواجه می شوند21 و عده ای از رزمندگان، از جمله عموی پیامبر، به شهادت می رسند و خود رسول اکرم از ناحیه سر و صورت زخمی می گردد.
5. در هشتم شوال و سی و دومین ماه هجرت، پیامبر با وجود آنکه مجروح بود، با اصحاب خود به سوی حمرا الأسد که در ده میلی مدینه بود، رفت تا به تعقیب دشمنان بپردازد و نقشه آنان را در یورش به مدینه خنثی کند. این مسافرت جنگی پنج روز طول کشید و در سفر مذکور، عبدالله بن ام مکتوم جانشین پیامبر در مدینه بود.
6. به پیامبر خبر رسید دو تیره بنی محارب و بنی ثعلبه از غ
طفان، بر ضد اسلام در حال گردآوری سلاح و سرباز برای تسخیر مدینه هستند. پیامبر و یاران از یک سلسله پستی ها و بلندی هایی عبور کردند که بسان پیراهنی وصله دار نمایان بود. به همین دلیل این غزوه را «ذات الرقاع» می گویند. در هر حال، نیروهای مسلمان به رهبری رسول اکرم در سرزمین نجد و حوالی قلمرو دشمن فرود آمد که به دلیل مقاومت، جانفشانی ها و فداکاری های مسلمانان، دشمن عقب نشینی کرد و به کوه های اطراف پناهنده شد.22
7. پس از غائله احزاب و درهم شکسته شدن نقشه های مزورانه یهودیان، پیامبر لازم دید قبیله بنی لحیان را ادب کند؛ زیرا تیره هایی از این طایفه در حادثه ناگوار رجیع، سپاه تبلیغی اسلام را کشته بودند. لذا آن حضرت در ماه پنجم از سال ششم هجرت، ابن ام مکتوم را در مدینه جای خود گمارد و با رعایت تاکتیک جنگی، از راهی غیر عادی در «غران» که سرزمین بنی لحیان بود، فرود آمد، اما دشمن دچار رعب گردید و به ارتفاعات اطراف گریخت.23
8. عُیینة بن حصن فزاری، به کمک افرادی از قبیله غطفان گله شتری را که در چراگاهی به نام غابه که در ناحیه شام بود و چراگاه مدینه به حساب می آمد، به غارت برد. نگهبان آن را کشت و زن مسلمانی را اسیر کرد و همراه خود برد. پیامبر وقتی از این ماجرا خبردار شد، عده ای را به فرماندهی اسامة بن زید به تعقیب غارتگران فرستاد و خود نیز به دنبالشان حرکت کرد. در نبردی مختصر، مسلمانان پیروز شدند و دشمن به سرزمین غطفان پناه برد و پیامبر یک شبانه روز در ذی قرد به سر برد.24
9. به مدینه گزارش رسید: حارث بن ابی ضرار، رئیس قبیله بنی المصطلق که تیره ای از قبیله خزاعه هستند و با قریش هم جوار بودند، در صدد جمع آوری سلاح و نیرو و محاصره مدینه است. پیامبر تصمیم گرفت این توطئه را در نطفه خفه کند. لذا با یاران خود به سوی محل استقرار این قبیله حرکت کرد و درکنار چاه «مُرَیسیع» با آنان رو به رو گردید. در نبرد بین مسلمانان و این گروه طغیانگر، پیروزی نصیب سپاه اسلام شد.25
10. دهکده خیبر در شمال مدینه و در حدود 180 کیلومتری آن قرار دارد و قبل از بعثت نبی اکرم، یهودیان دژهای استواری در آن ساخته بودند. ساکنین این منطقه، هم خود خطرساز بودند و هم بت پرستان و مشرکان را علیه مسلمانان تحریک می کردند. لذا ضرورت داشت قدرت خیبریان در هم شکسته شود. از این رو، پیامبر در سال هفتم هجرت به همراه 1600 سرباز به سوی این دژ حرکت نمود. نخستین بار، تمام نقاط حساس و راه هایی که به قلعه های هفت گانه خیبر منتهی می شد، به وسیله نیروهای پیامبر فتح شد و ارتباط دژها نیز با هم قطع گردید و سنگرهای یهود، یکی پس از دیگری فرو ریخت. حضرت علی(ع) از سوی پیامبر مأمور شد تا قوای یهود را در هم بشکند. سرانجام این کانون خطر از هم فرو ریخت و پیروزی نصیب مسلمانان گردید. بدین گونه یهودیان در خیبر، وادی القری و تیماء در هم شکسته شدند؛ ولی سرزمین «فدک» که در حوالی خیبر و 140 کیلومتری مدینه قرار داشت، بدون درگیری نظامی و از طریق صلح به دست مسلمانان افتاد که با این وضع این قلمرو (فدک) متعلق به شخص پیامبر و امام پس از اوست. بر این اساس بود که پیامبر، فدک را به دختر خود فاطمه(س) بخشید.26
11. در اوایل سال هشتم هجرت که در غالب نقاط حجاز، امنیت نسبی پدید آمد و ندای توحید به دیگر نقاط گسترش یافت و دیگر یهودیان، مسلمین را تهدید نمی کردند، پیامبر مصمم گردید دعوت خود را متوجه مرزنشینان شام کند؛ اما اولین سفیر پیامبر در دهکده «موته» دستگیر و به وسیله حاکم شامات کشته شد و مقارن این رویداد، حادثه اسفناک دیگری رخ داد و سپاه پانزده نفری تبلیغ هم در سرزمین ذات اطلاح به وسیله اهالی این منطقه به طرز فجیعی به قتل رسیدند. از این رو، پیامبر فرمان جهاد صادر کرد و سه هزار از سربازان اسلام، به سوی مناطق مذکور روانه شدند. پیامبر تا ناحیه ای به نام ثنیة الوداع این مبارزان را مشایعت نمود و سپس به مدینه بازگشت. جعفر بن ابی طالب فرمانده کل قوا، زید بن حارثه و عبدالله بن رواحه معاون یکم و دوم بودند. هر دو سپاه در موته گرد آمدند، اما چون فرماندهان کشته شدند، سپاهیان اسلام عقب نشینی کردند.27
12. به رسول اکرم گزارش دادند: در وادی یابس، هزاران نفر با هم متحد شده اند تا قوای اسلام را درهم بکوبند. لشکر اسلام با توصیه موکد پیامبر به سوی قبیله بنی سلیم رهسپار گردید. چون افراد مزبور در نقاطی کوهستانی و سنگلاخ می زیستند، وقتی نیروهای مسلمان خواستند به سوی دره محل اقامتشان سرازیر گردند، با مقاومت آنان مواجه شدند و چون فرماندهان اول و دوم شکست خوردند، از سوی پیامبر، حضرت علی(ع) مأمور این کار گردید که به دلیل فداکاری های آن حضرت، دشمنان در هم کوبیده شدند و با به جای گذاشتن غنائم فراوان، فرار کردند.28
13. پیامب
ر اکرم در سال ششم هجرت که برای انجام «مراسم عمره» عازم مکه بود، برای تأمین امنیت مسلمانان، با مشرکان مکه «صلح حدیبیه» را امضا نمودند. مسلمانان پس از امضای این پیمان نامه، می توانستند یک سال پس از این قرارداد، به مکه بروند و بعد از سه روز اقامت و انجام عمره، شهر مکه را ترک گویند. به همین دلیل، آن حضرت در سال هفتم هجری همراه دو هزار نفر، با شتری مخصوص وارد مکه شد. فریاد لبیک این جمعیت، اهل مکه را تحت تأثیر قرار داد و در آنها انعطاف خاصی در برابر مسلمانان، به وجود آورد. اتحاد همراهان پیامبر نیز در دل مخالفان، رعب و هراس پدید آورد. پیامبر با سوار بر شتر، خانه خدا را زیارت کرد و از آن پس، میان دو کوه صفا و مروه هروله کنان مشغول سعی گردید که مسلمانان هم پیروی کردند. آن حضرت بعد از فراغت از سعی، شتران را ذبح کرد و با کوتاه کردن موس سر از حالت احرام در آمد. پس از پایان این مراسم، پیامبر مکه را ترک نمود.
در سال هشتم هجرت، پیامبر مردی به نام ابورهم غفاری را نماینده خود در مدینه قرار داد و در نزدیکی این شهر از سپاه خود سان دید تا برای فتح مکه به سوی این دیار روانه شوند. در مرّ الظهران واقع در چند کیلومتری مکه، پیامبر با کمال مهارت اردوی ده هزار نفری را تا حوالی مکه، رهبری نمود؛ در حالی که جاسوسان مشرکان از این حرکت آگاهی نداشتند. در این منطقه سربازان به دستور پیامبر در نقاط مرتفع آتش افروختند تا در دل دشمن رعب افکنند…. سرانجام مکه بدون مقاومت و خونریزی فتح شد و نیروهای اسلام وارد شهر شدند. پیامبر لحظاتی در خیمه ای در نقطه ای به نام حجون استراحت نمود، سپس برای زیارت و طواف خانه خدا، رهسپار مسجدالحرام گردید و در ضمن طواف، بت ها را در هم شکست و خانه کعبه از آثار کفر و شرک پاک گشت. آن گاه عفو عمومی اعلام شد.29
<P style=”TEXT-ALIGN: justify; LINE-HEIGHT: 200%; MARGIN: 0in 0in 10pt; unicode-bidi: embed; DIRECTION: rtl” dir=rtl class=MsoNormal align=justify&g t;14. در سال هشتم هجرت پیامبر تصمیم گرفت مکه را به قصد سرزمین های «هوازن» و «ثقیف» ترک گوید. پس معاذ بن جبل را به عنوان معلم دینی مردم گمارد و حکومت شهر مکه را به عُتّاب بن اُسَید سپرد. سپاهی دوازده هزار نفری، حضرت را همراهی می کردند. ارتش اسلام شب را در دهانه دره حُنین به استراحت پرداخت، غافل از آنکه دشمنان در پشت سنگ ها و صخره ها و شکاف کوه ها و نقاط مرتفع مخفی شده اند. در این حال، هنوز هوا کاملاً روشن نشده بود که صدای پرتاب تیرها و فریاد مردان جنگجوی دشمن، مسلمانان را حیرت زده کرد. این یورش غافلگیرانه، مسلمین را سراسیمه کرد و عده ای بی اختیار از منطقه گریختند و با بی نظمی خود، زمینه های ضعف نیروهای خودی را فراهم کردند. ناگهان فریاد فرحزای پیامبر، قوت قلبی به قوای اسلام داد و «غیرت دینی» و حمیّت آنان بر انگیخته شد و افراد گریخته با ندامت به سوی پیامبر بازگشتند و صفوف خود را فشرده ساختند. این تدبیر نظامی، موجب گردید جوانان هوازن و جنگجویان ثقیف، خانواده و احشام و اموال خود را ترک کنند و با برجای نهادن تلفات زیاد به سوی نواحی اوطاس، نخله و دژهای طایف بگریزند.30
15. قبیله ثقیف که در نبرد حنین بر ضد اسلام و مسلمین جنگید، پس از شکست شدید از مسلمانان، به طایف پناهنده گردید. پیامبر برای تکمیل پیروزی و تعقیب فراریان نبرد قبلی، رهسپار شهر طایف شد و در مسیر خود دژ مالک (آتش افروز جنگ حنین) را با خاک یکسان نمود. سپس آن حضرت و همراهان، قلعه طایف را محاصره کردند و نبرد بین طرفین شدت گرفت. با توجه به اینکه در سپاه اسلام خستگی دیده می شد و ماه شوال سپری می گردید و ذی قعده که ماه حرام بود، فرا می رسید و موسم حج نزدیک بود، پیامبر اجازه نداد محاصره طایف طولانی شود و همراه نیروها به جعِرّانه که محلّ حفاظت غنائم جنگی و اسیران بود، حرکت کرد31
16. در میان حِجر و شام، در سرزمین کنونی سوریه، قلعه استواری به نام تبوک وجود داشت که در اختیار رومیان مسیحی بود. استقرار گروهی از سربازان روم در نوار مرزی شام، به گوش پیامبر رسید و لذا مصمم شد با لشکری بزرگ، نیرنگ متجاوزین را خنثی کند. سپاه اسلام در مسیر مدینه تا تبوک با مشقت های زیادی رو به رو شد. از این جهت، به «جیش العسرة» معروف گردید. نیروهای مسلمان در آغاز ماه شعبان سال نهم هجرت به سرزمین تبوک گام نهادند، اما اثری از اجتماع و قوای روم ندیدند. گویی آنان پس از شنیدن خبر اعزام سپاهیان اسلام، دچار هراس شده و صلاح دیده اند به سرزمین خود باز گردند. اما از آنجا که امکان داشت فرمانروایان محلی به حمایت از ارتش روم برخیزند و در آینده برای مسلمانان خطر ساز شوند، پیامبر با آنان پیمان «عدم تعرض» منعقد نمود.
سفر تبوک، قدرت نظامی اسلام را به نمایش گذاشت و به دشمنان نشان داد که نیروهای مسلمان می توانند با بزرگ ترین ابرقدرت های جهان به مقابله برخیزند. از این جهت، اندیشه عصیانگری برخی قبایل فتنه گر، حداقل برای مدتی از ذهن آنان بیرون رفت. مدت اقامت پیامبر در تبوک، بیست روز به درازا کشید و سپس ایشان به مدینه بازگشت.32
از واپسین سفر تا رحلت
آخرین سفر پیامبر در یازدهمین ماه سال اسلامی؛ یعنی ذی قعده و در سال دهم هجرت صورت گرفت. آن حضرت در بیست و ششم این ماه، ابودجانه را در مدینه جانشین خود کرد و به سوی مکه رهسپار شد و در ذوالحلیفه، در نقطه ای که مسجد شجره قرار دارد، احرام بست. آن حضرت در اوایل ذی حجه وارد مکه شد و مراسم حج را به جای آورد. این سفر مقدس و تاریخی را که در آن پیامبر «مناسک حج» را به طور کامل به مردم آموخت، حج بلاغ، حج اسلام و حج وداع نامیده اند. آن حضرت تصمیم گرفت مکه را به عزم مدینه ترک گوید، اما وقتی کاروان به سرزمین رابغ، در سه میلی جُحفه رسید، در هیجدهم ذی حجه امین وحی در نقطه ای به نام «غدیرخم» فرود آمد و امر خطیری را به عهده پیامبر نهاد. از این رو، رسول خدا دستور داد تا همه همراهان توقف کنند و بازماندگان برسند. آن گاه او خطبه ای ایراد کرد و سپس افزود: «من کنتُ مولاه فهذا علی مولاه» و بدین گونه آن حضرت، جانشین راستین خود را که امیرمؤمنان علی علیه السلام بود، به حاضران که حدود 120 هزار نفر بودند، معرفی کرد.33
سرانجام آن حضرت پس از انجام این مأموریت سترگ، به مدینه آمد و در بستر بیماری قرار گرفت. آن عصاره آفرینش و اسوه شایسته و رحمت عالمیان در بیست و هشتم صفر (نیم روز دوشنبه) سال 23 بعثت و 13 هجرت، به سوی عرشیان کوچ نمود و پیکر پاکش در همان حجره ای که درگذشته بود، به خاک سپرده شد.
پی نوشت ها:< ;/P>
1. نهایة الارب فی فنون الادب، شهاب الدین احمد نویری، ترجمه محمود مهدوی دامغانی، ج 1، ص 88 و 89.
2. طبقات، ابن سعد، (ترجمه)، ج 1، ص 16؛ تاریخ پیامبر اسلام، ص 59.
3. نهایة الارب، ج 1، ص 94؛ سیرة الحلبیه، ج 1، ص 125.
4. تاریخ یعقوبی، ترجمه محمد ابراهیم آیتی، ج 1، ص 348.
5. همان، ص 369؛ نهایة الارب، ج 1، ص 95.
6. سیره ابن هشام، ج 1، ص 191؛ مروج الذهب، ج 1، ص 89.
7. معصوم نخست، محمد صادق موسوی گرمارودی، ص 72.
8. تاریخ اسلام، دکتر علی اکبر فیاض، ص 64 به نقل از الخمیس، ج 1، ص 24، سیرةالحلبیه، ج 1، ص 126.
9. سیره ابن هشام، ج 1، ص 204؛ بحارالانوار، ج 16، ص 19؛ فروغ ابدیت، ج 1، ص 197.
10. سیره ابن هشام ج 1، ص 236؛ صحیح بخاری، ج 1، ص 3؛ نهایةالارب، ج 1، ص 169.
11. تفصیل این ماجرا در فصل بیست کتاب فروغ ابدیت، آیةالله سبحانی، آمده است.
12. مشروح ماجرای معراج را در کتب تفسیری ذیل سوره اسراء، مطالعه فرمایید.
13. سیره ابن هشام، ج 2، ص 61؛ طبقات، ج 1، ص 106؛ الکامل فی التاریخ، ج 2، ص 63.
14. نهایة الارب، ج 1، ص 314 و 315؛ فروغ ابدیت، ج 1، فصل 25.
15. طبقات، ج 1، ص 230؛ نهایة الارب، ج 1، ص 320؛ تحفة الحرمین، نایب الصدر شیرازی، ص 251.
16. السیرة الحلبیه، ج 2، ص 251؛ اسد الغابه، ج 4، ص 99.
17. تذکرة الخواص، سبط بن جوزی، ص 46.
18. سیره ابن هشام، ج 2، ص 708 – 706.
19. المغازی، ج 1، ص 181.
20. همان، ص 196.
21. همان؛ بحارالانوار، ج 20، ص 111؛ الکامل فی التاریخ، ج 2، ص 101.
22. فروغ ابدیت، ج 2، ص 104.
23. تاریخ طبری، ج 2، ص 255.
24. سیره ابن هشام، ج 2، ص 295؛
25. همان، ص 264؛ نهایة الارب، ج 2، ص 147.
26. فروغ ابدیت، ج 2، ص 271 و 272؛ نهایة الارب، ج 2، ص 233.
27. مغازی، ج 2، ص 763 – 760؛ سیره ابن هشام، ج 2، ص 37.
28. مجمع البیان، ج 10، ص 528؛ فروغ ابدیت، ج 2، ص 303.
29. فروغ ابدیت، ج2، ص 183، 282، 320، 323، 327، 331 و 338؛ نهایةالارب، ج 2، ص 265 – 257.
30. مغازی، واقدی، ج 3، ص 602 و فصل 50؛ طبقات کبری، ج 2، ص 137 و 150؛ نهایةالارب، ج 2، ص 288.
31. سیره حلبی، ج 3، ص 1343؛ سیره ابن هشام، ج 4، ص 126؛ بحارالانوار، ج 21، ص 162.
32. طبقات، ابن سعد، ج 2، ص 168؛ بحارالانوار، ج 21، ص 160.
33. مورخان و مفسّران متعددی از اهل تسنّن، حدیث غدیر را با مدارک زیادی در آثار خود آورده آند که نام سیصد و پنجاه نفر از آنان در کتاب الغدیر علامه امینی آمده است.
www.hawzah.net
کانال جامع دو نور در ایتا:
https://eitaa.com/twonoor
کانال جامع دو نور در تلگرام:
https://t.me/twonoor
صفحه اصلی – موسسه قرآن و نهج البلاغه -آموزش مجازی قران ونهج البلاغه