از این طرف اومدی: 
حدیث غدیر و نهج البلاغه

حدیث غدیر و نهج البلاغه

حدیث غدیر و نهج البلاغه

فهرست مطالب

نویسنده: سیدکاظم طباطبایی

 

منبع: فصلنامه مشکوۀ، شماره 19

 

در محیط ‏های علمی و مذهبی گهگاه این پرسش به گوش می‏خورد که «چرا در نهج ‏البلاغه به حدیث غدیر استناد یا احتجاج نشده است؟» از این رو نگارنده درصدد برآمد تا در مقاله ای پاسخی برای این پرسش عرضه کند. امید است علاقه‏مندان و پژوهندگان عرصه دین را سودمند افتد.

 

 

 

حدیث غدیر و فضای صدور آن

 

یکی از ادلّه و بلکه استوارترین دلیل شیعیان بر امامت و ولایت امیرالمؤمنین علی بن ابی‏طالب علیه‏السلام ، حدیث غدیر است. حدیث غدیر و فضای صدور آن بنا به نوشته شیخ مفید به این شرح است:

 

چون رسول خدا مناسک حج را به‏جا آورد، علی را در قربانی خود شریک ساخت و با او و مسلمانان به سوی مدینه بازگشت تا به جایی که به غدیر خم معروف است رسید و آنجا چون آب و چراگاه نداشت برای فرود آمدن مناسب نبود. با این حال پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله در آنجا فرود آمد و مسلمانان نیز فرود آمدند. سبب فرود آمدن او در اینجا این بود که آیه‏ای از قرآن درباره نصب امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه‏السلام به جانشینی پس از خود در میان امّت بر وی نازل شد. پیش از این نیز بی‏آنکه برای این کار وقتی تعیین کرده باشد، در این باره به آن حضرت وحی شده بود. پس پیامبر این کار را به زمانی موکول کرد که از اختلاف و دو دستگی مردم نسبت به امیرالمؤمنین آسوده خاطر باشد. خدای عزّوجلّ می‏دانست که اگر از غدیر خم بگذرند بسیاری از مردم از پیامبر جدا می‏شوند و راه سرزمینها و اماکن و بادیه‏های خویش را پیش می‏گیرند. بنابراین، خدا خواست برای شنیدن فرمان جانشینی امیرالمؤمنین علیه‏السلام و تأکید حجّت بر ایشان، آنان را فراهم آورد. در نتیجه خدای متعال نازل فرمود: «یَاآءَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَاآ اُنْزِلَ اِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَاِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللّه‏ُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ»(1) (مائده / 67).

 

بنابراین، خدا وجوب این کار را بر پیامبر تأکید کرد و نگاهبانی او را خود به عهده گرفت. پس رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله برای انجام آن فرمان در آن مکان توقّف کرد و آن روز که روزی بسیار گرم و طاقت‏فرسا بود مسلمانان گرد او فرود آمدند. آن‏گاه فرمود زیر درختهای آنجا را پاک سازند و جهاز شتران را در آنجا فراهم آورند و آنها را روی هم بچینند. سپس جارچی خویش را فرمود تا در میان مردم فریاد برآورد: گردِ هم آیید. مردم که بیشترشان از شدّت گرما ردای خویش را به پاهای خود پیچیده بودند، از جای خود برخاستند و بر
گرد او فراهم آمدند. چون مردم گرد آمدند آن حضرت از جهاز شتران بالا رفت و امیرالمؤمنین علیه‏السلام را نیز پیش خواند و او نیز بر آن جهازها بالا رفت تا در سمت راست آن حضرت ایستاد. آن‏گاه برای مردم سخن راند و خدا را ثنا گفت و مردم را اندرز داد و خبر ناگوار مرگ خویش را به گوش امّت رساند و گفت: مرا به سوی خدا خوانده‏اند و نزدیک است که آن را بپذیرم و وقت آن رسیده که از میان شما بروم. من در میان شما چیزی را بر جای می‏گذارم که اگر بدان چنگ زنید هرگز گمراه نشوید: کتاب خدا و عترتم؛ یعنی اهل بیتم. این دو از یکدیگر جدا نشوند تا کنار حوض بر من درآیند.

 

آن‏گاه به بلندترین صدا آواز داد: آیا من به شما از خودتان سزاوارتر نیستم؟

 

گفتند: آری.

 

سپس بی‏درنگ در حالی که بازوان امیرالمؤمنین علیه‏السلام را گرفته و تا آنجا بالا برده بود که سپیدی زیر بغل هر دو هویدا گشت به آنان گفت: «فمن کنت مولاه فهذا علیٌ مولاه. اللّهمَّ وال مَن والاه و عادِ مَن عاداه و انصُر من نصَره و اخذُل من خذله»؛ (پس هر کس من مولایش بوده‏ام این علی مول
ای اوست. خدایا، هر کس که او را دوست بدارد، دوست بدار و هر کس که او را دشمن دارد، دشمن بدار و هر کس که او را یاری کند یاری کن و هر کس که او را وا گذارد، واگذار). سپس به زیر آمد و آن هنگام نزدیک ظهر بود. پس دو رکعت نماز گزارد و آن‏گاه خورشید زایل گشت و ظهر شد. اذان‏گوی حضرت برای نماز ظهر اذان گفت و آن حضرت با آنان نماز ظهر را به جای آورد و در خیمه خویش نشست و علی علیه‏السلام را فرمود در خیمه خود که در برابر خیمه او به پا داشته بود بنشیند. پس از آن مسلمانان را فرمود دسته دسته بر او درآیند و این مقام را به او تبریک و شادباش بگویند و با عنوان اِمارت مؤمنان بر او سلام گویند. مردم جملگی چنین کردند. سپس همسران خود و دیگر زنان مؤمنان را که همراهش بودند فرمود بر علی علیه‏السلام درآیند و با عنوان امارت مؤمنین بر او سلام گویند و آنان چنین کردند.

 

عمر بن خطّاب از جمله کسانی بود که در شادباش گفتن این مقام به امام علیه‏السلام سخن را به درازا کشاند و شادمانی خود را به این مناسبت به امام اظهار کرد و از جمله سخنانش این بود که گفت: به به ای علی، مولای من و مولای هر مرد و زن مؤمن شدی.

 

حسّان بن ثابت [شاعر پیامبر] پیش رسول اللّه‏ صلی‏الله‏علیه‏و‏آله آمد و گفت: ای رسول خدا، آیا به من اجازه می‏دهی در اینجا شعری بسرایم تا خدا را خرسند سازد؟

 

پیامبر او را گفت: ای حسّان، به نام خدا بگوی.

 

پس حسّان بر زمین بلندی ایستاد و مسلمانان برای شنیدن سخن او گردنها را دراز کردند و او خواندن آغاز کرد و گفت:

 

ینادیهم یومَ الغدیر نبیُّهُم

بخمّ و اسمع بالرسول منادیا

و قال فمن مولاکم و ولیّکم؟

< م یبدوا هناک التعادیا

إلهُک مولانا و انت ولیُّنا

و لن تجدنَّ منّا لک الیوم عاصیا < /o:p>

فقال له: قم یا علی فانّنی

رضیتُک من بعدی اماما و هادیا

فمن کنتُ مولاه فهذا ولیُّه

فکونوا له انصارَ صدق موالیا

فکن للّذی عادی علیا مُعادیا(2)

 

پس از سرودن این اشعار رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله به او گفت: ای حسّان، تا ما را با زبان خود یاری می‏کنی(3) همواره به روح القُدُس مؤیّد باشی(4).

 

&amp ;nbsp;

 

تواتر حدیث غدیر

 

دیدیم که پیامبر عموم مسلمانانی را که همراه او از حجة‏الوداع باز می‏گشتند در یک بیابان بی‏آب و علفی گرد آورد و از همه حاضران زیر آفتاب سوزان برای امیرالمؤمنین بیعت گرفت. بنابراین، صدور حدیث غدیر در چنان فضا و موقعیتی سبب شد که همگان آن را بشنوند و به حافظه بسپارند و برای آیندگان بازگو کنند. در نتیجه، بنا بر تتبّع مؤلّف الغدیر دست کم یکصد و ده تن از صحابه از جمله سه خلیفه اوّل و هشتاد و چهار تن از تابعین آن را نقل کرده‏اند(5).

 

پس از تابعین نیز قریب به اتفاق عالمان شیعه و اهل سنّت نسل به نسل با سند پیوسته آن را نقل کرده‏اند(6). حتی بسیاری از عالمان شیعه و سنّی درباره حدیث غدیر و طرق آن کتابی مستقل فراهم آورده‏اند. ابو جعفر محمّد بن جریر طبری (م 310ق)، ابن ع
قده (م 333ق)، شمس الدین محمّد بن احمد ذهبی (م 748ق) و شمس الدین محمّد بن محمّد جزری دمشقی نامدارترین این مؤلّفان از میان سنّیان و شیعیان غیر امامی هستند(7).

 

بنابراین، حدیث غدیر به چنان تواتری رسید که به گفته استاد محمّد تقی شریعتی می‏توان گفت: «حدیثی متواتر مثل حدیث غدیر نیست»(8).

 

 

 

احتجاج امیرالمؤمنین در برابر مخالفان

 

پس از وفات رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله و داستان سقیفه بنی ساعده که جانشینی پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله و زعامت جامعه مسلمانان از مسیر درست و حقیقی خود منحرف گشت(9)، امام بارها چه در برابر مخالفان و چه در جمع دوستان و هواداران خود از ربوده شدن حقّش سخن گفته و بر سزاوارتر بودن خود از دیگران برای زمامداری جامعه اسلامی استدلال و احتجاج کرده است. بخشی از این استدلالها در مجموعه سخنان آن حضرت موسوم به نهج‏البلاغه انعکاس یافته است. اینک به پاره‏ای از آن استدلالها اشاره می‏شود:

 

1ـ در خطبه دوم در وصف خاندان پیامبر و بیان مقام ممتاز و بی‏مانند آنان می‏گوید(10):

 

«راز پیامبر بدانها سپرده است، و هر که آنان را پناه گیرد به حق راه برده است. مخزن علم پیامبرند و احکام شریعتِ او را بیانگر. قرآن و سنّت نزد آنان در امان. چون کوه افراشته، دین را نگهبان، پشت اسلام بدانها راست و ثابت و پابرجاست».

 

آن‏گاه چنین ادامه می‏دهد:</SPAN >

 

«از این امّت کسی را با خاندان رسالت همپایه نتوان داشت، و هرگز نمی‏توان پرورده نعمت ایشان را در رتبت آنان داشت که آل محمّد صلی‏الله‏علیه‏و‏آله پایه دین و ستون یقینند. هر که از حد درگذرد به آنان باز گردد، و آن که وامانده، بدیشان پیوندد. حقّ ولایت خاص ایشان است و میراث پیامبر مخصوص آنان(11)».

 

 

 

2ـ در خطبه سوم که به «شقشقیه» معروف است، از رویدادهایی که بر سر جانشینی رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله پیش آمد شکوه و از خلیفگان پیش از خود و رفتار آنان و آثار سوء زمامداری ایشان، انتقاد می‏کند و از شایستگیهای خود برای زمامداری جامعه اسلامی سخن می‏گوید. در آنجا به صراحت از حقّ موروثی خود یاد می‏کند و می‏گوید: «اَری تُراثی نهبا»؛ یعنی میراثم را می‏دیدم که به غارت می‏برند(12).

 

 

 

3ـ در آغاز خطبه چهارم باز درباره مقام و موقعیت اهل بیت و نقش آنان در راهنمایی مردم سخن می‏راند و می‏گوید:

 

«به راهنمایی ما از تاریکی درآمدید، و به ذروه برتری درآمدید. از شب تاریک برون شدید(13)».

 

 

 

4ـ در خطبه ششم از حقّ پایمال شده خود چنین سخن می‏گوید:

 

«به خدا سوگند، پس از رحلت رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله تا امروز پیوسته حق مرا از من باز داشته‏اند، و دیگری را بر من مقدّم داشته‏اند(14)».

 

 

 

5ـ در بخشی از خطبه بیست و ششم ضمن ایراد سخنانی شبیه به آنچه در خطبه شقشقیه آمده می‏فرماید:

 

«ناچار خار غم در دیده شکسته، نَفَس در سینه و گلو بسته، از حقّ خود چشم پوشیدم و شربت تلخ شکیبایی نوشیدم(15)».

 

 

 

6ـ در خطبه پنجاه و هفتم ضمن پیش‏بینی حوادثی که پس از وی روی می‏دهد، از سبقت جستنش از همه در ایمان و هجرت سخن می‏گوید(16).

 

 

 

7ـ چون خبر سقیفه به امام رسید فرمود:

 

«انصار چه گفتند؟

 

گفتند: سخن آنان این بود که از ما امیری و از شما امیری.

 

فرمود: چرا بر آنان حجّت نیاوردید که رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله سفارش فرمود با نیکوکارانِ انصار نیکی کنید، و از گناهکارانشان درگذرید؟

 

گفتند: در این چه حجّتی است؟

 

فرمود: اگر امارت از آنان می‏بود، سفارش آنان را کردن، درست نمی‏نمود.

 

سپس پرسید: قریش چه گفتند؟& lt;o:p>

 

گفتند: حجّت آوردند که آنان درخت رسولند.

 

فرمود: حجّت آوردند که درختند [و خلافت را بردند و خاندان رسول را که] میوه‏اند تباه کردند(17)».

 

 

 

8ـ چون خواستند با عثمان بیعت کنند امام فرمود:

 

«می‏دانی که سزاوارتر از دیگران به خلافت منم. به خدا سوگند [بدانچه کردید] گردن می‏نهم، تا وقتی که مرزهای مسلمانان ایمن بُوَد و کسی را جز من ستمی نرسد. من خود این ستم را پذیرنده‏ام و اجر چنین گذشت و فضیلتش را چشم می‏دارم، و به زر و زیوری که در آن بر هم پیشی می‏گیرید دیده نمی‏گمارم(18)».

 

 

 

9ـ در خطبه نود و سوم از فتنه‏ها و از جمله فتنه بنی امیه سخن می‏گوید و در دنباله آن می‏فرماید:

 

«ما اهل بیت از آن فتنه در امانیم، و مردم را بدان نمی‏خوانیم(19)».

 

 

 

10ـ در خطبه نود و چهارم سخن را در وصف پیامبران به پیامبر خاتم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله می‏کشاند. آن‏گاه می‏گوید:

 

«فرزندان او بهترین فرزندانند، و خاندانش نیکوترین خاندان، و دودمان او بهترین دودمان. در گرداگرد مکّه روییدند، و در کشتزار بزرگواری بالیدند. شاخه‏هایشان بلند و سر به آسمان کشیده است و دست کسی به میوه آن نارسیده(20)».

 

 

 

11ـ در خطبه هشتاد و هفتم مردم را به روی آوردن به عترت پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله دعوت می‏کند و می‏فرماید:</SPAN&g t;

 

«پس کجا می‏روید؟ و کی باز می‏گردید؟ که علامتها بر پاست و دلیلها هویداست و نشانه‏ها برجاست. گمراهی تا کجا؟ سرگشتگی تا کی و چرا؟ خاندان پیامبرتان میان شماست که زمامداران حق و یقینند…. پس همچون قرآن، نیک حرمتِ آنان را در دل بدارید و چون شترانِ تشنه که به آبشخور روند، روی به آنان آرید(21)».

 

 

 

12ـ در خطبه نود و هفتم بار دیگر مردم را به پیروی از اهل بیت فرا می‏خواند و می‏فرماید:

 

«به خاندان پیامبرتان بنگرید و بدان سو که می‏روند بروید و پیِ آنان را بگیرید که هرگز شما را از راه رستگاری بیرون نخواهند کرد و به هلاکتتان باز نخواهند آورد.
اگر ایستادند بایستید؛ و اگر برخاستند برخیزید. بر آنها پیشی مگیرید که گمراه می‏شوید، و از آنان پس نمانید که تباه می‏گردید(22)».

 

 

 

13ـ در خطبه صدم درباره جانشینان و میراث بَران معنوی پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله سخن می‏راند و در پایان می‏گوید:

 

«همانا مَثَل آل محمّد صلی‏الله‏علیه‏و‏آله به ستارگان آسمان مانَد: اگر ستاره‏ای فرو شد ستاره دیگر برآید. گویی خدا نیکویی خود را در حقّ شما به کمال رسانده و آنچه را آرزو دارید به شما نمایانده(23)».

 

 </SPAN >

 

14ـ در خطبه صد و نهم پس از ذکر اوصاف و اخلاق پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله ، درباره منزلت اهل بیت و دوستان و دشمنان آنان چنین سخن می‏راند:

 

«ما درخت نبوّتیم و فرود آمدَنگاه رسالت، و جای آمد و شدِ فرشتگان رحمت، و کانهای دانش و چشمه‏سارهای بینش. یاور و دوست ما امید رحمت می‏برَد؛ و دشمن کینه‏جوی ما، انتظارِ قهر و سطوت(24)».

 

 

 

15ـ درباره منزلت اهل بیت در جایی دیگر می‏گوید:

 

«درهای حکمت الهی نزد ما اهل بیت گشوده است؛ و چراغ دین با راهنمایی ما افروخته است…(25)».

 

 

 

16ـ درجایی دیگر در همین خصوص فرماید:

 

«… راه هدایت را با راهنمایی ما می‏پویند، و روشنی دلهای کور را از ما می‏جویند. همانا امامان از قریش‏اند که درخت آن را در خاندان هاشم کِشته‏اند، دیگران در خور آن نیستند، و طغرای امامت را جز به نام [هاشمیان] ننوشته‏اند(26)».

 

 

17ـ و نیز در همین باره فرماید:

 

«ما خاصگان، و یاران، و گنجورانِ نبوّت، و درهای رسالتیم. در خانه‏ها جز از درهای آن نتوان در شد، و آن که جز از در، به خانه درآمد به دزدی سمر(27) شد. مصداق آیتهای بلند معنی قرآن‏اند، و گنجینه‏های خدای رحمانند. اگر سخن گویند جز راست نگویند، و اگر خاموش مانند بر آنان پیشی نجویند(28)».

 

 

 

18ـ روزی یکی از
یارانش از او می‏پرسد: «چگونه مردمِ شما، شما را از این مقام بازداشتند، در حالی که شما بدان سزاوارتر بودید؟» امام در پاسخ فرمود:

 

«… بدان که خودسرانه خلافت را عهده‏دار شدن، و ما را که نَسَبْ برتر است و پیوند با رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله استوارتر، به حساب نیاوردن، خودخواهی بود. گروهی بخیلانه به کرسی خلافت چسبیدند، و گروهی سخاوتمندانه از آن چشم پوشیدند، و داور خداست و بازگشتگاه روز جزاست…(29)».

 

 

 

19ـ روزی سعد بن ابی وقّاص یا به قولی ابوعبیده جرّاح(30) به امام علیه‏السلام می‏گوید: ای پسر ابوطالب، تو بر این کار [= خلافت] بسیار آزمندی.

 

 امام می‏گوید در پاسخ وی گفتم: «نه، که به خدا سوگند شما آزمندترید [و به رسول خدا] دورتر؛ و من بدان مخصوص‏ترم و [به وی] نزدیک‏تر. من حقّی را که از آنم بود خواستم، و شما نمی‏گذارید و مرا از رسیدن بدان بازمی‏دارید. پس چون در جمع حاضران با برهان، او را مغلوب کردم، در ایستاد و چنان که گویی مغلوب شد، ندانست چه پاسخی توانَد داد. خدایا، من از تو بر قریش و آن که قریش را کمک کند یاری می‏خواهم، که آنان پیوند خویشاوندی مرا بریدند، و رتبت بزرگم را خُرد دیدند. فراهم آمدند و در کاری که از آنِ من است با من بستیزیدند(31)».

 

 

 

20ـ در خطبه یکصد و نودم که به اندرز مردم اختصاص دارد اهمیت معرفت حق پروردگار و حق رسول صلی‏الله‏علیه‏و‏آله و اهل بیتش را گوشزد می‏کند و می‏فرماید:

 

«بر جای باشید و بر بلا شکیبا… که هر کس از شما در بستر خود جان سپرد حالی که حقّ پروردگار خود و فرستاده او و اهل بیت وی را شناسا بود، شهید مرد
ه و اجر او بر کردگار است…(32)».

 

 

 

21ـ در خطبه‏ای که به «قاصعه» نامبردار است ضمن برشمردن فضایل خود، از جمله می‏گوید:

 

«شما می‏دانید مرا نزد رسول خدا چه رتبت است، و خویشاوندی‏اَم با او در چه نسبت است… من در پی او بودم چنان که شتر بچّه در پی مادر. هر روز برای من از اخلاق خود نشانه‏ای برپا می‏داشت و مرا به پیروی آن می‏گماشت. هر سال در حراء خلوت می‏گزید، من او را می‏دیدم و جز من کسی وی را نمی‏دید. آن هنگام جز خانه‏ای که رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله و خدیجه در آن بود، در هیچ خانه‏ای مسلمانی راه نیافته بود، من سومین آنان بودم. روشنایی وحی و پیامبری را می‏دیدم و بوی نبوّت را می‏شنودم. من هنگامی که وحی بر او صلی‏الله‏علیه‏و‏آله فرود آمد، آوای شیطان را شنیدم. گفتم: ای فرستاده خدا این آوا چیست؟ گفت: این شیطان است که از آن که او را نپرستند نومید و نگران است. همانا تو می‏شنوی آنچه را من می‏شنوم و می‏بینی آنچه را من می‏بینم، جز اینکه تو پیامبر نیستی و وزیری و بر راه خیر می‏ر
وی(33)».

 

 

 

22ـ در خطبه‏ای دیگر در وصف آل محمّد صلی‏الله‏علیه‏و‏آله می‏گوید:

 

«آنان دانش را زنده‏کننده‏اند، و نادانی را میراننده، بردباری‏شان شما را از دانش آنان خبر دهد و برون آنان از نهان و خاموش بودن‏شان از حکمت بیان. نه با حق ستیزند و نه در آن خلاف دارند. ستونهای دینند و پناهگاهها [که مردمان را] نگاه می‏دارند…(34)».

 

بنابراین، ملاحظه می‏شود که در نهج‏البلاغه در مواضع متعدّد هم مقام ممتاز اهل بیت علیهم‏السلام بیان شده است و هم سزاوارتر بودن و اولویت اهل بیت و از جمله شخص
امیرالمؤمنین به امر خلافت. برای اثبات مطلب اخیر نیز به سه اصل استدلال شده است: یکی وصایت و نص رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله. چنان که در خطبه دوم صریحا درباره اهل بیت می‏فرماید: «و فیهم الوصیةُ و الوراثةُ»؛ یعنی وصیت و وراثت رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله در میان آنهاست. دوم لیاقت و فضیلت امیرالمؤمنین علیه‏السلام و سوم نزدیکی نسبی و روحی امام با پیامبر اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله (35). با آنکه عبارت «فیهم الوصیة و الوراثة» به مضمون و نتیجه حدیث غدیر اشاره دارد، امّا استدلال به حدیث غدیر در هیچ جای نهج‏البلاغه به چشم نمی‏خورد. از همین رو، این پرسش به ذهن برخی خطور کرده است که چرا امام در نهج‏البلاغه از آن حدیث سخن نمی‏گوید و بدان استدلال نمی‏کند؟

 

به نظر نگارنده هر کس مقدمه شریف رضی، مؤلّف نهج‏البلاغه را بخواند پاسخ این پرسش را خواهد یافت. برای اینکه مقصود خود را روشن‏تر کند لازم می‏بیند بخشهایی از آن مقدمه را در این جا بیاورد:

 

«تنی چند از دوستان و برادران [… ]خواستند تا کتابی بپردازم و گزیده سخنان مولی امیرالمؤمنین علیه‏السلام را در آن فراهم سازم. گفتارهایی از همه فنون و مجموعه‏ای از همه گون: از آداب و پند، یا نامه یا خطبه‏های کوتاه و بلند، که می‏دانستند چنین کتاب طراز فصاحت خواهد بود، و پیرایه بلاغت، […] چه امیر مؤمنان علیه‏السلام سرچشمه فصاحت است و آبشخور بلاغت. […] و من پذیرفتم که این کار آغاز کنم، چه می‏دانستم سودی بزرگ دربر دارد و نامی ب
لند بر اثر، و اندوخته‏ای است برای روز محشر؛ وکوشیدم […] نشان دهم که علی علیه‏السلام در این میدان یکّه‏تاز است و از دیگران ممتاز […]. و دیدم که سخنان امام بر محور سه مضمون است […]: خطبه و فرمان، نامه به این و آن، حکمت و اندرز [برای پندپذیران]. به توفیق خدا به کار پرداختم و نخست خطبه‏های اعجاب‏انگیز، پس نامه‏های دلاویز، سپس سخنان کوتاه و حکمت‏آمیز را فراهم ساختم. […] و توانَد بود که در این گردآوری، نخستین بار گفتاری گزیده آمده است. سپس زمانی بر آن گذشته و پاره‏هایی از آن دوباره نوشته شده، چنین کار از روی غفلت بوده است نه قصد، و از روی فراموشی است نه عمد. با این همه دعوی نمی‏کنم که همه سخنان امام علیه‏السلام را فراهم آورده‏ام، و آنچه در این سو و آن سو بود گرد کرده‏ام و چیزی را از دست نداده‏ام، بلکه دور نیست آنچه به دستم نیامده بیش از این باشد که به من رسیده، و آنچه در کمند جستجو افتاده کمتر از آن باشد که رمیده. امّا بر من بود که کوشش خود به کار برم، و تا آنجا که می‏توانم این سخنان را فراهم آورم که خدای بزرگ راه می‏گشاید و راهنمایی می‏نماید(36)».

 

 

 

بنابراین، نهج‏البلاغه به اعتراف مؤلّف و گردآورنده آن، همه سخنان امام را در بر ندارد. از همین رو تاکنون بر این کتاب تکمله‏ها و مستدرکهایی نوشته‏اند.(37)

 

ثانیا ؛ نهج‏البلاغه به سبک و سیاق کتب حدیث تدوین نشده است تا انتظار داشته باشیم احادیث معتبر باب یا ابواب خاصّی را بی‏کم وکاست در خود فراهم آورده باشد، بلکه این کتاب، چنان که از نام آن نیز پیداست، با نگاه ادبی و بلاغی فراهم آمده است تا به گفته مؤلّفِ سخن‏شناسش طراز فصاحت و بلاغت باشد و عربیّت را بها افزاید. ثالثا بعید نیست که چون بیشتر مدّعیان خلافت به قرابت و خویشاوندی با رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله تمسّک می‏جسته‏اند، امام نیز در خطابه‏هایش به قرابت نسبی بیشتر از نص تکیه و استدلال کرده باشد.

 

 

 

احتجاج امیرالمؤمنین علیه‏السلام به حدیث غدیر

 

با توجه به آنچه یاد شد، نبودن ذکر صریح حدیث غدیر در نهج‏البلاغه هرگز بدان معنی نیست که امام برای اثبات بر حق بودن خود به این حدیث استدلال و احتجاج نکرده است، بلکه از مطالعه و بررسی منابع حدیثی و تاریخی بر ما معلوم می‏شود که امام بارها در برابر مخالفان و احیانا در برابر مردمی که در حجة الوداع نبوده و حادثه غدیر را به چشم خود ندیده بودند، برای اثبات ولایت خود به حدیث غدیر استدلال کرده و حاضران و ناظران آن حادثه را به شهادت فرا خوانده است؛ برای نمونه موارد زیر را می‏توان یاد کرد:

 

1ـ در روز شوری به سال 23ق. وقتی عمر خلافت را میان شش تن به شوری وا نهاد، بنا به نقل ابوالطفیل عامر بن واثله که بر در ایستاده بود، علی علیه‏السلام بر یک یک مناقب خود از حاضران اقرار گرفت و از جمله در مقام احتجاج به اعضای شوری گفت:

 

«شما را به خدا سوگند می‏دهم آیا در میان شما جز من کسی هست که رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله درباره‏اش گفته باشد «من کنت مولاه فعلیٌ مولاه. اللهمّ وال من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره. لیبلّغ الشاهدُ الغائبَ»؟

 

حاضران گفتند: نه».(38)

 

 

 

2ـ امیرالمؤمنین علیه‏السلام وقتی شنید مردم سخن او را مبنی بر اینکه پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله وی را بر دیگران مقدّم داشته است نمی‏پذیرند، در جایی به نام «رحبه» در کوفه به میان آن مردم آمد و در مقام پاسخ به منازعه‏کنندگان، مردم را سوگند داد که هر کس در روز غدیر خم آن سخن را از پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله شنیده است به پا خیزد و جز کسی که از رسول خدا شنیده برنخیزد. در آنجا شماری از صحابه که تعدادشان به روایتی 12 تن(39) و به روایتی 12 تن بدری(40) و به روایتی دیگر 13 تن(41) و به قولی 30 تن(42) و به دیگر روایت 10 تن و اندی(43) یا 17 تن(44) بود به پا خاستند و شهادت دادند که آن سخن را از رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله شنیده‏اند(45).

 

 

 

3ـ حاکم نیشابوری به سند خود از رفاعة بن ایاس ضبّی از پدرش از جدّش [نُذَیر که از کبار تابعین است] آورده است که گفت: در روز جنگ جمل همراه علی بودیم. او به طلحه پیغام فرستاد که به دیدار من بیا، طلحه پیش امام آمد. امام گفت: تو را به خدا سوگند می‏دهم آیا از پیغمبر نشنیدی که می‏گفت: «من کنتُ مولاه فعلیٌ مولاه. اللهم والِ من والاه و عادِ من عاداه؟».

 

طلحه گفت: آری.

 

امام گفت: پس چرا با من می‏جنگی؟

 

طلحه گفت: فراموش کرده بودم. راوی گوید: در نتیجه این گفت و گو طلحه منصرف شد<SUP&g t;(46).

 

 

 

4ـ همچنین علی علیه ‏السلام به سال 37ق. در صفّین بر فراز منبر شد و مردم را فراهم آورد و آنان را سوگند داده از آنان بر مناقب و فضایل بی‏مانند خود و از جمله حدیث غدیر اقرار گرفت(47).

 

همچنین گفتنی است شیخ طوسی با اسناد پیوسته از امام ابوالحسن علی بن موسی الرضا علیه‏السلام گزارش کرده: آن حضرت که در میان جمعی از خواص خود از فضیلت عید غدیر سخن می‏گفت، از پدرانش نقل کرده است که در یکی از سالهای زندگانی امیرالمؤمنین علیه‏السلام عید غدیر با جمعه مصادف شد. امام پس از آنکه پنج ساعت از آن روز بالا آمده بود، بر فراز منبر شد و خداوند را حمد و ثنایی بی‏مانند گفت و حاضران را فرمود در این روز با یکدیگر مصافحه کنند و به همدیگر تهنیت گویند. حاضران فضیلت این روز را به گوش غایبان برسانند و ثروتمندان از تهیدستان و توانگران از ناتوانان دستگیری کنند. چه اینکه رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله مرا به چنین کارها فرمان داده است. سپس خطبه جمعه را آغازید و پس از نماز با فرزندان
و پیروانش برای صرف طعامی که برایشان مهیا کرده بود به سرای امام ابو محمّد حسن بن علی علیهماالسلام رفتند(48).

 

 

 

نتیجه

 

نتیجه سخن آنکه نبودن حدیث غدیر در نهج‏البلاغه هرگز بدان معنا نیست که امام علیه‏السلام به آن احتجاج نکرده یا شریف رضی درباره صدور آن شکّ و تردیدی روا داشته است. بنابراین، فقدان حدیث مزبور در کتاب مورد بحث هرگز به تواتر و قطعی الصدور بودن آن خللی وارد نمی‏کند؛ چه، نه تنها منابع شیعی، بلکه قریب به اتفاق منابع حدیثی، رجالی و تاریخی اهل سنّت آن را نقل کرده‏اند. منتهی آنان در تفسیر کلمه «مولی» با شیعیان اختلاف کرده و از حدیث مزبور نتیجه‏ای متفاوت گرفته‏اند(49).

 

پی نوشت :

 

[1]. یعنی: ای پیامبر، آنچه را درباره جانشینی علی علیه‏السلام و تصریح به امامت وی از سوی پروردگارت به تو نازل شده است به گوش مردم برسان. اگر چنین نکنی در حقیقت پیام او را نرسانده‏ای و خدا تو را از مردم نگاه می‏دارد.

 

[2]. ترجمه این ابیات بدین شرح است:</

 

ـ پیغمبرشان در خم به روز غدیر آوازشان داد و آنان آواز رسول را شنیدند.

 

ـ گفت: فرمانروا و صاحب اختیار شما کیست؟ آنان جملگی بدون اظهار دشمنی گفتند:

 

ـ خدای تو فرمانروای ماست و تو صاحب اختیار مایی و امروز در میان ما نافرمانی نخواهی یافت.

 

ـ پس علی را فرمود: ای علی، برخیز که من تو را پس از خود امام و راهنما برگزیدم.

 

ـ پس هر که من فرمانروای اویم این علی فرمانروای اوست و شما یاران باوفا و دوستدار او باشید.

 

ـ آن‏گاه دعا کرد: خدایا، دوستان او را دوست بدار و با آن کس که با علی دشمنی کند دشمن باش.

 

[3]. مورّخان نوشته‏اند حسّان بعدها در صف مخالفان علی علیه‏السلام ایستاد (مسعودی، مروج الذهب، 2/347، 354). از این رو شیخ مفید درباره این شرط «تا ما را با زبان یاری می‏کنی» نکته‏ای را گوشزد می‏کند و می‏نویسد: چون پیغمبر می‏دانست حسّان سرانجام راه مخالفت با علی علیه‏السلام را پیش خواهد گرفت، به‏طور مشروط دعا کرد و اگر می‏دانست در آینده راه خود را به سلامت و درستی خواهد پیمود به‏طور مطلق و بدون قید و شرط دعا می‏کرد (مفید، الارشاد، 1/167).

 

[4]. مفید، الارشاد، 1/163-167. مقایسه شود: یعقوبی، تاریخ، 1/508؛ شریعتی، خلافت و ولایت، ص 217.

 

[5]. برای آگاهی از جزئیات و نامهای صحابه و تابعینی که حدیث غدیر را نقل کرده‏اند رجوع شود به: امینی، الغدیر، 1/14-72.

 

[6]. برای به دست آوردن اطلاع تفصیلی رجوع شود به: امینی، الغدیر، 1/73-151.

 

[7]. پیشین، 1/152-158. برای آگاهی درباره دیگر کسانی که درباره حدیث مزبور کتابی تألیف کرده‏اند به همان‏جا رجوع شود.

 

[8]. شریعتی، خلافت و ولایت از نظر قرآن و سنّت، ص 94.

 

[9]. یعقوبی، تاریخ، 1/522-527.

 

[10]. نگارنده برای پرهیز از اطاله گفتار از نقل عبارات عربی نهج‏البلاغه چشم پوشید و تنها به نقل ترجمه آن بسنده کرد. ترجمه‏ها نیز به خامه استاد سیّد جعفر شهیدی است.

 

[11]. نهج‏البلاغه، ص 9. نیز رجوع شود: خطبه 239، ص 268.

 

[12]. پیشین، ص 9-12.

 

[13]. پیشین، ص 12.

 

[14]. پیشین، ص 13.

 

[15]. پیشین، ص 26.

 

[16]. پیشین، ص 47.

 

[17]. پیشین، ص 52. نیز رجوع شود به نامه بیست و هشتم، ص 292 که خطاب به معاویه با همین مضمون استدلال کرده است.

 

گفتنی است که استدلال به نسب از طرف علی علیه‏السلام نوعی جدل منطقی است. چون دیگران قرابت نسبی را ملاک قرار می‏د
ادند، علی علیه‏السلام می‏فرمود از نصّ و لیاقت و افضلیت گذشته، اگر همان قرابت و نسب که مورد استناد دیگران است ملاک باشد، باز هم من از مدّعیان خلافت اَولی و شایسته‏ترم (مطهری، سیری در نهج‏البلاغه، ص 155).

 

[18]. نهج‏البلاغه، ص 56. شایان ذکر است که در این بخش در عبارت ترجمه استاد شهیدی اندکی تصرّف شد.

 

[19]. پیشین، ص 86.

 

[20]. پیشین، ص 87.

 

[21]. پیشین، ص 70.

 

[22]. پیشین، ص 90.

 

[23]. پیشین، ص 92.

 

[24]. پیشین، ص 106.

 

[25]. خطبه 120، ص 118.

 

[26]. خطبه 144، ص 140.

 

& [27]. مشهور.

 

[28]. خطبه 154، ص 152.

 

[29]. خطبه 162، ص 165.

 

[30]. رجوع شود: مطهری، سیری در نهج‏البلاغه، ص 148.

 

[31]. نهج‏البلاغه، خطبه 172، ص 178.

 

[32]. پیشین، ص 208.

 

[33]. پیشین، ص 222-223.

 

[34]. پیشین، خطبه 239، ص 268.

 

[35]. برای آگاهی بیشتر در این باره رجوع شود به: مطهری، سیری در نهج‏البلاغه، ص 139-155.

 

[36]. نهج‏البلاغه، ص کط ـ لد.

 

[37]. از باب نمونه می‏توان از این اثر یاد کرد: نهج السعادة فی مستدرک نهج‏البلاغه، محمّد باقر محمودی، تهران، 1376ش. گفتنی است که بجز شریف رضی دیگران نیز به گردآوری و ضبط و تدوین سخنان مولای متقیان همّت گماشته‏اند. از آن جمله دو اثر زیر را می‏توان نام برد:

 

الف ـ غرر الحکم و درر الکلم، اثر عبدالواحد بن محمّد آمدی تمیمی، به کوشش مهدی رجایی، قم، 1410ق. نیز: صیدا، 1349ق.

 

ب ـ دستور معالم الحکم و مأثور مکارم الشیم، تألیف قاضی محمّد بن سلامه قضاعی (د. 454ق)، به کوشش عبدالزهراء حسینی خطیب، بیروت، 1401ق.

 

[38]. خوارزمی، المناقب، ص 217؛ به نقل از: امینی، الغدیر، 1/159-160. امینی روایت عامر بن واثله را با اسانید و متون دیگری نیز از منابع مختلف فراهم آورده است. برای آگاهی از آن اسانید و متون رجوع شود به: 1/159-163.</SPAN&g t;

 

[39]. ابن حنبل، المسند، 1/118.

 

[40]. پیشین، 1/88؛ 1/119.

 

[41]. پیشین، 1/84.

 

[42]. پیشین، 4/370.

 

[43]. ابن اثیر، اسدالغابه، 3/307؛ 5/205.

&[44]. پیشین، 5/276.

 

[45]. باید دانست حدیث غدیر تنها در مسند احمد بیش از سی بار با اسنادهای مختلف و از زبان بیش از ده تن از صحابه نقل شده است. (سلفی، مرشد المحتار، 3/156-157). بسیاری از این حدیثها به اعتراف حدیث‏شناسان اهل سنت صحیح الاسناد و معتبرند؛ مثلاً بنگرید به: ابن حنبل، المسند، چاپ شاکر، حدیث شماره 950 و توضیحات احمد محمّد شاکر ذیل همان حدیث.

 

[46]. مستدرک، 3/371. مقایسه شود با: مسعودی، مروج الذهب، 2/364. نیز رجوع شود به امینی، الغدیر، 1/186-187.

 

[47]. سلیم بن قیس، کتاب سلیم، ص 147-148.

 

[48]. طوسی، مصباح المتهجد، ص 524-530.

 

[49]. برداشت فریقین از کلمه «مولی» به همراه ادلّه آنان در کتب کلامی ایشان مسطور است. علاقه‏مندان می‏توانند به آن کتابها رجوع کنند.

 

www.aboutorab.com

صفحه اصلی – موسسه قرآن و نهج البلاغه

کانال جامع دو نور در ایتا:
https://eitaa.com/twonoor
کانال جامع دو نور در تلگرام:
https://t.me/twonoor

 

حدیث غدیر و نهج البلاغه. حدیث غدیر و نهج البلاغه. حدیث غدیر و نهج البلاغه. حدیث غدیر و نهج البلاغه. حدیث غدیر و نهج البلاغه. حدیث غدیر و نهج البلاغه. حدیث غدیر و نهج البلاغه. حدیث غدیر و نهج البلاغه. حدیث غدیر و نهج البلاغه. حدیث غدیر و نهج البلاغه. حدیث غدیر و نهج البلاغه. حدیث غدیر و نهج البلاغه. حدیث غدیر و نهج البلاغه. حدیث غدیر و نهج البلاغه. حدیث غدیر و نهج البلاغه. حدیث غدیر و نهج البلاغه. حدیث غدیر و نهج البلاغه. حدیث غدیر و نهج البلاغه. حدیث غدیر و نهج البلاغه. حدیث غدیر و نهج البلاغه. حدیث غدیر و نهج البلاغه. حدیث غدیر و نهج البلاغه. حدیث غدیر و نهج البلاغه. حدیث غدیر و نهج البلاغه. حدیث غدیر و نهج البلاغه. حدیث غدیر و نهج البلاغه. حدیث غدیر و نهج البلاغه. حدیث غدیر و نهج البلاغه. حدیث غدیر و نهج البلاغه. حدیث غدیر و نهج البلاغه. حدیث غدیر و نهج البلاغه. حدیث غدیر و نهج البلاغه. حدیث غدیر و نهج البلاغه. حدیث غدیر و نهج البلاغه. حدیث غدیر و نهج البلاغه. حدیث غدیر و نهج البلاغه. حدیث غدیر و نهج البلاغه. حدیث غدیر و نهج البلاغه. حدیث غدیر و نهج البلاغه. حدیث غدیر و نهج البلاغه. حدیث غدیر و نهج البلاغه. حدیث غدیر و نهج البلاغه. حدیث غدیر و نهج البلاغه. حدیث غدیر و نهج البلاغه. حدیث غدیر و نهج البلاغه. حدیث غدیر و نهج البلاغه. حدیث غدیر و نهج البلاغه. حدیث غدیر و نهج البلاغه. حدیث غدیر و نهج البلاغه. حدیث غدیر و نهج البلاغه. حدیث غدیر و نهج البلاغه. حدیث غدیر و نهج البلاغه. حدیث غدیر و نهج البلاغه. حدیث غدیر و نهج البلاغه.
به این مطلب امتیاز دهید:

فرصت ویژه برای علاقه مندان به نویسندگی

شما می توانید مقالات خود را با نام خود در وب سایت موسسه منتشر نمائید. برای شروع کلیک نمائید.

نویسنده مقاله باشید