- 
 جنّيان به ازاي تسخير انسانها به آنها چه قدرتها و تواناييهايي ميدهند؟
آنان تلاش ميکنند آرزوهاي دست نيافتني فرد را براي او دست يافتني کنند و همين دست يافتن به آرزوهاي دور، براي فرد علقه و اطميناني نسبت به آن جنّ به وجود ميآورد. علّامه حسن زاده به نقل از يکي از اساتيد خود نقل ميکردند که واردي بر من بارها وارد ميشد و حقيقت کمالي و اِخبارهاي صحيح برايم ميآورد و ماية رشد ميشد و بعد از مدّتي به او انس گرفتم. بعد از مدّتهاي مديد که رابطة ما قوي شد به من گفت: تو الآن به حدّي از يقين رسيدهاي که عبادت از تو برداشته شده. اين استاد که ملاک دستش بوده و راه را ميشناخته بعد از اين همه حقايق کمالي که از او بهره برده، به محض او اينکه از باطن باخبر ميشود، داد ميزند: اخسأ يا عدوالله انّي عبد؛ گم شو اي دشمن خدا که من بندهام. اخسأ را عرب براي دور کردن سگ به کار ميبرد. همانند چخه در فارسي.
علاوه بر خبرهاي غيبي، فراموش نکنيم ممکن است تا مدّتها جنّي معارفي ناب را در اختيار فرد قرار دهد تا نهايتاً او را گمراه سازد. کارهاي خارق العاده و عجيب، درمانها و بسياري از اين امور که فراوان در ميان مس شدگان جنّيان قابل مشاهده است. علّت داشتن از اين دست علم و قدرتها، بساطت جنّهاست که پيش از اين عرض کردم.
مدّعياني که به اتّکاي قدرت يا دانش جنّها، مردم را به سمت خود جلب کردهاند، بوده و الآن هم هستند و افراد فريب اينها را خوردهاند. فراموش نکنيم اين قدرتها و دانشها را در سطح خيلي خيلي بالاتري ميتوان از راه مشروع و سر سفرة معارف اهل بيت(ع) بدون کوچکترين لغزشي به دست آورد. گفتوگوي مشهور رشيد هجري، ميثم تمّار و حبيب بن مظاهر در «کوفه» و خبرهاي غيبي آنها که از سفرة معارف اميرالمؤمنين(ع) ارتزاق كردهاند، در تاريخ مشهور است و مردم وقتي خبرهاي غيبي آنان را ميشنيدند آنان را ديوانه و مجنون خطاب ميکردند. بنابر برخي نقلها ابن عبّاس حدّاقل هفت دوره قرآن را نزد اميرالمؤمنين(ع) تلمّذ کرده بود؛ با اين حال وقتي ميثم تمّار به او گفت بيا تا تفسير قرآني از اميرالمؤمنين(ع) به تو بگويم که تا به حال نشنيده باشي و او هم باور نميکرد! در تاريخ آمده که حضرت در دورة حکومتشان روزي يک ساعت به دکّان ميثم ميرفتند و به او قرآن ميآموختند و حتّي گاهي که ميثم کار داشت، به جاي او خرمافروشي هم ميکردند. در زماني، ميثم حقايقي از قرآن را براي ابن عبّاس نقل کرد و او هم مينوشت تا جايي که به سرنوشت خود و ماجراي شهادتش رسيد. ابن عبّاس در مقام انکار ميخواست همة مطالب قبلي را هم نابود کند که ميثم به او گفت: < ;SPAN style=”LINE-HEIGHT: 200%; FONT-FAMILY: ‘Tahoma’,’sans-serif’; FONT-SIZE: 9pt; mso-fareast-font-family: ‘Times New Roman'” lang=AR-SA>صبر کن و ببين اگر بعدها همين طور شد که يعني مطالب قبلي هم درست است والّا همان موقع اينها را از بين ببر و عجله نکن. مواطن شاگردان اهل بيت(ع) خيلي متفاوت بوده و به هرکه براساس ظرفيتش افاضه ميکردهاند.
- 
 آيا ممکن است اين غيبگوييها و کارهاي خارق العاده منشأ الهي، مثلاً متأثّر از معارف حضرت علي(ع) و علم غيب ايشان باشد؟
در پاسخ به اين سؤال خوب و دقيق، اين مطلب نفيس را هم هديهاي باشد از مرحوم علّامه طباطبايي به خوانندگان که از حضرت امير(ع) نقل شده است كه اگر آية «يَمْحُوا اللهُ ما يَشاءُ وَ يُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْكِتاب؛9 خدا آنچه را بخواهد محو يا اثبات ميكند و اصل كتاب نزد اوست.» نبود، براي شما حقايق گذشته، حال و آينده را ميگفتم به طوري که هر اتّفاقي برايتان رخ ميدهد براي شما جديد نباشد. برخي از مفسّران کلام حضرت را چنين تفسير کردهاند که موطن ايشان موطن محو و اثبات است و چون ممکن است مطلب حضرت محو شده و اتّفاق ديگري بيفتد، ايشان از نقل حوادث حذر کردهاند. تعبير امير مؤمنان(ع) اين بود که موطن حضرت موطن امّ الکتاب است؛ امّا معناي کلام حضرت اين است که من همانند قرآن که ادب هدايتگري انسانها را در اين قرار داده که بايد به نحو محو و اثبات باشد و بايد همة حوادث از قبل قابل پيشبيني و محتوم و معلوم نباشد و برخي به نحوي خلاف پيشبينيها رخ بدهد، من هم بر همين منوال عمل ميکنم و همه چيز را به همه کس نميگويم. حالا اگر برخي مطالب را براي عدّهاي از شاگردان خود گفتهاند به اين علّت بوده که آنان دچار سوء برداشت نميشدهاند. پس اين ممکن است که فرد نسبت به حوادث گذشته، حال و آينده با خبر شود؛ امّا سيرة معصومان(ع) بر اين نبوده که آن را براي همه نقل کنند. مردم آن دوران حتّي
در جواب سؤال «سلوني قبل ان تفقدوني» حضرت علي(ع) چيزي بيش از سطح فهم خود نميپرسيدند. شاخص اصلي همان هدايتگري است.
حضرت علي(ع) چه در عالم انسانها و چه در عالم جنّ اين دست معارف خود را تنها به آناني ارائه ميکردند که در مسير هدايتگري آنها خللي ايجاد نشود. در قرآن آمده که هاروت و ماروت دو مَلَک بودند که سحر را به شرطي به مردم ميآموختند که از آن سوء استفاده نکنند؛ ولي مردم سوء استفاده کردند، به عبارت ديگر ميتوان تصوّر کرد، حتّي اگر علمي منشأيي الهي داشته باشد، ولي ممكن است باز هم مورد سوء استفاده قرار گرفته و در مسيري غير الهي از آن استفاده شود و سبب ابتلا باشد؛ امّا نظامات معصوم مطلق با نظام بقيه تفاوت دارد و سراغ نداريم کسي را كه از اين نوع معارف علوي سوء استفاده کرده باشد و ايشان هيچ استعدادي را نميگذارند ضايع شود. در جنگ نهروان نقل شده حضرت کساني را ميکشتند که در نسلشان هيچ مؤمني وجود نداشته باشد و اگر هم بنا بود بقيه کشته شوند و واجب القتل بودند، به دست غيرايشان کشته ميشدند و خودشان آنها را نميکشتند. هرچند ضلالت و گمراهي با ظهور معصوم به کمال ميرسد؛ امّا کسي با معصوم دچار ضلالت و شقاوت نميشود؛ مثلاً ابولهب در برابر رسول خدا(ص) شقاوتش تام شد؛ امّا کسي از معارف ايشان گمراه نشد. حضرت علي(ع) هم تنها به کساني اين نوع معارف خود را ميآموختند که دچار شقاوت نشود. 
يک نکته را هم فراموش نکنيم که گروه اندكي از جنّيان ميتوانند پيشگويي کنند و خيلي عميق و طولاني مدّت نميتوانند در گ
ذشته و آينده حرکت کنند و ببينند؛يعني سعة وجودي زيادي ندارند.
- 
 آيا اين قدرتها و دانشهاي خارق العادّه ميتواند نشانة حقّانيت يک نفر باشد؟
همان طور که ضمن پاسخ پرسشهاي قبل عرض کردم و مشخّص شد؛ هرگز. حتّي مطلب عجيبي از قرآن براي شما نقل کنم که در آية 175 سورة «اعراف» دربارة بلعم باعورا اين تعبير آمده که «آتَيْناهُ آياتِنا فَانْسَلَخَ مِنْها فَأَتْبَعَهُ الشَّيْطانُ فَكانَ مِنَ الْغاوينَ؛ ما آيات خود را به او داديم» و در برخي از روايات آمده که او حروفي از اسم اعظم را ميدانست و ميدانيم که اينها از علوم و داشتههاي حصولي نيست و حتماً بايد با عنايت به دست آورده شود. خيلي عجيب است. قرآن ميفرمايد: او خودش را منسلخ کرد. انسلاخ و سلّاخي براي پوست به کار ميرود که پوست يک نفر را بکنند و اين با لباس در آوردن (انخلاع) متفاوت است؛ يعني او خودش را از اين آيات ک
ه خيلي به او نزديک بود و با گوشت و پوستش عجين شده بود، کند. کار بلعم باعورا به آنجا ميرسد که از مستجابالدّعوه بودنش در برابر موسي(ع) ميخواهد استفاده کند و براي نابودي موسي(ع) به درگاه خدا دعا کند! در طرف مقابل هم قارون و ساحران در برابر موسي(ع) را ميبينيم که چنين قدرتهايي داشتند. اينها سبب عبرت است که ما ميتوانيم حتّي عالم، عامل و بزرگي داشته باشيم که تا اين حد همانند بلعم باعورا پيش رفته باشد؛ امّا زماني در برابر خدا بايستد. اين ابتلاء است. نبايد به هيچ کس جز معصوم(ع) به طور مطلق دل بست؛ حتّي اگر اِخبار غيبي و استجابت دعوت و… داشته باشد. اين دربارة انسانهاست و اگر کسي با جنّها رابطه برقرار کرد که بايد به طريق اولي? اين نکته را مدّ نظر داشته باشد.
مطلب ظريفي را هم به اجمال عرض کنم که بسياري از اِخبارها و روابط جنّي را انسان گمان ميکند از ناحية خودش است و غريبه را نميبيند چون در نظام تجرّد سُفلي? است و در نظام بدني نيست. من و شما که مقابل هم نشستهايم، معلوم است که دو نفريم؛ امّا در رابطه با جنّ، انسان مطالب را از درون خود ميبيند، نه بيرون و جدايي احساس نميکند و همين باعث ميشود که احساس قدرت بکند و غريبهاي را نميبيند که نسبت به او حسّاس شود و موضع بگيرد؛ به طور مثال در يک پيوند سادة اعضا براي اينکه بدن آن را رد نکند، مجبورند تا چند وقتي با يک سري داروها و آمپولها، سيستم دفاعي بدن را ضعيف کنند تا عضو تازه وارد
 را پس نزند و به او حمله نکند. وقتي شما يک حرف را از ديگري ميشنويد، در ابتدا يک حالت دفاعي نسبت به آن داريد و در قبول آن مقاومت ميکنيد؛ امّا همان مطلب اگر به ذهن خودتان خطور کند، ديگر مقاومت نميکنيد. عمدة تصرّفات شياطين و جنّ از درون و از راه خطورات است که فرد در برابر آن مقاومت نميکند. اين يکي از مطالب عظيم است که اگر باز شود، ميفهميم که چقدر تصوّر اوّلية ما از جنّ و شيطان غلط است. البتّه در جانب مَلَکي هم همين طور است و ممکن است ملکي مطلبي به من القا کند و من تصوّر کنم آن مطلب از خودم است و دچار عجب و غرور شوم. 
- 
 با در نظر گرفتن مصاديق معاصر و به خصوص زندة مدّعيان معنويّت و مهدويّت اگر مطلبي باقي مانده بفرماييد.
دربارة اکثر آنها اين مطالب و به خصوص مطلب آخر کاملاً صدق ميکند که اينها خطورات جنّي و حتّي مَلَکي را که نتيجة يک عملشان بوده از خودشان ميديدهاند و با عجب و غرور دچار خودبرتربيني ميشوند. علّامه حسن زاده ميفرمودند: واردات غيبي خيلي خوشنشين هستند. اگر ذرّهاي پليدي و کدورت وجود داشته باشد، اينها ميروند. بعضي اينقدر اشتغالشان به غير زياد است که آمدن و رفتن اين خطورات را حتّي متوجّه هم نميشوند. اگر کسي حواسش جمع باشد، اين را ميفهمد و ميگيرد. به ياد داشته باشيم:
اي بسا ابليس آدم رو که هست 
پس به هر دستي نبايد داد دست
آيت الله بهجت(ره) ميفرمودند: شيطان هيچ وقت نميآيد انسان را با بدي به سمت خود جذب کند؛ يعني هيچ وقت به يک مؤمن نميگويد بيا مثلاً شراب بخور؛ بلکه در روايات داريم ممکن است به يک فرد اهل عبادت اين طور تلقين کند که بيشتر عبادت کن يا وقتي تصميم به استمرار در انجام عملي صحيح را داشته باشيد، شيطان يک عمل بزرگتر و بهتر را پيش روي شما قرار ميدهد تا از اين عمل کوچک و دائمي دست برداريد، چون ميداند اين عمل کوچک دوامش توانش است
 و يک عمل کوچک ملکه شده خيلي براي شيطان سنگين است. براي همين در روايات آمده «قليل يدوم خير من کثير لايدوم؛ عمل کم با دوام از عمل زياد بيدوام بهتر است.» بايد عمل کوچک را حفظ کنيم و به بزرگتر دست بزنيم؛ ولي شيطان به ما القا ميکند که عمل کوچک را به بهانة بزرگتر کنار بگذاريم. عمل هر چقدر هم كه بزرگ باشد وقتي دوام نداشته باشد، اثرش زودگذر و آني است. به تعبير آيت الله بهجت(ره)، شياطين غالباً انسانها را از راه کمالات گول زدهاند. بنابراين انسان در جاهايي که دنبال کمال است، خيلي بايد مراقب باشد و در اينجاها ملاک معصوم(ع) است. اگر کسي ملاک دستش نيست، بايد دستش را در دست کسي بگذارد که ملاک را دارد والّا قطعاً دچار انحراف ميشود. براي همين است که توصيه ميکنند از راه عمومي برويد؛ مگر اينکه انسان توان و قدرتي پيدا کند که معيار دستش بيايد. ميگويند از طريق عمومي و راهي را که همه ميروند، برويد. نگوييد من خاصّم. هزاران هزار از آنها که از مسير اصلي و عمومي به اين شکل خارج شدهاند، از دست رفتهاند و به ندرت و آن هم با عنايات خاصّ الهي نجات يافتهاند. پس سعي كنيم که در طريق عمومي برويم؛ ولي همان را قوي و عمقي کنيم. همه در نماز جماعت که يک طريق عمومي است، شرکت ميکنند؛ ولي نماز جماعت رسول خدا(ص) تا عرش بالا ميرود و معراج تمام سماوات است و نماز مأمومان ايشان نمازي عادي بوده است و در زمين حرکت ميکردهاند. عمق کار متفاوت ميشود، نه نحوة آن. در صورتي که ما براي ارتقاي روح خود، دنبال تغيير نحوهايم نه عمق! بايد بدانيم كه نحوة کار براي افرد خاص با داشتن معيار و يقين و حفظ خطّ عمومي، يک تکليف مضاعف و مخصوص پيدا ميشود نه اينکه تکليف عمومي را رها کنید. با استفاده از تجربيات گذشته براي اينکه دچار انحراف و گمراهي نشويم، لازم است در طريق عمومي حرکت کنيم و به آن عمق بدهيم. ببينيد مرحوم آيت الله قاضي فرموده بودند: اگر کسي نماز اوّل وقتش را ترک نکرد ضمانت ميکنم فلان ابواب براي او باز شود. اين طريق عمومي درست و مطابق قاعده است. کساني نجات يافتهاند که طريق عمومي خود را تقويت کردهاند و اگر کسي خواست به طريق خاص قدم بگذارد، معمولاً همانند گوسفندي که از گلّه جدا شده به راحتي طعمة گرگ ميشود. شيطان وقتي بخواهد يکي را گمراه کند، اوّل ما را جدا ميکند که تو خاصّي و آرام آرام دور و برش را خالي ميکند و بعد يک دفعه او را شکار مي
کند. پس اگر ديديد داريد خاص ميشويد، معنايش اينست که داريد شکار ميشويد؛ در صورتي که خودتان فکر ميکنيد داريد از همه جلو ميافتيد؛ مثل افرادي که همراه بقيه به کوه ميروند؛ ولي براي اينکه سريعتر به قلّه برسند، خودشان را از بقيه جدا ميکنند و سر از راههايي در ميآورند که نهايتاً او را به ته درّه بيندازد.
بايد خيلي مراقب باشيم که راه عمومي و در عين حال عمقي را از دست ندهيم. معيار هم معصومان(ع) هستند که هم آنهايي که عقب ماندهاند، بايد خودشان را به ايشان برسانند و هم آنهايي که جلو رفتهاند برگردند (اليهم يفيء الغالي و بهم يلحق التالي). راه، حرکت کردن پشت پرچم است نه جلو زدن. يکي در اين زمان معراج کون و مکان را سير ميکند و يکي هم از اينجايي که هست، فراتر نميرود. با اين حال همة آنها كه چه پشت سر امام حرکت ميکنند، چه در آسمان سير کند چه در زمين، همه نجات پيدا ميکنند؛ ولي آنکه جدا ميشود و عقب يا جلو ميافتد? اينها همه طعمة گرگ خواهند شد. هر افراطي به دنبالش تفريط است.
ماهنامه موعود شماره 123
پينوشتها:
1. ر.ك: سورة ص (38)، آية 37.
2. ر. ك: سورة سبأ(34)، آية 14.
3. ر.ك: سورة كهف (18)، آية 50.
4. ر.ك: سورة اعراف (7)، آية 12.
5. ر.ك: سورة جن (72)، آيات 8 ـ 10.
6. مس: از جمله حواس انساني است كه شيطان به وسيلةتمايلات و احساسات دروني با انسان تماس ميگيرد،بدين طريق كه خاطرات ناپسند را القاءنموده و خوي نكوهيدهاي را در انساني تقويت مينمايد. اشارهاي است به آية 275 سورة بقره.
7. در بيان عرفاي اسلامي، انسان جامع جميع اسماء و صفات خداست و با نگرش به درون ميتواند به همة حقايق دست يابد. در نگاه اوّلية آنها را ميتوان اجمالي (در اصطلاح:خلاصه و اندماج) دريافت و با غور و عمق يافتن ميتوان به كشف تفصيلي و شناخت جزئيات (در اصطلاح: انفكاك) دست پيدا كرد
.
8. ر. ك: سورة نمل (27)، آيات 38 ـ 40.
9. ر.ك: همان، آية 40.
10. انخلاع: فاصله گرفتن از تعلّقات بدن است كه سالك مسير الهي پس از آن به مقامات بعدي دست پيدا ميكند.
11. سورة رعد (13)،آية 39.
www.apocalypse.blogfa.com
 
															

 
															