شعر خواندی و استوارترین کاخهای ستم خراب شدند
دست بردی به چشمه زمزم، آبهای جهان شراب شدند
پلک باز تمام پنجرهها، روزها با تو خیره حرف زدند
شب ولی سرد بود، پس ناچار، چشم بستند و گرم خواب شدند
آسمان راه خویش را گم کرد، ماه در چشم شب تلاطم کرد
ابرهای سیاه با گریه، خیره در چشم آفتاب شدند
تو خلیلی که زیر پاهایت، قفس شیرها گلستان شد
دست آخر هم از خجالت تو، شیرها قطره قطره آب شدند
ای نگاهت شفای بیماران، ای امام صداقت و باران
تو دعا کردی و گنهکاران، با خدا پاک بیحساب شدند
ساحران را به خاک افکندی، بارها مثل حضرت موسی
بعد هم دور گردن آنها، مارها یکبهیک طناب شدند
خواب مسموم معتمدها را، زلف آشفتهات پریشان کرد
آسمان رعد و برق زد یعنی، اشکهای تو مستجاب شدند
شاعر: میثم داودی / این شعر در رمضان 93 در محضر رهبر معظم انقلاب خوانده شد.
منبع: باشگاه خبرنگاران www.yjc.ir