از این طرف اومدی: 
ما عادت داریم که همیشه همه چیز را با هم شریک بشویم

ما عادت داریم که همیشه همه چیز را با هم شریک بشویم

فهرست مطالب

پیرمرد یک همبرگر  و یک چیبس و یک نوشابه سفارش داد …. همبرگر را به آرامی از توی پلاستیک در آورد و با دقت خیلی زیاد به دو قسمت تقسیم کرد ……یک نیمه اش را برای خودش برداشت و نیمه دیگر را جلوی زنش گذاشت… بعد پیرمرد با دقت خیلی زیاد چیبس ها رو دانه دانه شمرد و آنها را دقیقاٌ به دو قسمت تقسیم کرد و نصفی از آنها را جلوی زنش گذاشت و نصفه دیگر را جلوی خودش …. پیرمرد یک جرعه از نوشابه ای که سفارش داده بودند را خورد پیرزن هم همین کار را کرد و فقط یه جرعه نوشید و بعدش آن را دقیقاٌ وسط میز قرارداد پیرمرد چند گاز کوچک به نصفه همبرگر خودش زد بقیه افرادی که در رستوران بودند فقط داشتند به آنها نگاه میکردند و به راحتی میشد پچ پچ هایشان را در مورد پیرمرد و پیرزن شنید: (این زوج پیر و فقیر را نگاه کن…. طفلکی ها پول ندارن واسه خودشون دو تا همبرگر بخرن) پیرمرد شروع کرد به خوردن چیبس ها در همین حال بود که یک مرد جوان که دلش به رحم آمده بود به میز آنها آمد و خیلی مودبانه پیشنهاد داد که یک همبرگر دیگر بریشان بخرد …. پیرمرد جواب داد: (نه ممنونما عادت داریم که همیشه همه چیز را با هم شریک بشویم …) بعد از ده دقیقه افرادی که  پشت میزهای کناری بودن متوجه شدن که پیرزن هنوز لب به غذا نزده است و غذا خوردن شوهرش را تماشا میکند و فقط هر از وقتی جایش را با شوهرش در نوشیدن نوشابه عوض میکند در همین حال بود که دوباره مرد جوان به میز آنها آمد و دوباره پیشنهاد داد که برایشان یک همبرگر بخرد این بار پیرزن جواب داد (نه خیلی ممنون ما عادت داریم همه چیز را با هم شریک شویم…) چند دقیقه بعد پیرمرد همبرگرش را کامل خورده بود مشغول تمیز کردن دست و دهنش بود که دوباره مرد جوان به میز آنها آمد و به طرف پیرزن که هنوز لب به غذا نزده بود رفت و گفت میتونم بپرسم منتظر چه چیز هستید؟ پیرزن به صورت مرد جوان خیره شد و گفت: (دندان)


http://doktormoremo.blogfa.com

به این مطلب امتیاز دهید:

فرصت ویژه برای علاقه مندان به نویسندگی

شما می توانید مقالات خود را با نام خود در وب سایت موسسه منتشر نمائید. برای شروع کلیک نمائید.

نویسنده مقاله باشید