ورود

ثبت نام

موسسه قرآن و نهج البلاغه
home-icone
Institute of Quran & Nahjul Balaghah

نفرین ارمیای نبی(ع) درباه قوم یهود/بخش اول

فهرست مطالب

شوره زار دل ها و عهدهای سست، همه مجال زایش دوباره را از بنی اسرائیل گرفته بود. دیگر نفس های گرم ارمیای نبی، در جان های منجمد این قوم کارگر نمی افتاد. از این رو، همه فرصت ها از دست رفتند و شیپور مرگ و نیستی به صدا درآمد.


بین  سال های 625 تا 580 قبل از میلاد مسیح(ع)، به ناگهان تندبادی گزنده از شمال، از سرزمین «بابل» وزیدن گرفت؛ به سرعت پیش آمد و همه سرزمین های یهود را درنوردید؛ «اورشلیم» را ویران ساخت و بنی اسرائیل را به اسارت درآورد تا در سیاه بختی هفتاد ساله، عبرت خلق روزگار شوند. این واقعه سهمگین، بی مقدّمه اتّفاق نیفتاد. سال ها پیش از آنکه کاخ ها ویران، معابد در هم کوفته و خانه های بنی اسرائیل بر سرشان آوار شود، ارمیای نبی، که سلام و درود خداوند بر او باد، برگزیده شد تا زبان رسای خداوند باشد؛ تازیانه ای که چنانچه درک می شد، لجوج ترین قوم تاریخ را از فلاکت و نگونساری همیشگی می رهانید.
 
ارمیا، آن رسول عالی مقام، زبان و کتابش آکنده از پرسوزترین مراثی، صریح ترین تذکارها و هشدارهای آسمانی بود. د
ر هنگامه ای که بنی اسرائیل در سراشیبی سقوط، مهیّای تجربه دردناک ترین تندبادی می شد که از ناحیه شمالی، جایی که بابلیان کین جو و خشمگین ساکن بودند، وزیدن گرفته بود
.
 
در میانه آن سال ها، در اثر تباهی و فساد وارد شده بر ساحت های اعتقادی، اخلاقی و عملی بنی اسرائیل، کاهنان، مدّعیان نبوّت و مردم، چنان آلوده به سحر، بت پرستی، رباخواری، زنا و… شده بودند که دیگر جز فرود عذاب و تازیانه آسمانی، چیز دیگری جایگزین کیفر برای آنان نبود؛ با این همه، خداوند متعال، ارمیای ناصح را برگزید تا آنان را پیش از فرود بلا متذکّر شود و دعوت به بازگشت کند.
 
هشدار! که همه آنچه آن روز بر بنی اسرائیل رفت، در هر عصر و زمان تکرار می شود. سنّت های خداوند متعال، در همه عصرها، بر همه نسل های فرزندان آدمی، صرف نظر از تفاوت صورت های تاریخی، جاری می شود؛ قواعد ثابتی که هیچ تغییر و تبدیلی در آنها رخ نخواهد داد؛ چه انسان ها درباره اش آگاهی داشته باشند، چه نداشته باشند. این قواعد، دقیق تر از همه قوانین فیزیکی حاکم بر عناصر مادّی عمل می کنند. از همین رو، تذکار و انذار و تبشیر انبیای الهی، آنگاه که پیراسته از تحریف فراهم آید، تازه و با طراوت و البتّه خواندنی احساس می شود.
 
شاید وقت آن رسیده باشد تا جمله فرزندان آدمی و به ویژه فرزندان یهودا، دیگر بار به سال های 625 تا580 قبل از میلاد برگشت کنند و عبارات ارمیای نبی را بازخوانی و پیش از آنکه تندبادی گزنده فرود آید، به خود آیند. هشدار! که طوفان گزنده، این بار نه از شمال، بلکه از ناحیه جنوبی (حجاز) وزیدن گرفته و طومار جفاکاران پند نانیوش را برای همیشه در هم می پیچد.  «وَ لَوْ كَرِهَ الْكافِرُون‏»
 
 
ارمیای نبی، به سان همه رسولان الهی، برگزیده شده بود تا نشانه ای و صدایی از سوی خدا باشد. از این رو مخاطب این ندای آسمانی بود که «[ای ارمیا]! پیش از آنکه در رحم مادرت شکل بگیری، تو را انتخاب کردم. پیش از آنکه چشم به جهان بگشایی، تو را برگزیدم و تعیین کردم تا در میان مردم جهان پیام آور من باشی!» (4:1-5)
 
حجّت های الهی، جملگی مجتبا و مصطفا بودند تا پیراسته از هرگونه شائبه، رمه خداوند را به چراگاه امنِ مهر و دوستی رهنمون شوند و از آبشخور زلال رحمانی سیراب کنند.
 
ارمیا نیز آنگاه که خود را مخاطب صدایی آسمانی یافت، چونان همه انبیای الهی، دوش خویش را برای تحمّل آن بار سنگین پیامبری ناتوان دید و صمیمانه اعلام کرد: «خداوندا! این کار از من ساخته نیست! من جوانی کم سن و بی تجربه هستم!»(6:1)
 
دیگر بار، نوای نوازشگر آسمانی دررسید که:
 
«ای ارمیا! چنین مگو! چون به هر جایی که تو را بفرستم، خواهی رفت و هر چه به تو بگویم، خواهی گفت. از مردم نترس؛ زیرا من با تو هستم و از تو محافظت می کنم… اینک کلام خود را در دهانت گذاشتم. از امروز رسالت تو آغاز می شود. تو باید به قوم ها و حکومت ها هشدار دهی و بگویی که من برخی از ایشان را ریشه کن کرده و از بین خواهم برد و برخی دیگر را پابرجا نگاه داشته، تقویت خواهم کرد.» (1:1-10)
 
ماندگاری یا نابودی!
درباره هرکس و در هر کجا که حادث شود، راز سنّتی همیشگی را برملا می سازد. اراده حضرت خداوندی درباره همه آنانی که در مسیر اراده او در عرصه زمین مشی می کنند یا عصیانگرانه و نابخردانه او را وا می نهند، آشکار می شود و لاجرم، در سنّت ثابت نابودی خطاپیشگان آنان نیز روی به نابودی و وفاداران روی به ماندگاری جاوید می گذارند؛ چنان که به روشنی، در خطاب به ارمیا این سخن نازل شد:
«حال برخیز و آماده شو و آنچه که من می گویم به ایشان بگو. از آنها مترس! وگرنه کاری می کنم که برابر آنها آشفته و هراسان شوی. امروز تو را در برابر آنها همچون شهری حصاردار و ستونی آهنین و دیواری برنجین، مقاوم می سازم تا در برابر تمام افراد این سرزمین بایستی؛ در برابر پادشاهان یهودا، بزرگان، کاهنان و همه مردم. آنها با تو، به ستیز برخواهند خاست؛ امّا کاری از پیش نخواهند برد؛ چون من، خداوند، با تو هستم و تو را رهایی خواهم داد.» (17:1-20)
 
دیگر، بی هیچ بهانه و حجّت آوری، این بار ارمیای نبی بی تردید و استوار از جای برمی خیزد، عزم جزم می کند، همه خوف و ترس از دل بیرون می کند و چنان که سنّت و سیره همه انبیای الهی است، کوله بار رسالت را بر دوش می گیرد تا در هر کوی و برزن، همگان را فرا بخواند، بیدار کند، متذکّر شود و بیم دهد.
 
آنچه که ارمیا، در کسوت پیامبری و رسالت، در گام نخستین از اجرای مأموریت، بنی اسرائیل را متذکّر می شود، نعمت های خداوند کری
م و برکاتی است که بی هیچ مابه ازا و برای سالیان دراز، از آن برخودار بوده اند. گویی این عبارت دلنشین «قرآن» است که می خوانیم: «فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبان‏؛1

 
پس کدامین نعمت پروردگارتان را تکذیب می کنید؟»!
 
ارمیا، از زبان خداوند و خطاب به بنی اسرائیل سخن می گوید؛ چنان که پدری دلسوز، فرزندان خویش را مخاطب خویش می سازد: «گذشته ها را به یاد می آورم، زمانی را که تازه عروس بودی! در آن روزها چقدر مشتاق بودی که مورد پسند من باشی! چقدر مرا دوست داشتی! حتّی در بیابان های خشک و سوزان نیز همراهم می آمدی. ای اسرائیل! تو در آن روزها قوم مقدّس من و نخستین فرزند من بودی. اگر کسی به تو آزار می رساند، او را محکوم کرده، به بلایی سخت گرفتار می ساختم.
 
ای قوم اسرائیل! چرا پدران شما از من دل کندند؟ چه کوتاهی ای در حقّ ایشان کردم که از من روی برگرداندند و دچار حماقت شده، به بت پرستی روی آوردند؟ چنان که فراموش کردند، این من بودم که ایشان را از «مصر» نجات داده، در بیابان های خشک و سوزان هدایت کردم و از سرزمین های خطرناک پر از گودال  و از شوره زار های مرگبار، عبور دادم. از مکان های غیرمسکونی که حتّی کسی از آن عبور نمی کند، آنها را به سرزمین حاصل خیز آوردم تا از محصول و برکات آن برخوردار شوند؛ امّا ایشان آنجا را به گناه و فساد کشیدند و میراث را به شرارت آلوده ساختند. حتّی کاهنانشان هم در فکر من نبودند و داورانشان نیز به من اعتنایی نکردند، حکّام ایشان بر ضدّ من برخاستند و انبیای آنها بت بعل را پرستیدند و عمر خود را با کارهای بیهوده تلف کردند.» (1:2-8)
 
ارمیا، همه ناسپاسی بنی اسرائیل، نادیده انگاری نعمت های رفته، تجرّی در فساد و گناه، آلودگی به شرارت، نیست انگاری خداوند متعال و سرانجام پرستش بت ها را در زمره خطاهای غیرقابل بخشش بندگان جفاکار برمی شمارد و به صراحت آنان را متذکّر می شود و در همان حال ملاطفت و آغوش گشوده خداوندی را نیز در آخرین ایّام باقی مانده، بدان ها می نمایاند تا شاید از در توبه و انابه در آیند و چونان بزغاله ای جدا افتاده، به رمه خداوند خود بازگردند.
 
ارمیای نبی، به امید آنکه شاید فرزندان اسرائیل بر سر عقل آیند و نادم از کردار ناشایست، دیگر بار روی به خداوندگار خویش آورند، کردار اقوام راست قامت در بت پرستی را به رخشان کشیده و می گوید: «به سرزمین های اطراف نگاه کنید! ببینید آیا می توانید در جایی، قومی بیابید که خدایانشان را با خدایان تازه عوض کرده باشند، با اینکه خدایانشان واقعاً خدا نیستند؟! کسانی را به جزیره «قبرس» در غرب و «صحرای قیدار» در شرق بفرستید و ببینید آیا در آنجا تا به حال چنین اتّفاق غریبی رخ داده است؟ امّا قوم من از خدایی که موجب سربلندی اشان بود، روی گردان شده، به دنبال بت های بی جان رفته اند. انسان ها از چنین کاری حیرت زده شده، به خود می لرزند؛ زیرا قوم من مرتکب دو خطا شده اند: اوّل اینکه مرا که چشمه آب حیات هستم، ترک نموده اند و دوم اینکه رفته اند و برای خود، حوض های شکسته ای ساخته اند که نمی توانند آب را در خود نگه دارند.»(10:2-13)
 
جمله رسالت ارمیا، در یادآوری نعمت های سابق و لاحق خداوند متعال، داد و دهش کریمانه او درباره قومی که با خدای خویش نامهربانانه سر به ستیز برمی دارد و غرولند کنان در هر گام، بر او منّت می گذارد، خبر دهی از فرود بلایی ناگوار و عذابی دردناک، خلاصه می شود. قصّه بنی اسرائیل، قصّه همه اقوام و همه امّت هاست؛ قصّه انسان و ناسپاسی اش. گویا هماره و همه جا آدمی، این عبارت را در خود و با خود متجلّی می سازد که: «فَإِنَّ الْإِنْسانَ كَفُور؛2همانا انسان ناسپاس است».
 
و قصّه ارمیا، قصّه همه انبیا و رسولانی است که دردمندانه، امّت ها را یادآور نعمت ها می شوند و عذاب ناگزیر را که چیزی جز حاصل عمل خود آنها نیست، یادآورد می شوند تا شاید آدمی دریابد، خداوند همه جلال و قهر خود را، بازپس داد و دهش و اتمام حجّت، به ناگهان فرو می بارد؛ زیرا او به راستی بی نیاز و حکیم است.
 
ارمیا، همه بی شرمی و گستاخی بنی اسرائیل را که اینک در منجلاب عفن خودکامگی، دست و پا می زدند، با عباراتی که به حقیقت، سزاوار همه ناسپاسان کافرنعمت است، بیان می دارد تا شاید بی هیچ پرده پوشی، همه ساکنان «اورشلیم» به خود آیند و پشیمان از کردار ناشایست، روی به درگاه خداوندگار متعال آورند. او از زبان خداوند می فرماید:
 
«وقتی می خواستم تو را همچون نهالی بکارم، با دقّت، بهترین بذر را انتخاب کردم. پس چه شد که نهالی فاسد و بی مصرف شدی؟ با هرچه که خود را بشویی، پاک نخواهی شد. به گناهی آلو
ده شده ای که پاک شدنش محال است. گناه تو همیشه در نظرم خواهد ماند
.
 
چگونه می توانی بگویی که منحرف نشده ای و بت نپرستیده ای؟ ای مادّه شتر بی قرار که به دنبال جفت می گردی! به همه دشت های سرزمینت نگاه کن و خطاهای خویش را ملاحظه نما و به گناهان هولناکت اعتراف کن! تو مثل گورخری هستی که شهوتش او را به بیابان می کشاند و کسی نمی تواند جلوی او را بگیرد. هر گورخر نری که بخواهد، بی هیچ زحمتی تو را به دست می آورد؛ چون خودت را در آغوشش می اندازی. چرا از این همه دوندگی خسته کننده در پی بت ها، دست برنمی داری؟ تو در جواب می گویی: نه. دیگر نمی توانم برگردم. من عاشق این بت های بیگانه شده ام و دیگر قادر به دل کندن نیستم.»(21:2-25)
 
فساد منتشر در میان کاهنان و معلّمان، که به حقیقت مأمور به حراست و نگهبانی گلّه بنی اسرائیل بودند، آن چنان بنی اسرائیل را در منجلاب گناه فرو برده و دروازه های جهنّم را بر آنان گشوده است که گوئیا هیچ مجالی برای بازگشت باقی نمانده.
 
بنی اسرائیل، در پناه آنچه که
کاهنان و معلّمان بدانها مشروعیت می بخشیدند، مرتکب ظلمی عظیم شده بودند؛ سر ساییدن بر آستان بت های مصری و پرستش بَعل واقعه ای نبود که بتوان از کنار آن گذشت
.
 
روزگاری نه چندان دور، حضرت موسی کلیم الله(ع)، بنی اسرائیل را از دشت پربلا، از مصر و از میان معاصی و بعل پرستان رهانیده و به دشت سرسبز و حاصل خیز بندگی و فرمان برداری فرود آورده بود؛ امّا هیهات! گویا همه رشته ها پنبه شده بود و همه محصول در دست تندباد فساد و خودکامگی از دست رفته بود.
 
ارمیا، همه مجازات و تنبیه بنی اسرائیل را معطوف به شرارت و ظلم نابخشودنیشان می شناسد و گسست عهدی که همگان ملزم به پاسداشت آن بودند، امّا بدان وفادار نماندند!
 
«قوم من دلی سرکش و طغیانگر دارد. ایشان یاغی شده و مرا ترک گفته اند و هیچگاه حرمت مرا نگه نداشته اند؛ هر چند من باران را در بهار و پائیز به ایشان عط
ا کردم و فصل کشت و برداشت محصول را برای آنان تعیین نمودم. برای همین است که این برکات نیکو را از ایشان گرفته ام. گناه، ایشان را از تمام این بخشش ها محروم کرده است
.
 
در میان قوم من، اشخاص بدکاری وجود دارند که همچون شکارچیانی که برای شکار کمین می گذارند، ایشان هم برای انسان دام می گذارند. همان طور که شکارچی قفس خود را پر از پرنده می کند، ایشان نیز خانه های خود را از نقشه های فریبکارانه و غارتگرانه پر می کرده اند. به همین دلیل است که اکنون قدرتمند و ثروتمند هستند. خوب می خورند و خوب می پوشند و رفتار بدشان حدّ و اندازه ای ندارد؛ نه به داد یتیمان می رسند و نه حقّ فقیران را به آنها می دهند. بنابراین من ایشان را مجازات خواهم کرد و از چنین قومی انتقام خواهم گرفت!
 
اتّفاق عجیب و هولناکی در این سرزمین روی داده است. انبیا پیام های دروغین می دهند و کاهنان نیز بنا بر گفته ایشان عمل می نمایند. قوم من هم از این وضع راضی اند؛ امّا بدانید که چیزی به نابودی شما نمانده است. آن وقت چه خواهید کرد؟» (23:5-31)
 
ارمیای نبی، همه بنی اسرائیل، خرد و کلان، عارف و عامی را در سرنوشت نکبت باری که آنان را انتظار می کشد، شریک می شناسد؛ حتّی آنان که در وقت مشاهده و تجربه ظلم حاکمان و توجیه توجیه گران، از میان روحانیون معبد و کاهنان، چشم ها و گوش ها را بسته و درباره آنچه در حقّ مظلومان می رود، لب فرو می بندند و رضایت خویش را اعلام می دارند.
 
هیهات! در چنین هنگامه ای و به وقت فرود تازیانه خشم آسمانی، همگان عذاب دردناک را به تجربه خواهند نشست. آرام و بی صدا، فساد و تباهی چنان به لایه های درونی بنی اسرائیل رخنه کرد که تمامی استعدادهای آنان را سوزاند؛ همه قابلیّتی که روزگاری امید می رفت آنان را درسایه سار الطاف بیکران خداوندی، به بلندای عزّت و سربلندی جاودانه برساند. گویا همه امیدها و همه مجال  برای پاکسازی و بازسازی قومی که به سرزمین شیر و عسل رسید، برباد رفته و اینک او در عین برخورداری تمام، همه سوابق را از یاد برده است. شاید، ارمیا، می خواهد اعلام کند: «إِنَّ الْإِنْسانَ لَيَطْغی أَنْ رَآهُ اسْتَغْنی‏؛3 حقّاً كه انسان، سركشی می‏كند، همین كه خود را بی‏نیاز پندارد.»
 
کلام دردمندانه ارمیا، همه حسرت و آرزوهای بربادرفته کشاورزی را متبادر به ذهن می سازد که همه محصول و همه دسترنج خود را سوخته و برباد رفته می بیند. ارمیا از قول خداوند، بنی اسرائیل را مخاطب خود ساخته، می فرماید: «مایل بودم در اینجا با فرزندانم ساکن شوم. در نظر داشتم این سرزمین حاصل خیز را که در دنیا بی همتاست، به شما بدهم. انتظار داشتم مرا پدر صدا کنید و هیچ فکر نمی کردم که بار دیگر از من روی برگردانید؛ امّا شما به من خیانت کردید و از من دور شده، به بت های بیگانه دل بستید. شما مانند زن بی وفایی هستید که شوهرش را ترک کرده باشد.
 
از کوه ها صدای گریه و زاری شنیده می شود؛ این صدای گریه بنی اسرائیل است که از خدای روی گردانیده و سرگردان شده اند! ای فرزندان ناخلف و سرکش! نزد خدا بازگردید تا شما را از بی ایمانی شفا دهد.» (19:3-21)
 
ارمیای نبی، صدای گریه و زاری بنی اسرائیل را از فرسنگ ها راه می شنود؛ پیش از آنکه سیل بنیان کن قوم مهاجم از کوه های شمالی کنده شود.
«در آن زمان، خداوند از بیابان بادی سوزان بر ایشان خواهد فرستاد؛ نه بادی ملایم برای زدودن خاشاک خرمن؛ بلکه طوفانی شدید. به این ترتیب، خداوند هلاک قوم خود را اعلام می کند.
 
نگاه کن! دشمن مانند ابر به سوی ما می آید. عرّابه های او همچون گردبادند و اسب هایش از عقاب تیزروتر. وای بر ما! چون غارت شده ایم؛ همان گونه که کشاورزان، مزرعه ای را احاطه می کنند، دشمن هم شهر اورشلیم را محاصره خواهد کرد؛ زیرا قوم من ضدّ من شورش کرده اند. ای یهودا! این بلایا نتیجه رفتار و کارهای خود توست! مجازات تو بسیار تلخ است و همچون شمشیری در قلبت فرو رفته است.» (11:4-18)
 
ارمیای نبی، عمومیت یافتن ناراستی و دروغ و رسمیّت یافتن عصیانگری را، راز طوفانی فراگیر معرفی می کند که به ناگهان خرد و کلان و پیر و جوان بنی اسرائیل را در خود گرفته و مجال هرگونه عکس العمل  را از وی باز می ستاند.
 
گویا آنگاه که قومی در ناراستی، پیمان برادری می بندند و در اتّحادی نامقدّس، بر همه راستی و درستی می شورند، خداوندگار هستی از آنان روی برمی تابد تا بی حصار و مانع، طعمه گرگان آدمخوار شوند.
 
دیوارها و حصارهای
نگه دارنده اقوام، آن زمان فرو می ریزد که عهدها شکسته شده و امانت داری، فرسوده گردد.«خداوند می فرماید: تمام کوچه های اورشلیم را بگردید. بر سر چهار راه ها بایستید. همه جا را خوب جست وجو کنید! اگر بتوانید حتّی یک شخص با انصاف و درستکار پیدا کنید، من این شهر را از بین نخواهم برد!… به همین دلیل، شیرهای درّنده جنگل، به جان ایشان خواهند افتاد، گرگ های بیابان به ایشان حمله خواهند کرد و پلنگ ها در اطراف شهرهایشان کمین خواهند کرد تا هرکس را که بیرون برود، پاره پاره کنند؛ زیرا گناهانشان از حد گذشته و بارها از خدا روی برگردانده اند.»(1:5-6)

 
ارمیا از زبان خداوند و در حیرت، از گمراهی قومش، دانایی خدادادی لک لک، فاخته و پرستو را در جست وجو و کشف راه رهایی و بازگشت، به رخ بنی اسرائیل می کشد و  نیز جهالت آنان را که به نام خداوند و «تورات» بر آستان معبد شیطان و کاهنان جادو سر می سایند! ایشان گناه بزرگتر را معطوف به معلّمان قوم ساخته و می فرماید:
 
«چگونه می گویید که دانا هستید و قوانین مرا می دانید، در حالی که معلّمان شما آنها را تغییر داده اند تا معنی دیگری بدهند؟ این معلّمان به ظاهر دانای شما برای همین گناه، تبعید شده، شرمنده و رسوا خواهند شد. آنها کلام مرا رد کرده اند. آیا دانایی این است؟»(8: 8 ـ 10)


ادامه دارد…


منبع: خبرگزاری مهر


برداشت از farhangnews.ir

به این مطلب امتیاز دهید:
اشتراک گذاری در telegram
اشتراک گذاری در whatsapp
اشتراک گذاری در facebook
اشتراک گذاری در email

فرصت ویژه برای علاقه مندان به نویسندگی

شما می توانید مقالات خود را با نام خود در وب سایت موسسه منتشر نمائید. برای شروع کلیک نمائید.

نویسنده مقاله باشید