ورود

ثبت نام

موسسه قرآن و نهج البلاغه
home-icone
Institute of Quran & Nahjul Balaghah

نمايندگان ائمه‌ در ايران از عصر امام صادق‌(ع) تا پايان غيبت صغري

فهرست مطالب

ايران از مراكز سنتي و قديمي تشيع محسوب مي‌شود و بدين لحاظ و محل فعاليت وكلاو نمايندگان ائمه‌: بوده است‌. برخي از نقاط ايران در سابقه تشيع‌، مقدم بر ديگر مناطقند؛ نقاطي هم‌چون قم و آوه‌، و سپس مناطقي از خراسان‌، هم‌ چون نيشابور و بيهق‌،از مراكز اصلي و قديمي تشيع هستند. مناطق ديگري هم‌چون ناحيه جبال‌، شامل همدان‌ تا قزوين و برخي نقاط ديگر و مناطق آذربايجان مثل ارّان و اردبيل‌، منطقه بُست درسيستان‌، ناحيه طبرستان‌، و مناطقي از آسياي ميانه (هم‌چون بلخ و هرات و سمرقند) به ‌شهادت نصوص تاريخي‌، محل حضور نمايندگان ائمه‌: و زير پوشش سازمان وكالت‌بوده‌اند.


در عصر دوّمين سفيرِ ناحيه‌ي مقدسه در دوران غيبت صغري‌، «محمدبن‌جعفراسدي‌» از ري‌، كار نظارت بر وكلاي ديگر مناطق ايران‌، به خصوص مناطق شرقي راعهده‌دار بود.1 بررسي شواهد تاريخي مربوط به مناطق زير پوشش فعاليت نمايندگان‌ائمه‌: و نحوه حضور و فعاليت آنان‌، گام مثبتي براي پويايي هر چه بيشتر مباحث‌مربوط به تاريخ ائمه‌:، تاريخ تشيع‌، و تاريخ تشيع در ايران خواهد بود. در اين جا برآنيم تا اكنون با توجه به شواهد موجود، نحوه حضور سازمان و كالت و نمايندگانائمه‌: در مناطق مختلف در ايران را بررسي كنيم‌. شايان ذكر است كه اين پژوهش‌،بخشي از پژوهشي جامع پيرامون سازما
ن وكالت‌، وكلا و باب‌هاي ائمه‌: است كه باعنايت حق تعالي‌، به زودي به وسيله انتشارات مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني‌منتشر خواهد شد. در آن پژوهش ابعاد و مباحث مختلف‌ِ مربوط به سازمان وكالت‌، ازبدو تأسيس تا پايان دوره فعاليت آن‌، مورد بررسي قرار گرفته است و مشتمل بر مباحثمختلفي كه برخي از آنها عبارتند ازاست همچون‌: زمينه‌ها و اسباب تشكيل سازمان‌وكالت‌، محدوده زماني و جغرافيايي فعاليت سازمان وكالت‌، ساختار و شيوه عملكردسازمان وكالت‌، وظايف و مسئوليت‌هاي سازمان وكالت‌، ويژگي‌ها و صفات كارگزاران‌سازمان وكالت‌، معرفي باب‌هاي معصومان‌:، معرفي وكلاي ائمه‌:، معرفي وكلاي‌منحرف و خائن‌، و معرفي مدعيان دروغين وكالت و بابيت‌.


 


حدود مرزي ايران در دوران مورد بحث‌


تعيين دقيق حدود مرزي ايران در دوران مورد بحث‌، يعني قرن دوم و سوم و ثلث اول‌قرن
چهارم هجري‌، كاري دشوار است‌؛ چرا كه پس از فتح ايران به وسيله مسلمانان‌،مرزهاي پيشين ايران در عصر امپراتوري ساساني از بين رفت و ايران به بخشي از دولتوسيع اسلامي به شمار آمد. مطرح شد و از قرن سوم به بعد نيز حكومت‌هاي متقارن‌، هريك در بخشي از ايران‌، دولتي تشكيل دادند. از اين رو، در دوران مورد بحث‌، ما با يك‌حكومت فراگير در تمامي خاك ايران مواجه نيستيم تا بر اساس آن‌، مرزهاي اين سرزمين‌را تعيين كرده و نمايندگان ائمه‌: را شناسائي نماييم‌. با توجه به اين نكته‌، به ناچارهمان مرزهاي ايران در آخرين سال‌هاي حاكميت دولت ساساني را معيار قرار مي‌دهيم‌.به گفته برخي از محققان‌، حدود مرزي ايران در دوره ساساني قابل انقسام به دو قسمت‌است‌: حدود قطعي و حدود تقريبي‌. حدود قطعي‌، از رأس خليج فارس تا هيئت درساحل راست رود فرات‌، و سپس مسير سه زيوم و نواحي غربي ارمنستان تا كوه‌هاي‌قفقاز امتداد داشت‌. بنابراين‌، تقريباً تمامي قفقاز و ايبري (گرجستان امروزي‌) و ارّان وآذربايجان جزو ايران بود. از سمت شرق نيز در عصر انوشيروان‌، جيحون سر حدّ ايران‌شد و همين طور سكستان (سيستان امروزي و تمامي افغانستان‌) نيز به ايران تعلق‌داشت‌؛ و سر حدّ ايران در اين قسمت‌، كوه‌هاي سليمان و هندوكش بوده است‌. البته‌برخي از مستشرقان هم‌چون هرتسفلد آلماني‌، بعضي از نواحي هندوستان را نيز جزوايران عصر ساساني بر شمرده‌اند. به هر تقدير، با توجه به آنچه گذشت‌، مي‌توان مدعي‌شد مناطقي از ماوراءالنهر كه در پژوهش حاضر مورد اشاره قرار گرفته جزو ايران آن‌عصر به شمار آمده است‌.2


 


قم‌


قم‌، يكي از مراكز سنتي تشيع است كه از اواخر قرن اوّل به عنوان مركز سكونت و تجمع‌شيعيان مطرح بوده است‌. در تقسيم‌بندي مناطق زير پوشش سازمان وكالت‌، قم جزومناطق جبال محسوب مي‌شود و به همراه آوه‌، قزوين و همدان‌، زير نظر وكلايبرجسته‌اي اداره مي‌شده است‌. در اين شهر، اوقاف زيادي وقف پيشگاه معصومان‌:شده بود و وكلايي از جانب ائمه‌: ناظر و وكيل بر اوقاف قم بودند كه از معروف‌ترين‌آنان «احمدبن‌اسحق قمي‌» است‌.3 در عصر امام صادق‌(عليه السلام) و امام كاظم‌(عليه السلام) گرچه ارتباط‌بين اين دو بزرگوار و شيعيان قم برقرار بوده است‌، ولي نسبت به وكلاي اين دو امام درقم‌، سخني در منابع ديده نمي‌شود.


از جمله وكلاي مبّرز امام رضا‌(عليه السلام) در قم‌، «عبدالعزيز بن مهتدي قمي‌» است‌. وي امام‌جواد(عليه السلام) را نيز درك كرده بود و طبعاً بايستي وكالت امام جواد‌(عليه السلام) را نيز عهده‌دار بوده‌باشد.4 ديگر وكيل امام رضا‌(عليه السلام) «زكريابن آدم قمّي‌» بود كه پس از آن حضرت نيز وكالت‌امام جواد‌(عليه السلام) را بر عهده داشته است‌. وي از افراد بسيار موثق و مورد اطمينان امام رضا وامام جواد‌(عليهما السلام) در قم
بوده است‌.5 در دوره وكالت وي در قم‌، امام جواد‌(عليه السلام) دو نماينده‌سيار به قم اعزام كرد تا اموال و وجوه شرعي را از وكلاي مقيم‌، هم‌چون «زكريا بن آدم‌»تحويل گرفته و به امام برسانند؛ ولي اختلاف بين اين دو نماينده سبب شد كه وي ازتحويل وجوه شرعي خودداري كند، و در وقت ديگري اموال را به سوي امام‌(عليه السلام) گسيل‌دارد.6 اين نقل حاكي از وجود ارتباط مستمر بين مركز سازمان وكالت در مدينه‌، ومنطقه دور دستي هم‌چون قم در اين برهه زماني است‌.


از روايت كشي نيز چنين بر مي‌آيد كه «مسافر خادم‌» كه مدتي در خدمت امام رضا وامام جواد‌(عليهما السلام) بوده است‌، از سوي امام جواد‌(عليه السلام) به قم اعزام شد؛ وي هم اكنون در همين‌شهر مدفون است‌.7


بنا به نقل كليني‌، «صالح بن محمدبن سهل هَمَداني‌» از جانب امام جواد‌(عليه السلام) وكيل دراوقاف قم بوده است‌. وي طي ملاقاتي‌، از امام‌(عليه السلام) نسبت به ده هزار درهم از اموال وقف‌كه صرف مصارف شخصي خودش كرده بود، طلب حليت نمود! و حضرت به ظاهرفرمود: حلال است‌؛ ولي پس از رفتن وي‌، نارضايتي خود را از اين‌گونه كارها ابرازفرمود.8


در سال 210 ه¨ مردم قم كه اكثراً شيعه امامي بودند، از خليفه (مأمون‌) درخواست‌كردند تا خراج زمين را براي ايشان كاهش دهد، همان گونه كه در مورد مردم ري عمل‌شده است‌؛ اما وي‌، خواهش آنها را ناديده گرفت‌! بنابراين‌، آنها از پرداخت خراج امتناع‌ورزيدند و كنترل امور قم را به عهده گرفتند.9 در نتيجه‌، مأمون سه هنگ از ارتش خودرا از بغداد به خراسان گسيل داشت تا قيام را فرونشاند. علي‌بن‌هشام‌، فرمانده ارتش‌عباسي‌، اين وظيفه را به عهده گرفت‌؛ وي ديوار قم را ويران كرد و بسياري از مردم را بهقتل رسانيد! در ميان مقتولان‌، «يحيي‌بن ابي‌عمران‌» ـ كه بنا به گفته ابن‌شهر آشوب‌، وكيل‌امام جواد‌(عليه السلام) بودند ـ نيز وجود داشت‌. به نقل ابن‌شهرآشوب‌، امام جواد‌(عليه السلام) نامه‌اي به«ابراهيم بن محمد هَمَداني‌»، ـ وكيل خود در همدان ـ داد و فرمود كه قبل از وفات «يحيي‌ابن ابي عمران‌» آن را نگشايد! پس از شهادت “يحيي بن ابي عمران‌ ” وي نامه را گشود ومشاهده كرد كه امام‌(عليه السلام) وي را به جاي «يحيي بن ابي عمران‌» به وكالت منصوب نموده‌است‌.10 اين نقل‌، علاوه بر آن كه دلالت بر نظارت دقيق امام‌(عليه السلام) بر كار نمايندگان خود درمناطق مختلف‌، حتي ناحيه دور دستي هم‌چون قم دارد، نشان‌گر ارتباط بين ناحيه همدانو قم نيز هست‌؛ چرا كه «ابراهيم بن محمد همداني‌» و فرزندانش يكي پس از ديگري‌، ازوكلاي ناحيه همدان بوده‌اند؛


ارتباط سازمان وكالت با منطقه قم در عصر امام‌ هادي(عليه السلام) نيز هم‌چنان محفوظ بوده‌است‌. ابن‌شهر آشوب‌، خبري را دال‌ّ بر ارسال اموالي از قم براي امام‌ هادي(عليه السلام) به سامرّانقل كرده است‌. طبق اين نقل‌، م
توكل نيز از ارسال چنين مالي براي حضرت مطلع شده‌بود! و لذا درصدد اطلاع‌يابي از چگونگي تحويل آن به امام‌(عليه السلام) بود؛ ولي امام‌(عليه السلام) به‌نحوي عمل كرد كه حساسيت متوكل برانگيخته نشود!11


از وكلاي مورد اطمينان و موثق اين دوره در قم‌، مي‌توان از «احمدبن‌حمزه‌بن يسع‌»نام برد. وي طي نامه‌اي به همراه دو تن ديگر از وكلا، مورد مدح و توثيق قرار گرفت‌.12


در عصر امام عسكري‌(عليه السلام)، يكي از وكلاي مبرّز و سرشناس آن حضرت‌، يعني «احمدبن اسحق اشعري قمي‌» مسئوليت وكالت در امور اوقاف قم را عهده‌دار بود.13 وي پس‌از رحلت امام عسكري‌(عليه السلام) به بغداد منتقل و در آن‌جا مدتي به عنوان دستيار سفير اوّل وسپس دستيار سفير دوّم‌، به كار مشغول بود؛ و سرانجام هنگام بازگشت به قم در “حُلوان‌ “(نزديك سرپُل ذهاب فعلي‌) درگذشت و همان‌جا مدفون شد.14 به همراه وي «محمدبن احمد بن جعفر قمي عطار» وكيل ديگر از منطقه قم نيز در بغداد به عنوان دستيار سفيراوّل و دوّم به خدمت مشغول بود.15


ارتباط بين ناحيه قم و مقرّ رهبري سازمان وكالت در سامرّا در عصر امام‌عسكري(عليه السلام)، از نقل صدوق درباره ورود هيئتي از قم به هنگام رحلت امام عسكري‌(عليه السلام)به سامرّا به خوبي قابل تبيين است‌. طبق اين نقل‌، گروهي از قمي‌ها به همراه اموالي و به‌قصد تحويل آنها به امام عسكري‌(عليه السلام) به سامرّا وارد شدند؛ ولي با شهادت آن جناب‌مواجه گشتند! و لذا پس از طي مراحلي‌، موفق به ديدار حضرت مهدي‌‌(عليه السلام) و تحويل‌اموال شدند؛ به اين ترتيب كه آنان پس از آن كه به كذب ادعاي جعفر كذّاب پي برده ومأيوسانه‌، قصد بازگشت به قم را داشتند، از طريق پيك ارسالي از سوي ناحيه‌، موفق به‌ديدار با ناحيه مقدسه شدند؛ و در اين ديدار بود كه امام عصر‌‌(عليه السلام) نصب نماينده‌اي دربغداد را به آنان اعلام فرمود.16 گرچه احتمال حضور برخي از وكلاي قم نيز در اين هيئت‌مي‌رود، ولي اين نكته مورد تصريح قرار نگرفته است‌، و حداقل مي‌توان گفت كه تعدادي‌از قمي‌ها براي برقراري ارتباط مستقيم با امام‌(عليه السلام) و زيارت آن جناب‌، شخصاً به سامرّاسفر كرده بودند.


در اوايل عصر غيبت صغري و در دوره سفير اوّل‌، “حسن‌بن‌نضر قمي‌ ” و “ابا صدام‌ “از وكلاي برجسته در قم بودند. اهميت اين دو، به ويژه “حسن بني نضر “، را مي‌توان باتوجه به جرياني باز شناخت كه طي آن‌، «احمد بن اسحق قمي‌» و جمعي ديگر از وكلاي‌بغداد، سعي كردند ترديد وي را نسبت به سفارت سفير اوّل‌، از بين ببرند! اين امر از آنجهت اهميت دارد كه ترديد وي‌، مي‌توانست آثار نامطلوبي در ناحيه قم برجاي‌بگذارد.17


در دوره سفير اول و دوم‌، از چهره‌هاي برجسته قم‌، “عبداللَّه بن جعفر حميري‌ ” بودكه با سفير در تماس مستقيم قرار داشت‌.18 وي به اعتقاد برخي‌، وكيل برجسته قم در اين‌عصر بوده است‌.19


در دوره سفير دوم‌، ارتباط وكلاي قم با وي‌، گاه از طريق بازرگاناني بود كه بين قم وبغداد رفت و آمد داشتند؛ و بعضاً از ماهيت اموالي كه به بغداد حمل مي‌كردند نيز آگاه نبودند! نمونه‌اي را قطب راوندي از «ام كلثوم‌» دختر سفير دوم‌، نقل كرده كه مؤيد اين‌نكته است‌؛ در اين جريان‌، فرستاده‌اي كه اموال را به سفير تحويل داد، از وجود قطعه‌اي‌پارچه در ميان كالاها بي‌خبر بود! و سفير وي را بدين امر آگاهي داد. 20


در عصر سفير سوم و چهارم نيز ارتباط دفتر سازمان وكالت در بغداد با مناطق جبال‌در ايران‌، از جمله قم‌، برقرار بود. محدثان قم در اين عصر، از جايگاه ممتازي برخورداربودند؛ و از اين رو، گاهي براي تصحيح كتب حديثي‌، مورد مراجعه سايران‌، حتي سفيرسوم‌، واقع مي‌شدند. در يك مورد، “حسين بن روح نوبختي‌ ” كتابي حديثي با عنوان‌ “التأديب‌ ” را به قم فرستاد تا محدثان قم درباره آ
ن نظر دهند!21 از جمله محدثان وفقهاي مبرّز و سرشناس قم كه با سفير سوم و چهارم نيز ارتباط مستقيم داشت‌ “علي‌بن‌بابويه قمي‌ ” است‌. وي به احتمال‌، وكالت در قم را نيز عهده‌دار بوده است‌؛ گرچه‌اين امر در منابع كهن مورد تصريح واقع نشده است‌.


بدين ترتيب‌، مي‌بينيم منطقه مهم قم‌، در قرون اوليه از جايگاه علمي و مذهبي والاييبرخوردار بود، و در دوران فعاليت سازمان وكالت‌، در ارتباط مستقيم و مستمرّ با دفترسازمان در مدينه‌، مرو، سامرّا و سپس بغداد قرار داشت‌؛ و روح قوي تشيع حاكم بر اين‌شهر، سبب پرداخت وجوه شرعي بسيار و تخصيص موقوفات فراوان براي ائمه‌معصومين‌: شده بود.


 


آوه (آبه‌) و ديگر مناطق اطراف قم‌


از جمله مراكز سنتي تشيع در ايران كه جزو قسمت‌هاي اصلي سكونت شيعيان در قرون‌ نخستين محسوب مي‌شود، “آوه‌ ” يا “آبه‌ ” در حواشي قم است‌. با توجه به وجود جوّشديد گرايش به تشيع در آوه‌، و نزديكي آن به قم‌، طبيعي است كه وكلاي ائمه‌: دراين قسمت نيز فعال بوده باشند؛ و نيز با توجه به اهميت قم‌، و برجستگي وكلاي اين‌ناحيه‌، قاعدتاً منطقه آوه بايستي زير پوشش و در قلمرو فعاليت وكلاي قم بوده باشد. بنابه نقل كليني‌، در عصر غيبت صغري‌، يكي از اهالي آبه‌، مالي را براي ناحيه مقدسه برد؛ولي شمشيري را كه جزو اموال بود، به علت فراموشي‌، در آبه جا گذاشت‌! وقتي اموال رابه ناحيه مقدسه تحويل داد، طي نامه‌اي‌، ضمن اعلام وصول اموال به وي‌، درباره‌شمشير فراموش شده تذكر داده شد!22 با توجه به ظاهر اين نقل‌، بعيد نيست كه فردمذكور از وكلاي منطقه آبه بوده باشد؛ چرا كه تعبير روايت چنين است‌: حَمَل رجل‌ٌ من اهل‌آبه شيئاً يوصله‌، و نسي سيفاً بآبة‌، فانفذ ما كان معه‌، فكتب اليه ما خبر السيف الذي نسيتَه‌؟مردي از اهالي آبه‌، كالاهايي را براي تحويل (به ناحيه مقدسه‌) بدان سو برد، ولي‌شمشيري را در آبه جاگذاشت‌. از اين‌رو، طي مكتوبي (از سوي ناحيه‌) به وي گفته شد:از آن شمشيري كه در آبه جا گذاشتي چه خبر؟! تعبير “حمل‌ ” و “ايصال‌ ” و كتابت‌حضرت با وي‌، مي‌تواند مشعر بر وكالت او باشد.


در عصر غيبت‌، گاهي برخي از شيعيان آوه‌، شخصاً به مركز رهبري سازمان وكالت‌مراجعه و ضمن ديدار با سفير، اموال و وجوه شرعي را تحويل مي‌دادند. صدوق به نقل‌از “محمد بن علي متيل‌ ”
چنين نقل كرده كه‌: «زني از اهالي آبه‌، كه همسر محمد بن‌عبديل آبي بود، به همراه سيصد دينار به بغداد آمد و ضمن ديدار با “جعفربن‌محمدبن‌ متيل‌ ” (دستيار سفير سوم در بغداد) اظهار داشت كه مايل است‌شخصاً آن مال را به سفير تحويل دهد؛ و لذا از وي يك مترجم خواست تا كلام او را برايحسين بن روح ترجمه كند. هنگامي كه آن زن به همراه مترجم و “جعفر بن محمد متيل‌ “نزد ابن روح رفت‌، ابن روح با لهجه فصيح آبي (آوجي‌) شروع به تكلم با آن زن نمود! وديگر، نيازي به ترجمه و مترجم نبود! و زن‌، پس از تسليم مال‌، بازگشت‌».23


اين نقل‌ها در مجموع‌، حاكي از حاكميت روح تشيع در آوه‌، و ارتباط شيعيان آن دياربا سازمان وكالت و وكلاي ائمه‌: است‌. تشيع در آوه‌، آن‌چنان شديد بوده كه موجب‌درگيري‌هايي با اهالي ساوه كه گرايش‌هاي سني داشته‌اند، مي‌شده است‌. حموي بااشاره به جنگ دائمي بين آنها، از «ميمندي‌» شعري نقل مي‌كند كه دلالت بر تشيع اهالي‌آبه دارد.24 قزويني نيز نوشته است كه «اهل آبة كلهم شيعة‌؛25 تمامي اهالي آبه شيعه‌اند». ومستوفي نيز نوشته است كه اهالي خود ساوه سني مذهب‌اند، اما تمامي دهات اطراف‌آن‌، شيعه اثني‌عشري است مي‌باشند.26


شهر كاشان نيز از شهرهاي سنتي شيعه نشين بوده است‌، قزويني گويد: “اهلها شيعة‌امامية غالية جدّاً “؛ اهل كاشان شيعه امامي و جدّاً اهل غلو هستند» و سپس به سنت مرسوم‌در اين شهر درباره انت
ظار حضرت مهدي‌‌(عليه السلام) اشاره مي‌كند.27 حموي نيز نوشته است‌: “اهلها كلّهم شيعة امامية‌؛28 اهالي كاشان شيعه امامي‌اند. ” مستوفي نيز نوشته است : «مردم‌(كاشان‌) شيعه مذهب‌اند و اكثرشان‌، حكيم وضع و لطيف طبع‌؛ در آنجا جُهّال و بُطّال‌كمتر باشد» قريه ماهاباد در اطراف كاشان‌، از قراي بزرگ‌، و اهالي آن شيعه امامي‌بوده‌اند.29


بعضي قسمت‌هاي ديگر از منطقه جبال (مناطق مركزي به ويژه قم تا همدان‌) هم‌چون‌فراهان و تفرش نيز شيعه مذهب بوده‌اند. مستوفي‌، اهالي فراهان را شيعه و به غايت‌متعصب دانسته است‌.30 و تفرش نيز قدمت زيادي در تشيع دارد و عمده ساكنان آن راسادات حسيني دانسته‌اند.31


عمده تشيعي كه در مناطق جبال بوده‌، احتمالاً به جهت تأثير پذيري از تشيع قم بوده‌است‌.32 بدين ترتيب‌، اگر چه در منابع‌، نسبت به وجود وكلاي مستقل در اين نواحي‌تصريحي وجود ندارد، ولي با توجه به جوّ تشيع حاكم بر اين مناطق‌، قطعاً ارتباط باسازمان وكالت داشته‌اند؛ و بعيد نيست وكلاي قم يا همدان‌، واسطه اتصال مردم ايننواحي با سازمان وكالت بوده باشند.


&lt ;SPAN style=”LINE-HEIGHT: 200%; FONT-FAMILY: ‘Tahoma’,’sans-serif’; COLOR: black; FONT-SIZE: 9pt; mso-fareast-font-family: ‘Times New Roman'” lang=AR-SA> 


ري‌


شهرستان ري يكي از شهرهاي باستاني ايران است كه در سال 22 هجري به دست‌مسلمين فتح شد. پس از آن‌، بناي قديمي آن خراب و شهر جديدي از نو ساخته شد.33با اين حال‌، سهم عرب‌ها در اين شهر، نسبت به شهرهاي ديگر بسيار كمتر بوده است‌.اهالي ري در اوايل امر، سني متعصب بوده‌اند؛ و بعيد نيست وجود خلافت فاسد وناصبي اموي‌، اين اثر را در آن‌جا به جاي نهاده باشد.34 اما اين‌، به معناي فقدان سابقه‌گرايش‌هاي شيعي در اين منطقه نيست‌. از همان ابتداي رشد تشيع در عراق و ايران‌،امامان شيعه‌: اصحاب خاصي از ري داشتند؛ دليل اين امر، لقب “رازي ” در پي‌اسامي تعدادي از اصحاب ائمه‌:، از امام باقر(عليه السلام) به بعد مي‌باشد.


قديمي‌ترين سابقه تماس شيعيان ري با سازمان وكالت را شايد بتوان مربوط به عصرامام صادق‌(عليه السلام)، يعني عصر تأسيس اين سازمان دانست‌. قطب الدين راوندي‌، از «مفضل‌بن عمر»، جريان دو مرد خراساني از اصحاب امام صادق‌(عليه السلام) را نقل كرده كه مقداري مال‌را از خراسان به قصد مدينه براي تحويل به امام صادق‌(عليه السلام) حمل مي‌كردند و همواره مواظب مال بودند؛ در ري‌، يكي از شيعيان‌، با آن دو ملاقات كرد و كيسه‌اي كه حاوي دوهزار درهم بود به آنان داد. دو مرد خراساني‌، با مواظبت تمام اين اموال را تا نزديكي‌مدينه حمل كردند. در نزديكي مدينه متوجه شدند كه كيسه‌اي كه مرد رازي به آنانتحويل داده مفقود شده است‌! و لذا از اين بابت غمناك شدند. وقتي به محضر حضرتشرفياب شدند، كيسه را نزد حضرت يافتند! و معلوم شد كه حضرت در دل شب بهخاطر نيازي كه به آن مال پيدا كرده بود، شيعه‌اي از جن را مأمور آوردن آن كيسه نموده‌است‌!35


وجود مقبره “حمزة بن موسي بن جعفر‌‌(عليه السلام) ” و حضرت “عبدالعظيم حسني‌‌‌(عليه السلام) ” وبرخي ديگر از اولاد ائمه‌: در ري‌، وجود سابقه تشيع در اين شهر را در قرن دوم وسوم اثبات مي‌كند. آمدن حضرت “عبدالعظيم حسني‌‌‌(عليه السلام) ” به اين شهر از راه طبرستان و احتمالاً به دستور امام علي النقي‌‌‌‌(عليه السلام) براي توسعه فكر شيعه در اين شهر بوده‌؛ و بنابراين‌،مي‌توان گفت وي نيز به نوعي‌، نقش وكالت و نمايندگي از جانب امام‌(عليه السلام) را عهده داربوده است‌.36


شرفياب شدن شيعياني از ري به حضور امام جواد‌(عليه السلام)، نيز از بزرگ‌ترين قرائن وجود تشيع در ري در اوايل قرن سوم است‌.37 به گفته اسكافي‌، اين شهر پس از يك دوره‌ناصبي بودن‌، تغيير كرده و گرايش شيعي در آن رواج يافته است‌!38 شواهد ديگري نيز،علاوه بر آنچه ذكر شد، براي وجود تشيع در اين شهر، قبل از اواخر قرن سوم ذكر شده‌است‌.39 اما چنان كه از كلام حموي برمي‌آيد، رواج تشيع در اين ديار، پس از غلبه “احمدبن حسن مادرائي‌ ” بوده است كه در 275 ق¨ بر ري غلبه يافت و با وجود اهل سنت وجماعت‌، تشيع را در آن‌جا ظاهر گردانيد.40 قبل از او، حكومت علويان در اين منطقه به‌طور منقطع در طول نزديك به سي سال ادامه داشت‌؛41 و اين قطعاً زمينه‌اي براي تشيعفراهم كرده است‌؛ و شايد زمينه‌هاي موجود براي تشيع‌، پيدايش اين حاكميت را سبب‌شده است‌. پس از غلبه وي‌، علماي شهر با تصنيف كتب شيعي‌، به وي تقرب‌مي‌جستند.42 در مناطق اطراف ري‌، نظير قصران‌، نيز گرايش‌هاي شيعي رواج داشته است‌.43


با توجه به نكات ياد شده‌، مي‌توان گفت كه گر چه احتمال حضور وكلا در ري درعصر امام رضا و امام جواد‌(عليهما السلام) در ري‌ـ به خصوص با توجه به وجود ارتباطات بين‌شيعيان ري و امام جواد‌(عليه السلام) ـ وجود دارد، ولي ارتباط اصلي سازمان وكالت با ري‌، مربوطبه اواسط نيمه دوم قرن سوم هجري‌، يعني دوره غيبت صغري بوده است‌. در اين عصر،يكي از وكلاي برجسته و مبرّز امام حسن عسكري(عليه السلام)، يعني “رازي ” در منطقه ري به فعاليت مشغول بود. از نامه امام حسن عسكري(عليه السلام) به “اسحق بن اسمعيل نيشابوري‌ “چنين بر مي‌آيد كه در عصر امام يازدهم(عليه السلام)، “رازي ” به عنوان وكيل ارشد ناحيه ري‌، وواسطه و رابط بين وكلاي خراسان و “عثمان بن سعيد عَمْري ” در سامرا، فعاليت م
ي‌كرده
است‌. در اين نامه‌، امام‌(عليه السلام) به همه شيعيان ناحيه نيشابور، بيهق و مناطق اطراف امرمي‌كند كه حقوق شرعي را به “ابراهيم بن عبده‌ ” وكيل بيهق و نواحي اطراف بپردازند؛ و او نيز اموال را به “رازي ” و يا هر كسي كه او معين كند، تحويل دهد. “رازي‌ ” نيز به نوبه‌خود، اموال را به “عمري ” تحويل مي‌دهد. و ساير وكلاي بلاد نيز مأمورند كه در ارتباط‌ با “عمري‌ ” باشند.44 از اين نقل‌، جايگاه والاي «رازي‌» نزد امام حسن عسكري(عليه السلام) و وكلاي آن جناب‌، و همين طور اهميت منطقه ري در ميان مناطق زير پوشش سازمان وكالت‌، به خوبي قابل تبيين است‌. البته در ميان وكلا، دو تن به نام‌هاي “احمد بن اسحق‌ “و “محمد بن جعفر اسدي‌ “، ملقب به لقب “رازي‌ ” هستند كه اوّلي جزو اصحاب امام هادي(عليه السلام)، و دومي از وكلاي مبرّز عصر غيبت صغري بوده است‌؛ ولي با توجه به اين كه‌ “محمد بن جعفر اسدي ” در 312 ق رحلت نموده‌، لذا بعيد است در عصر امام حسنعسكري(عليه السلام) نيز وكيل بوده باشد؛ علاوه بر اين‌، شيخ طوسي نيز نام وي را جزو غيرراويان از ائمه‌: آورده است‌. همچنين با توجه به اين كه بعضي از رجاليان‌، اطلاق لقب‌ “رازي ” را منصرف به “احمد بن اسحق ” مي‌دانند، لذا بعيد نيست مراد امام عسكري‌(عليه السلام)در اين نامه‌، “احمد بن اسحق رازي‌ ” باشد نه “محمد بن جعفر اسدي رازي‌ “.45


از اين نامه چنين استفاده مي‌شود كه “عثمان بن سعيد عمري ” بعد از امام‌عسكري(عليه ال
سلام)، در رأس هرم سازمان وكالت قرار داشته است‌. آن چه موجب شد امام‌عسكري(عليه السلام) به سمت متمركز كردن فعاليت وكلاي مناطق شرقي ايران در ناحيه ري‌حركت كند، عواملي نظير قيام دولت زيديه در طبرستان در سال 250 ق‌، و فعاليت‌هاي‌نظامي مستمرّ خوارج در سيستان بود كه موجب ايجاد مشكلات زيادي براي اماميه شده‌بود. از اين رو، امام‌(عليه السلام) خود مستقيماً فعاليت‌هاي نواحي را زير نظر قرار داد؛ و طبق اينفرمان‌، فعاليت‌هاي وكلاي بيهق و نيشابور، به فعاليت‌هاي وكلاي ري پيوند خورد، به‌نحوي كه دو شهر مزبور مي‌بايست دستورات را تنها از وكيل ري دريافت مي‌كردند و وكيل ري نيز از “عثمان بن سعيد ” در سامرّا.


پس از شهادت امام حسن عسكري(عليه السلام)، نخستين سفير عصر غيبت (عثمان بن سعيدعمري‌) كه از قبل در رأس جريان فعاليت‌هاي مخفي سازمان وكالت قرار داشت‌، رهبري‌ سازمان را به دست گرفت و فعاليت‌هاي نواحي شرقي ايران را از طريق «رازي‌»، وكيلخود در ري‌، مستقيماً هدايت مي‌كرد؛ و “رازي ” نيز به نوبه خود، فعاليت‌هاي كارگزاران‌ را در بيهق‌، نيشابور و شايد همدان‌، زير نظر داشت‌. به دليل برخي شواهد، مي‌توان اين ‌احتمال را تقويت كرد كه ارتباط قوي بين وكلاي ري و همدان وجود داشته است و در مراتب تشكيلاتي‌، وكيل همدان زير نظر “رازي‌ ” به انجام وظيفه مشغول بوده است‌. كليني نقل مي‌كند كه «محمد بن هارون بن عمران همداني‌»، برادر وكيل همدان‌،مغازه‌هاي خود را وقف امام دوازدهم(عليه السلام) نمود، و مي‌خواست آنها را به وكيل حضرت‌،كه هويتش براي وي مجهول بود، بسپارد. پس از آن‌، “محمد بن جعفر اسدي رازي “،وكيل ري‌، دستوري دريافت كرد كه اين مغازه‌ها را به عنوان وكيل كل ايران‌، به صورت‌وقف در اختيار بگيرد.46 اين نقل مي‌تواند مؤيد وجود رابطه قوي بين ري و همدانباشد. گر چه بيان روشني از ارتباطات “رازي ” و وكلاي همدان وجود ندارد، ولي شواهدبسياري
دال‌ّ بر نظارت “رازي ” بر فعاليت‌هاي همه وكلاي ايران در دست است‌.47


فعاليت “ابوالحسين‌، محمد بن جعفر اسدي‌ ” به عنوان مهم‌ترين و سرشناس‌ترين‌وكيل ايران‌، هم‌چنان در دوره سفير دوم و سوم در منطقه ري ادامه داشت‌. در عصر سفير دوم كه بيشترين توقيعات از سوي ناحيه مقدسه در اين عصر صادر شد، “اسدي‌ ” يكي ازمهم‌ترين وسايط اخراج و ايصال توقيعات بود. شيخ طوسي در رجالش‌، درباره وي تعبير “احد الابواب ” را آورده‌،48


كه خود اين تعبير، مشعر به واسطه بودن فرد در رساندن‌ نامه‌ها و توقيعات امام‌(عليه السلام) بر شيعيان است‌. شيخ در كتاب غيبت خود نيز از وي با اين‌عبارت ياد كرده است‌: «و كان في زمان السفراء المحمودين اقوام‌ٌ ثقات‌ٌ ترِدُ عليهم التوقيعات‌من قبل المنصوبين للسفارة من الاصل‌، منهم ابوالحسين محمد بن جعفر اسدي‌…؛49 و در زمان‌سفيران ستوده‌خو، گروه مورد اعتمادي بودند كه از سوي سفيران مرتبط و منصوب ازجانب اصل (ناحيه مقدسه‌)، براي آنان‌، توقيعاتي وارد مي‌شد، كه از جمله ايشان‌ابوالحسين محمد بن جعفر اسدي و… است‌.


طبق نقل صدوق‌، در عصر سفير دوم‌، پس از وفات “حاجز بن يزيد ” شيعيان و وكلاي‌نواحي شرقي كه با ري در تماس بودند، مأمور شدند كه با “اسدي رازي ” در ري ارتباط‌برقرار سازند. بنابراين نقل‌، فردي از مرو، دويست دينار از طربق “حاجز ” در بغداد، به‌سوي ناحيه مقدسه ارسال داشت‌، ولي توقيعي از سوي ناحيه مبني بر وصول مال و بيان‌كل آن (هزار دينار) صادر، و به فرد مزبور دستور داده شد كه از آن پس‌، با “رازي‌ ” مرتبط‌شود؛ و پس از چندي‌، خبر وفات “حاجز ” به گوش او رسيد!50


«محمد بن جعفر اسدي رازي‌» تا سال 312 ق وكالت ناحيه ري و نظارت بر كاروكلاي ايران‌، به ويژه وكلاي نواحي شرقي و خراسان را عهده دار بود. پس از وفات او دراين سال‌، روش ارتباط بين وكلا و “ابن روح‌ “، سفير سوم‌، از مكاتبات غير مستقيم ازطريق “رازي ” به تماس مستقيم “ابن روح ” و وكلا تغيير يافت‌. شيخ صدوق چند شاهد تاريخي را در تأييد اين نكته ارائه داده است‌.51 اين كه پس از “رازي ” چه كسي وكالت ري‌را عهده‌دار بوده‌، معلوم نيست‌.


از ديگر وكلاي منطقه ري در عصر غيبت صغري‌، مي‌توان از “ابوعلي محمد بن‌احمد بن حمّاد مروزي محمودي‌ ” نام برد. وي از اصحاب امام جواد‌(عليه السلام) و امامَين‌عسكريين‌: و
در عصر امام عسكري‌(عليه السلام) وكيل آن جناب بود؛ چنان كه از نامه امام‌عسكري(عليه السلام) به “اسحق بن اسمعيل نيشابوري ” استفاده مي‌شود؛ چرا كه در آن‌، وي‌مأمور شده نامه را براي تعدادي از وكلاي حضرت قرائت كند كه در بين آنها “محمودي‌ “نيز نام برده شده است‌.52


بنا به قول راوندي‌، وي از سوي ناحيه مقدسه‌، به همراه “جعفر بن عبدالغفار ” به‌وكالت “دينور ” منصوب شد؛ ولي قبل از خروج به سمت دينور، سفير حضرت‌حجت(عليه السلام)53 به وي گفت‌: “وقتي وارد ري شدي چنين و چنان عمل كن‌! و پس از گذشت‌يك ماه از هنگامي كه وارد دينور مي‌شوند، دستور ناحيه مقدسه مبني بر وكالت ري بهوي ارسال مي‌شود! و در اين هنگام‌، متوجه معناي سخن سفير مي‌شود و به سوي ريحركت مي‌كند.54


يكي ديگر از وكلاي منطقه ري‌، “بسّامي‌ ” است‌. طبق نقل صدوق‌، “اسدي‌ ” و “بسّامي‌ ” جزو كساني هستند كه از ميان وكلاي ري‌، موفق به رؤيت حضرت مهدي‌‌(عليه السلام) ووقوف بر معجزات آن حضرت شده‌اند؛ و از ميان غير وكلا، “قاسم بن موسي‌ “، پسرش‌ “ابو محمد هارون‌ “، “صاحب الحصاة‌ “، علي بن محمد، “محمد بن محمد كليني‌ ” و “ابوجعفر رفّاء ” به اين فيض نايل گشته‌اند.55


 


نويسنده: محمدرضا جباري


منبع: خبرگزاري فارس


www.shamsevelayat.com

به این مطلب امتیاز دهید:
اشتراک گذاری در telegram
اشتراک گذاری در whatsapp
اشتراک گذاری در facebook
اشتراک گذاری در email

فرصت ویژه برای علاقه مندان به نویسندگی

شما می توانید مقالات خود را با نام خود در وب سایت موسسه منتشر نمائید. برای شروع کلیک نمائید.

نویسنده مقاله باشید